چهل داستان و چهل حدیث از امام کاظم (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از امام کاظم (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

را در آغوش گرفت و با يكديگر معانقه كردند.
سپس هارون الرّشيد به حضرت خطاب كرد و گفت : اى پسر عمو! خوش ‍ آمدى ؛ و آن گاه حضرت را با احترام و تكريم كنار خود نشانيد و اظهار داشت : چه شده است كه با ما قطع رابطه كرده اى ؛ و به ملاقات ما نمى آئى؟
امام عليه السلام فرمود: چون رياست و نعمت تو فراوان گشته است و علاقه مند به دنيا گشته اى .
پس از آن ، هارون دستور داد تا هداياى متعدّد و ارزشمندى براى حضرتش ‍ آماده كنند؛ و سپس آن هدايا را تحويل امام كاظم عليه السلام داد.
حضرت فرمود: اگر نمى خواستم به جوانان بنى هاشم در امر ازدواجشان كمك كنم تا نسل آنها افزايش يابد، اين هدايا را نمى پذيرفتم ؛ و سپس ‍ حركت نمود و رفت .
فضل بن ربيع در ادامه اين حكايت افزود: چون حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام از دربار خليفه خارج شد و رفت ، به هارون الرّشيد گفتم : تو تصميم تعذيب و جسارت داشتى ، ولى اكنون هدايائى گرانبها تقديمش ‍كردى ؛ و نيز با عزّت و احترام راهى منزل خويش گرديد؟
هارون الرّشيد در جواب اظهار داشت : همين كه تو را به دنبال او فرستادم ، چند نفر ناشناس و مسلّح بر من وارد شدند و همگى گفتند: چنانچه آسيبى به موسى بن جعفر عليهما السلام برسانى ، تمام كاخ و اهل آن را نابود مى گردانيم ؛ پس سعى كن با او به نيكى و احسان برخورد نمائى .
فضل بن ربيع گويد: پس از گذشت چند صباحى خدمت امام موسى كاظم عليه السلام رفتم و عرضه داشتم : چگونه شرّ هارون الرّشيد را از خودت دفع و برطرف نمودى ؛ و به حمد اللّه هيچ آسيبى به شما نرسيد؟
امام عليه السلام در جواب فرمود: دعاى جدّم حضرت اميرالمؤمنين ، علىّ بن ابى طالب عليه السلام را خواندم و خداوند مرا كفايت نمود.


نابودى يا كمك و كار با ظلمه


صفوان جمّال - كه يكى از اصحاب و دوستان امام موسى كاظم عليه السلام است - حكايت كند: روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، كه يكى از مؤمنين به نام زياد بن مروان عبدى - كه در دستگاه حكومت بنى العبّاس همكارى داشت - به مجلس آن حضرت وارد شد.
امام كاظم عليه السلام به او خطاب كرد و فرمود: آيا با آنها همكارى و هماهنگى در كارها داريد؟
زياد گفت : آرى ، اى مولا و سرورم !
امام عليه السلام فرمود: چرا چنين مى كنى ؟!
گفت : اى سرورم ! من مردى آبرودار و آبرومندم ، و نيز عائله مند مى باشم ؛ و مال و ثروتى هم ندارم كه تأمين معاش و زندگى كنم .
حضرت فرمود: اى زياد! به خداى يكتا سوگند، چنانچه از آسمان به زمين بيفتم و قطعه قطعه گردم و گوشتهاى بدنم را پرندگان جدا كنند، اين برايم بهتر است تا آن كه با اين  ظالمان همكارى و معاشرت داشته باشم .
صفوان گويد: پرسيدم : يا ابن رسول اللّه ! پس در چه صورتى مى توان با آنها همكارى نمود؟
امام عليه السلام فرمود: در صورتى مى توان كنار آنها بود و با آنها همكارى نمود كه براى نجات مؤمنى يا آزادى اسيرى باشد، كه در چنگال آنها گرفتار باشد. و در غير اين صورت ، خداوند متعال به كمك دهندكانِ ظالمان وعده عذاب دردناك داده است .
بعد از آن ، امام عليه السلام افزود: پس مواظب باش ، كه خداوند متعال شاهد و ناظر همه حالات و همه كارها است ؛ و آنچه را كه اراده نمايد، انجام مى دهد.


مرگ گريه كننده قبل از مريض


مرحوم راوندى رحمة اللّه عليه در كتاب شريف خود آورده است :
يكى از فرزندان حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر عليهما السلام ، به نام حسن بن موسى گويد: عمويم محمّد بن جعفر سخت مريض شد و در بستر مرگ قرار گرفت . خانواده اش و بعضى از دوستان و آشنايان ، اطراف بسترش حضور يافته بودند؛ و از آن جمله برادرش ، اسحاق بن جعفر بود كه بسيار بى طاقتى مى كرد و

/ 41