چهل داستان و چهل حدیث از امام کاظم (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از امام کاظم (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نزديك او رسيد و سپس از الاغ پياده شد و كنارش نشست و با او مشغول شوخى و مزاح گرديد؛ و بعد از آن فرمود: چقدر براى اين زراعت هزينه كرده اى ؟
گفت : صد دينار، حضرت فرمود: براى درآمد و سود از آن ، چه مقدار آرزو و اميد دارى كه بهره ببرى ؟
در پاسخ گفت : علم غيب نمى دانم ، حضرت فرمود: پرسيدم : چه مقدار آرزومندى ؟
آن شخص گفت : دويست دينار. امام عليه السلام سيصد دينار به او داد و با ملاطفت فرمود: درآمد زراعت هم مال خودت باشد. ناگاه آن شخص با مشاهده چنين برخورد، تعجّب كرده ؛ و پيشانى حضرت را بوسيد و از جسارتهاى گذشته خود عذرخواهى كرد. و چون شب هنگام نماز فرا رسيد و مردم به مسجد آمدند، ديدند آن شخص پشت سر امام عليه السلام نماز جماعت مى خواند.
پس از آن ، حضرت به دوستان خود فرمود: حال اين كار و روش صحيح بود، يا آنچه كه شما پيشنهاد مى داديد؟!


در مقابل خدمت و محبّت ، خيانت و جنايت ؟!


روزى يحيى بن خالد برمكى ، براى يكى از برادرزادگان حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام - به نام علىّ بن اسماعيل ، كه امام عليه السلام با او ارتباط گرم و صميمى داشت و به طور مرتّب او را به شيوه هاى مختلف كمك مى فرمود - مقدار زيادى اموال و هدايا فرستاد و او را به سوى خود فرا خواند.
همين كه حضرت متوجّه شيطنت يحيى برمكى شد، علىّ بن اسماعيل را به حضور خود دعوت نمود؛ و چون حضور يافت ، به او فرمود: اى برادرزاده ! شنيده ام قصد سفر دارى ؟ كجا مى روى ؟
گفت : قصد سفر به بغداد را دارم .
حضرت فرمود: به چه منظور به بغداد مى روى ؟
گفت : به جهت آن كه قرض بسيارى بر عهده دارم و از پرداخت آن ناتوانم ، حضرت فرمود: من تمام قرض هاى تو را پرداخت مى كنم و نيز هر مشكلى داشته باشى ، برطرف مى سازم .
علىّ بن اسماعيل پيشنهاد حضرت را نپذيرفت و گفت : من براى مسافرت به بغداد ناچار هستم .
حضرت اظهار نمود: اكنون كه تصميم رفتن به بغداد را دارى مواظب باش ‍ كه فرزندان مرا يتيم نكنى ؛ و سپس دستور داد تا مقدار چهار هزار درهم و سيصد دينار به برادرزاده اش بدهند.
چون علىّ بن اسماعيل بلند شد و رفت ، امام عليه السلام به افرادى كه در آن مجلس حضور داشتند، فرمود: او در قتل من سعايت و سخن چينى مى كند و فرزندانم را يتيم مى گرداند.
افراد حاضر گفتند: ياابن رسول اللّه ! فداى تو گرديم ، با اين كه مى دانى او چنين جنايتى را مرتكب مى شود، چرا اين چنين با ملايمت با او سخن مى گفتى و در نهايت هم آن مقدار پول و درهم و دينار را به او عطا نمودى ؟!
حضرت فرمود: بلى ، وليكن پدرم از پدران بزرگوار خود نقل مى نمود، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : چنانچه يكى از خويشاوندان قطع رحم نمايد و تو سعى كنى كه خويشاونديتان با گرمى و صميميّت برقرار باشد، خداوند متعال او را مجازات و عقاب مى نمايد.
و هنگامى كه علىّ بن اسماعيل وارد بغداد شد و نزد يحيى برمكى رفت ، يحيى برمكى نيز او را به حضور هارون الرّشيد برد. و هارون در رابطه با امام موسى كاظم عليه السلام مطالبى از علىّ ابن اسماعيل پرسيد.
و او در جواب گفت : از تمام شهرها اموال بسيارى براى ابوالحسن ، موسى بن جعفر عليهما السلام مى آورند، تا حدّى كه چندين خانه در شهر مدينه خريدارى كرده است ؛ و نيز به تازگى باغ گران قيمتى را خريدارى و تهيّه نموده است .
و آن قدر نزد هارون بر عليه آن حضرت سخن چينى كرد و ناروا گفت تا آن كه هارون الرّشيد دستور جلب و زندانى شدن حضرت را صادر كرد. و در نهايت امام موسى كاظم عليه السلام به دستور هارون الرّشيد زندانى شد؛ و سپس مسموم و شهيد گرديد.

/ 41