چهل داستان و چهل حدیث از امام کاظم (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از امام کاظم (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

را ديد كه تنها و بدون همراه به سوى مكّه رهسپار است ؛ ولى او را نشناخت .
شقيق گويد: با خود گفتم : اين جوان از طايفه صوفيّه است ، كه از مردم كناره گيرى كرده تا او را نشناسند، من وظيفه خود مى دانم كه او را هدايت و راهنمائى كنم . همين كه نزديك آن جوان رفتم ، بدون اين كه با او سخنى گفته باشم ، مرا مورد خطاب قرار داد و اظهار نمود:
اى شقيق ! خداوند در قرآن فرموده است : اجتنبوا كثيرا من الظّنّ إ نّ بعض ‍ الظنّ إ ثم
يعنى : از گمان بد نسبت به يكديگر دورى نمائيد، كه بعضى از گمان ها، گناه محسوب مى شود.
و سپس از چشم من ناپديد شد و ديگر او را نديدم تا آن كه به محلّ قاصبه رسيدم ؛ و دوباره چشمم بر آن جوان افتاد، در حالى كه مشغول نماز بود؛ و مشاهده كردم كه تمام اعضاء بدنش از خوف الهى مى لرزيد و قطرات اشك از چشمانش سرازير بود. نزد او رفتم تا از افكار خود عذرخواهى كنم ، چون نمازش پايان يافت و قبل از آن كه من حرفى بزنم ، اين آيه شريفه قرآن را تلاوت نمود: و إ نّى لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدى
يعنى : همانا من آمرزنده ام آن كسانى را كه واقعا پشيمان شده و توبه كرده باشند و كردار ناپسندشان را با اعمال نيك جبران نمايند.
بعد از آن ، حضرت برخاست و به راه خود ادامه داد و رفت ، تا آن كه بار ديگر در محلّى به نام زماله ، او را كنار چاهى ديدم كه مى خواست با طناب و دلو آب بكشد؛ ولى دلو داخل چاه افتاد. پس دست دعا به سوى آسمان بلند نمود، ناگاه ديدم آب چاه بالا آمد تا جائى كه با دست آب برداشت و وضوء گرفت و چهار ركعت نماز به جاى آورد؛ و سپس مشتى از ريگ هاى كنار چاه را برداشت و درون چاه ريخت و قدرى از آن آب آشاميد.
جلو رفتم و گفتم : قدرى از آنچه خداوند به شما روزى داده است به من هم عنايت فرما؟
اظهار داشت : اى شقيق ! نعمت هاى خداوند متعال در تمام حالات در اختيار ما بوده و خواهد بود، سعى كن هميشه نسبت به پروردگارت خوش ‍ بين و با معرفت باشى .
شقيق بلخى افزود: بعد از آن ، مقدارى از آن ها را به من عطا نمود؛ و چون تناول كردم همچون آرد و شكر بسيار لذيذ و گوارا بود كه تاكنون به آن گوارائى و خوشبوئى نديده بودم و تا مدّتى احساس گرسنگى و تشنگى نكردم .
بعد از آن ، ديگر آن شخصيّت عظيم القدر را نديدم تا به مكّه مكرّمه رسيدم و او را در جمع عدّه اى از دوستان و اصحابش مشاهده كردم ، پس نزد بعضى از اشخاص كه احتمالاً از دوستان او بود، رفتم و پرسيدم كه اين جوان كيست ؟
پاسخ داد: ابو ابراهيم ، عالم آل محمّد صلوات اللّه عليهم است .
گفتم : ابو ابراهيم چه كسى است ؟
جواب داد: او حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام مى باشد.


خبر از مرگ برادر جندب و اموال نزد همسرش


يكى از اصحاب و راويان حديث ، به نام علىّ فرزند ابوحمزه ثمالى حكايت نمايد:
روزى در خدمت حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام نشسته بودم ، كه شخصى از اهالى شهررى ، به
نام جندب وارد شد و پس از سلام در گوشه اى روبروى حضرت نشست .
امام عليه السلام پس از جواب سلام و احوال پرسى فرمود: برادرت در چه وضعيّتى است ؟
جندب در پاسخ گفت : الحمدللّه ، در حال صحّت و سلامتى بود و به شما سلام رسانيد.
حضرت اظهار نمود: خداوند به تو صبر عنايت كند، برادرت از دنيا رفته است .
عرض كردم : اى سرورم ! من فداى شما گردم ، سيزده روز پيش نامه برادرم به دستم رسيد؛ و او صحيح و سالم بود.
حضرت فرمود: بلى ، مى دانم ؛ لكن او دو روز بعد از فرستادن نامه فوت كرد و قبل از آن كه بميرد، به همسرش وصيّت نمود و اموالى را تحويل او داد كه هر وقت بازگشتى آن اموال را تحويل تو دهد.

/ 41