بیشترلیست موضوعات حوزه در صحنه سياست واجتماع حوزه وعرصه علم وتمدن علماى شيعه ومبارزه با استبداد روحانيت شيعه و استعمار رويارويى فرهنگى علماء با استعمار افغانستان اندونزى يمن عراق لبنان و سوريه ايران توضیحاتافزودن یادداشت جدید
سيّد على اكبر از بوشهر به بصره رفت ودر آن جا با سيد جمال الدين كه از تهران به عراق تبعيد شده بود ملاقات كرد وبا همفكرى يكديگر مبارزه را در افقى بالاتر ادامه دادند. با نوشتن نامه به ميرزاى شيرازى آن جناب را در جريان جنايات رژيم قاجار قرار دادند.61در همان اوقات در تهران ملافيض اللّه فاضل در بندى كه از اكابر علما ومراجع بود در مسجد سقا باشى عليه مفاسد اجتماعى فساد دربار و مليجك بازى شاه وسفر پرهزينه امينه اقدس به خارج سخنرانى مى كند. از جمله مى گويد:(اين مليجك بازى چه است. اسلام را ضايع كردند. زن مسلمانان رابه فرنگ چرا مى فرستند. امينه اقدس راچرا به فرنگ فرستادند؟كور شد جهنم! شوكت اسلام راچرا مى شكنند.)62سرانجام اين مرد بزرگوار را نيز كه به تعبير امين الدوله:(در منبر نسبت به شاه ووزير بى حفاظتى مى كرد وحق مى گفت بى احترامانه بيرون وبه عراق فرستاده بودند.)63از سرنوشت اين مرد بزرگ. بعد از تبعيد اطلاع صحيحى در دست نيست. ولى همين قدر در تاريخ هست كه مردم وعلماء به جاى مكان زندگى از قبرش سؤال مى كردند.ذوالرياستين بعد از سخنرانى در ميان جمعى از بزرگان در محله شاه آباد مى گويد:(وقتى از منبر پايين آمدم آقاى سلطان الذاكرين آقا ميرزا ابوالفتح مرا كنار كشيده وگفت: من سؤال نمى كنم: ملا فيض اللّه خودش كجاست ولى سؤال مى كنم كه: قبرش در كجاست.)64مبارزات پى گير و پردامنه علماى ايران بويژه علماى تهران واصفهان وتبريز و شيراز به رهبرى ميرزاى شيرازى عليه قرار داد رژى فصل روشن وآشكارى از تاريخ مجاهدتهاى علماى آن روزگار است.مقاومتى كه توانست شوكت دروغين ناصر الدين شاه را از بين ببرد وضربات سنگينى را به حكومت پنجاه ساله او وارد سازد.بعد از اين واقعه كه ميرزاى آشتيانى وساير علماى تهران محبوب دلهاشده بودند وبه دربار و درباريان اعتنايى نداشتند شاه ايران در صدد بر آمد كه رونق بازار ميرزاى آشتيانى رابشكند واز اهميت او در انظار مردم بكاهد. چاره را در آن ديد كه از علماى ساكن عراق به تهران دعوت كند وبه بهانه اخذ مسائل شرعى او را واسطه بين خود ومردم قرار دهد. به خدمت ميرزاى شيرازى عرضه داشت كه آن جناب يكى از آقازاده هاى تهرانى را به ديار شاه گسيل دارند. ميرزاى بزرگ جناب سيد محمد طباطبايى را كه ساليان در مكتب سامرا پرورش يافته و مورد اعتماد آن جناب بود به ايران فرستاد واو در سال 1311 وارد دار الغلافه شد. ولى ناصر الدين شاه نه تنها از اين دعوت به آرزوى خود نرسيد كه ماجرا بر عكس نتيجه داد:(آقاى طباطبايى در توقير واحترامات ميرزا[آشتيانى] مبالغه فرمود. واز معاشرت شاه ودر باريان تنفر مى فرمود. بلكه آنچه بزرگان ديگر از قبيل سيد جمال الدين وميرزا ملكم خان جرئت تصريح نداشتند وبا كنايه اشاره مى كردند تصريح مى فرمود ومعايب سلطنت مستبده ومفاسد حكومت خود سرانه جا برانه راآشكار مى فرمود.)65در باريان براى خنثى كردن اقدامات طباطبايى چاره را در آن ديدند كه شخصيت او را در هم شكنند ومردم رانسبت به وى بدبين سازند. بدين جهت مفاسد بسيارى رابه سيد جمال الدين نسبت دادند واو را بى دين و دهرى وطبيعى خواندند. پس از آن كه از كار سيّد فارغ شدند عليه آقاى طباطبايى به خاطر دوستى با سيّد جمّال الدين وارد ميدان شدند. ولى آن جناب از حق چشم نپوشيد واز مبارزه عليه استبداد لحظه اى باز نايستاد. مبارزات اين سيد جليل القدر وسخنان بيدار گر او ثمرداد. روحانيت عمق مسائل رامتوجه شد و به پيروى از آن مرد بزرگ پا به ميدان مبارزه گذارد واولين شهيد راه آزادى تقديم كرد.66
روحانيت شيعه و استعمار
قرن نوزدهم ميلادى ، قرن سقوط پى در پى كشورهاى آسيا و آفريقا دردام استعمار بود توسعه سرمايه دارى ، به دست آوردن مواد خام و تحصيل بازار مصرف ، استعمارگران طمّاع غربى را وا مىداشت ، تا در لواى گسترش عمران و آبادى به ديگر سرزمينها دست اندازى كنند(67) در مواردى كه از تصرف مستقيم سرزمينى ناتوان مىشدند ، در صدد بر مىآمدند با قرار دادهاى سياسى و اقتصادى منافع خود را تثبيت نمايند .انديشههاى كفر ستيزى و عزتمندانه حوزههاى دينى ، زمينه هايى بود كه حوزويان را به رويارويى با متجاوزان مى كشاند . در عرصه مبارزات ملل مظلوم جهان ، تاريخ علماى مسلمان ، بويژه شيعه را به عنوان پيشگامان نهضتهاى ضد استعمارى به ثبت رسانده است .
رويارويى فرهنگى علماء با استعمار
از روزگار صفويان ، جهان گشايان غربى ، سعى كردهاند درقالب دين و مذهب و داعيه همراهى با محرومان و آبادانى سرزمينهاى اسلامى ، به درون جوامع اسلامى پانهند و مردم را از اصالتهاى ملى و مذهبى خويش دور سازند .كشيشان كاتوليك و پروتستان ، دوشادوش متجاوزان ، ايفاگر نقشهاى مهم بودند . در لباس ميش ، گرگ مآبانه رفتار مى كردند . بگذريم از عدهاى انگشت شمار كه با انگيزه خدمت به همنوعان و هم مسلكان خود ، به مسلك ميسيونرهاى مذهبى در مى آمدند ، اصولاً ، ميسيونرهاى مذهبى ، مزورانه با تخدير افكار و انديشهها ، در راستاى مطامع استعمار گام بر مى داشتند .سردمداران كليسا ، به فرماندهان جنگ توصيه مىكردند كه كشيشان را نيز همراه داشته باشند . ازاين روى ، در لشكر كشيهاى پرتغال به جزاير ايرانى ، شمارى از فرستادگان كليساها نيز در كنار شان بودند .68يكى از راههاى نفوذ كليساى كاتوليك آن بود كه كشيشهاى كار آزموده خود را با پشتيبانى شاهان اروپا ، به دربارهاى كشورهاى خاور زمين مى فرستاد ، تا دولتهاى غربى با استفاده از نفوذ آنان ، بتوانند به خواستههاى خود دست يابند . به نوشته شاردن: « اگوستنهاى پرتغال اولين كشيشهاى اروپايى هستند كه به اصفهان آمدهاند .