صيد در حال احرام - حج در آثار محیی الدین عربی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج در آثار محیی الدین عربی (1) - نسخه متنی

قادر فاضلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صيد در حال احرام

صيد حيوانات برّى براى محرم حرام است ولى صيد حيوانات بحرى را جايز دانسته اند. محيى الدين عربى بر هر دو حكم، حكمتى عرفانى ذكر كرده است. او در خصوص عدم جواز صيد حيوانات برّى مى گويد:

حاجى خود صيد خداوند است كه خدا وى را صيد كرده و از اقصى نقاط دنيا به سوى خود كشانده است. در اين ميان صيدهاى حضرت حق داراى مراتبى هستند. انسان زاهد صيد حق از دنيا است ولى انسان عارف صيد حق از بهشت است; زيرا زاهد به نعمت هاى الهى چشم دوخته و زهادتش در دنيا براى رسيدن به نعم الهى در آخرت است; لذا او به اين آيه بيشتر توجه دارد كه:

{ ...وَ مَا عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَى} ;

«آن چه نزد خداست بهتر و ماندگار است.»



اما عارف به اين آيه دلباخته است كه:

{ ...وَ اللهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى} ;

«...و خداوند بهتر و ماندگارتر است.»

پس كسى كه صيد حق است نبايد به صيد حيوانات بپردازد.

محيى الدين در اين باره كه: چرا تحريم صيد فقط در خصوص حيوانات برّى وارد شده، نه حيوانات بحرى، مى گويد: صيد بحرى صيد از آب است، هر آب مايه حيات است كه هر موجود زنده اى از آن آفريده شده است.

{ وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْء حَيّ} .

«و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم.»

از آنجاكه مقصود از حج و هر عبادت ديگرى، احياى قلوب بوده و عبادت مايه حيات است; لذا صيد بحرى نيز مايه حيات اعضا و جوارح مى گردد. از اين رو، منافاتى با حج كه مايه حيات دل است، ندارد.


(1)1 ـ القصص 60 و شورى : 36

(2)2 ـ طه : 73

(3)3 ـ الانبياء : 30

(4)4 ـ باب 72، فصول 176 تا 180


نكاح در احرام

بعضى اجراى عقد نكاح، بهوسيله انسانِ محرم براى ديگرى يا از سوى ديگرى براى محرم را غيرجايز و عقد را باطل دانسته اند. گروهى نيز قائل به جواز شده اند.

محيى الدين مى گويد به نظر من حرام نبوده بلكه مكروه است.

وى در حكمت اين حكم مى گويد: كراهت عقد نكاح در حال احرام به چند جهت است:

اول: احرام خود نوعى عقد است و عقد نكاح نيز عقد است. حاجى كه خود در عقد الهى است، نبايد ديگرى را عقد كند يا به عقد ديگرى درآيد.

دوم: چون عقد نكاح مقدمه جواز مجامعت مى شود و مجامعت بر انسان محرم حرام است، از اين رو جواز عقد، چه بسا باعث شود كه آدمى به دام حرام بيفتد. بنابراين، بهتر است كه در اين اوقات حاجى عقد جارى نكند.

سوم: عقد يا نكاح ميان دو نفر جارى مى گردد و باعث مى شود آدمى از تنهايى و تجرّد خارج گشته و به تشكيل خانواده و اجتماع مشغول شود; در حالى كه در حج، انسان با عقد احرام، خود را از كثرت جدا كرده و به وحدت نزديك مى گردد تا بتواند با حضرت احديت مرتبط شود.

بنابراين، روى آوردن به عقد نكاح، خود به خود باعث نزديكى انسان به كثرت و دورى از وحدت مى گردد.

نيّت در احرام

نيت در هر عملى، شرط اصلى و ركن اساسى براى قبولى آن عمل است. در احرام نيز، حاجى بايد قبل از آن نيت و قصد احرام را داشته باشد.

محيى الدين مى گويد: نيت در احرام، عبارت است از: قصد يك امر عدمى. وى از آن به «القصد بالمنع» تعبير مى كند.

از نظر او، متعلّق قصد هميشه يك امر عدمى است; زيرا انسان هميشه قصد چيزى را مى كند كه ندارد يا موجود نيست و او با چنين قصدى مى خواهد به آن برسد. محيى الدين در ادامه اين گفتار مى افزايد: نه تنها متعلّق قصد انسان محرم، امور معدوم است، بلكه در

(1)1 ـ همان، فصول 188 تا 192


خداوند نيز چنين است; زيرا متعلّق قصد الهى، يا ايجاد عين است و يا ايجاد حكم و نسبت است. هر دو مورد از امور عدمى هستند.

آنجا كه ايجاد عين باشد; مانند اين آيه شريفه است كه فرمود:

{ إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْء إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ} .

«به يقين قول ما، وقتى بر هر چيزى كه اراده كنيم تعلّق بگيرد، به محض آنكه بگوييم باش، مى باشد.»

در اينجا خداوند اراده تحقّق امر معدوم را نموده است. آنجا كه متعلّق قصد ايجاد حكم معدوم باشد; مانند اين آيه است كه فرمود:

{ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ...} ;

«اگر بخواهد شما را از ميان مى برد.»

در اوّلى به معدم تحقق بخشيد و در اينجا معدومِ تحقق يافته را منعدم ساخت.

حاجى وقتى قصد و نيت احرام مى كند، به اسم «المانع» الهى تخلّق يافته و قصد يك امر معدوم مى نمايد، كه عبارت است از قربت الهى. قصد تقرّب به خداوند، قصد يك امر معدوم است; زيرا او تقرّبى را طالب است كه ندارد و تا كنون نتوانسته است به آن دست يابد. حاجى با تخلّق به اسم المانع، تمام موانعى را كه تا كنون باعث دورى وى از تقرّب الهى شده بودند، از ميان مى برد; به عبارت ديگر، مانع ممانعت آن موانع مى شود، پس به تقرّبى كه نداشته، نائل مى گردد.

وقتى حاجى به بركت احرام به قرب معبود مى رسد، در آن صورت مظهر اسم «الظاهر» مى گردد.

سيادت و عبادت در حج

آنكه حج را به عنوان يك عبادت دينى به جا مى آورد. در پرتو انوارِ اعمال عبادىِ خويش، به سيادت دينى نايل مى گردد.

حاجى با لبيك گفتن به دعوت الهى، كه او را به زيارت خانه اش خوانده است، به خدا تقرّب جسته و مظهر اسم «الداعى» مى گردد. او با پوشيدن لباس عبوديت، به صفات

(1)1 ـ النحل : 40

(2)2 ـ الانعام : 133

(3)3 ـ باب 72، فصول 241 تا 245

(4)4 ـ همان، فصل 246


ربوبيت در مى آيد; زيرا:

وى وقتى نَحر مى كند، كه عبارت است از اتلاف صورتى و از ميان بردن حياتى، مصداق اين صفت الهى مى شود: } إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ} .

و وقتى رمى جمرات مى كند به صفت ديگر الهى درمى آيد كه عبارت است از: } وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً} .

و آنگاه كه كعبه را طواف مى كند، در واقع با چرخيدن به دور خانه، بر او احاطه حاصل مى كند و آن مصداقى از اين آيه است كه: } أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ} .

همه اين مقامات، سيادت الهى است كه به بنده اش عطا مى كند.

محيى الدين سپس به توجيه شطحيات گويى بعضى از عرفا; مانند بايزيد بسطامى پرداخته و مى گويد: آنان در اثر نيل به اين سيادت عبادى؟ از تخلّق عبد به صفات معبود سخن گفته اند، كه به نوعى سخن از معبود گفتن است; زيرا در اين مرحله، بنده هر چه گويد از زبان خدا گفته است.

قصد الهى، حج الهى

آنكه قصد خانه خدا مى كند بايد بداند كه:




  • كعبه خود سنگ نشانى است كه ره گم نشود
    حاجى احرام دگر بند، ببين يار كجاست



  • حاجى احرام دگر بند، ببين يار كجاست
    حاجى احرام دگر بند، ببين يار كجاست



زيرا خانه براى خدا بود و علامت و نشانه براى رسيدن به خدا است. ضمن اينكه خدا كه داعى و ندا دهنده انسان و كشنده او به سوى خانه اش مى باشد، اعمال خاصى را بر وى واجب كرده و شروع زيارت خانه اش را با طواف و ختمش را نيز طواف قرار داده است.

هدف رسيدن به صاحب خانه است و خانه وسيله. ليكن خدا خانه را از آن رو وسيله وصول به صاحب خانه قرار داد كه، حاجى خود از جهاتى همانند خانه است; مثلا خانه موجودى مخلوق و محسوس است، حاجى نيز موجودى مخلوق و محسوس است. بدين جهت ادراك مقام خانه آسان تر از ادراك مقام صاحب خانه است. آنكه به خانه خدا مى رسد، در واقع به خودش رسيده است و آنكه به خود رسد به خداى خود رسيده

(1)1 ـ الانعام : 133

(2)2 ـالحجر : 74

(3)3 ـ باب 72 فصل 247 تا 249

(4)4 ـباب 72، فصل 247 تا 249

(5)5 ـ باب 72، فصول 247 تا 249


/ 47