نهضت اسلامي ايران - نهضت های اسلام صد ساله اخیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نهضت های اسلام صد ساله اخیر - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نهضت اسلامي ايران

در کتاب منتشر شده اين صفحه خالي بوده است.

نهضت اسلامي ايران

به اعتراف دانشمندان و آگاهان تاريخ معاصر ، در نيمه دوم اين قرن ، در همه يا اكثر كشورهاي اسلامي به طور پنهان يا آشكار نهضتهائي اسلامي در حال شكل گرفتن است و عملا درگيريهائي ميان گروههاي اسلامي و قدرتهاي استبدادي و استعماري سرمايه داري و يا مسلكهاي مادي وابسته به استعمار تازه پاي ديگر ، و غالبا با هر دو ، در جريان است .

 كارشناسان اعتراف دارند كه مسلمانان پس از يك دوره فرو ريختگي و از هم پاشيدگي ذهني ، بار ديگر در جستجوي " هويت اسلامي " خود در برابر غرب سرمايه داري و شرق كمونيستي برآمده اند . ولي مسلما در هيچيك از كشورهاي اسلامي نهضتي به عمق و وسعت نهضت اسلامي ايران كه از سال 42 آغاز شده است و روز افزون در حال گسترش است وجود ندارد . لازم است به تحليل اين نهضت با ارزش بپردازيم . اينكه مردم ما فعلا در متن جريان نهضت قرار دارند ، آنها را از تحليل ماهيت نهضت بي نياز نمي كند . هر نهضت در حالي كه در جريان است ، براي مردمي كه در متن آن قرار دارند بيشتر نيازمند به تحليل و بررسي است تا وقتي كه پايان مي پذيرد و يا نسبت به
مردمي كه در خارج و يا حاشيه قرار دارند . هنگامي كه نهضتي در جريان است مانند اين است كه صحنه اي را در حالي كه گرد و غبار برانگيخته است بخواهيم مشاهده كنيم يا از آن عكسبرداري نمائيم كه البته اندكي دشوار است ، بر خلاف هنگامي كه نهضت پشت كرده و پايان يافته باشد [ كه ] مانند آن است

 كه صحنه اي را پس از فرو نشستن گرد و غبار بخواهيم ببينيم يا از آن عكسبرداري نمائيم . به هر حال تحليل اين نهضت چه براي مردم معاصر كه خود در آن شركت دارند و چه براي آيندگان تاريخ كه بخواهند در باره آن قضاوت نمايند هم اكنون امري ضروري و حياتي است . به نظر مي رسد مسائل ذيل بايد مورد بررسي قرار گيرد : ماهيت نهضت هدف نهضت رهبري نهضت آفات نهضت

ماهيت نهضت

وقايع و حوادث اجتماعي و تاريخي ، همانند پديده هاي طبيعي ، احيانا از نظر ماهيت با يكديگر اختلاف دارند . همه نهضتهاي تاريخي را نمي توان از نظر ماهيت ، يكسان دانست . هرگز ماهيت انقلاب اسلامي صدر اسلام با ماهيت انقلاب كبير فرانسه و يا انقلاب اكتبر روسيه يكي نيست . تشخيص ماهيت يك نهضت از راههاي مختلف ممكن
است صورت گيرد : از راه افراد و گروههائي كه بار نهضت را به دوش مي كشند ، از راه علل و ريشه هائي كه زمينه نهضت را فراهم كرده است ، از راه هدفهائي كه آن نهضت تعقيب مي كند ، از راه شعارهائي كه به آن نهضت قدرت و حيات و حركت مي بخشد . . . نهضت كنوني ايران به صنف و طبقه خاصي از مردم ايران اختصاص ندارد ، نه كارگري است

، نه كشاورزي ، نه دانشجوئي ، نه فرهنگي ، و نه بورژوازي . در اين نهضت غني و فقير ، مرد و زن ، شهري و روستائي ، طلبه و دانشجو ، پيله ور و صنعتگر ، كاسب و كشاورز ، روحاني و آموزگار ، با سواد و بي سواد يكسان شركت دارند . يك اعلاميه كه از طرف مراجع بزرگ عاليقدري كه نهضت را رهبري مي كنند صادر مي شود در سراسر كشور و در ميان عموم طبقات طنين يكسان مي افكند ، طنينش در شهر همان قدر است كه در روستا ، در اقصا نقاط خراسان و آذربايجان همان آهنگ را دارد

 كه در جو دانشجويان ايراني در دورترين شهرهاي اروپا يا آمريكا . مظلوم و محروم را همان اندازه به هيجان مي آورد كه بر كنار مانده را ، استثمار نشده در همان حد احساس ضد استثمار پيدا مي كند كه استثمار شده . اين نهضت يكي از صدها واقعيتهاي عيني تاريخي است كه بي پايگي نظريه مفسران مادي تاريخ و طرفداران ماترياليسم تاريخي را كه اقتصاد را زير بناي جامعه معرفي مي كنند و هر جنبش اجتماعي را انعكاسي از تضادهاي طبقاتي مي دانند و همواره دست توسلشان به سوي دامن كشدار درگيريهاي مادي و تضادهاي طبقاتي دراز است و همه راهها را به شكم منتهي مي فرمايند ، بر ملا
مي كند اين نهضت نهضتي است از تيپ نهضت پيامبران ، يعني برخاسته از " خود آگاهي الهي " يا " خدا آگاهي " . اين خود آگاهي ريشه اش در اعماق فطرت بشر است ، از ضمير باطن سرچشمه مي گيرد . هرگاه تذكري پيامبرانه شعور فطري بشر را به خالق و آفريدگارش ، به اصل و ريشه اش ، به شهر و دياري كه از آنجا آمده و يك آشنايي مرموز نسبت به آنجا در خود احساس مي كند ، بيدار سازد ، اين بيداري خود به خود به دلبستگي به ذات جميل علي الاطلاق منتهي مي گردد .

دلبستگي به خدا كه سرسلسله ارزشها است به دنبال خود دلبستگي به كمال و زيبائي و عدل و برابري و گذشت و فداكاري و افاضه و خير رساني در او به وجود مي آورد . آن احساسي كه پيامبران در انسان بيدار مي كنند ، يعني احساس خداجوئي و خدا پرستي كه در فطرت هر فرد نهفته است و او را جوياي تعالي و متنفر از كاستي و پستي در هر شكل و هر مظهر مي نمايد ، به انسان ايده مي دهد ، او را طرفدار حق و حقيقت از آن جهت كه حق و حقيقت است نه از آن جهت كه پيوندي با منافعش دارد مي نمايد ،
 و دشمن باطل و پوچي مي كند از آن جهت كه باطل ، باطل است و پوچي ، پوچي است ، فارغ از هر منفعت يا زياني . عدالت و برابري و راستي و درستي از آن جهت كه ارزشهاي خدائي هستند ، خود به صورت هدف و مطلوب در مي آيند نه صرفا وسيله اي براي پيروزي در تنازع زندگي . انساني كه بيداري خدايي پيدا مي كند و ارزشهاي متعالي
انساني برايش به صورت هدف در مي آيند ، از اينكه طرفدار يك فرد به عنوان يك فرد و يا دشمن يك شخص به عنوان يك شخص بشود آزاد مي شود . او ديگر طرفدار عدل است نه عادل ، دشمن ظلم است نه ظالم ، طرفداريش از عادل و دشمنيش با ظالم از عقده هاي رواني و شخصي ناشي نمي شود ، اصولي و مسلكي است . وجدان اسلامي بيدار شده جامعه ما ، او را در جستجوي ارزشهاي اسلامي بر انگيخته است و اين وجدان مشترك و روح جمعي جوشان جامعه است كه طبقات مختلف و احيانا متضاد را در يك حركت هماهنگ به راه انداخته است .

و اما از نظر ريشه :

ريشه اين نهضت را در جريانهاي نيم قرن اخير كشور از نظر تصادم آن جريانها با روح اسلامي اين جامعه بايد جستجو كرد . در نيم قرن اخير جريانهائي رخ داده كه بر ضد اهداف عاليه اسلامي و در جهت مخالف آرمانهاي مصلحان صد ساله اخير بوده و هست و طبعا نميتوانست براي هميشه از طرف جامعه ما بدون عكس العمل بماند . آنچه در اين نيم قرن در جامعه اسلامي ايران رخ داد عبارت است از : استبدادي خشن و وحشي و سلب هر نوع آزادي . نفوذ استعمار نو ، يعني شكل نامرئي و خطرناك استعمار ، چه از جنبه سياسي و چه از جنبه اقتصادي و چه از جنبه فرهنگي . دور نگهداشتن دين از سياست ، بلكه بيرون كردن دين
از ميدان سياست . كوشش براي بازگرداندن ايران به جاهليت قبل از اسلام و احياء شعارهاي مجوسي و ميراندن شعارهاي اصيل اسلامي . تغيير تاريخ هجري محمدي به تاريخ مجوسي يك نمونه آن است . قلب و تحريف در ميراث گرانقدر فرهنگ اسلامي و صادر كردن شناسنامه جعلي براي اين فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ايراني . تبليغ و اشاعه ماركسيسم دولتي ، يعني جنبه هاي الحادي ماركسيسم منهاي جنبه هاي سياسي و اجتماعي آن . چنانكه مي دانيم عناصر خود فروخته ماركسيست به يك توافق با دستگاه حكومت نائل گرديدند

 و آن ، تبليغ جنبه هاي الحادي و ماترياليستي و ضد مذهبي ماركسيسم و سكوت از جنبه هاي سياسي و اجتماعي آن است . ما در دانشگاه از نزديك شاهد اينگونه فعاليتهاي عناصر ماركسيست كه در زير چتر حمايت بي دريغ دستگاه خوشبخت مي زيستند بوديم . كشتارهاي بي رحمانه و ارزش قائل نشدن براي خون مسلمانان ايراني و همچنين زندانها و شكنجه ها براي متهمان سياسي . تبعيض و ازدياد روز افزون شكاف طبقاتي علي رغم اصلاحات ظاهري ادعائي . تسلط عناصر غير مسلمان بر مسلمانان در دولت و ساير دستگاهها .

نقض آشكار قونين و مقررات اسلامي چه به صورت مستقيم و چه به صورت ترويج و اشاعه فساد در همه زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي . مبارزه با ادبيات فارسي اسلامي كه حافظ و نگهبان روح اسلامي ايران است به نام مبارزه با واژه هاي بيگانه . بريدن پيوند از كشورهاي اسلامي و پيوند با كشورهاي غير اسلامي و احيانا ضد اسلامي كه اسرائيل نمونه آن است . اين امور و امثال اينها ، در طول نيم قرن ، وجدان مذهبي جامعه ما را جريحه دار ساخت و به صورت عقده هاي مستعد انفجار در آورد . از طرف ديگر جريانهائي در جهان رخ داد

 كه چهره دروغين تبليغات سياسي دنياي ليبرال غربي و دنياي سوسياليست شرقي را آشكار ساخت و اميدي كه طبقات روشنفكر به اين دو قطب بسته بودند تبديل به يأس شد . و از جانب سوم در طول سي و اند سال گذشته يعني از شهريور 20 تا كنون ، محققين و گويندگان و نويسندگان اسلامي توفيق يافتند

 كه تا حدودي چهره زيبا و جذاب اسلام واقعي را به نسل معاصر بنمايانند . روحانيت آگاه و شجاع و مبارز ايران كه از ناهنجاريهاي گذشته رنج مي برد و در پي فرصت مناسبي براي بپا خاستن بود ، در اين شرائط بپا خاست و نسل به ستوه آمده از ناهنجاريهاي پنجاه ساله ، و سر خورده از غرب مابي و شرق گرائي ، و آشنا به تعاليم نجاتبخش اسلام ، به تمام وجود و هستي خود نداي روحانيت را
مي خواهد ؟ آيا مي خواهد دست استعمار را از اين كشور كوتاه كند ؟ آيا براي دفاع از آنچه امروز حقوق بشر ناميده مي شود بپا خاسته است ؟ تبعيضها ، نابرابريها را مي خواهد معدوم كند ؟ ريشه ظلم را مي خواهد بكند ؟ ماترياليسم را مي خواهد نابود سازد ؟

 آيا . . . پاسخ اين پرسشها را از آنچه در باره ماهيت نهضت و ريشه هاي آن بيان كرديم و هم از بيانيه ها و اعلاميه هاي رهبران نهضت مي توان به دست آورد . آنچه اينجا به اجمال در پاسخ اين پرسشها مي توان گفت اينست كه : آري و نه . آري ، يعني همه آن هدفها جزء اهداف نهضت است . و نه ، يعني محدود به هيچيك از آنها نيست . يك نهضت اسلامي نمي تواند از نظر هدف محدود باشد . زيرا اسلام در ذات خود يك " كل
تجزيه ناپذير " است و با به دست آوردن هيچيك از آن هدفها پايان نمي پذيرد . البته اين به معني اين نيست كه نهضت از نظر تاكتيك ، برخي هدفها را بر برخي ديگر مقدم نمي دارد و مراحل وصول به هدف را در نظر نمي گيرد . مگر خود اسلام از نظر تاكتيك تدريجا پياده نشد ؟ امروز نهضت مرحله نفي و انكار و در هم كوبيدن استبداد و استعمار را مي پيمايد . فردا كه از اين مرحله عبور كرد و به سازندگي و اثبات رسيد ، هدفهاي ديگرش را دنبال خواهد كرد .

 جمله هائي كه در ابتداي گفتار ، از نهج البلاغه از بيان مولاي متقيان در باره هدفهاي اصلاحيش نقل كردم ، و هم نقل كردم كه فرزند بزرگوارش حسين عليه السلام نيز عين آن جمله ها را در بيان نهضتي كه قصد آن را داشت ، در عهد معاويه در جمع كبار صحابه و شخصيتهاي برجسته اسلامي در موسم و موقف حج آورده است ، و به طور اجمال بيانگر اهداف كلي همه نهضتهاي اسلامي است ، و البته در هر دوره اي هر نهضتي يك سلسله هدفهاي فرعي و جزئي خاص خود نيز دارد

. هدفهاي كلي در چهار جمله بيان شده است : « نرد المعالم من دينك » : نشانه هاي محو شده راه خدا را - كه جز همان اصول واقعي اسلام نيست - بازگردانيم . يعني بازگشت به اسلام نخستين و اسلام راستين ، بدعتها را از ميان بردن و سنتهاي اصيل را جايگزين كردن ، يعني اصلاحي در فكرها و انديشه ها و تحولي در روحها و ضميرها و قضاوتها در زمينه خود اسلام .

« نظهر الاصلاح في بلادك » : اصلاح اساسي و آشكار و چشمگير كه نظر هر بيننده را جلب نمايد و علائم بهبودي وضع زندگي مردم كاملا هويدا باشد ، در شهرها و مجامع به عمل آوريم. يعني تحولي بنيادين در اوضاع زندگي خلق خدا. « يأمن المظلومون من عبادك » : بندگان مظلوم خدا از شر ظالمان امان يابند و دست تطاول ستمكاران از سر ستمديدگان كوتاه شود . يعني اصلاحي در روابط اجتماعي انسانها « تقام المعطلة من حدودك » : مقررات تعطيل شده خدا و قانونهاي نقض شده اسلام بار ديگر بپا داشته شود

 و حاكم بر زندگي اجتماعي مردم گردد . يعني تحولي ثمر بخش و اسلامي در نظامات مدني و اجتماعي جامعه . هر مصلحي كه موفق شود اين چهار اصل را عملي سازد : افكار و انديشه ها را متوجه اسلام راستين سازد و بدعتها و خرافه ها را از مغزها بيرون براند ، به زندگي عمومي از نظر تغذيه و مسكن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان بخشد ، روابط انساني انسانها را بر اساس برابري و برادري و احساس اخوت و همساني برقرار سازد ، و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاكم طبق الگوي خدائي اسلامي قرار دهد به حد اكثر موفقيت نائل آمده است .

رهبري نهضت

هر نهضتي نيازمند به رهبر و رهبري است در اين جهت جاي سخن نيست . يك نهضت كه ماهيت اسلامي دارد و اهدافش همه اسلامي است ، وسيله چه كساني و چه گروهي مي تواند رهبري شود و بايد رهبري شود ؟

بديهي است كه وسيله افرادي كه علاوه بر شرائط عمومي رهبري ، واقعا اسلام شناس باشند و با اهداف و فلسفه اخلاقي و اجتماعي و سياسي و معنوي اسلام كاملا آشنا باشند ، به جهان بيني اسلام ، يعني بينش و نوع ديد اسلام در باره هستي و خلقت و مبدأ و خالق هستي و جهت و ضرورت هستي ، و ديد و بينش اسلام در باره انسان و جامعه انساني كاملا آگاه باشند ، ايدئولوژي اسلام را يعني طرح اسلام را در باره اينكه انسان چگونه بايد باشد و چگونه بايد زيست نمايد و چگونه بايد خود را و جامعه خود را بسازد و چگونه به حركت خود ادامه دهد و با چه چيزها بايد نبرد كند و بستيزد و خلاصه چه راهي را انتخاب كند و چگونه برود و چگونه بسازد و چگونه زيست نمايد و . . . درك نمايد .

بديهي است ، افرادي مي توانند عهده دار چنين رهبري بشوند كه در متن فرهنگ اسلامي پرورش يافته باشند ، و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامي آشنائي كامل داشته باشند و از اينرو تنها روحانيت است كه مي تواند نهضت اسلامي را رهبري نمايد . در حدود يك سال و هشت ماه پيش ، يعني در شب دوازدهم محرم / 97 به مجلسي دعوت شدم كه جمعي از آقايان و خانمهاي مسلمان حضور داشتند . قبلا پيش بيني نمي كردم كه به چنين مجلسي دعوت شده ام .

 مي پنداشتم به جلسه اي خصوصي مركب از سه چهار نفر از دوستان خصوصي بايد بروم . در آن جلسه سه چهار نفر از صاحبنظران و متفكران اسلامي هم حضور داشتند كه اكنون برخي از آنها در خارج ايران به سر مي برند و برخي در تبعيدند و برخي به رحمت حق پيوسته اند .

طبعا به حكم موقعيت و زمان ، و به حكم اينكه حضار مجلس همه مسلمان و علاقمند بودند ، و به حكم اينكه چند نفر از حضار جزء صاحبنظران به شمار مي رفتند ، از آن سه چهار نفر و از من تقاضا شد كه بحثي را مطرح كنيم كه براي حضار مفيد و سودمند باشد . دوستان ديگر هر كدام مطالب مفيد و سودمندي اظهار داشتند و من به نوبه خود از آنها بهره بردم و استفاده كردم . اين بنده مردد و در انديشه بودم كه چه مطلبي را طرح كنم ، خصوصا با توجه به آنكه همه گفته ها ضبط مي شد

و اين سخن در ميان بود كه همه اينها به عنوان پيام به عنوان پيام دانشجو پخش شود ( 1 ) . در اين بين يكي از افراد غير مسؤول جلسه ، جمله اي گفت كه همان ، موضوع قسمت عمده سخنان من شد . جمله اي كه آن فرد گفت خلاصه اش اين بود : بايد مردم را از شر اين درياي معارف ( معارف اسلامي ) راحت كرد . نظر به اينكه فكر مي كنم آنچه در آن جلسه گفته ام براي اين بحث كه در آن هستيم مفيد است ، در اينجا آنها را بازگو مي كنم . گفتم : ارسطو جمله اي دارد در باره فلسفه ، مي گويد :

 " اگر بايد فيلسوفي كرد بايد فيلسوفي كرد ، و اگر نبايد فيلسوفي كرد باز هم بايد فيلسوفي كرد " . توضيح دادم كه مقصود ارسطو اين است كه فلسفه يا درست است و بايد آن را تأييد كرد و يا غلط است و بايد آن را

. 1 شنيده ام اخيرا آنچه در آن جلسه گفته شده ، تكثير و پخش شده است و نمي دانم كم و كسر و حذف و اصلاحي به عمل آمده يا خير ؟

/ 36