تحويل وصاياى نبوّت و امامت - چهل داستان و چهل حدیث از حضرت علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت علی (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارقم كه يكى از اصحاب رسول خدا صلوات اللّه عليه بود و در جريان غدير خم نيز حضور داشت آمدند و از او گواهى خواستند؛ ولى چون او از طرف حكومت براى خود احتمال خطر مى داد از بيان حقيقت و جريان غدير خوددارى كرد.

بعد از گذشت مدّتى ، همين شخص مريض شد و در بستر بيمارى افتاد، وقتى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام شنيد كه زيد بن اءرقم مريض حال است به عيادت و ديدار او آمد.

همين كه زيد بن ارقم چشمش به جمال نورانى حضرت افتاد، گفت : مرحبا به امير مؤ منان ، كه از من عيادت مى نمايد، با اين كه وى ما را قبول ندارد و از ما دلگير و آزرده خاطر مى باشد.

امام علىّ عليه السلام فرمود:اى زيد! آن ناراحتى كه براى ما به وجود آوردى هرگز مانع آن نمى شود كه ما شرط انسانيّت و حقّ دوستى را فراموش نموده ؛ و تو را در حال بيمارى عيادت نكنيم .

و پس از آن افزود: هركس مريضى را براى رضاى خداوند عيادت كند، تا هنگامى كه در كنار مريض نشسته باشد، در سايه رحمت و لطف الهى خداوند قرار خواهد داشت .

و چون بخواهد برخيزد كه از نزد مريض بيرون رود، خداوند متعال هفتاد هزار ملك را ماءمور مى نمايد تا براى او درود و تحيّت فرستند؛ و مشمول رحمت الهى قرار مى گيرد.

سپس افزود:اى زيد! من دوست داشتم كه چنين فضيلتى شامل حالم گردد؛ و به همين جهت از تو عيادت كردم .(61)

تحويل وصاياى نبوّت و امامت

چون آخرين روزهاى عمر پر بركت اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام فرارسيد، وصايا و كُتُب امامت را تحويل فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام داد و او را به عنوان وصىّ و جانشين خود معرّفى نمود.

و ديگر فرزندش حسين عليه السلام با محمّد حنفيّه و ساير فرزندان و دوستان و سران شيعه را بر اين وصيّت شاهد گرفت .

و هنگامى كه آن حضرت خواست كُتُب و سِلاح و ديگر وصاياى امامت را به امام حسن مجتبى عليه السلام تحويل دهد، فرمود:

اى فرزندم ! رسول خدا مرا دستور داده است تا وصايا و آنچه را كه تحويل من داده بود، نزد تو قرار دهم .

و همچنين حضرت رسول صلوات اللّه عليه فرمود: به تو بگويم كه تو نيز در آخرين لحظات عمرت ، بايد اين وصاياى امامت را، به برادرت حسين واگذار نمائى .

پس از آن امام علىّ صلوات اللّه عليه فرزندش حسين عليه السلام را مورد خطاب قرار داد و فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه تو نيز بايستى در آخرين لحظات عمرت آن ها را به فرزندت امام سجّاد عليه السلام تحويل دهى .

و سپس دست علىّ بن الحسين زين العابدين عليه السلام را كه كودكى خردسال بود گرفت ؛ و فرمود: جدّت رسول اللّه امر فرموده است كه تو هم اين وصايا را به فرزندت ، محمّد بن علىّ باقرالعلوم بسپارى ، و سلام رسول خدا و همچنين سلام مرا به او برسان .

و آن گاه پس از اين سخنان ، دو مرتبه امام حسن مجتبى عليه السلام را مورد خطاب قرار داد؛ و فرمود: و تو اى حسن ! ولىّ امر مسلمين بعد از من مى باشى ، و نيز ولىّ خون من خواهى بود.

لذا اگر خواسته باشى ، مى توانى قاتل مرا عفو نمائى و يا اين كه او را قصاص كنى ، ليكن اگر خوستى قصاص نمائى متوجّه باش كه تنها يك ضربت شمشير، به جاى آن يك ضربتى كه بر من وارد ساخت ، بر او وارد كنى .

و هنگامى كه او ابن ملجم را كشتى ، جسدش را در كناسه كوفه كه يكى از وادى هاى دوزخ مى باشد زير خاك پنهانش كن .(62)

علّت قتل و ترور حضرت سلام اللّه عليه

پس از جريان جنگ صفّين و تحميل ابو موسى اءشعرى براى حَكَميّت ؛ و بعد از به وقوع پيوستن جنگ نهروان با خوارج ، سه نفر از بزرگان خوارج كه حضرت علىّ عليه السلام را تكفير كرده بودند تصميم گرفتند تا به عنوان خونخواهى ، سه نفر از واليان و سران حكومتى را ترور نمايند.

يكى عبدالرّحمن بن ملجم مرادى بود كه ترور اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام را در كوفه ؛ و

/ 39