داستان جوانمردى عمليات فتح المبين سال 61 : قسمت اول - داستان های جوانمردان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های جوانمردان - نسخه متنی

سید محمد خراسانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كرد باز هم صداى تكبير طنين انگيز گرديد.

سپس برادر ديگرش بنام عثمان ابن ابى طلحه پرچمدار شد آنهم با يك حمله برق اساى على (ع )بخاك افتاد. سپس
حرث بن ابى طلحه حاضر شد مثل ديگر برادرانش راه دوزخ را پيش گرفته و فرزندان ابى طلحه خاتمه يافتند و
نوبت به فرزند خود طلحه رسيد بنام مسافع و جلاس و كلاب كه وارث نگهدارى پرچم قريش بودند يكى پس از
ديگرى از دم تيغ اسلام گذشتند و به هلاكت رسيدند. پس از فرزندان عبدالدار كه كسى نماند پرچم قشون را
بر پا نگهدارد دو نفر ديگر بنام ابو عزيز بن عثمان و عبدالله ابن ابى جميله پرچمدار شدند و هر دو از
دم تيغ اسدالله گذشتند كه آن روز صداى تحسين و تكبير فضاى زمين و آسمان را پر كرده بود كه حمزه ابن
عبدالمطلب عموى پيغمبر (ص ) كه از نامدارترين دلاوران عهد خود بود در دو شادوش على (ع ) اجساد كفر و
قشون قريش را بزمين مى انداخت در اين حال پرچم قريش را شخصى بنام صواب كه غلام وحشتناك و مهيب حبشى
بوده و هيكلى درشت و قوى داشت گرفت و به مبارزه على (ع ) حاضر شد كه مسلمين و بخصوص رسول الله به اضطراب
افتادند كه رسول خدا دست بدعا برداشت از خداوند سلامتى على و پيروزى او را خواستار شد اسدالله در
حمله اول چنان ضربتى به صواب وارد ساخت كه از كمر دو نيم گرديد و باز صداى تكبير و تحسين فضا را مملو
نمود اما پرچم قريش ‍ بعد از صواب بدون صاحب بزمين افتاد.

لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار

داستان جوانمردى عمليات فتح المبين سال 61 : قسمت اول

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در مقدمه عمليات فتح المبين دفاع مقدس يكانهاى ما در قسمت شرقى ايستگاه راه آهن هفت تپه كنا راه
شوشتر مستقر شده بودند و آن مكان براى استتار جاى مناسبى بود و چندين نوبت آنجا را محل استراحت و
بازسازى واحدهاى رزمى خود قرار داده بوديم چون از هر نظر با موقعيت هاى جبهه ها تناسب داشت هم كنار
راه آهن بود و هم از تيررس دشمن محفوظ و هم به مناطق جبهه ها نزديكتر و هر روز جهت آمادگى و رفع نواقص
به خط اول مى رفتيم و بشناسائى و تقسيم بندى مواضع خودى و بررسى پيش ‍ بينى هاى لازم مى پرداختيم و
تنها راه ارتباطى مناطق پشتيبانى با خاك ريزها و خطوط مقدم از روى رودخانه خروشان كرخه پل مهندسى
شهيد كلاهدوز بود كه در قسمت جنوبى شهر شوش قرار گرفته و در شمال اين شهر نيز پل آجرى و پل ديگر
مهندسى در منطقه خضر وجود داشت كه يكانهاى رزمى لشكر 84 و لشكرهاى سپاه جهت استقرار و موضع گيرى در
جوانب شمالى و شرقى سايت چهار و سايت پنج مورد استفاده بود و راه ارتباطى مناطق عين خوش و دشت عباس و
مهران نيز بود البته عمليات رزمى و موقعيت هاى واحدهاى رزمى ما ايجاب ميكرد از چندين نقطه پل شناور
پانل زده شود و ارتباطات سهولت انجام گيرد در نتيجه تا جاده كربلا كه به تنگه رقابيه و ابو قريب
منتهى مى شد چند پل شناور مواصلاتى وجود داشت و دشمن واضح ميدانست معبرهاى ارتباطى بيشتر است .

اول فروردين و روزهاى عيد بود هواى منطقه بسيار خوب و تا حدودى رمل و نرم و سبزه زار النهايه هم از
نظر موقعيت مكانى و زمانى و فراهم بودن شرايط تسهيلات فراهم و مشكلات نسبتا كمتر بنظر ميرسيد دو تيپ
مجهز و مقتدر كه يكى تيپ لشكر خراسان بفرماندهى سرهنگ امينى و ديگرى پل شهيدكلاهدوز و روبروى تپه
هاى اسم گذارى شده در پشت سايت بنام تپه هاى نمره 20 و 30 و 40 كه اين سه تپه بين ارتفاعات سايت ها و جلگه
روستاى چنانه قرار گرفته بود ند و هر سه تپه هدفهاى تعين شده اين دو تيپ بوده است كه با توجيه و تنظيم
زمان و حركت عمليات بايد در يك زمان كليه واحدهاى شركت كننده در جنگ فتح مبين از هرسمت كه هدف و مسير
تعين و تنظيم گرديده به هدف نهائى كه روستاى چنانه بوده برسند و انجا قرارگاه دو لشكر دشمن بوده ككه
مدتها سايت ها را تصرف و شهر دزفول و انديمشك و شوش و مناطق اطراف را زير آتش سلاحهاى سنگين و موشكها
قرار ميداده اند و فاصله بين تپه 20 كه اولين هدف بوده و رودخانه كرخه چن موضع استقرارى لشكر 21 حمزه
بوده لكن جهت اهداف حمله سراسرى فتح مبين لشكر 21 حمزه از آن مكان بجاى ديگر انتقال و يكانهاى ادغامى
لشكر 77 خراسان با سپاه در آن خطوط مستقر گرديدند و تلاش و تكاپوى كليه رزمندگان در حد و توان خويش
بسيار ستوده و چشمگير بود و در تهيه سنگرها و راههاى ارتباطى كه بين يكانها بارتفاع يك متر كنده ميشد
كه افراد بتوانند بسهولت رفت و امد نموده و موجب ديد دشمن قرار نگيرند نهايت فعاليت بعمل مى آمد و
قرارگاههاى گردآنها حدود يك كيلومتر عقب تر از خاكريزها در كنار آن ايستگاههاى امدادى و بهداريها و

/ 27