حرث بن ابى طلحه حاضر شد مثل ديگر برادرانش راه دوزخ را پيش گرفته و فرزندان ابى طلحه خاتمه يافتند و
نوبت به فرزند خود طلحه رسيد بنام مسافع و جلاس و كلاب كه وارث نگهدارى پرچم قريش بودند يكى پس از
ديگرى از دم تيغ اسلام گذشتند و به هلاكت رسيدند. پس از فرزندان عبدالدار كه كسى نماند پرچم قشون را
بر پا نگهدارد دو نفر ديگر بنام ابو عزيز بن عثمان و عبدالله ابن ابى جميله پرچمدار شدند و هر دو از
دم تيغ اسدالله گذشتند كه آن روز صداى تحسين و تكبير فضاى زمين و آسمان را پر كرده بود كه حمزه ابن
عبدالمطلب عموى پيغمبر (ص ) كه از نامدارترين دلاوران عهد خود بود در دو شادوش على (ع ) اجساد كفر و
قشون قريش را بزمين مى انداخت در اين حال پرچم قريش را شخصى بنام صواب كه غلام وحشتناك و مهيب حبشى
بوده و هيكلى درشت و قوى داشت گرفت و به مبارزه على (ع ) حاضر شد كه مسلمين و بخصوص رسول الله به اضطراب
افتادند كه رسول خدا دست بدعا برداشت از خداوند سلامتى على و پيروزى او را خواستار شد اسدالله در
حمله اول چنان ضربتى به صواب وارد ساخت كه از كمر دو نيم گرديد و باز صداى تكبير و تحسين فضا را مملو
نمود اما پرچم قريش بعد از صواب بدون صاحب بزمين افتاد.لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار
داستان جوانمردى عمليات فتح المبين سال 61 : قسمت اول
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در مقدمه عمليات فتح المبين دفاع مقدس يكانهاى ما در قسمت شرقى ايستگاه راه آهن هفت تپه كنا راهشوشتر مستقر شده بودند و آن مكان براى استتار جاى مناسبى بود و چندين نوبت آنجا را محل استراحت و
بازسازى واحدهاى رزمى خود قرار داده بوديم چون از هر نظر با موقعيت هاى جبهه ها تناسب داشت هم كنار
راه آهن بود و هم از تيررس دشمن محفوظ و هم به مناطق جبهه ها نزديكتر و هر روز جهت آمادگى و رفع نواقص
به خط اول مى رفتيم و بشناسائى و تقسيم بندى مواضع خودى و بررسى پيش بينى هاى لازم مى پرداختيم و
تنها راه ارتباطى مناطق پشتيبانى با خاك ريزها و خطوط مقدم از روى رودخانه خروشان كرخه پل مهندسى
شهيد كلاهدوز بود كه در قسمت جنوبى شهر شوش قرار گرفته و در شمال اين شهر نيز پل آجرى و پل ديگر
مهندسى در منطقه خضر وجود داشت كه يكانهاى رزمى لشكر 84 و لشكرهاى سپاه جهت استقرار و موضع گيرى در
جوانب شمالى و شرقى سايت چهار و سايت پنج مورد استفاده بود و راه ارتباطى مناطق عين خوش و دشت عباس و
مهران نيز بود البته عمليات رزمى و موقعيت هاى واحدهاى رزمى ما ايجاب ميكرد از چندين نقطه پل شناور
پانل زده شود و ارتباطات سهولت انجام گيرد در نتيجه تا جاده كربلا كه به تنگه رقابيه و ابو قريب
منتهى مى شد چند پل شناور مواصلاتى وجود داشت و دشمن واضح ميدانست معبرهاى ارتباطى بيشتر است .اول فروردين و روزهاى عيد بود هواى منطقه بسيار خوب و تا حدودى رمل و نرم و سبزه زار النهايه هم از
نظر موقعيت مكانى و زمانى و فراهم بودن شرايط تسهيلات فراهم و مشكلات نسبتا كمتر بنظر ميرسيد دو تيپ
مجهز و مقتدر كه يكى تيپ لشكر خراسان بفرماندهى سرهنگ امينى و ديگرى پل شهيدكلاهدوز و روبروى تپه
هاى اسم گذارى شده در پشت سايت بنام تپه هاى نمره 20 و 30 و 40 كه اين سه تپه بين ارتفاعات سايت ها و جلگه
روستاى چنانه قرار گرفته بود ند و هر سه تپه هدفهاى تعين شده اين دو تيپ بوده است كه با توجيه و تنظيم
زمان و حركت عمليات بايد در يك زمان كليه واحدهاى شركت كننده در جنگ فتح مبين از هرسمت كه هدف و مسير
تعين و تنظيم گرديده به هدف نهائى كه روستاى چنانه بوده برسند و انجا قرارگاه دو لشكر دشمن بوده ككه
مدتها سايت ها را تصرف و شهر دزفول و انديمشك و شوش و مناطق اطراف را زير آتش سلاحهاى سنگين و موشكها
قرار ميداده اند و فاصله بين تپه 20 كه اولين هدف بوده و رودخانه كرخه چن موضع استقرارى لشكر 21 حمزه
بوده لكن جهت اهداف حمله سراسرى فتح مبين لشكر 21 حمزه از آن مكان بجاى ديگر انتقال و يكانهاى ادغامى
لشكر 77 خراسان با سپاه در آن خطوط مستقر گرديدند و تلاش و تكاپوى كليه رزمندگان در حد و توان خويش
بسيار ستوده و چشمگير بود و در تهيه سنگرها و راههاى ارتباطى كه بين يكانها بارتفاع يك متر كنده ميشد
كه افراد بتوانند بسهولت رفت و امد نموده و موجب ديد دشمن قرار نگيرند نهايت فعاليت بعمل مى آمد و
قرارگاههاى گردآنها حدود يك كيلومتر عقب تر از خاكريزها در كنار آن ايستگاههاى امدادى و بهداريها و