داستان جوانمردان عمليات فتح المبين سال 61 : قسمت سوم - داستان های جوانمردان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های جوانمردان - نسخه متنی

سید محمد خراسانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خيلى كم خود را بسوى اهداف دشمن بالا ميكشيدند تا زمانيكه از بالا سر نيروى خودى عبور نكرده بودند
خطرات كمتر بود اما از خاك ريز خودى كه عبور ميكردند احتمال خطرات هلى كوپترها بيشتر بود چون حركت
آنها ارام و ارتفاع كمتر و جثه بزرگتر درنتيجه زودتر مورد هدف قرار ميگرفتند بويژه هلى كوپتر در
پرواز اول بايد هدف را پيدا كند سپس دور زده مجدد آن هدف را بزند وگرنه پرتاب موشك بى هدف بدون اثر
بود و خلبانان ما اعم از هلى كوپتر يا هواپيما و تيراندازان ما اعم از توپ يا كاتيوشا يا خمپاره يا
تانكها مثل دشمن به هدف پرتاب گلوله نميكردند و دلايل واضح بود يك وجود ترس در دل عمل كننده است اگر
بترسد زودتر و بى هدف گلوله را شليك مى نمايد در حاليكه رزمندگان ما هدف شهادت داشتند يا نمى ترسيدند
يا كمتر ترس ‍ داشتند و مثل افراد دشمن نبودند دوم صرفه جوئى در مهمات بود كه براى دشمن خيلى راحت و
نامحدود ميرساندند لكن ما با هزينه خيليگران تهيه ميكرديم بويژه گلوله هائى كه قيمت آنها در سطح
بالا بود مثل موشك تاو و ماليوتكا يا كاتيوشا و غيره كه رزمندگان سعى داشتند اعم از هوائى يا زمينى
يعنى هوا بزمين و زمين بهوا و زمين بزمين نهايت صرفه جوئى را بنمايند و بجاى پنج گلوله بى هدف يك
گلوله با هدف و موثر بزنند.

هلى كوپتر عمليات خوبى و موثرى انجام دادند و سالم مراجعت نمودند اما يكى از هلى كوپترها كه از نوع
يواچ دان يا كبرابود در بين تپه شماره 20 و خاكريز خودى كه چند تپه كوچك رملى و دره كوچك رملى بود ديدم
بدور خود ميچرخد و نميتواند باينطرف بيايد و با آن حال در داخل شيار نسبتا وسيعى بزمين نشست و با
دوربين نگاه ميكرديم ديديم خلبان مجروح شده و كمك خلبان او را هلى كوپتر بيرون آورد و دور از آن زمين
شدند كه بى درنگ به تيم امداد دستور داديم و از داخل دره هاى كوچك رملى خود را به آنان رسانده و مجروح
و كمك را آوردند كه از كتف راست مجروح شده بود و به ايستگاه امدادى تخليه گرديدند و جريان به رده بالا
اطلاع داده شد پس ‍ از يك ساعت هلى كوپتر ديگرى آمد در فاصله عقب تر از خطوط خودى بزمين نشست و خلبان
و كمك آن را راههاى ارتباطى خودشان را بما رساندند و هلى كوپتر را مشاهده و با جسارت و رشادت و
جوانمردى خود را به هلى كوپتر رسانده با يك خيز جسورانه خود را به پشت جبهه هدايت كردند در حاليكه از
لحظه نشستن هلى كوپتر تا نجات آن از محل چندين موشك بآن پرتاب كردند و هيچكدام نه به هلى كوپتر و نه
خلبانان آن اصابت نكرد.




  • گر نگهدار من آنست مه من ميدانم
    شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد



  • شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد
    شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد



داستان جوانمردان عمليات فتح المبين سال 61 : قسمت سوم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روز سوم عمليات حجم اتش طرفين بيشتر بود لكن هيچگونه آثار خستگى و فرسودگى و رزمندگان ديده نميشد
ولى بطوريكه شرح دادم حجم آتش ‍ آنها بيشتر از ما بود هر وقت يك تانك ما مانورى ميكرد و گلوله ائى
پرتاب مى نمود آنان ده گلوله جواب ميدادند از اين نظر تغير سنگر تانكها گاهى مشكل و خطرناك بود در
روز سوم كاملا متوجه بودم برادر رودگى با بى سيم به يكى از تانكها دستور عمليات ميداد و هدفى را نشان
و معرفى مى نمود خدمه هاى تانك وحشت داشتند از سنگر اصلى حركت نمايند و تيراندازى كنند و دوباره به
سنگر يدكى بروند آن روز چند بار با هم به كنار تانك رفتيم و ضمن دستور نظامى رودكى با آن حسن اخلاقى
كه داشت خطاب به خدمه ها مى گفت بگوئيد لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم مانور نمائيد و ما در
كنار شما ايستاده ائيم اگر خطرى باشد اول ما شهيد ميشويم با اين خلقيات خدمه ها را جرات و جسارت مى
بخشيد و بعضى از تانكها دشمن در مقابل ديد ما در كمره ارتفاعات برغازه در حال حركت بودند و بآسانى
هدف تانكها ما قرار ميگرفتند.

آفتاب غروب نكرده بود و در هوا لكه هاى ابر بچشم ميخورد و شب سوم عمليات آفندى ما بود و زود بزود
سنگرها و سلاحها را بازيد و رفع نواقص ‍ مى نموديم ناگاه سرباز دلاور و جوانمرد و ايثارگر فتح الهى

/ 27