برخى بر اين گمانند كه بين قرآن و برهان و عرفان جدايى است و اگر كسى قرآن را به عنوان مقتدى و امام خويش برگزيد , بايد به برهان و عرفان بى اعتنا باشد . يا اگر كسى برهان را به عنوان مرجع و حاكم انتخاب نمود , بايد از قرآن و عرفان دست بكشد , و يا اگر كسى به سوى عرفان ميل كرد , بايد از قرآن و برهان روى بگرداند . حال اگر از همين افراد پرسيده شود : آيا ممكن است قرآن كريم حاوى مطلبى مخالف با عقل بوده باشد ؟ يا پرسيده شود : آيا ممكن است اين امر را انكار كرد كه قرآن خود بر اساس كشف تام محمدى صلى الله عليه و آله به دست ما رسيده است ؟ در هر دو مورد جواب مى دهند : نه . يعنى همه معترفند كه قرآن در هيچ مورد حكمى بر خلاف حكم عقل ندارد . و همه معتقدند كه قرآن كشفنامه حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله است , ولى با اين همه يك نوع تعصب خاص يا كج فهمى خاص و يا عناد خاص آنها را وامى دارد كه به تعبيرات مختلف و بهانه هاى گوناگون و شيوه هاى جور اجور دم از تفكيك بزنند و اين سه محور اساسى شناخت را كه ظاهرا سه محورند ولى به لحاظ واقع معاضد هم و پشتيبان يكديگرند , معارض با هم و معاند با يكديگر معرفى