شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد
اشاره
وجود حقيقتي سترگ به نام «عرفان و معرفت» انكارناپذير است، اين مقوله در دامان فرهنگ اسلامي زاده شد و به بركت قرآن و اهل بيت عليهم السلام در طول دورههاي گوناگون به بالندگي رسيد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام راحل رضوان الله تعالي عليه كه خود اهل اين وادي بود، مباحث مربوط به حوزه عرفان به ويژه در بخش نظري، گسترش بيشتري يافت. آثار متعدد عرفاني قديم و جديد به چاپ رسيد و حوزههاي درسي عرفان بيش از گذشته رونق گرفت. به موازات اين سير اصيل و مبارك، پديدهاي در شكل عرفانهاي محفلي، رمّالي و ... سر برآورد و در سالهاي اخير نمود بيشتري يافت. اين نوشته درصدد ارائه تحليلي گذرا از تأثير اين پديده بر عرفان حقيقي و تفاوت ميان اين دو است.محمدلطيفياتفاق افتاده است كه براي خريد كالايي با مارك تجاري مشخص به بازار رفته و موارد متعددي عين كالاي مورد نظر و با همان مارك را ديدهايم ولي اقدام به خريد نكردهايم، چون ميدانستيم كه اين ماركها و شمايل، تقلّبي است و اين اجناس كيفيت كالاي اصل را ندارند. حتي اگر شك هم داشتهايم، در ميان رگبار تعارفات و تبليغات فروشندگان چرب زبان، تصميم خود را محكم گرفته و نگذاشتهايم كالاي مشكوك را اصطلاحاً به ما بيندازند. با اين همه، گوشه و كنار و در خانه اين و آن مواردي از كالاهاي بدلي به چشممان ميخورد و نشان ميدهد كه اين كالاها نيز مشتريان خود را دارند، برخي فريب خورده و به عنوان كالاي اصل ميخرند و عدهاي ديگر چون جنس قلّابي را ارزانتر و به تبع دست يافتنيتر مييابند، اقدام به خريد ميكنند و بيگمان، رواج فروش كالاي تقلبي، رفته رفته بازار كالاي اصل را كساد و به حق مشتريان در استفاده از آن آسيب ميرساند.عرفانهاي مجازي، كه هر از چند گاهي اخبار آن از رسانهها به گوش ميرسد، محدود به يك برهه خاص تاريخي نبوده و نيستند و تقريباً از ابتداي شكلگيري مقوله عرفان حقيقي وجود داشتهاند و اساساً هرگاه حقيقتي در كار بوده در كنار آن قلب و مجاز نيز پا گرفته است، به قول حافظ عليه الرحمة:
گله از زاهد بد خو نكنم رسم اين است
كه چو صبحي بدمد در پياش افتد شامي1
كه چو صبحي بدمد در پياش افتد شامي1
كه چو صبحي بدمد در پياش افتد شامي1
بستر تولّد مجاز
گرايش به مسائل معنوي و فرامادي، از اصيلترين و انكارناپذيرترين گرايشهاي فطري آدمي است. انسان دستكم هنگامي كه در فشار مشكلات هميشگي روزگار قرار ميگيرد، به دنبال راهي براي رسيدن به آرامش ميرود و بيترديد يكي از اموري كه در اين باب بسيار به كار ميآيد، آموزههاي عرفاني است. وجود اين زمينه و نياز در ميان نوع بشر، از ديرباز اسباب ظهور مدعيان عرفان را فراهم آورده است. نگاهي گذرا به زندگي اين عدّه نشان ميدهد كه پديدة عرفانمآبي در ظاهر به دو گروه كمك ميكند؛ دسته اول عارفنماياني كه از اين راه، مطامع خود را از قبيل مال و شهرت و محبوبيت به چنگ ميآورند و دسته دوم مريداني هستند كه نياز معنوي خود را به زعم خويش ارضا ميكنند، اينكه پيمودن راه حقيقت و سير واقعي به سوي قله كمال، دشوار مينمايد؛ از اين رو به دنبال بدلي آسان و قالبي ميان تهي ميروند. به بيان روشنتر، طبع راحتطلب بشري پيوسته اين خيال را در سر ميپروراند كه با كمترين زحمت، به بهترين و بيشترين نتيجه برسد. اين قضيه در مورد عرفان و نيل به مقامهاي عرفاني نيز صادق است و كساني به دنبال راهي هستند كه پيمودن آن بسيار آسان باشد و آنان را در كمترين زمان به اوج برساند.2 افرادي سودجو و فرصتطلب نيز با استفاده از همين نقطه ضعف و ضعفهايي ديگر چون سادهدلي، كم اطلاعي و ... آنان را به بيعت با يك «قطب واصل الي الله»! ترغيب ميكنند.باري! به همين سادگي تنها با يك دست دادن و يك دست بوسيدن، همه چيز پايان مييابد و تمام درهاي عالم معنا گشوده ميگردد. ديگر نيازي به ترك گناهان و تحمّل رياضتهاي شاقّ نيست، فقط كافي است با جناب قطب بيعت صورت گيرد و اين بيعت، رسيدن به عالم قدس و عرفان را تضمين ميكند. و تازه اين به منزله ورود به فرقهاي است كه آداب خود ساختهاي دارد و از سوي پيروان لازم الاجرا است و به نظر ميرسد اين آداب به اضافه اذكار و اوراد و نذرها، به مثابه قالب و شاكلهاي است كه از عبادات و شرعيات مأثور حقيقي، براي رونق مجاز به عاريت گرفته شده است. طرفه آنكه برخي مدعيان پس از چندي همان دعوي را كه خود ساختهاند، حق ميانگارند و پس از شكست و ناكامي نيز از مرام خود دست برنميدارند، چنانكه در حكايات آمده است: شخصي به قصد سرگرمي به دروغ در بازار شهر ندا داد كه در خانه ما سعام خيرات ميكنند، اندكي بعد كه هجوم مردم را ديد، دروغ خويش را باور نمود و پشت در خانه خود و به سوداي غذايي كه نبود به صف ايستاد.
غربت حقيقت و سلوك راستين
اگر به راستي اين فكر در ذهن مردم عرفاندوست جامعه ما جاي گيرد كه با اين عرفانهاي خوش آب و رنگ و بيدردسر ميشود به عاليترين مقامات رسيد، آيا ديگر كسي با قدم عمل به دنبال معارف ناب و حقيقي خواهد رفت؟و آيا واقعاً با گردن نهادن به طريقتهاي تصنعي ميتوان حقيقت را فرا چنگ آورد و يا اصطلاحً ره صد ساله را يك شبه پيمود؟
به عنوان گزارش بايد گفت كه كتب و تأليفات بسياري از شناخته شدگان عرفان حقيقي سرشار از مهم انگاري شريعت و منحصر دانستن سير عرفاني در التزام به قوانين دين است3 و نه تنها ابواب مشخص را به اين مسأله اختصاص دادهاند، بلكه برخي از ايشان با اعتقاد به نجات بخشي قطب و طريقت به مقاله پرداختهاند. صدرالمتألهين (ره) مينويسد:
«و چه بيمغز است آن مدّعي علم و تقوايي كه ميپندارد متابعت هواي نفس ضرري نميرساند... و بس شگفت حال نابيناي ناقصي است كه نابينايي و نقص وي او را واداشته كه ديگري را به رهبري برگزيند و از او تقليد كند، لكن به دنبال راهبري رهشناس و رهنماي نيفتاده، بلكه گمراهي در حال سقوط را پي ميگيرد كه او خود گم است تا كه را رهبري كند؟!»4عرفان اسلامي حقيقي چيزي نيست مگر بندگي و انجام وظيفه در قبال پروردگار متعال، حال ممكن است از اين رهگذر براي بندهاي از بندگان به واسطه شرائط و ظرفيت، حالاتي ويژه رخ دهد يا افقهاي جديد معرفتي گشوده شود و اگر انساني از روي صدق و با نيت دستيابي به معرفت الهي پاي در ميدان عمل بگذارد، هدايت الهي او را پشتيباني خواهد كرد:«و الذين جاهدوا فينا لَنهدينّهم سبلنا و أن الله لمع المحسنين».5اما در مقابل، عرفانهاي قشري به مخدّري ميماند كه براي چند صباحي و آن هم به سبب ظاهر حقيقتگونه آن، آرامش بخش و دل خوشكن است، اما سرانجام، أثر تخديري خود را ميبازد و آن هنگام است كه پيروان خوش باور، با حقيقت رو برو ميگردند. امّا آيا پس از مواجهه با حقيقت خواهند توانست آن را جايگزين قلب و مجاز نمايند و يا راه افراط پيموده و به عرفان ناب نيز به ديدة ترديد و بياعتمادي مينگرند و سر از ورطة انكار در ميآورند؟ اينكه سفال ناب رونق طلاي ناب حقيقت را ميشكند و از طالبان آن ميكاهد، نتيجهاي ناگزير، ناخوشايند و هشدار دهنده است.
معيارشناسي
كشور ما به لطف پروردگار در طول زمانهاي متمادي هميشه از وجود اهل معرفت بهرهمند بوده است. چه در سطح علماي رباني و مربيان سالكان مستعد و چه در سطح عوام بيادعايي كه به واسطه معاشرت با دستة اول، بهرههاي معنوي قابل توجهي داشتهاند. تاريخ گذشته و حال، گفتار و كردار نيكوي اين گروه هر چند اندك را در خود جاي داده است، كرداري كه عطر خوش زهد و فروتني و توسل به بزرگان دين و خدمت به خلق و هزاران خصلت نيكوي ديگر را در مشام جان ما دميده، امّا هيچگاه درصدد ارضاي هواي نفس طالبان حق برنيامده و خيال ايشان را با بيعت و ورد و نسخه و سر كتاب راحت نكرده است. نخستين كلماتي كه هر اهل حقيقتي به عنوان توصيه به طالب راه حق ميگويد، انجام كارهاي شايسته و پرهيز از گناه و حرام است. به واقع مربي الهي، توجه سالك را در ابتدا به امور ساده اما مهمّي كه پيرامون او وجود دارد جلب ميكند؛ اموري كه فرد ناآگاه به سبب بلندپروازي و خيالپردازي و انداختن نگاه خود به دوردستها، از ديدن آنها غافل است. اما رعايت همين به ظاهر سادهها راهنماي عمل در موارد بعدي و واسطةكشف حقايق معنوي است: «من عمل بما يعلم ورّثه الله علم ما لا يعلم.»6 با اين همه، اين چيزي نيست كه نفس پرشور و سوداي انساني ميخواهد، او كه عمري فرصتهاي ارزشمند را در كنار معصيتها سوزانده است و دل پاك و عشق شيرين را كه ميخواسته به دست نياورده، روان مجروح خويش را نزد طبيب مدعي ميبرد تا مگر با داروي تقلبي خود را درمان كند؛ غافل از اينكه سنت الهي تبديل ناپذير است و مجاز اثر حقيقت را ندارد.
صنعت مكن كه هر كه محبت نه راست باخت
فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد7
عشقش به روي دل در معني فراز كرد
شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد7
شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد7
و ...4. عرفان و عارف نمايان، ترجمه كسر الاصنام الجاهلية ملاصدرا شيرازي.5. عنكبوت، 69.6. بحار الانوار، ج 40، ص 128.7. ديوان حافظ، ص 104.سوتيترها:عرفانهاي مجازي، كه هر از چند گاهي اخبار آن از رسانهها به گوش ميرسد، محدود به يك برهه خاص تاريخي نبوده و نيستند و تقريباً از ابتداي شكلگيري مقوله عرفان حقيقي وجود داشتهاند و اساساً هرگاه حقيقتي در كار بوده در كنار آن قلب و مجاز نيز پا گرفته است.پديدة عرفانمآبي در ظاهر به دو گروه كمك ميكند؛ دسته اول عارفنماياني كه از اين راه، مطامع خود را از قبيل مال و شهرت و محبوبيت به چنگ ميآورند و دسته دوم مريداني هستند كه نياز معنوي خود را به زعم خويش ارضا ميكنند، اينكه پيمودن راه حقيقت و سير واقعي به سوي قله كمال، دشوار مينمايد؛ از اين رو به دنبال بدلي آسان و قالبي ميان تهي ميروند.اگر به راستي اين فكر در ذهن مردم عرفاندوست جامعه ما جاي گيرد كه با اين عرفانهاي خوش آب و رنگ و بيدردسر ميشود به عاليترين مقامات رسيد، آيا ديگر كسي با قدم عمل به دنبال معارف ناب و حقيقي خواهد رفت؟
و آيا واقعاً با گردن نهادن به طريقتهاي تصنعي ميتوان حقيقت را فرا چنگ آورد و يا اصطلاحً ره صد ساله را يك شبه پيمود؟عرفانهاي قشري به مخدّري ميماند كه براي چند صباحي و آن هم به سبب ظاهر حقيقتگونه آن، آرامش بخش و دل خوشكن است، اما سرانجام، أثر تخديري خود را ميبازد و آن هنگام است كه پيروان خوش باور، با حقيقت رو برو ميگردند. امّا آيا پس از مواجهه با حقيقت خواهند توانست آن را جايگزين قلب و مجاز نمايند و يا راه افراط پيموده و به عرفان ناب نيز به ديدة ترديد و بياعتمادي مينگرند و سر از ورطة انكار در ميآورند؟ مربي الهي، توجه سالك را در ابتدا به امور ساده اما مهمّي كه پيرامون او وجود دارد جلب ميكند؛ اموري كه فرد ناآگاه به سبب بلندپروازي و خيالپردازي و انداختن نگاه خود به دوردستها، از ديدن آنها غافل است. اما رعايت همين به ظاهر سادهها راهنماي عمل در موارد بعدي و واسطةكشف حقايق معنوي است: «من عمل بما يعلم ورّثه الله علم ما لا يعلم.»