ولايتپذيري يا خودمحوري
اشاره
حكايت عرفان اصيل و عارفان به حق حقيقتگرا يعني همانانكه پيوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشتهاند، حكايتي شيرين است كه اوراق زرّين تاريخ اسلام را به زيبايي آراسته و فضاي جهان را پرطنين ساخته است. جذّابيت دروني اين راه كه ميل به اطلاع و رسيدن به سر منزل مقصود را در عموم برميانگيزد از يكسو و ناهمواري راه و بيخبري و سادهدلي عوام از سوي ديگر، گروهي شيّاد را يار گشته تا خود را رهنما و عارف و عالم و صوفي قلمداد و متاع ناخالص خويش را در اين بازار عرضه كنند. اينان نه به دنبال كشف حقيقت كه در پي كسب شهرت و رياست و جامة عمل پوشاندن به آرزوهاي شخصي خويشاند. عارفان واقعي نه دلبسته دنيا و متاع دنيوياند و نه دنبال مرادنمايي و مريدسازي و صد البته كه مقابله با اين افراد و چنين شياداني را بر خود فرض ميدانند. در اين نوشته برآنيم تا با نگاهي گذرا به بخش مهمي از آموزههاي فكري و رفتاري اين گروه _ در رابطه با ولايتپذيري و اوليا سازي _ قدري به كاوش در اين زمينه بپردازيم.بررسي مباني فكري و رفتارشناسي التقاطيون عارفنما
محمد ملكزادهميگويند عارف مشهور اندلسي، محي الدين ابن عربي، همواره دعايي ميخواند كه با اين جمله آغاز ميشد:«خدايا! مرا به عمق درياي يكتايي نامتناهيات وارد كن.»1مشابه دريايي را كه ابن عربي از آن سخن ميگويد، بارها و بارها در مسايل و گفتار عرفاي ديگر نيز ديدهايم؛ امّا واقعيت اين است كه با هر عرفان و معرفتي هم امكان غوّاصي در اين دريا وجود ندارد.عرفان ناب اسلامي از قرآن و سنت و سيره پيامبر اعظم (ص) و اهل بيت ايشان (ع) سرچشمه ميگيرد و تنها با نشستن بر سر خوان گستردة ايشان ميتوان بهرهاي اگرچه مختصر و در حد استعداد و توان خويش از آن برگرفت و اين سفره به قدر كافي غني و پربار است كه نياز ما را از نشستن بر سر سفره اجانب برطرف سازد. ريزهخواران سفره اجانب در اين طريق، عارفنمايان هستند كه نه از منابع اسلامي قرآن و حديث و حالات و مناجات پيشوايان معصوم كه سرشار از شور و هيجان الهي و اشارات عرفاني است اطلاعي دارند و نه از عرفان اصيل و ناب، بهرهاي. اين عارفنمايان در طول تاريخ اسلام در سير طريقت و سلوك، آداب و رسومي پديد آوردند كه در دين سابقه نداشت. بدعتي كه اينان در دين اسلام گذاردند، به ترك سنن شرعي انجاميد، تا آنجا كه «طريقت» در مقابل «شريعت» قرار گرفت و كار به ارتكاب محرّمات و ترك واجبات و تكاليف شرعي رسيد.عرفان التقاطي و تركيبيافته از آموزههاي بودايي، چيني، يوناني، هندي، زرتشتي و ... جاي عرفان اسلامي را گرفت و با كمال تأسف به نام «عرفان اسلامي» هم شناخته شد. در اين آشفته بازار، فرقههاي التقاطي فراواني در قالب تصوف و صوفيگري امكان رشد و نمو يافتند كه ابتدا در عالم تسنن ظهور و سپس در دوران صفويه به عالم شيعي نيز سرايت كردند. در اين نوشتار با نگاهي گذرا به بخشي از مباني فكري و رفتاري التقاطيون عارفنما، اين مقوله را بيشتر مورد بررسي خواهيم كرد.
ريشه پيدايش و گسترش تصوف و عرفان در اسلام
بنابر گزارشهاي تاريخي، اموري چون پرهيز از لذايذ دنيوي، كشف و شهود، وحدت وجود، اتحاد با حقيقت و ... كه اركان عمده عرفان و تصوف را تشكيل ميدهند، داراي سابقهاي ديرين هستند و هزاران سال از پيدايش آنها ميگذرد، چنانكه تصوف هندي، چيني و يوناني را از جمله مكاتب عرفاني پيش از اسلام شناختهاند.2نخستين مرحله عرفان در اسلام، در زمان پيامبر اكرم (ص) بود كه با بهرهگيري از برخي آموزههاي اسلامي مانند مبارزه با هواهاي نفساني و تأكيد بر رعايت اخلاق و توكل شكل گرفت. پس از ايشان در دوران حضرت علي (ع) اين وضعيت، گسترش يافت. از اين رو به گفته ابن ابي الحديد معتزلي، بسياري از عرفا و صوفيان - به حق يا ناحق - سر سلسله خويش را به ايشان ميرسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقي ميكنند.3به طور كلي ميتوان گفت: عرفان ابتدا در قالب مجاهدههاي نفساني و اخلاقي نمود يافت، ولي كمكم به ويژه از قرون دوم و سوم به بعد با راه يافتن مايههاي ذوقي و غير اصيل در آن به گونهاي ديگر گسترش پيدا كرد و از منابع گوناگون غير اسلامي نيز امور مهمي را اقتباس نمود. از اين به بعد، عارف نمايان و صوفيمسلكان غير اصيل بازار پر رونقي را براي خود در جامعه به راه انداختند و با حيله و فريبكاري بر مسند ارشاد و تعليم و تربيت خلق نشستند. گروهي هم با برداشت افراطي از آيات و روايات مربوط به مذمت دنيا، بخش عمدهاي از فقه اسلامي را - كه دانش اجتماعي زيستن است - بياعتبار ساختند. اين وضعيت، بستر را براي پديد آمدن تصوف دروغين و خانقاه سازي و فاصله گرفتن از مسجد فراهم كرد و تمايز مهمي ميان آنان با عارفان واقعي برقرار ساخت.به طور خلاصه ميتوان تصوف و عرفان را شامل طيف بسيار گستردهاي دانست كه از سويي كساني را در بر ميگيرد كه هيچ گونه تقيّد و التزامي به شريعت اسلامي ندارند و از سوي ديگر كساني چون صدرالمتألهين، سيدصدر آملي، ابن فهد حلي، علامه طباطبايي و حضرت امام (ره) را شامل ميشود كه به هيچ وجه كوچكترين تخطي از طريق مستقيم شريعت را جايز نميشمردند. روشن است عرفان راستين كه خميرماية خود را از قرآن و اهل بيت ميگيرد، با گروه دوم پيوند ميخورد، نه با گروه نخست.ولايت در عرفان
يكي از آموزههاي مهمي كه در مباحث عرفاني بر آن تأكيد ميشود، ولايتپذيري است. براي آشنايي بيشتر با اصطلاح ولايت در عرفان ناچاريم اين مقوله را در دو طيف كلي عرفان واقعي اسلامي و عرفان غير واقعي از يكديگر بازشناسيم.اجمالاً بر اين نكته تأكيد ميشود كه به اعتقاد تشيع در عرفانِ واقعي، مقام ولايت مرتبهاي است كه در درجه نخست برازنده رسول خدا (ص) و پس از ايشان اهل بيت عصمت و طهارت (ع) است. عرفان واقعي و ناب شيعي، همان عرفاني است كه «ولايت حقيقي» را به طور كامل و تام در چهارده معصوم (ع) خلاصه ميكند و سير و طريق الي الله را جز تحت ولايت آن بزرگواران در قالبي ديگر جستجو نميكند. در مقابل اين رويكرد، گروهي از اهل تصوف يا عارفنمايان قرار دارند كه مسأله «ولايت» را به گونهاي ديگر طرح نمودهاند. اين گروه كه طيفي نسبتاً گسترده را در خود جاي دادهاند، بر انگارههايي چند تأكيد ميورزند كه در اين بخش به مهمترين مباني فكري آنان اشاره ميشود:1 . گروهي دامنة ولايت را توسعه داده و عدد آن را تا 355 تن نيز رساندهاند. ايشان مراتب اين ولايت را چنين برميشمرند: اخيار (300 نفر)، ابدال (40 نفر)، ابرار (7 نفر)، اوتاد (4 نفر)، نُقَبا (3 نفر) و قطب يا غوث (يك نفر).4پرداختن به شرح و توضيح اين عناوين در اين مجال نميگنجد؛ اما به همين مقدار اكتفا ميشود كه به اعتقاد اين گروه، اولياي نامبرده همواره در جهان حضور دارند و هرگاه يك نفر از آنان از دنيا برود، حتماً فرد ديگري جاي او را خواهد گرفت تا شمار اوليا كاستي نپذيرد.52. برخي ديگر «ولي» را همسان «نبي» و بلكه برتر از آن ميدانند. اينان بر اين باورند كه چون «عبد» به مرتبه ولايت رسد، ديگر مورد خطاب امر و نهي قرار نميگيرد!6گفتني است كه اين گروه، برخي از الهامات اوليا را همرديف وحي انبيا دانستهاند؟73. گروه ديگر پا را از اين دايره بسي فراتر نهادهاند و ميگويند: «ولي» ميتواند «شريعت گريز» و حتي «شريعت ستيز» باشد! در اين زمينه اينان مثال جالبي زدهاند كه براي فهم عمق اعتقادشان بجاست آن را بيان كنيم: اينان ميگويند اگر فرض كنيم «ولي» در حال رقص و ... باشد و در همان هنگام وقت نماز فرا رسد و مريدان، شيخ طريقت (ولي) خود را رها كرده به نماز مشغول شوند، گويا در واقع روي خويش را از قبله حقيقي گردانيده و به آن پشت كردهاند(!) چنانكه خواجگي (يكي از مريدان «سلطان العلما» پدر مولوي) ميگويد: «وقت نماز شد، مولانا [سلطان العلما] به خود مشغول بود، ما همه برخاستيم به نماز شام ايستاديم، چند بار نظر كردم، ديدم امام و همه، پشت به قبله داشتيم كه نماز رها كرده بوديم و از قبله روي گردانيده».8همانگونه كه از مثال مذكور روشن ميشود، براي اين گروه، مرشد و مراد ايشان مقامي بس فراتر از قبله و نماز دارد، به طوري كه مريدانش حق ندارند حتي براي انجام تكاليف الهي از وي روي برگردانند!4. گروه ديگر معتقدند «ولي» ميتواند شريعت و دين ديگري را جايگزين دين الهي سازد. گويا براي اينان ولي و مرادشان بالاتر از همه حتي خدا و شريعت قرار ميگيرد. ايشان مثالي دارند كه ديدار شيخ طريقت با زيارت خانه كعبه برابر است و طواف مرقد پيشوايان تصوف، آدمي را از طواف بيت الله الحرام بينياز ميكند!95. بسياري از اين گروهها معتقدند مشايخي كه به مقام ولايت دست يافتهاند، به مقام عصمت رسيده و از گناهان معصوم و مبرايند. به عبارت ديگر، گويا اينان تفاوتي ميان اوليا و مشايخ خويش با انبيا و پيشوايان معصوم قائل نيستند و هر دو را در كنار هم معصوم و مبرّا از گناه ميدانند. 10 ناگفته نماند كه بسياري از اينان عصمت اوليا را به «اباحة همه چيز براي آنان» تفسير ميكنند11؛ يعني گويا گناه فقط از افراد عادي ناپسند است و اوليا و مشايخ به حدي رسيدهاند كه هر كار كنند، هيچ زشتي نخواهد داشت. به گفته عين القضاة همداني، خداوند اين بندگانش را چنان دوست دارد كه به او ميفرمايد: هر آنچه خواهي انجام ده كه تو را آمرزيدم! 12در برخي موارد به صراحت ادعا ميكنند بسياري از احكام شرعي (همچون ممنوعيت نگاه به نامحرم) مخصوص كساني است كه در آغاز راه بوده و هنوز بر نفس خويش مسلط نگشتهاند، و از آنجا كه به ادعاي ايشان «ولي» بر نفس خويش تسلط دارد، نگاه به نامحرم براي او نفعي ندارد و به راحتي ميتواند هر كاري را انجام دهد!136. نكته ديگري كه بسياري از اين گروهها بر آن تأكيد ميكنند، اين است كه مريدان نبايد اعمال اوليا را به ترازويِ علم و عقل بسنجند و يا با دلايل شرعي و عقلي ارزيابي كنند. بديهي است نكات و اعتقاداتي كه در سطور پيشين گذشت، با هيچ ترازوي عقل و شرعي هم قابل ارزيابي نيست؛ به همين سبب، اينان از همان ابتدا راه اين سنجش و ارزيابي را ميبندند و با ممانعت از هرگونه اعتراض به عملكرد اوليا، به كارگيري قوه عاقله از سوي مريدان را محدود ميسازند. علاء الدوله سمناني ضمن مخالفت با اعتراض مريدان به عملكرد اوليا تهديد ميكند: كار يكي از كساني كه به شيخ خود اعتراض كرده بود، ابتدا به بيديني و سپس ديوانگي كشيد و ... .147. مسأله ديگري كه بسياري از اين طايفه بر آن تأكيد ميورزند، ادعاي «شفاعت» بسيار گسترده و بيحد و حصر براي اوليا در دنيا و آخرت است؛ چنانكه به ادعاي ابن عربي، منزلت «ولي» نزد خداوند چنان است كه ميتواند از هر آن كس كه چشمش بر او ميافتد - آشنا يا بيگانه - شفاعت كند.15برخي از اهل تصوف و عارفنمايان معتقدند: ولي و شيخ نهتنها در قيامت كه در اين جهان نيز از مريدان خود دستگيري ميكند و به جاي آنان رياضت ميكشد!16 چنانكه گفتهاند يكي از مشايخ صوفيه بيش از چهل سال در جايگاهي خاص به عبادت ميپرداخت و درويشان را از عبادتهاي شبانه باز داشته، ميگفت: «اي پسر! تو بخواب كه هر چه اين پير ميكند، از براي شما ميكند»!از مطالبي كه به اختصار گذشت، تا حدودي مباني فكري و رفتاري عارفنمايان به ويژه در رويكرد ولايتپذيري آنان به دست ميآيد. همچنانكه از مضامين فوق الذكر روشن ميشود، عرفاني كه اين گروهها از آن دم ميزنند، واقعي و مورد تأييد مضامين اسلامي نيست، بلكه التقاطي از آموزههاي غير ديني و ساختة اوهام و خيالات شيطاني است. شيعيان راستين هرگز به چنين ولايتي اعتقاد ندارند. به اعتقاد تشيع دوازده امامي، «ولايت» كامل چه به معناي سرپرستي امور دنيوي و اخروي و چه به معناي ولايت باطني و تكويني - كه حتي براساس آن ميتوان در جان مردم تصرّف كرد و كساني را كه با اعمال شايسته، زمينة هدايت خويش را فراهم ساختهاند؛ به سر منزل مقصود رساند - منحصر به رسول خدا (ص) و پيشوايان معصوم (ع) است. ما معتقديم مصداق «وليّ» را ميتوان از راه نقل به دست آورد و قرآن و روايات، وليّ كامل و اعظم را «معصومان» معرفي كردهاند.17بنابر اين ولايت مراتبي دارد كه مرتبه اعلاي آن، همراه با عصمت و طهارت از هرگونه پليدي و آلودگي است و مراتب پايينتر آن، ملازم با مرتبهاي از طهارت است كه خاص به خود ميباشد. خداوند، پيروان واقعي معصومان را نيز به مقاماتي نايل ميگرداند. آنان جانشين ولي و انسان كامل و خليفة خليفة الله تلقي ميشوند وگرنه «ولي» كامل منحصر در چهارده معصوم است.ما معتقديم عشق به خدا، در گردن نهادن به فرمان پيامبر (ص) جلوهگر ميشود و در اين باره حتّي ائمه معصومين (ع) مشاركت دارند:«قُلْ اِنْ كُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني يُحِبْبْكُمُ اللهُ»؛
«اي پيامبر! به مردم بگو اگر خدا را دوست ميداريد، از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.»18
بنابر اين اطاعت از پيامبر (ص) چيزي جدا از اطاعت الهي نيست. و «ولي» و جانشين پيامبر (ص) نيز در هيچ مورد، از اوامر و نواهي آن حضرت خارج نميشود. دربارة عصمت هم معتقديم كه اين امر فراتر از پيامبران الهي و چهارده معصوم را شامل نميشود. همچنين «عصمت» بدين معنا نيست كه «ولي» هر عملي را بتواند انجام دهد و هر گناهي براي او مباح شود. معصوم در بالاترين درجه «عصمت» نه تنها از هر گناه، بلكه از هر سهو و خطا و وسوسه شيطاني نيز مبرّاست.در خصوص شفاعت هم شيعه آن را جلوهاي از رحمت بيكران خداوندي ميداند و در عين حال معتقد است كه شفاعت نظام و قوانين خاص خويش را دارد. بر اين اساس براي آن، شرايطي چون قابليت براي شفاعت شدن مطرح شده است؛ زيرا شفاعت وسيلهاي براي تكميل اسباب آمرزش به شمار ميآيد نه اين كه خودش سببي مستقل و تام باشد. بنابر اين شخصي كه مشمول شفاعت ميشود، بايد قابليت آن را داشته باشد و براساس آيات و روايات، ايمان و عمل صالح چنين قابليتي را پديد ميآورد.19 پس هر كس با هر شرايط و خصايصي، نميتواند از اين موهبت الهي بهرهمند شود. افزون بر اين، قابليت براي شفاعت كردن هم يكي از شرايط اصلي شفاعت است؛ يعني كسي كه ميخواهد شفيع ديگري باشد، بايد لايق واسطهگري باشد، مثل اين كه خود، اهل معصيت نباشد و قدرت ارزيابي مراتب اطاعت و مخالفت ديگران را داشته باشد.20 از اين رو نه هر كس ميتواند شفيع شود و نه هر ناشايستهاي ميتواند مشمول شفاعت قرار گيرد.21 كه به گفته شاعر:
حاجب اگر معامله حشر با علي است
شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن
شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن
شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن
سخن پاياني
بذرهاي حقيقي عرفان اسلامي را فقط بايد در قرآن و سنت و سيره پيشوايان معصوم جستجو كرد. منابع اسلامي قرآن و حديث، سرشار از شور و هيجان معنوي و الهي و دعاهاي اسلامي گنجينهاي از معارف و عاليترين انديشههاي معنوي و عرفاني هستند. اين سرمايه عظيم، فقط در متن اسلام نهفته است كه دست يافتن به آن بدون توسل به اهل بيت (ع) و ره پيمودن در ساية هدايت آنان ممكن نيست. بسيار نادرند افرادي كه توفيق پيمودن اين راه را به دست ميآورند و از سرچشمه زلال و ناب آن سيراب ميشوند.هدف غايي عرفان ناب اسلامي، رسيدن به مرتبة «توانايي نفس به معرفت حق» است و اين معرفت، از عمل انسان برميآيد؛ عملي كه مطابق دستورات شرع مقدس اسلام و آموزههاي پيشوايان معصوم باشد و نه شيوههاي مبتني بر رياضتهاي غيرشرعي. رياضت شرعي فقط در ساية جهاد با نفس تحقق مييابد و تنها همين شيوه ميتواند انسان را از حجابهاي ظلماني برهاند و فقط همين رويكرد عرفاني مورد تأييد اسلام است؛ همانگونه كه شناخت حضرت حق و گام نهادن در مسير حقيقت، از مهمترين و با فضيلتترين فرايض به شمار ميآيد. اين معرفت، همچنانكه در مناجات شعبانيه ميخوانيم «وَ اَنِر اَبصارَ قلوبِنا بضياءِ نظرها اليكَ»، خواستة امامان معصوم و مورد تأييد ايشان است و غير آن هرچه باشد، خطا و گام نهادن در وادي سرگرداني است.1.مارتين لينگز، عرفان اسلامي، ترجمه فروزان راسخي، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1378، ص 25، به نقل از موزه تاريخ بريتانيا، بخش نسخ خطي شرقي، شماره 13453.2.ر.ك: سليمان سليم علم الدين، تصوف اسلامي، بيروت 1999 م، ص 24 - 69.3.ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 17.4.علي بن عثمان الهجويري، كشف المحجوب، امير كبير، تهران، ص 269.5.سيدجلال الدين آشتياني، شرح مقدمه قيصري، دفتر تبليغات اسلامي، قم 1372، ص 892.6.محمد اعلي التهانوي، كشاف اصطلاحات الفنون، تهران، خيام، ج 2، ص 1530.7.جمال الدين ابوروح، حالات و سخنان شيخ ابوسعيد ابوالخير، مقدمه و تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني، تهران، آگاه، 1367، ص 75.8.شمس الدين محمد تبريزي، مقالات شمس تبريزي، تصحيح محمدعلي موحد، خوارزمي، تهران، 1369، ج 1، ص 223.9.عبدالرحمن بن احمد جامي، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحيح و مقدمه مهدي توحيديپور، تهران، محمودي، ص 284.10.محيي الدين بن عربي، فتوحات المكية، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا، ج 7، ص 440.11.همان، ج 12،ص 343.12.نامههاي عين القضاة همداني، مقدمه و تصحيح علينقي منزوي، تهران، اساطير، 1377، ج 1، ص 64.13.فريدالدين عطار نيشابوري، تذكرة الاوليا، محمد استعلامي، تهران، زوار، 1366، ص 349.14.همان، ص 180.15.الفتوحات المكية،پيشين، ج 9، ص 193. 16.محمد داراشكوه، سكينة الاوليا، محمدرضا جلالي ناييني، تهران، مؤسسه مطبوعاتي علمي، ص 167.17.شرح مقدمه قيصري، پيشين، ص 894 - 941.18.آل عمران، 31.19.ر.ك: انبيا، آيه 28؛ اصول كافي، ج 8، ص 11؛ بحار الانوار، ج 8، ص 37 و...20.ر.ك: زخرف، 86؛ بحار الانوار، ج 8، ص 42.21.ر.ك: تجسم عمل و شفاعت، مقدمه و تدوين محمدرضا كاشفي، تهران: مؤسسه فرهنگي انديشه معاصر، 1380، ص 10 - 27 و 86 - 119.سوتيترها:ريزهخواران سفره اجانب در اين طريق، عارفنمايان هستند كه نه از منابع اسلامي قرآن و حديث و حالات و مناجات پيشوايان معصوم كه سرشار از شور و هيجان الهي و اشارات عرفاني است اطلاعي دارند و نه از عرفان اصيل و ناب، بهرهاي.اين عارفنمايان در طول تاريخ اسلام در سير طريقت و سلوك، آداب و رسومي پديد آوردند كه در دين سابقه نداشت. بدعتي كه اينان در دين اسلام گذاردند، به ترك سنن شرعي انجاميد، تا آنجا كه «طريقت» در مقابل «شريعت» قرار گرفت و كار به ارتكاب محرّمات و ترك واجبات و تكاليف شرعي رسيد.عرفان ابتدا در قالب مجاهدههاي نفساني و اخلاقي نمود يافت، ولي كمكم به ويژه از قرون دوم و سوم به بعد با راه يافتن مايههاي ذوقي و غير اصيل در آن به گونهاي ديگر گسترش پيدا كرد و از منابع گوناگون غير اسلامي نيز امور مهمي را اقتباس نمود.ميتوان تصوف و عرفان را شامل طيف بسيار گستردهاي دانست كه از سويي كساني را در بر ميگيرد كه هيچ گونه تقيّد و التزامي به شريعت اسلامي ندارند و از سوي ديگر كساني چون صدرالمتألهين، سيدصدر آملي، ابن فهد حلي، علامه طباطبايي و حضرت امام (ره) را شامل ميشود كه به هيچ وجه كوچكترين تخطي از طريق مستقيم شريعت را جايز نميشمردند.عرفان واقعي و ناب شيعي، همان عرفاني است كه «ولايت حقيقي» را به طور كامل و تام در چهارده معصوم (ع) خلاصه ميكند و سير و طريق الي الله را جز تحت ولايت آن بزرگواران در قالبي ديگر جستجو نميكند.گروه ديگر معتقدند «ولي» ميتواند شريعت و دين ديگري را جايگزين دين الهي سازد. گويا براي اينان ولي و مرادشان بالاتر از همه حتي خدا و شريعت قرار ميگيرد. ايشان مثالي دارند كه ديدار شيخ طريقت با زيارت خانه كعبه برابر است و طواف مرقد پيشوايان تصوف، آدمي را از طواف بيت الله الحرام بينياز ميكند!مسأله ديگري كه بسياري از اين طايفه بر آن تأكيد ميورزند، ادعاي «شفاعت» بسيار گسترده و بيحد و حصر براي اوليا در دنيا و آخرت است؛ چنانكه به ادعاي ابن عربي، منزلت «ولي» نزد خداوند چنان است كه ميتواند از هر آن كس كه چشمش بر او ميافتد - آشنا يا بيگانه - شفاعت كند.برخي از اهل تصوف و عارفنمايان معتقدند: ولي و شيخ نهتنها در قيامت كه در اين جهان نيز از مريدان خود دستگيري ميكند و به جاي آنان رياضت ميكشد! چنانكه گفتهاند يكي از مشايخ صوفيه بيش از چهل سال در جايگاهي خاص به عبادت ميپرداخت و درويشان را از عبادتهاي شبانه باز داشته، ميگفت: «اي پسر! تو بخواب كه هر چه اين پير ميكند، از براي شما ميكند»!عرفاني كه اين گروهها از آن دم ميزنند، واقعي و مورد تأييد مضامين اسلامي نيست، بلكه التقاطي از آموزههاي غير ديني و ساختة اوهام و خيالات شيطاني است.ولايت باطني و تكويني - كه حتي براساس آن ميتوان در جان مردم تصرّف كرد و كساني را كه با اعمال شايسته، زمينة هدايت خويش را فراهم ساختهاند؛ به سر منزل مقصود رساند - منحصر به رسول خدا (ص) و پيشوايان معصوم (ع) است.اطاعت از پيامبر (ص) چيزي جدا از اطاعت الهي نيست. و «ولي» و جانشين پيامبر (ص) نيز در هيچ مورد، از اوامر و نواهي آن حضرت خارج نميشود.شفاعت نظام و قوانين خاص خويش را دارد. بر اين اساس براي آن، شرايطي چون قابليت براي شفاعت شدن مطرح شده است؛ زيرا شفاعت وسيلهاي براي تكميل اسباب آمرزش به شمار ميآيد نه اين كه خودش سببي مستقل و تام باشد.