2- شفاي بيمار سرطاني - کرامات حضرت مهدي (عج) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات حضرت مهدي (عج) - نسخه متنی

واحد تحقيقات مسجد مقدس جمکران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- شفاي بيمار سرطاني

حافظا اين حالِ عجب با كه توان گفت كه ما بلبلانيم كه در موسم گل خاموشيم[1]

در نيمة دوم سال 1376 خانمي 52 ساله به علّت ابتلا به دردهاي شديد استحوان و احساس توده‌اي در ناحية سينه به پزشك مراجعه مي‌كند. بيمار، متأهل و مبتلا به بيماري قند وابسته به انسولين بود كه با توجه به نوع عارضه و نتايج حاصل از معاينات به عمل آمده، تحت اقدامات تشخيص پزشكي قرار مي‌گيرد.

در قدم اوّل، پزشك معالج در عكس راديولوژي تنه، متوجه وجود توده‌هايي بر روي دنده‌ها و ستون فقرات كمري مي‌شود. بيمار به علّت شدّت دردهاي استخواني قادر به راه رفتن نبود و جهت تسكين درد از مرفين استفاده مي‌كرد.

پس از آن به سبب وجود توده‌اي در ناحية سينه تحت آزمايش نمونه برداري «بيوپسي» از تودة فوق قرار مي‌گيرد. آقاي دكتر پرويز دبيري كه از اساتيد مجرّب پاتولوژي كشور به شمار مي‌رود. نتيجة بررسي‌هاي خود را اين چنين گزارش مي‌دهد:

نمونة ارسالي متعلّق به توده‌اي از نوع بدخيم و از گروه سرطان «كارسينوم ارتشاحي» مي‌باشد.

بعدها با انجام سي.تي.اسكن متوجّه مهاجرت سلول‌هاي سرطاني از منشأ سينه به ديگر قسمت‌هاي بدن، از جمله ستون فقرات، دنده‌ها، لگن، استخوان ترقوه و حتّي استخوان جمجمه مي‌شوند.

اكنون سرطان، بسياري از قسمت‌هاي بدن را در سياهي خود فرو برده است. استخوان‌هاي جمجمه نيز از اين سياهي در امان نمانده‌اند. ديگر اميد بسيار اندكي براي نجات بيمار وجود دارد. اوّلين گام درمان، بريدن سينه «ماستكتوني» است. در اين جا شدّت انتشار سلول‌هاي سرطاني به حدّي است كه پزشكان معالج ضرورتي به انجام آن نمي‌بينند و قرباني در آخرين نفس‌ها تحت شيمي‌درماني و پرتو درماني قرار مي‌گيرد. كورسويي از اميد در دل‌ها روشن مي‌شود. آيا اين هر دو مي‌توانند گرمي حيات را به جسم نيمه جان يك مادر باز گردانند؟

عِلم پاسخ مي‌دهد كه با توجّه به شدّت آلوده شدن بدن به سلول‌هاي سرطاني، پاسخ منفي است؛ حتّي در صورتي كه بيمار با دور بالاي داروهاي شيمي درماني تحت معالجه قرار گيرد. در اين ميان عارضة اصلي شيمي درماني، يعني از بين رفتن سلول‌هاي مغز قرمز استخوان، به وسيلة مغز استخوان مرتفع مي‌گردد.

پاسخ به درمان معمولاً بيش از شش ماه طول نمي‌كشد و پس از اين مدّت مجدداً سرطان عود مي‌كند. در اين جا از شيمي درماني و راديوتراپي تنها براي به تعويق انداختن زمان مرگ استفاده شده است. چرا كه اكنون سلول‌هاي سرطاني با ورود به خون و مجاري لنفاوي همة بدن را زير سيطرة خود در آورده‌اند و در هر صورت مرگ به سراغ بيمار خواهد آمد و بهبودي چيزي در حدّ غير ممكن مي‌باشد.

امّا ... اكنون بعد از گذشت دو سال، او زنده است و با بدني سالم و دور از جنگال‌هاي سرطان در بين ما و شايد بهتر از ما بر روي اين كرة خاكي زندگي مي‌كند.

در بررسي‌هايي كه مورخ 17/9/78 از او به عمل مي‌آيد، هيچ‌گونه علائم و شواهدي دال بر وجود سلولهاي سرطاني مشاهده نمي‌گردد. چه بسا انسان‌هايي كه با دنيايي از غم و اندوه انتظار مرگ او را مي‌كشيدند، امّا خود، اكنون در زير خاك آرميده‌اند. حضور جسماني او روي زمين همة آنهايي را كه حيات را در فيزيولژي سلولي مي‌جويند به سخره مي گيرد و چراغي است براي همة آنهايي كه در جستجوي خاموشي‌اند!

دكتر حسين عزيزي

مسئول فني درمانگاه مسجد مقدس جمكران

پزشك قانوني مركز پزشكي قانوني استان قم

همسر فرد شفا يافته مختصري از چگونگي وقوع معجزه را چنين نقل مي‌كند:

بعد از اين كه همسرم را در بيمارستان سيّدالشهداي اصفهان تحت معالجات شيمي درماني و پرتو درماني قرار دادند براي عمل به تهران نزد دكتر عبّاسيون و دكتر امير جمشيدي رفتيم. سپس به اصفهان برگشتيم و او را در خانه بستري كرديم. هيچ نتيجه‌اي نگرفتيم حتّي همسرم قادر نبود كوچك‌ترين حركتي بكند.

آن روزها مصادف با ايّام نيمه شعبان، شب تولّد آقا امام زمان ـ عليه السّلام ـ بود كه به حضرت متوسّل شديم و طلب شفا كرديم.

آن شب، چند شاخه گل به خانه بردم و بالاي سر همسرم گذاشتم. همان شب بعد از اين كه همسرم به حجة بن الحسن ـ عليه السّلام ـ متوسّل مي‌شود، به خواب مي‌رود. وقتي از خواب بيدار مي‌شود، مي‌فهمد كه كسي دستش را به روبان سفيد شاخه گل بسته است؛ آقا امام زمان ـ عليه السّلام ـ او را شفا داده بود.

من هم بعد از توسّل به آقا، آن حضرت را در خواب ديدم كه به من فرمود:

«عيال خود را به خانة من بياور!»

يك هفته بعد باز هم حضرت را در عالم رؤيا زيارت نمودم و عرض كردم كه عيالم هنوز بيمار است.

حضرت فرمود: «هر چيزي كه براي خوردن به او مي‌دهيد، با نام من باشد».

به حمدلله با شفاعت منجي عالم بشريّت، همسرم مصرف همه داروها را قطع كرد؛ كسي كه حتّي نمي‌توانست راه برود و همة دكترها از درمان او قطع اميد كرده بودند، شفاي كامل پيدا كرد. او در حال حاضر كارهاي روزمرة خود را انجام مي‌دهد.[2]

دكتر توانانيا دربارة شفاي خانم م. پ در فرم اظهار نظر پزشكي نوشته‌اند:

«... با توجّه به همة شواهد و گزارش آزمايشگاه پاتولوژي و همچنين گزارش سي. تي. اسكن و شواهد ديگر، بيمار، به سرطان بدخيم مبتلا بوده است. لذا از نظر طبّي اگر ايشان تا اين تاريخ (17/10/78) زنده باشد، هيچ توجيهي نمي‌تواند داشته باشد جز يك معجزة كامل».


[1] . ديوان حافظ.

[2] . دفتر ثبت كرامات مسجد مقدس جمكران، شماره 323، مورخة 30/9/78.


/ 33