صف طويلي از تعداد حدود 1400 نفر درست شده بود كه ميخواستند علي اكبر را زيارت كنند. وقتي رفتم او را زيارت كردم، گفتم: علي اكبر! چي شد؟گفت: ديشب آقا امام زمان ـ عليه السّلام ـ عنايتي فرمودند و در عالم خواب شفا گرفتم.از سلول بيرون آمدم؛ سراغ محمّد كه خواب ديده بود، رفتم و جريان را از او پرسيدم.گفت: من از سن 18ـ19 سالگي، هر شب، قبل از خواب، دو ركعت نماز امام زمان ـ عليه السّلام ـ را با صد مرتبه « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» ميخوانم و ميخوابم. قبلاً بعد از تمام شدن نماز، فقط يك دعا ميكردم كه آن هم براي فرج آقا امام زمان ـ عجّل الله تعالي فرجه الشريف ـ بود؛ فقط همين دعا. چون ميدانم كه با فرج آقا، يقيناً هرچه از خير و خوبي و صلاح و سعادت و عاقبت به خيري كه براي دنيا و آخرت خودمان ميخواهيم، حاصل ميشود. مقيّد بودم كه بعد از نماز براي هيچ امري غير از فرج حضرت دعا نكنم؛ حتّي در زمان اسارت براي پيروزي رزمندگان و نجات از اين وضع هم دعا نكردهام تا اين كه ديشب، وقتي علي اكبر را به آن حال ديدم، بعد از نماز شفاي او را از آقا خواستم. قبل از اذان صبح خواب ديدم كه در فضاي سبز و خرّمي ايستادهام و به قلبم الهام شد كه وجود مقدّس آقا امام زمان ـ عليه السّلام ـ از اين منطقه عبور خواهند نمود. به اين طرف و آن طرف نگاه ميكردم. ماشيني از راه رسيد. جلو رفتم و ديدم كه سيّدي داخل ماشين نشسته است. سؤال كردم كه شما از وجود مقدّس آقا خبري داريد؟ فرمودند: مگر نميبيني نوري در ميان اردوگاه اسرا ساطع است؟ديدم كه از سلول علي اكبر نوري به صورت يك ستون كه به آسمان پرتو افشاني ميكند، ساطع است و تمام منطقه را روشن كرده است. لذا يقين كردم كه امام زمان ـ عليه السّلام ـ علي اكبر را مورد عنايت و لطف قرار داده و شفايش داده است. وقتي از خواب بيدار شدم، بشارت شفا گرفتن علي اكبر را دادم.
برگشتم به سلول علي اكبر و جريان را سئوال كردم.
گفت: در عالم خواب، حضرت را زيارت كردم و شفاي خود را از ايشان خواستم.
حضرت هم فرمود: «انشاء الله شفا پيدا خواهي كرد»!بعد از اين اتّفاق همة برادران با همان حالت معنويِ روزهدار، بياختيار گريه ميكردند و به وجود مقدّس آقا امام زمان ـعليه السّلام ـ متوسّل شدند. يادم ميآيد كه همان روز گروهي از طرف صليب سرخ وارد اردوگاه شدند.هر دو ماه يك بار هيأتي از طرف صليب سرخ جهاني به اردوگاه ميآمد و نامه ميآورد و نامههاي ما را كه براي خانوادههايمان مينوشتيم، ميبرد. تعدادي از دكترهاي صليب سرخ هم آمده بودند و اعلام كردند كه آمدهايم تا بيماران صعب العلاج را معاينه كنيم. چون قرار است آنها را با مريضهاي عراقي در ايران معاوضه كنيم.
4- شفاي سكتة مغزي
اي طبيب دردمندان خسرو خوبان كجايي اي شفا بخش دلم مجروح بيماران كجاييظلم و جور و جهل و كين يكباره عالم را گرفته ظالمان جولان دهند اي مصلح دوران كجايي[1]يكي از ارادتمندان آقا امام زمان ـ عليه السّلام ـ هستم كه براي سومين بار، دچار سكتة مغزي شده و طرف چپ بدنم فلج شده است.بعد از مراجعه به دكترهاي مختلف، جوابم كردند. يك روز قبل از روزِ تولّد آقا امام زمان ـ عليه السّلام ـ به دستور پزشك براي انجام آزمايشهاي كلّي به اتفاق برادرهايم به شيراز رفتيم. در مركز درماني شهيد چمران براي «ام. آر. آي» نوبت گرفتيم. خوشبختانه با آن كه اين نوع آزمايشها را نوبت هاي دو ـ سه ماهه ميدهند، امّا همان روز براي ما نوبت زدند.از اوّل صبح، داخل ماشين نشسته بودم و خيلي خسته و بيحال بودم. با توافق برادرانم قرار شد كه آزمايش را به دو روز بعد موكول كنيم. فرداي آن روز، مصادف با نيمة شعبان، روز تولّد آقا امام زمان ـ عليه السّلام ـ بود. آزمايشگاه تعطيل بود. به خانه كه برگشتيم، احساس كردم كه ديگر توانايي حركت ندارم. يأس عجيبي تمام وجودم را فرا گرفت!آن روز، خانواده و همة آنهايي كه منتظر آمدن ما بودند، دل شكسته و گريان بودند؛ طوري كه تا آن وقت اين طور آنها را بدحال نديده بودم.اضطراب و نگراني خاصّي در من بوجود آمده بود؛ از خود بيخود شدم. وقتي از پنجره ميديدم كه برادرم در حال آذين بندي و چراغاني حياط و كوچه است، حالت غريبي پيدا كردم. كساني كه كنارم بودند از شدّت گريه، يكي يكي اتاق را ترك ميكردند تا مبادا نگراني من بيشتر شود. آن شب خواب ديدم ديواري كه روبروي من بود به صورت دَري آشكار شد و جواني نوراني وارد شد و پايين پاي من ايستاد و به من اشاره كرد و فرمود: بلند شو!گفتم: مريضم، نميتوانم حركت كنم.او دوباره تكرار كرد: بلند شو!بار سوم، دست مرا گرفت و فرمود: تو صاحب داري، برخيز!همان طور كه دست مرا گرفته بود، بلند شدم و لحظهاي بعد خودم را در آغوش برادرم ديدم و چيزي نفهميدم. به حمد خدا، عنايت حضرت ولي عصر ـ عليه السّلام ـ در نيمةشعبان شامل حالم شد و با لطف آن حضرت شفا گرفتم.[2]دكتر غلام علي يوسفي پور متخصّص مغز و اعصاب، پزشك معالج برادر «ر. ج» در جواب نامة دفتر ثبت كرامات مسجد مقدّس جمكران در مورد شفاي مذكور مينويسد:گواهي ميشود آقاي «ر.ج» كه به علّت فلجِ نيمة چپ بدن، به اين جانب مراجعه ميكرد، با مراجعه به پروندة قبلي ايشان در تاريخ دي ماه 1376 با شفاي كامل بهبودي يافتهاند.
[1] . شيفتگان حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ، ص 362.[2] . دفتر ثبت كرامات مسجد مقدّس جمكران، شماره 285، مورخة 18/8/78.