معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 101 *****
2-  شرح وسيله حركت
      در مجمع البيان آمده كه رسول الله"ص" فرمود: جبرئيل در موقعي كه من در مكه بودم نزد من آمد و گفت:
- اي محمد برخيز!
      من برخاستم و با او به طرف درب به راه افتادم و ديدم كه ميكائيل و اسرافيل هم با او آمده اند.
      جبرئيل  " براق " را كه حيواني بزرگتر از الاغ و كوچكتر از قاطر بود، و صورتي چون گونة انسان، و دمي چون دم گاو، و يالي چون يال اسب، و پاهائي چون پاهاي شتر داشت, حاضر كرد، و بر پشت آن جُلي بهشتي بود، و دو بال از قسمت رانهايش جدا شده بود، و گامش به اندازة چشم اندازش بود.
      جبرئيل به من گفت:
- سوار شو !
من سوار شدم و به راه افتادم تا به بيت المقدس رسيدم.
3- مشاهدات بين راه مكه تا بيت المقدس
      رسول الله"ص" فرمود: در حيني كه داشتيم مي رفتيم، ناگهان يك منادي از سمت راست ندايم داد كه:
- هان اي محمد !
      ولي من به گفتة او توجهي نكردم.  منادي ديگر از طرف چپم ندا داد كه:
- هان اي محمد !
او را نيز پاسخي نگفته و التفاتي ننمودم.
      زني با دست و ساعد برهنه و غرق در زيورهاي دنيوي به استقبالم آمد و گفت:
- اي محمد!  به من نگاه كن تا با تو سخن گويم!
به او نيز التفات نكردم.
      همچنان پيش مي رفتم كه ناگهان آوازي شنيدم كه از شنيدنش ناراحت شدم، از آن نيز گذشتم.
       ( شرح اين صداها متعاقباً بيان خواهد شد. )

***** صفحه 102 *****
4- نماز پيامبر در طور سينا و بيت اللحم
      اينجا بود كه جبرئيل مرا پائين آورد و گفت:
- اي محمد!   نماز بخوان !
 من مشغول نماز شدم، سپس گفت:
- هيچ مي داني كه كجاست كه نماز مي خواني؟   گفتم:  نه !
گفت:
- اينجا طور سيناست، همان جائي است كه خداوند با موسي تكلم فرمود، تكلمي مخصوص!
آنگاه سوار شدم و خدا مي داند كه چقدر رفتيم كه به من گفت:
- پياده شو و نماز بگذار !
من پائين آمدم و نماز گزاردم.  گفت:
- هيچ مي داني كجا نماز خواندي؟  گفتم:  نه !
گفت:
- اين بيت اللحم بود!
 ( بيت اللحم ناحيه اي است از زمين بيت المقدس، و همان جاست كه عيسي بن مريم "ع" متولد شده است. )
5- رسول الله"ص" در بيت المقدس و در نماز پيامبران
      آنگاه سوار شديم و به راه افتاديم تا به بيت المقدس رسيديم. پس براق را به حلقه اي كه قبلاً انبياء مركب خود را بدان مي بستند بستم و وارد مسجد شدم، در حالي كه جبرئيل همراه و در كنارم بود.
      در آنجا به ابراهيم خليل و موسي و عيسي عليهم السلام در ميان عده اي از خيل انبياء كه - خدا مي داند چقدر بودند - برخورد نمودم، كه همگي به خاطر من اجتماع كرده بودند و مهياي نماز بودند و من شكي نداشتم در اين كه جبرئيل جــــلو مي ايستد و بر همه ما امامت مي كند ولي وقتي صف نماز مرتب شد جبرئيل بازوي مرا گرفت و جلو برد و بر آنان امامت نمودم ( و البته افتخار هم نمي كنم ! )
6- آزمايش هاي رسول الله"ص" و شرح ماجراهاي بين راه
      آنگاه خازني نزدم آمد در حالي كه سه ظرف همراه داشت: يكي شير، يكي آب، و يكي شراب؛  و شنيدم كه مي گفت:
اگر آب را بگيرد، هم خودش و هم امتش غرق مي شوند، اگر شراب را بگيرد

***** صفحه 103 *****
- هم خودش و هم امتش گمراه مي گردند، و اگر شير را بگيرد، هدايت شده و امتش نيز هدايت مي شوند!
آنگاه فرمود:  من شير را گرفتم و از آن آشاميدم!
جبرئيل گفت:
- هدايت شدي و امتت نيز هدايت شد !
آنگاه از من پرسيد:
- در مسيرت چه ديدي؟
گفتم:  هاتفي را شنيدم كه از طرف راستم مرا صدا زد.
جبرئيل پرسيد:
- آيا تو هم جوابش دادي؟  
گفتم:  نه !  و هيچ به سويش توجه نكردم!   گفت:
- او مبلغ يهود بود, و اگر پاسخش گفته بودي امتت بعد از خودت به يهوديگري مي گرائيدند!
سپس پرسيد:
- ديگر چه ديدي ؟
گفتم:  هاتفي از طرف چپم صدايم زد!  جبرئيل پرسيد:
- آيا تو جوابش دادي؟
گفتم:  نه !  و توجهي هم به سويش نكردم!   گفت:
- او داعي مسيحيت بود, و اگر جوابش مي دادي امت تو بعد از تو مسيحي مي شدند!
آنگاه پرسيد:
- چه كسي از پيش رويت در آمد؟
      گفتم: زني ديدم با بازواني برهنه كه بر او بود همة زيورهاي دنيوي، و به من گفت:  اي محمد به سوي من نگر تا با تو سخن گويم !
      جبرئيل پرسيد: آيا تو هم با او سخن گفتي؟   گفتم:  نه به او توجهي كردم و نه سخن گفتم!
      گفت: او دنيا بود!  و اگر با او همكلام مي شدي امت تو دنيا را بر آخرت ترجيح مي دادند!
آنگاه آوازي هول انگيز شنيدم كه مرا به وحشت انداخت.
جبرئيل گفت:
- اي محمد مي شنوي؟   گفتم: آري !
گفت:
اين سنگي است كه من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب كردم الا

***** صفحه 104 *****
- در قعر جهنم جاي گرفت و اين صدا از آن بود !
     ( اصحاب مي گويند: به همين جهت رسول خدا"ص" تا زنده بود, خنده نكرد! )
7- شروع معراج آسماني رسول الله"ص"
     آنگاه رسول الله"ص" فرمود:  جبرئيل بالا رفت و من هم با او بالا رفتم تا به آسمان دنيا رسيديم.
     ( در مجمع البيان، در شرح بالا رفتن و وسيله آن نوشته كه رسول الله"ص" فرمود: جبرئيل دست مرا گرفت و بالاي صخره برد و در آنجا نشاند كه ناگهان نردبام و معراجي را ديدم كه هرگز به زيبائي و جمال آن نديده بودم. پس به آسمان صعودم داد و عجايب و ملكوتش را ديدم و ملائكه آنجا به من سلام كردند. )
8- مشاهدة فرشتگان
( در آسمان اول - آسمان دنيا )
رسول الله"ص" فرمود:
      وقتي به آسمان دنيا رسيديم، در آن فرشته اي را ديدم كه او را اسماعيــــل مي گفتند و هم او بود صاحب " خطفه" كه خداي عزوجل درباره اش فرموده: " اِلاّ مَن خَطِفَ الْخَطفَةً فَاتَّبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ  - مگر كسي كه خبر را بقاپد, پس تير شهاب او را دنبال مي كند! "  او هفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت، كه هريك از آنان هفتاد هزار فرشتة ديگر زير فرمان داشتند.
فرشتة نامبرده پرسيد:
- اي جبرئيل اين كيست كه همراه توست؟  گفت:
- اين محمد رسول خدا ست!  پرسيد:
- مبعوث هم شده؟   گفت: آري !
      فرشته در را باز كرد و من به او سلام كردم او نيز به من سلام كرد و من جهت او استغفار كردم، او نيز جهت من استغفار كرد و گفت:
- مرحبا به برادر صالح و پيغمبر صالح !
      و همچنين, ملائكه يكي پس از ديگري به ملاقاتم مي آمدند تا به آسمان دوم وارد شدم.
9- مشاهدة جهنم
در آنجا هيچ فرشته اي نديدم، مگر آنكه خوش و خندان يافتم، تا اينكه فرشته اي ديد

***** صفحه 105 *****
     كه از او مخلوقي بزرگتر نديده بودم، فرشته اي بود كريه المنظر و غضبناك و او نيز مانند سايرين با من برخورد نمود و هرچه آنها گفتند او نيز گفت و هر دعا كه آنها در حق من كردند، او نيز كرد.  اما در عين حال هيچ خنده اي نكرد، برخلاف آنچه كه ديگر ملائكه مي كردند.  
     پرسيدم:  اي جبرئيل اين كه باشد كه اين چنين مرا به فزع انداخت؟
     جبرئيل گفت:
- جا دارد كه ترسيده شود! خود ما هم همگي از او مي ترسيم!  او خازن و مالك جهنم است و تا كنون خنده نكرده است.  و از روزي كه خدا او را متصدي جهنم كرده تا به امروز روز به روز بر غضب و غيظ خود نسبت به دشمنان خدا و گنهكاران مي افزايد و خداوند به دست او از ايشان انتقام مي گيرد  و اگر بنا بود به روي احدي تبسم كند، چه آنها كه قبل از تو بودند و چه بعدي ها, قطعاً به روي تو تبسم مي كرد.
 پس من بر او سلام كردم و او بر من سلام كرد و به نعيم بهشت بشارتم داد.  پس من به جبرئيل گفتم:
- آيا ممكن است او را فرمان دهي تا آتش دوزخ را به من نشان دهد؟
     جبرئيل يعني آن كسي كه داراي مقامي است كه خداوند متعال درباره اش فرموده: " مُطاعٌ ثـــَمَّ اَمين ! " گفت: آري؟  و به آن فرشته گفت:
- اي مالك!  آتش را به محمد نشان بده !
      او پردة جهنم را بالا زد و دري از آن را باز نمود و لهيبي از آن بيرون جست و به سوي آسمان سركشيد و همچنان بالا گرفت كه گمان كردم مرا نيز خواهد گرفت.  به جبرئيل گفتم:
- دستور بده پرده اش را بيندازد!
او نيز مالك را گفت تا به حال اولش برگردانيد.
10- ديدار با آدم ابوالبشر
      آنگاه به سير خود ادامه دادم. مردي گندمگون و فربه را ديدم و از جبرئيل پرسيدم اين كيست؟  گفت:
- اين پدرت آدم است !
سپس مرا بر آدم عرضه نمود و گفت:
- اين ذريّة توست !  
      آدم گفت:
- آري !  روحي طيب و بوئي طيب، از جسدي طيب !
رسول خدا "ص" در اينجا كه رسيد سورة مطففين را از آية هفدهم تا آخر سور

***** صفحه 106 *****
      تلاوت فرمود:
      "  كَلاّ اِنَّ كِتابَ الاَبرارِ لَفي عِلَّيّينَ  وَما اَدرياكَ ما عِلِّيّونَ  كِتابٌ مَرقوُمٌ  يَشهَدُهُ الْمُقَرَّبوُنَ ...! "
      پس آنگاه فرمود: من به پدرم آدم سلام كردم، او هم بر من سلام كرد.  من جهت او استغفار نمودم، او هم جهت من استغفار كرد و گفت:
- مرحبا به فرزند صالحم، پيغمبر صالح و مبعوث در روزگار صالح !
11- ديدار با ملك الموت
      آنگاه به فرشته اي از فرشتگان گذشتم كه در مجلسي نشسته بود، فرشته اي بود كه همه دنيا در ميان دو زانويش قرار داشت.  در اين ميان ديدم لوحي از نور در دست دارد و آنرا مطالعه مي كند و در آن چيزي نوشته بود و او سرگرم دقت در آن بود، نه به چپ مي نگريست و نه به راست و قيافه اي چون قيافة مردم اندوهگين به خود گرفته بود!
پرسيدم اين كيست، اي جبرئيل ؟
گفت:
- اين ملك الموت است كه دائماً سرگرم قبض ارواح است!
      گفتم:  مرا نزديكش ببر تا قدري با او صحبت كنم.  وقتي مرا نزديكش برد، سلامش كردم و جبرئيل وي را گفت كه اين محمد نبي رحمت است، كه خدايش به سوي بندگان گسيل و مبعوث داشته است!
      عزرائيل مرحبا گفت و با جواب سلام تحيتم داد و گفت:
- اي محمد مژده باد تو را كه تمامي خيرات را مي بينم كه در امت تو جمع شده است!
گفتم:
- حمد خداي منان را كه منت ها بر بندگان خود دارد!  اين خود از فضل پروردگارم است! آري،  رحمت او شامل حال من است!
      جبرئيل گفت:
- اين از همة ملائكه شديدالعمل تر است!
پرسيدم:
- آيا هركه تاكنون مرده و از اين به بعد مي ميرد، او جانش را مي گيرد؟
گفت: آري !
از خود عزرائيل پرسيدم:
- آيا هركس, در هرجا به حال مرگ مي افتد تو او را مي بيني؟  و در آن واحد بر بالين همة آنها حاضر مي شوي؟
گفت: آري !
ملك الموت اضافه كرد كه تمامي دنيا در برابر آنچه خدا مسخر من كرده و مرا ب

***** صفحه 107 *****
      آن سلطنت داده، بيش از يك پول سياه نمي ماند كه در دست مردي باشد و آن را در دست بگرداند.  من هيچ خانه اي نيست مگر آنكه در هر روز پنج نوبت وارسي مي كنم و وقتي مي بينم مردمي براي مردة خود گريه   مي كنند، مي گويم:  گريه مكنيد كه باز نزد شما بر مي گردم!  و اينقدر مي آيم و مي روم تا احدي از شما را باقي نگذارم!
رسول خدا"ص" فرمود:
- اي جبرئيل!  فوق مرگ طامه اي نيست؟
جبرئيل گفت:
- مسائل بعد از مرگ شديدتر از خود مرگ است !
12- مشاهده وضع حرام خواران
      آنگاه به راه خود ادامه داديم تا به مردمي رسيديم كه پيش رويشان طعام هائي از گوشت پاك و طعام هائي ديگر از گوشت ناپاك بود و ناپاك را مي خوردند و پاك را فرو مي گذاشتند. پرسيدم: اي جبرئيل اينها كيانند؟  گفت:
- اينها حرام خوران از امت تواند كه حلال را مي گذارند و از حـــرام لذت مي برند!
13- مشاهدة فرشتة موكّل زمين
      فرمود:  آنگاه فرشته اي از فرشتگان را ديدم كه خداوند امر او را عجيب كرده بود، چه نصفي از جسد او آتش و نصف ديگرش يخ بود، نه آتش يخ را آب مي كرد و نه يخ آتش را خاموش مي ساخت.
      او با صداي بلند داد مي زد:
- منزه است خدائي كه حرارت اين آتش را گرفته و نمي گذارد اين يخ را آب كند,  و برودت يخ را گرفته و نمي گذارد اين آتش را خاموش سازد!
بارالها ! اي خدائي كه ميان آتش و آب را سازگاري دادي، ميان دلهاي بندگان با ايمانت الفت قرار ده !
      پرسيدم:  اي جبرئيل اين كيست؟
      گفت:
- فرشته اي است كه خدا او را به اكناف آسمان و اطراف زمين ها موكل نموده است و او خيرخواه ترين ملائكه است و نسبت به بندگان مؤمن از سكنة زمين!  و از روزي كه خلق شده همواره اين دعا را كه شنيدي به جان آنان مي كند.
و دو فرشته در آسمان ديدم كه يكي مي گفت:
- پروردگارا ! به هر كس كه انفاق مي كند، خلف و جاپركني بده!
و به هركس كه از ا نفاق دريغ مي ورزد، تلف و كمبودي بده !

***** صفحه 108 *****
14- مشاهدة صورت واقعي اعمال انسانها
      آنگاه به سير خود ادامه دادم و به اقوامي برخوردم كه لبهائي داشتند مانند لبهاي شتر، گوشت پهلويشان را قيچي مي كردند و به دهانشان مي انداختند. از جبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟
      گفت:
- سخن چينان و مسخره كنندگان اند!
      باز به سير خود ادامه دادم و به مردمي برخوردم كه فرق سرشان را با سنگ هاي بزرگ مي كوبيدند، پرسيدم اينها كيانند؟
گفت:
- كساني هستند كه نماز عشاء را نخوانده مي خوابند!
      باز به سير خود ادامه دادم و به مردمي برخوردم كه آتـــــــش در دهانشان مي انداختند و از پائين شان بيرون مي آمد.
      پرسيدم:  اينها كيانند؟  گفت:
- اينها كساني اند كه اموال يتيمان را به ظلم مي خورند، كه در حقيقت آتش مي خورند و به زودي به سعير جهنم مي رسند!
      آنگاه پيش رفتم و به اقوامي برخوردم كه از بزرگي شكم احدي از ايشان قادر به برخاستن نبود.  
      از جبرئيل پرسيدم, اينها چه كساني هستند؟
      گفت:
- اينها كساني هستند كه ربا مي خورند و بر نمي خيزند مگر برخاستن كسي كه شيطان ايشان را مس نموده و در نتيجه مخبط شان كرده است!
      در اين ميان به راه آل فرعون بگذشتم كه صبح و شام بر آتش عرضه مي شدند و مي گفتند:
- پروردگارا !  قيامت كي برپا مي شود؟
      رسول خدا"ص" فرمود:  پس، از آنجا گذشته و به عده اي از زنان برخوردم كه از پستانهاي خود آويزان بودند و از جبرئيل پرسيدم اينها چه كساني اند؟
گفت:
- اينها زناني هستند كه اموال همسران خـــود را به اولاد ديــــگران ارث مي دادند!
آنگاه رسول خدا"ص" فرمود:  غضب خداوند شدت يافت دربارة زني كه فرزندي را كه از يك فاميل نبود، داخل آن فاميل كرد و او در آن فاميل به عورات ايشان واقف گشت

***** صفحه 109 *****
      و اموال آنان را حيف و ميل كرده است!
15- مشاهدة تسبيح فرشتگان
      آنگاه فرمود: از آنجا گذشتم و به عده اي از فرشتگان خدا برخوردم كه خدا به هر نحو كه خواسته خلقشان كرده و صورت هايشان را هر طور كه خواسته، قرار داده است.  هيچ يك از اعضاي بدنشان نبود مگر آنكه جداگانه از همه جانب و به آوازهاي مختلف خدا را حمد و تسبيح مي كرد  و فرياد آنان به ذكر خدا و گريه از ترس او بلند بود!
      من از جبرئيل پرسيدم:  اينها چه كساني اند؟
      جبرئيل گفت:
- خداوند اينها را همين طور كه مي بيني خلق كرده است و از روزي كه خلق شده اند هيچ يك از آنان به رفيق پهلو دستي خود نگاه نكرده و حتي يك كلمه با او حرف نزده است و از ترس خدا و خشوع در برابر او به بالاي سر خود و پائين پايش نظر نينداخته است!
      من به ايشان سلام كردم، آنها بدون اينكه به من نگاه كنند با اشاره جواب دادند.  آري!  خشوع در برابر خداي سبحان اجازة چنين توجهي به ايشان نداد!
      جبرئيل مرا معرفي كرد و گفت:
- اين محمد,  پيغمبر رحمت است، كه خدايش به سوي بندگان خود به عنوان نبوت و رسالت گسيل داشته است.
   آري!  اين خاتم النبيين و سيد المرسلين است!
   آيا با او حرف نمي زنيد؟
      ملائكه وقتي اين را شنيدند، روي به من آورده و سلام كردند و احترام نمودند و مرا و امتم را به خير مژده دادند!
16- ملاقات رسول الله"ص"  با عيسي و يحيي "ع"
( در آسمان دوم )
      سپس به آسمان دوم صعود كرديم و در آنجا ناگهان به دو مرد برخورديم كه شكل هم بودند.  از جبرئيل پرسيدم: اين دو تن كيانند؟
      جبرئيل گفت:
- اينان دو پسر خاله هاي تو "يحيي" و "عيسي بن مريم" عليهماالسلامند.  
      من بر آن دو سلام كردم، ايشان نيز بر من سلام كردند و برايم طلب مغفرت نمودند و من هم براي ايشان طلب مغفرت كردم.
به من گفتند:

***** صفحه 110 *****
- مرحبا به برادر صالح،  و پيغمبر صالح !
      در اين ميان نگاهم به ملائكه اي افتاد كه در حال خشوع بودند.  خداوند روي آنها را آنطور كه خواسته بود قرار داده بود و احدي از ايشان نبود مگر اينكه خداي را به حمدش و با صوت هاي مختلف تسبيح مي كردند.
17- ملاقات رسول الله"ص"  با يوسف "ع"
( در آسمان سوم )
      آنگاه به آسمان سوم صعود كرديم و در آنجا به مردي برخوردم كه صورتش آنقدر زيبا بود كه از هر خلق ديگري زيباتر بود، آنچنان كه ماه شب چهارده از ستارگان زيباتر است.
از جبرئيل پرسيدم اين كيست ؟
گفت:
- اين برادرت يوسف است!
      من بر او سلام كردم و جهتش استغفار نمودم،  او هم بر من سلام كرد و برايم طلب مغفرت نمود و گفت:
- مرحبا بر پيامبر صالح, برادر صالح, و مبعوث در زمان صالح !
      در اين بين ملائكه اي ديدم كه در حال خشوع بودند و به همان نحوي كه دربارة ملائكة آسمان دوم توصيف كردم و جبرئيل همان حرف هائي كه در آسمان دوم در معرفي من زد، اينجا نيز به ميان آورد، ايشان هم همان عكس العمل ديگران را نشان دادند.
18- ملاقات رسول الله"ص"  با ادريس "ع"
       ( در آسمان چهارم )
      آنگاه به سوي آسمان چهارم صعود كرديم و در آنجا مردي را ديدم و از جبرئيل پرسيدم: اين مرد كيست؟
      گفت:
- اين ادريس است، كه خداوند به مقام بلندي رفعتش داده است.
      من به او سلام كردم و برايش طلب مغفرت نمودم.  او نيز جواب سلامم را داد و برايم طلب مغفرت نمود.
      در اينجا نيز از ملائكة در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمانهاي قبلي ديده بودم.  همه مرا و  امتم را بشارت به خير دادند.
بعلاوه در آنجا فرشته اي ديدم كه بر تخت نشسته و هفتاد هزار فرشته زير فرما

/ 13