***** صفحه 71 *****
مستند: آيه1تا11سوره يس" يسٍ وَالقُرآنِ الْحَكيمِ , اِنَّكَ لَمِنَ المُرسَلينَ عَلي صِراطٍ مُستَقيمٍ...!"
الميزان ج24ص99
نبوت، مسئوليت ها و وظايف رسول الله"ص"
سورة يس كه قلب قرآن است، در بيان سه اصول اساسي دين يعني توحيد و نبوت و معاد است.
در آيات نخستين به موضوع نبوت پرداخته و مي فرمايد:
- " يـس !
به قرآن سراسر حكمت سوگند !
كه تو به درستي و به يقين از مرسليني !
و بر صراط مستقيم قرار داري !
و راهدار و مهيمن بر آني !
خداي عزيز و رحيم آن را نازل كرده است،
تا تو با آن مردمي را انذار كني كه پدرانشان انذار نشده بودند،
و در غفلت قرار داشتند!
سوگند مي خورم كه فرمان عذاب بر بيشتر آنان صادر شده،
و در نتيجه، ديگر ايمان نخواهند آورد،
زيرا ما بر گردنهايشان غل هائي افكنده ايم كه تا چانه آنها را گرفته،
به طوري كه ديگر نمي توانند سر پائين آورده و خود را ببينند،
ديگر انذار كردن و نكردنت به حال آنان يكسان است،
چه انذار بكني و چه نكني، ايمان نمي آورند!
تو تنها كسي را انذار مي كني و انذارت در حقش مؤثر مي افتد،
كه خود قرآن را تصديق كرده باشد،
و از رحمان ناديده خشيت داشته باشد،
تو او را به آمرزشي و اجري كريم بشارت ده ! "
همان طور كه گفتيم غرض سورة يس بيان سه اصول اصلي دين است، يعني توحيد، نبوت و معاد، ولي چيزي كه هست، اول از مسئلة نبوت شروع كرده است و حال مردم در قبول يا رد دعوت انبياء را بيان مي كند و مي فرمايد:
- " نتيجة دعوت انبياء احياي مردم است و اين كه آنها را به راه سعادت بيندازند و حجت را بر مخالفين تمام كنند و به عبارت ديگر، تكميل هردو دسته از مردم است: عده اي را در طريق سعادت و جمعي را در طريق شقاوت !"
خداي تعالي در اول سورة يس به قرآن حكيم سوگند مي خورد بر اين كه رسو
***** صفحه 72 *****
خدا"ص" از مرسلين است.
در اين آيه قرآن را به وصف " حكيم " توصيف مي كند، زيرا حكمت در آن جاي گرفته است. حكمت عبارت است از معارف حقيقي و فروعات آن از شرايع و عبرت ها و مؤعظه ها .
مطلبي كه خداوند به خاطر آن سوگند خورده، همانا رسالت رسول الله"ص" است كه به وسيلة رسالتش مردم را به راه راست هدايت مي كند. راه مستقيم آن طريقي است كه عابر خود را به سوي خدا مي رساند، يعني به سعادت انساني خود كه مساوي است با قرب به خدا و كمال عبوديت !
سپس قرآن را نازل شده از طرف عزيز و رحيم مي داند كه تنها به خاطر عزتش و رحمتش رسول را فرستاده و قرآن را بر او نازل كرده است، قرآني حكيم، تا مردم را انذار كند، و در نتيجه كلمة عذاب بر بعضي و كلمة رحمت بر بعض ديگر مسلم گردد!
او براي هركس كه تابع ذكر ( قرآن ) شود، و به غيب از او خشيت داشته باشد، داراي رحمتي واسع است، اما نه براي اين كه از پيروي آنان و ايمانشان به غيب استفاده كند، بلكه براي اين كه آنان را به سوي آنچه ماية كمال و سعادتشان است، هدايت فرمايد!
تبيين وظيفة خاص انذار
تبيين وظيفه خاص انذار با همين آيه صورت مي گيرد كه مي فرمايد:
- " ما تو را به اين غرض فرستاديم،
و قرآن را بر تو نازل كرديم،
تا مردمي را كه پدرانشان انذار نشده بودند و غافل بودند،
انذار كني ! "
منظور از اينكه گفت: " پدران كفار انذار نشده بودند، " اشاره به پدران نزديك آنان است نه پدران دورتر، زيرا پدران دورتر همه به پيامبران مي رسند، مانند: پدران عرب كه به اسماعيل و ابراهيم عليه السلام مي رسند و پدران ساير مردم، كه در مسير تاريخ همگي به پيامبراني چون عيسي و موسي مي رسند، كه انذار شده بودند.
مستند: آيه 28 سورة كهف " وَاصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدعوُنَ رِبَّهُم...! " الميزان ج26ص156
حدود مسئوليت رسول الله"ص"
رسول الله "ص" تأسف مي خورد و ناشكيبي مي كرد كه چـــــرا مردم ايمان نمي آورند؟ و به كتابي كه برايشان نازل شده، چرا نمي گروند؟ و چرا دعوت حقة او را قبول نم
***** صفحه 73 *****
كنند؟!
قبلا در اين سوره، خداي متعال رسول الله "ص" را تسليت مي داد به اين كه دار دنيا دار بلاء و امتحان است و آنچه زينت دارد به زودي به صــــــورت خـــاك خشك در مي آيد، پس ديگر سزاوار نيست به خاطر اين مردم خود را ناراحت كني و دلتنگ شوي كه چرا دعوتت را نمي پذيرند و به كتاب خدا ايمان نمي آورند.
به او مي فرمود:
- آنچه بر تو واجب است صبر و حوصله كردن با اين مشت فقرائي است كه ايمان آورده اند و لايزال پروردگار خود را مي خوانند و هيچ توجهي به اين توانگران كافر كيش، كه همواره به ثروت خود و زينـــــت حيات دنيايشان مي بالند، ندارند، چون مي دانند اين زينت ها به زودي به صورت خاكي خشك مبدل مي شود، لذا همواره دنيـــــاداران را به سوي پروردگارشان مي خوانند، ولي كاري به كارشان ندارند، چه هركه مي خواهد ايمان بياورد، و هركه بخواهد كفر بورزد، چيزي به عهدة رسول خدا"ص" نيست، و آنچه وظيفة اوست كه بايد در مواجهه با آنان رعايت كند، اين است كه در صورت آوردن ايمان با مسرت و در صورتيكه ايمان نياورند با تأسف روبرويشان نشود، بلكه همان ثواب و عقاب خداي را تذكر دهد:
- " تو اي رسول من !
خودت را بر اثر كفر ورزيدن مردم،
و از تأسف خوردن بر آنان مكش !
آنچه از كتاب پروردگارت به تو وحي مي شود, تلاوت كن !
زيرا هيچ چيز كلمات او را تغيير نمي دهد،
چون كلمات او حق و ثابت است!
و نيز براي اين كه تو غير از خدا و كلمات او جائي نداري كه دل به سوي آن متمايل سازي!
- تو فرستادة اوئي ! و جز اينكه به سوي فرستنده ات تمايل كني،
و رسالت او را ادا كني، وظيفة ديگري نداري ! "
مستند: آيات مندرج در متن
الميزان ج12ص181
جذب مؤمنين و بي اعتنائي به اشراف
از جمله ادب انبياء را كه قرآن شريف نقل و معرفي مي كند، احترام متساوي آنها به فقير و غني بوده و فقط در مورد اهل علم و تقوي احترام بيشتري نشان مي دادند.
قرآن مجيد در آيات زير، يكسان بودن امتيازات و مزاياي اجتماعي طبقات مختلف جامعه را بيان مي دارد:
***** صفحه 74 *****
- " هان اي مردم !
ما همة شما را از مردي و زني آفريديم،
و شما را تيره تيره و قبيله قبيله كرديم تا يكديگر را به آساني بشناسيد،
و نه كه به يكديگر برتري جوئيد،
گرامي ترين شما نزد خدا پارساترين شماست ! " ( حجرات 13)
در اين منطق, آن استكباري كه اقويا به قوت خود و اغـــــــنيا به ثروت خود مي كردند، جاي خود را به تواضع و پيشدستي از يكديگر به سوي مغفرت و رحمت و مسابقه در خيرات و جهاد در راه خدا و طلب مرضات او داد و در نتيجه، همانطوري كه اغنيا احترام مي شدند، فقرا نيز احترام شدند, و همانطور كه اقويا رعايت ادبشان مي شد، از ضعفا نيز شد، بلكه فقرا و ضعفا به احترام بيشتر و رعايت ادب زيادتري اختصاص يافتند!
خداي تعالي در تأديب نبي محترم خود مي فرمايد:
- " نفس خود را چنان تربيت كن كه معاشرت و آميزش با كساني را كه صبح تا شام پروردگارشان را مي خوانند و رضاي او را مي جويند، تحمل كند،
و به طمع زينت حيات دنيا چشم از ايشان مگردان !
و به همين منظور اقويائي را كه ما دلشان را از ياد خود غافل كرده ايم،
و در نتيجه هواي نفسشان را از حد بيرون پيروي مي كنند،
اطاعت مكن! " ( كهف 28)
در آيه 52 سورة انعام مي فرمايد:
- " و كساني را كه پروردگار خود را در صبح و شام مي خوانند،
و رضاي او را مي جويند،
از خود طرد مكن!
و بدان كه از حساب آنان چيزي بر تو نيست،
و از حساب تو نيز چيزي بر ايشان نيست،
تا به اين منظور مؤمنين را از خود براني و آنان را به خود راه ندهي،
و در نتيجه از ظالمين باشي!!! "
در آية 89 سورة حجر مي فرمايد:
- " چشم هاي خود را در نعمت هائي كه به اين گروه ناچيز داده ايم، مچران!
و در اين باره غم مخور!
و با مؤمنين به نرمي و تواضع رفتار كن!
و بگو : من همان نذيري هستم كه مواقف خطرناك را اعلام،
و رسالتها را بيان مي كنم ! "
***** صفحه 75 *****
فصل سوم: امتيازات و درجات پيامبرخاتم"ص"
مستند: آية40 سورة احزاب " ... وَ لكِن رَسوُل اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيّين ...! "
الميزان ج32 ص200
خاتَـم النَّـبِيـّيـن
كلمة " خاتَم" به معناي هر چيزي است كه با آن چيزي را مهر كنند، مانند طابَع و يا قالَب كه به معناي چيزي است كه با آن چيزي را طبع يا قالب مي كنند.
مراد به " خاتَم النَّبِيّين" بودن رسول گرامي اسلام "ص" اين است كه نبوت با او ختم شده و بعد از او ديگر نبوتي نخواهد بود!
" رسول" عبارت است از كسي كه حامل رسالتي از خدا به سوي مردم باشد، و " نبيّ " كسي است كه حامل خبري از غيب باشد، و آن غيب از دين و حقايق آن است.
لازمة اين حرف آن است كه وقتي نبوتي بعد از رسول خدا "ص" نباشد، رسالتي هم نخواهد بود، چون رسالت خود يكي از اخبار و انباء غيب است، وقتي بنا باشد كه انباء غيب منقطع گردد و ديگر نبوتي و نبيّ اي نباشد، قهراً رسالتي هم نخواهد بود.
از اينجا روشن مي شود كه وقتي رسول خدا "ص" خاتَم النَّبِيّين باشد، خاتَم الرُّسُل هم خواهد بود!
مستند: آية1تا3سورة قلم " . . . وَ اِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ ! "
الميزان ج39 ص 48
خـُلـق عـظيـم
در اين سوره, خداي متعال رسول گرامي اش را دلداري مي دهد و به وعده هاي جميل و پاسداري از خلق عظيمش دلخوش مي سازد، زيرا مشركين تهمت هاي ناروا به او زده و او را ديوانه خوانده بودند.
ضمناً آن جناب را به شديدترين وجهي از اطاعت مشركين و مداهنة آنان نهي نموده و امر اكيد مي كند كه در برابر حكم پروردگارش صبور باشد:
***** صفحه 76 *****
- " تو زحمات رسالت خدا را تحمل كن!
كه اجرت نزد پروردگار قطع نمي شود!
و زحماتت به هدر نمي رود! "
آنگاه به عظيم ترين صفات رسولش تكيه مي كند و مي فرمايد:
- " وَ اِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ!
تو اي پيامبر ! سجاياي اخلاقي عظيمي داري ! "
اين آية شريفه هرچند في نفسه حسن خلق رسول الله "ص" را مي ستايد و آن را بزرگ مي شمارد، لكن با در نظر گرفتن خصوص سياق، به خصوص اخلاق پسنديدة اجتماعي اش نظر دارد، اخلاقي كه مربوط به معاشرت است، از قبيل استواري بر حق، و صبر در مقابل آزار مردم، و خطاكاري هاي اراذل، و عفو و اغماض از آنان، و سخاوت و مدارا و تواضع و امثال اينها.
خداي تعالي در ادامة آيات مي فرمايد:
- " پس به زودي خواهي ديد و خواهند فهميد،
كه كدامتان مبتلا به جنون هستيد،
مسلماً پروردگارت داناتر است به اينكه چه كسي از راه او گمراه شده،
و چه كساني راه يافتگانند،
پس تكذيب گران را اطاعت مكن !
آنها همين را مي خواهند كه تو سازش كني، و آنها هم با تو بسازند،
و نيز هر فروماية عيب جو كه براي هر حق و باطلي سوگند مي خورد،
و در بين مردم سخن چيني و افساد مي كند،
و مانع رسيدن خير به مردم مي شود،
و نيز هر تجاوزگر دل آلوده اي را اطاعت مكن ! "
مستند: آية1تا8سورة انشراح " اَ لـَم نَشرَح لَكَ صَدرَكَ ...؟ "
الميزان ج40 ص287
شــرح صــدر
در سورة انشراح خداي تعالي رسول گرامي خـــود را امر مي كند به اينكه كمر خدمت در راه خدا ببندد و به سوي او رغبت كند. بدين منظور نخست منت هائي را كه بر او نهاده تذكر مي دهد:
- " آيا سينة تو را گشاده نكرديم ؟
و بار سنگين از تو بر نداشتيم،
***** صفحه 77 *****
باري كه پشت تو را شكسته بود؟
و نامت را بلند آوازه كرديم ؟
از اين به بعد هم دل خوشدار كه،
بعد از هر دشواري گشايشي است!
بلكه با هر دشواري دو گشايش است !
پس هرگاه از كار روزانه فراغت يافتي،
به نماز و شكرانه پروردگارت بايست!
و به سوي پروردگارت تمايل كن ! "
منظور از " شرح صدر" رسول خدا "ص" در اين آيات اين است كه خداي تعالي آن جناب را طوري كند كه قلب نازنينش وسعتي داشته باشد كه حقايق و معارفي كه به وي القا مي شود, بپذيرد و از پذيرش آن تنگ نشود، و نيز تحمل آزارهائي را كه از ناحية مردم مي بيند، داشته باشد.
ترتيب آيات سه گانة اول سوره، كه مضمون هر يك مترتب بر آية قبلي خود مي باشد، و سپس تعليل آنها به آية " فَاِنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً ! " كه از ظاهرش بر مي آيد با وضع رسول الله"ص" در اوايل بعثتش و اواخر آن منطبق باشد، و سپس تكرار اين تعليل و نيز تفريع دو آيه آخر سوره به ما قبل، همه شاهد بر آنند كه مراد به شرح صدر رسول خدا "ص" گستردگي و وسعت نظر وي است, به طوري كه ظرفيت تلقي وحي را داشته باشد، و نيز نيروي تبليغ آن و تحمل ناملايماتي را كه در اين راه مي بيند، داشته باشد، و به عبارتي ديگر نفس شريف آن جناب را طوري نيرومند كند كه نهايت درجه استعداد را براي قبول افاضات الهي پيدا كند!
در آن قسمت از آيات كه مي فرمايد: سنگيني هائي كه بر دوشت بود برداشتيم، منظور اين است كه دعوت آن جناب را انفاذ و مجاهداتش در راه خدا را امضا نمود. بدين معني كه اسباب پيشرفت دعوتش را فراهم كرد، چون رسالت و دعوت و فروعات آن ثقلي بود كه به دنبال شرح صدر بر آن جناب تحميل نمود.
خداي تعالي مي فرمايد: " وَ رَفَعنا لَكَ ذِكرَكَ ! " كه منظور از رفع ذكر به معناي بلند آوازه كردن كسي است به طوري كه نامش و گفتگويش از همة نامها و همة خاطره ها بلندتر باشد، و خداي تعالي نام آن حضرت را چنين كرد كه همه جا سخن از آن حضرت بود.
يكي از مصاديق بلند آوازه كردن ذكر آن جناب اين بود كه خداي تعالي نام او را قرين نام خود فرمود، و در نتيجه، در مسئلة شهادتين، كه اساس دين خداست، نام او قرين نام پروردگارش قرار گرفت، و بر هر مسلماني واجب كرد كه در هر روز در نمازهاي پنجگانة واجب نام آن جناب را با نام خداي تعالي بر زبان جاري سازد!
***** صفحه 78 *****
اِنَّ مَعَ الْعُسرِ يُسراً
با هر دشواري آساني است !
رسالتي كه خداي تعالي بر آن جناب تحميل كرد و دستور داد مردم را به سوي آن دعوت كند، سنگين ترين باري است كه بر دوش يك بشر تحميل مي شود. معلوم است كه با قبول اين مسئوليت كار بر آن جناب دشوار شده است. و همچنين تكذيبي كه قومش نسبت به دعوت او نموده و استخفافي كه به آن جناب روا داشتند، و اصراري كه در محو نام او مي ورزيدند، همه براي آن جناب دشواري روي دشواري بوده كه خداي تعالي در آية قبلي فرمود:
- ما اين دشواري را از دوش تو برداشتيم !
معلوم است كه اين عمل خداي تعالي مانند همة اعمالش بر طبق سنتي بوده كه در عالم به جريان انداخته است، و آن اين است كه هميشه بعد از هر دشواري سهولتي پديد مي آورد، و به همين جهت مطلب دو آيه قبلي را تعليل كرده به اين كه اگر از تــو " وضع وزر " كرديم، و اگر نامت را بلند ساختيم، براي اين بود كه سنت ما بر اين جاري شده كه بعد از عسر يسر بفرستيم !
مي خواهد بفرمايد: جنس عسر اين طور است كه دنبالش يسر مي آيد! نه تمامي فرد فرد عسرها ! و بعيد هم نيست كه يسر يا عسر از مصاديق سنتي ديگر باشند، و آن سنت تحول حوادث و تقلب احوال, و بي دوامي همة شئون زندگي دنياست !
در پايان آيات نتيجة آيات قبلي را چنين بيان مي فرمايد:
- " حال كه معلوم شد هر عسري كه تصور شود بعدش يسر مي آيد،
و زمام عسر و يسر تنها به دست خداست، ولا غير!
پس هرگاه از انجام آنچه بر تو واجب شده, فارغ گشتي،
نفس خود را در راه خدا، يعني عبادت و دعا خسته كن!
و در آن رغبت نشان بده، تا خدا بر تو منت نهاده،
و راحتي را كه دنبال اين تعب است،
و يسري را كه دنبال عسر است،
به تو روزي فرمايد ! "
***** صفحه 79 *****
مستند: آية8سورة فتح " اِنّا اَرسَلناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً ...! "
الميزان ج36 ص118
شــاهد و مبشّر و نذير
خداي سبحان پيامبر گرامي خود را از در تعظيم و تــــكــريم چنين معرفي مي فرمايد:
" ما تو را فرستاديم تا شاهد امت باشي،
و امت را بشارت و انذار دهي ! "
او را شاهد و مبشر و نذير فرستاده است. اطاعت او اطاعت خدا و بيعت با او بيعت باخداست:
- " به درستي آنهائي كه با تو بيعت مي كنند, با خدا بيعت مي كنند!
چون دست خدا بالاي دستشان است ! "
مراد به "شاهد" بودن رسول الله "ص" شهادتش بر اعمال امت، يعني بر ايمان و كفرش، و بر عمل صالح و طالحش، است.
مسئلة " شهادت" رسول الله "ص" در قرآن كريم مكرر آمده است، و مراد به آن شهادت عمل در دنياست، و اما اداي شهادت جايش در آخرت است!
"مبشر" بودن آن جناب به اين بود كه افراد با ايمان و تقوي را به قرب خدا و ثواب جزيل او بشارت مي داد.
و " نذير " بودن آن جناب به اين جهت بود كه كفار و اعراض كنندگان را به عذاب دردناك خدا انذار و تخويف مي كرد!
مستند: آية38تا48 سورة الحاقه " ... اِنَّهُ لَقَولُ رَسوُلٍ كَريمٍ وَ .... "
الميزان ج39 ص119
رسـول كـريم
آنچه از سياق آيه فوق بر مي آيد، اين است كه, منظور از رسول كريم، پيامبر اسلام صَلَّ اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است، و اين آيه مي خواهد در مقابل سخنان كفار كه او را شاعر و كاهن مي خواندند، رسالت آن جناب را تصديق كند.
- وَ ما هُوَ بِقَولِ شاعِرٍ ، قَليلاً ما تؤُمِنوُنَ !
در اين آيه شعر بودن قرآن را نفي مي كند، چون آورندة آن كه رسول خدا"ص" است و تا به آخر عمر حتي يك شعر نسرود، تا چه رسد به اينكه شاعر باشد! عبارت " قَليلاً ما تـؤُ مِنوُنَ ! " توبيخ مجتمع انسان هاست كه اكثريت آنان ايمان نداشتند، و به جز اندكي از ايشان ايمان نياوردند!
***** صفحه 80 *****
- وَ لا بِقَولِ كاهِنٍ، قَليلاً ما تَذَكَّرونَ !
در اين آيه كهانت بودن قرآن و كاهن بودن رسول خدا "ص" انكار شده است. كهانت به عقيدة كاهنان عبارت است از اينكه كاهن پيام ها و اطلاعاتي را از جن دريافت كند...! عبارت " قَليلاً ما تَذَكَّرونَ !" نيز توبيخ مجتمع مشركين است.
- تَنزيلٌ مِن رَبِّ العالَمينَ!
يعني قرآن نازل شده اي از ناحية رب العالمين است، نه اين كه رسول آن را ساخته و پرداخته و به دروغ به خدا نسبت داده باشد!
در ادامه مي فرمايد :
- اگر اين پيامبر كريم، كه ما رسالت خود را به دوش او نهاديم، و با قرآن كريم به سوي شما فرستاديم، پاره اي از اقوال را از پيش خود بتراشد و به ما نسبت دهد، ما او را مانند مجرمين دست بسته مي كنيم، و يا دست راست او را قطع مي كنيم، و يا با دست خود كه همان قدرت ماست، او را گرفته و انتقام از او مي ستانيم، و سپس او را به جرم آنكه دروغ به ما بسته، مي كشيم، آن وقت هيچ كس از شما نيست كه بتواند او را از ما پنهان كند، و ما را از انتقام گيري از وي مانع شود، و در نتيجه از عقوبت و اهلاك ما برهاند.
اين آيات تهديدي است به پيامبر فرضي كه آن جناب سخني را كه از خدا نيست به خدا نسبت دهد، و چگونه ممكن است اين فرض تحقق يابد, با اين كه او فرستاده اي است از ناحية خدا، و خداي تعالي او را به نبوت گرامي داشته و به رسالت خود برگزيده است!؟
تهديد در اين آيه متوجه شخص رسول صادق است، و چنين رسولي كه در دعوي رسالتش صادق است، و اگر چيزي به دروغ به خدا نسبت دهد خدا با او چنان معامله اي مي كند، نه تهديد به مطلق مدعيان نبوت و مفتريان بر خدا در دعوي نبوت و در خبر دادن از ناحية خداي تعالي!