دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد 5
لطفا منتظر باشید ...
چيزى در پاسخش نمىگفت، تا آن كه ماه سوم كشتن
عثمان، يعنى ماه صفر شد. معاويه، مردى از بنى عَبْس و يك نفر از
بنى رَواحه به نام قبيصه را فرا خواند و طومارى مُهر زده به وى داد
كه عنوانش چنين بود: از معاويه به على. سپس [به عَبْسى] گفت: هر
گاه وارد مدينه شدى، پايين طومار را بگير [و آن را بلند كن] و به وى
سفارشهايى كرد كه چه بگويد و فرستاده على عليه السلام را نيز روانه
ساخت.هر دو بيرون آمدند و در آغاز ماه ربيع الأوّل، به مدينه رسيدند. وقتى
وارد مدينه شدند، عبسى طومار را ـ چنان كه مأمور شده بود ـ بلند
كرد و مردم، بيرون آمدند وبدان مىنگريستند. سپس به خانههاى
خويش رفتند و دانستند كه معاويه، مخالف است.مرد عبسى رفت تا بر على عليه السلام وارد شد. طومار را به وى داد. وقتى
[على عليه السلام [مهرش را شكست، در درون آن نوشتهاى نديد، به
فرستاده [معاويه] فرمود: «چه خبر؟».گفت: در امانم؟فرمود: «بلى. فرستادگان در اماناند و كشته نمىشوند».گفت: قومى را پشت سر گذاشتم كه جز به انتقام، رضايت نمىدادند.فرمود: «از چه كسى؟».گفت: از خودت! من شصت هزار پيرمرد را پشت سر نهادم كه زير
پيراهن عثمان، گريه مىكردند؛ پيراهنى كه براى آنان نصب شده بود
و بر منبر دمشق، كشيده شده بود.فرمود: «خون عثمان را از من مىخواهند؟! مگر من مانند عثمان،
ستمديده [و خون باخته] نيستم؟ بار خدايا! در پيشگاه تو از خون
عثمان، برائت مىجويم». 1