آيدا در آينه - آیدا در آینه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیدا در آینه - نسخه متنی

احمد شاملو

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












آيدا در آينه



لبانت

به ظرافت شعر

شهواني ترين
بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي کند

که جاندار غار
نشين از آن سود مي جويد

تا به صورت
انسان درآيد

و گونه هايت

با دو شيار
مّورب

که غرور ترا
هدايت مي کنند و

سرنوشت مرا

که شب را تحمل
کرده ام

بي آن که به
انتظار صبح

مسلح بوده
باشم،

و بکارتي سر
بلند را

از رو سبيخانه
هاي داد و ستد

سر به مهر
باز آورده م

هرگز کسي اين
گونه فجيع به کشتن خود برنخاست

که من به
زندگي نشستم!

و چشانت راز
آتش است

و عشقت پيروزي
آدمي ست

هنگامي که به
جنگ تقدير مي شتابد

و آغوشت

اندک جائي
براي زيستن

اندک جائي
براي مردن

و گريز از شهر

که به هزار
انگشت

به وقاحت

پاکي آسمان
را متهم مي کند

کوه با نخستين
سنگ ها آغاز مي شود

و انسان با
نخستين درد

در من زنداني
ستمگري بود

که به آواز
زنجيرش خو نمي کرد -

من با نخستين
نگاه تو آغاز شدم

توفان ها

در رقص عظيم
تو

به شکوهمندي

ني لبکي مي
نوازند،

و ترانه رگ
هايت

آفتاب هميشه
را طالع مي کند

بگذار چنان از
خواب بر آيم

که کوچه هاي
شهر

حضور مرا
دريابند 

دستانت آشتي
است

ودوستاني که
ياري مي دهند

تا دشمني

از ياد برده
شود

پيشانيت آيينه
اي بلند است

تابناک و
بلند،

که خواهران
هفتگانه در آن مي نگرند

تا به زيبايي
خويش دست يابند

دو پرنده بي
طاقت در سينه ات آوازمي خوانند

تابستان از
کدامين راه فرا خواهد رسيد

تا عطش

آب ها را
گوارا تر کند؟

تا آ يينه
پديدار آئي

عمري دراز در
آ نگريستم

من برکه ها
ودريا ها را گريستم

اي پري وار
درقالب آدمي

که پيکرت
جزدر خلواره ناراستي نمي سوزد!

حضور بهشتي
است

که گريز از
جهنم را توجيه مي کند،

دريائي که مرا
در خود غرق مي کند

تا از همه
گناهان ودروغ

شسته شوم

وسپيده دم با
دستهايت بيدارمي شود


/ 12