درِ اول: اذان و اقامه - اسرار نماز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار نماز - نسخه متنی

ملا محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درِ اول: اذان و اقامه

الله اكبر: خداى عزوجل بزرگتر است از همه چيز و از آنچه به وصف و نعت درآيد، يا در وهم و خيال گنجد، يا ادراك او به عقول و حواس توان نمود يا او را به چيزى قياس توان كرد.




  • متحير، عقول در صفتش
    عقل عقل است و جان، جان است او
    آنچه زان برتر است، آن است او



  • فكر، عاجز ز حد معرفتش
    آنچه زان برتر است، آن است او
    آنچه زان برتر است، آن است او



حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مىفرمايد كه: هرگاه تكبير گفتى بايد خود را و هرچه در آسمان و زمين است در برابر بزرگى و كبريائى او جلت عظمته حقير شمارى كه اگر بنده اى تكبير گويد و در دلش عارضى باشد به حقيقت چنان است كه چيز ديگرى را بيش از حق تعالى در دل تعظيم و توقير مىنمايد و در اين حال فرشته اش گويد: كه اى دروغگوى! پندارى كه خداى را فريب توان داد، و به خدا قسم كه چنين كس از حلاوت ذكر خداى، محروم و مهجور است و از تقرب و توسل به او، ممنوع و مردود.

اشهد ان لااله الاالله گواهى مىدهم كه به تحقيق معبودى سزاوار پرستش نيست جز معبودى يكتاى به حق، كه او را همه صفات كمال است و بس اوست كه در خور پرستش است.

و بايد كه در اين شهادت نيز صادق باشد بدانگونه كه هيچ چيز ديگر را بر حق تعالى نگزيند و از وى دوست تر ندارد چه هر كه چيزى را بسيار دوست دارد و اهتمام تمام در شاءن او كند و بدو دل بندد، در حقيقت او را پرستنده است پس اگر محبت و اهتمام در آن چيز،به امر حق است و به قصد فرمانبردارى او جل شاءنه، در اين صورت حق را پرستنده است والا آنچه را پرستيده كه او را به مهر آن واداشته، چون: شيطان و هواى نفس و مانند آن...




  • برافكنده پرده تا معلوم گردد
    كه ياران ديگر را مىپرستند



  • كه ياران ديگر را مىپرستند
    كه ياران ديگر را مىپرستند



از احاديث قدسى است كه تا تو غير ما را خواهى، غير ما را پرستى.




  • ما را خواهى خطى به عالم دركش
    كاندر يكدل، دو دوستى نايد خوش



  • كاندر يكدل، دو دوستى نايد خوش
    كاندر يكدل، دو دوستى نايد خوش



هرچه دلبند تو است خداوند تو است و هرچه هواى تو است خداى، تو است. اراءيت من اتخذ الهه هواه سوره فرقان آيه 439.




  • اى هواهاى تو، خدا انگيز
    وى خدايان تو، خدا آزار



  • وى خدايان تو، خدا آزار
    وى خدايان تو، خدا آزار



از گفتن و اقرار كردن كه الله يكى است، چه سود؛ كه در پيش هزار صنم مىكنى سجود علم بى عمل وبال است و قول بى قعل نكال.




  • اى يكدله صد دله، دل يكدله كن
    از هرچه بغير دوست، دل را يله كن



  • از هرچه بغير دوست، دل را يله كن
    از هرچه بغير دوست، دل را يله كن



خواهى كه توحيد تو مسجل شود، قبله دل يكتا كن و از غير حق تبرى، تا فعل تو مصدق قول تو باشد.




  • اى آنكه به قبله وفا روست تو را
    دل در پى اين و آن نه نيكوست تو را
    يك دل دارى، بس است يكدوست تو را



  • از مغز چرا حجاب شد پوست تو را
    يك دل دارى، بس است يكدوست تو را
    يك دل دارى، بس است يكدوست تو را



اشهد ان محمدا رسول الله گواهى مىدهم كه همانا محمد فرستاده خداست جل جلاله و بايد كه چون اين شهادت دهد، به اقتضاى آن رفتار كند و مقتضاى آن اينكه، اوامر و نواهى آن حضرت را -صلّى الله عليه وآله - فرمانبردارى نمايد.

چنانكه حق تعالى فرمايد: و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا سوره حشر آيه 7 آنچه آورده است شما را رسول، فراگيرد و از آنچه بازداشته است شما را، از آن باز ايستد.

حى على الصلوة بشتاب! روى آر به نماز، ترغيب به نماز در اذان، از آن جهت است كه وضع اذان از براى اخبار است به دخول وقت چه معنى اذان اشعار است يعنى: آگاه گردانيدن.

حى على الفلاح بشتاب! روى آر به كارى كه موجب فوز و رستگارى و ظفر يافتن به سعادت عظمى است در آخرت.

حى على خير العمل بشتاب! روى آر به بهترين كار كه نماز به درگاه ايزد بى نياز است.




  • نزديكى بندگان نماز است
    موقوف عليه كل طاعات
    ركن شرع و ستون دين است
    شايد گفتن كه دين همين است



  • معراج روندگان نماز است
    سركرده جمله عبادات
    شايد گفتن كه دين همين است
    شايد گفتن كه دين همين است



قد قامت الصلوة به تحقيق كه برپا شد نماز يعنى: هنگام شروع ان فرا رسيد و اين كلمه مخصوص اقامت است و در اذان نيست.

نيز در آخر هر يك تكبير و تهليل دعاهاى مخصوص بايد گفت.

و همه اذكار در هر كدام دو نوبت است، مگر تكبيرهاى اول اذان كه چهار نوبت بايد گفت و تهليل در آخر اقامت به يك نوبت...

و اذان را بلند و به تاءنى گفت و اقامت را آهسته تر و تندتر و وقف در اواخر و و فواصل هر دو بايد نمود.

و فاصله ميان هر دو، به دو ركعت نماز، يا يك سجده، يا يك نشستن، يا يك گام برداشتن، يا به گفتن يك تسبيح يا تحميد است.

اللهم اجعل اقبل بآرا و عملى سارا، و عيشى قارا و اجعل لى عند قبر رسولك محمد صلّى الله عليه وآله مستقرا و قرارا

بار خدايا بگردان دلم را نيكى كننده، و عمل مرا مسرور و خوشحال گرداننده، و رزق و روزيم را تازه بتازه آينده، و زندگانى مرا در خوشى و شادمانى گذرنده، و بگردان از براى من نزد قبر پيغمبر خود، حضرت محمد -صلّى الله عليه وآله - مكان و منزلى در دنيا و جاى اقامت و درنگ در آخرت.

درِ دوم: ادعيه افتتاحيه، تكبيرات هفتگانه

اينك دعاى افتتاح كه نوبت آن پس از تكبير سوم است: اللهم انت الملك الحق المبين، لااله الا انت، سبحانك انى عملت سوء، و ظلمت نفسى، فاغفرلى ذنبى، انه لايغفر الذنوب الا انت

اللهم انت الملك الحق المبين بار خدايا تويى پادشاه استوار و پايدار و پديدار لااله الا انت نيست معبودى سزاى پرستش جز تو سبحانك پاك مىدانم و منزه مىخوانم جناب تو را، از هرچه به جلال تو نسزد و جمال تو را نزيبد.




  • پاك از آنها كه جاهلان گفتند
    پاك تر زانكه عاقلان گفتند



  • پاك تر زانكه عاقلان گفتند
    پاك تر زانكه عاقلان گفتند



انى عملت سوء وظلمت نفسى همانا كه من بد كردم و به نفس خود ستم روا داشتم و فاغفرلى ذنبى پس بيامرز گناهانم را انه لايغفر الذنوب الا انت بدرستى كه نيامرزد گناهان را احدى غير از تو.

و پس از تكبير پنجم: لبيك وسعديك، والخير فى يديك، و الشر ليس اليك، و المهدى من هديت، عبدك و ابن عبدك، بين يديك، منك و بك، و لك و اليك، لاملجا ولامنجا منك الا اليك، سبحانك و حنانيك، تباركت و تعاليت سبحانك رب البيت

لبيك كنايه از آنكه: مىايستم به خدمت تو، ايستادنى پس از ايستادنى يعنى: هميشه، تو را خدمتگزارم. و سعديك كنايه از آنكه: فرمان بردم تو را، فرمان بردنى، پس از فرمان بردنى يعنى: پيوسته تو را فرمانبردارم.




  • يك نگاه از تو و در باختن جان از من
    يك اشارت ز تو و بردن فرمان از من



  • يك اشارت ز تو و بردن فرمان از من
    يك اشارت ز تو و بردن فرمان از من



و الخير فى يديك آنچه نيك است در دست تو است و از تو برآيد و الشر ليس اليك بد را به سوى تو راه نيست و به تو نسبت آن نشايد.




  • هرچه هست از قامت ناساز كج اندام ماست
    ور نه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست



  • ور نه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست
    ور نه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست



و المهدى من هديت راه يافته آنكه تو او را ره نمودى. عبدك و ابن عبدك تو را بنده و بنده زاده ام و بين يديك كه در حضورت ايستاده ام. منك از تو است تمام وجود من و بك و به تو است قوام بود و نبود من و لك و تو راست تملك من. و اليك و به سوى تو است بازگشت من. لاملجاء ولامنجا منك الا اليك نيست پناهى و نه گريزگاهى از تو مگر به سوى تو




  • غير از در تو، درى ندانم،
    اى نام خوش تو بر زبانم
    گر تو ز در خودت برانى
    روى از تو بدرگه كه آرم



  • غير از تو كس دگر نخوانم
    از درگه خويشتن مرانم
    روى از تو بدرگه كه آرم
    روى از تو بدرگه كه آرم



سبحانك وحنانيك پاك و منزه مىدانم ساحت كبريائى تو را، از غبار آنچه تو را نسزد و نشايد اى پروردگار.

و درخواست مىكنم از تو، عطوفت فراوان و بخشش بسيار.




  • گر ما مقصريم، تو درياى رحمتى
    دانم كه در حساب نيايد گناه ما
    آنجا كه فضل و رحمت بى منتهاى تست



  • جرمى كه مىرود به اميد عطاى تست
    آنجا كه فضل و رحمت بى منتهاى تست
    آنجا كه فضل و رحمت بى منتهاى تست



تباركت بزرگوار و برتر و استوار و قائم و دائم و مبداء و موجب همه خير و بركتها توئى. و تعاليت و بس والا جاهى، دست ادراك از دامن معرفت تو، كوتاه است و پاى سعى را از وصول به جنابت، خارها در راه.




  • اسلام ز جانب فرنگ آوردن
    از باده رخ شيخ به رنگ آوردن
    بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن



  • آيينه چين ز سوى زنگ آوردن
    بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن
    بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن



سبحانك مقدس و منزهى رب البيت اى خداى خانه كعبه به اين معنى كه به امر تو روى به جانب كعبه آورده و به سوى آن توجه كرده ام وگرنه، كعبه نيز آفريده تست و نه سزاى پرستش است و نه آن است كه پرستش آن مىكنم.




  • كعبه سنگى بر آستانه تست
    قبله راهى به سوى خانه تست



  • قبله راهى به سوى خانه تست
    قبله راهى به سوى خانه تست



و بعد از تكبير هفتم: وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض، عالم الغيب و الشهادة حنيفا مسلما على ملة ابراهيم و دين محمد -صلّى الله عليه وآله - و هدى اميرالمؤمنين - عليه السلام - و ما انا من المشركين، ان صلواتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لاشريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين.

وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض روى دل خود را متوجه ساختم به آنكه، به قدرت محض بيافريد آسمانها و زمين را عالم الغيب و الشهاده داناى نهان و آشكارا. حنيفا در حالتى كه متمايلم از همه دين ها به دين توحيد. مسلما در صورتى كه فرمانبردارم. على ملة ابراهيم به روش حضرت ابراهيم - عليه السلام -. و دين محمد - عليه السلام - و راه روش دين محمد - عليه السلام - و بر هدايت و راهنمايى ولى الله اعظم على بن ابيطالب امير المؤمنان كه سلام بر او باد. با انا من المشركين و نيستم از شرك آورندگان مرحق تعالى را، جل شاءنه. (ان صلوتى همانا كه نماز من. ونسكى و قربانى يا حج يا همه عبادتهاى من. و محياى و زندگانى من، يعنى: آنچه كه برآنم در مدت حيات، از اعتقادات صحيحه و افعال حسنه و جمله خيراتى كه بجاى مىآورم. و مماتى و آنچه بر آن مىميرم از ايمان و طاعت و مبراتى كه پس از مرگ، عوائد آن به روان من عائد گردد. لله مرخداى راست. رب العالمين كه پروردگار جهانيان است. لاشريك له نيست مر او را شريكى:يعنى من در عبادت خود كسى را با او شرك ندهم چون بت پرستان و اين كلماتى است كه حق تعالى در قران مجيد از ابراهيم خليل - عليه السلام - حكايت فرمود و گفته اند كه مراد از اين، تفويض جميع امور است به حق تعالى يعنى: هرچه كنم و بگويم همه محض خداست.




  • سفر به سوى تو پويم، حضر بكوى تو جويم
    سخن براى تو بگويم، خمش براى تو باشم



  • سخن براى تو بگويم، خمش براى تو باشم
    سخن براى تو بگويم، خمش براى تو باشم



و بذلك امرت و به اين ماءمور شده ام و انا من المسلمين و من از زمره فرمان برادرانم.

و بايد كه در اين قول نيز صادق باشد يعنى: روى دل با حق داشته و همه كارها، به او وا گذاشته باشد، نه آنكه بسته كار و بار و رهان دكان و بازار و محو آمال و اميال و مستغرق، شهوات و غرقه وسوسه ها گردد.




  • در طريقت كجا روا باشد
    دل به بتخانه رفته، تن به نماز



  • دل به بتخانه رفته، تن به نماز
    دل به بتخانه رفته، تن به نماز



پس دروغ گفته، آنكه روى دل به خدا نياورده و كار خود به او رها نكرده است و بسا اول كلامى كه در نماز، افتتاح به آن كنند، دروغ محض باشد.

و مستحب است كه در حال تكبيرات، دستها را تا برابر گوشها بردارد، چنانچه كفها به جانب قبله باشد و انگشتان بهم بچسبد، مگر دو انگشت بزرگ و ابتداى تكبير، ابتداى دست برداشتن باشد وانتهاى آن به انتهاى آن و همچنين مىتوان هر يك ازا ين تكبيرات هفتگانه را در آغاز نماز و قبل از آن گفته مىشود، مقارن نيت فرض گفت و تكبيرة الاحرام قرار داد و با آن نماز بست.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام را پرسيدند، از علت و مصلحت برداشتن دستها در حال تكبير فرمود: مقصود آنكه خداى بزرگتر است، يكتاى بى همتاست، نيست مثل او چيزى و بسوده نشود به انگشتها و دريافته نگردد به حس ها.




  • نه ادراك در كنه ذاتش رسد
    نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
    نه بر ذليل وصفش رسد دست فهم



  • نه فكرت بغور صفاتش رسد
    نه بر ذليل وصفش رسد دست فهم
    نه بر ذليل وصفش رسد دست فهم



و به روايت ديگر: دست برداشتن، اشاره اى است به اينكه: اى خدا آمرزگار، در يم گناه غرقه ام، دستم گير تا برآيم.




  • مانده در دشت فراقم ره نما، اى رهنما
    غرقه در درياى هجرم دست گير، اى دستگير



  • غرقه در درياى هجرم دست گير، اى دستگير
    غرقه در درياى هجرم دست گير، اى دستگير



درِ سوم: تفسير سوره حمد

اعوذبالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين، اياك نعبد و اياك نستعين، اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين، انعمت عليهم، غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين

اعوذبالله پناه مىبرم و التجاء مىكنم به معبود به حق و خداوند مطلق. من الشيطان الرجيم از شر وسوسه ديو فريبنده سركش، يا دور مانده از رحمت رحمان، يا رانده از رياض رضوان.

و گفتن اين كلمات به جهت آن است كه از شر وساوس وى محفوظ ماند و استعاذه فى الحقيقة پاك گرداندن زبان و رفتن خلوتسراى دل است از غبار اغيار، و صفا دادن آن از براى آن يگانه محبوب نهان و آشكار، و مثل كسى كه استعاذه مىكند و خاطرش متعلق است به غير حق و در دلش فكرهاى نفسانى و وسوسه هاى شيطانى است مثل كسى است كه بر در حصار استوارى ايستاده و ددى درنده درصدد است كه او را بگيرد و بدرد و او پى در پى به زبان گويد كه: پناه مىبردم از شر اين دد به اين قلعه محكم و همى بر جاى خود ايستد و درون آن نرود تا در را بربندد و از گزند او ايمن گردد:




  • تا زهر بد، زبانت كوته نيست
    بلكه آن نزد صاحب عرفان
    گاه گوئى اعوذ و گه لا حول
    بر زبانت اعوذ ميرانى
    طرفه حالى كه دزد بيگانه
    مى زند، همچو او صلا و صفير
    دربدر، كوبكو، كه دزد بگير



  • يك اعوذت، اعوذبالله نيست
    نيست الا اعوذ بالشيطان
    ليك فعلت همه مكذب قول
    يار شيطانى و نمى دانى
    شده، همراه صاحب خانه
    دربدر، كوبكو، كه دزد بگير
    دربدر، كوبكو، كه دزد بگير



بسم الله بنام خداى سزاى پرستش. الرحمن الرحيم نيك بخشنده بر بندگان، به هستى و حيات. الرحيم نكو بخشاينده برايشان به بقاء و حفظ از آفات الحمد هر ثنا و ستايش كه از ازل تا ابد موجود و معلوم بود و هست وخواهد بود، سراسر لله خداى راست كه مسمى و موصوف است به همه اسماء و صفات كماليه از جلاليه و جماليه:




  • آن به تسبيح و جلال و حمد سبوحى سزا
    آن سزاى آفرين، كز حمد او زنده ست جان
    وان بديع آفرين، كز شكر وى روشن ضمير



  • وان به تقديس و كمال قدوسى جدير
    وان بديع آفرين، كز شكر وى روشن ضمير
    وان بديع آفرين، كز شكر وى روشن ضمير



رب العالمين آفريننده و پرورنده و دارنده و كارساز عالميان، از ملائكه و جن و انس و وحوش و طيور و بهائم و سباع و انواع حيوانات و غير آن... الرحمن بخشنده وجود، بار ديگر در آخرت پس از فناى جهانيان الرحيم بخشنده ديگر بار به راءفت و رحمت بر مؤمنان و جاى دادن ايشان در بهشت جاودان به امن و امان. مالك يوم الدين خداوند روز پاداش يا مالك و متصرف محض در روز رستاخيز، يا حافظ اعمال بندگان به روز بازپسين تا در دادن و ستدن، كم و كاستى نشود و كارى بر غلط نرود، يا داور روز جزا كه ميان بندگان به حق حكم كند.

و بر قرائت ملك پادشاه روز جزا كه سلطنت در آن روز، جز او را نباشد لمن الملك اليوم، لله الواحد القهار

اياك نعبد تو را مىپرستيم و بس، كه غير تو، در خور عبادت نيست بيان حقيقت عبادت در شهادت به توحيد گذشت و در اين موضع چون بر عبوديت خود، مرخداى را تصريح كند و اين امر را منحصر به او جل شاءنه نمايد و طرف خطاب وى خداى علام الغيوب است، پس دروغ در آن افحش و اشنع است.

لاجرم بايد همه دم، ترك هوس كرد و كركس مردار خوار هواى نفس را در قفس آورد:




  • چون شمع به سوز، زنده مىبايد بود
    تا كامروا شوى ز انجامى خوش
    ناكامى كش كه بنده مىبايد بود



  • دل سوخته، سر فكنده مىبايد بود
    ناكامى كش كه بنده مىبايد بود
    ناكامى كش كه بنده مىبايد بود



و بندگى از بهر او بايد كرد، نه از براى خود:




  • تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن
    كه خواجه خود روش بنده پروى داند



  • كه خواجه خود روش بنده پروى داند
    كه خواجه خود روش بنده پروى داند



و گفته اند: كه نكته اينكه نعبد به صيغه جمع آمده است، نه مفرد؛ آن است كه در احكام شرعيه مقرر است كه تبعض صفقة نشايد، به اين معنى كه: هر كه متاعى چند در يك عقد بخرد و بعضى از آن عيبناك برآيد، خريدار را بايد كه يا همه را قبول كند، يا همه را رد نمايد و اگر مشترى به معامله رضايت دهد، او را نرسد كه بعضى را نگاه دارد و بعضى را كنار گذارد پس چون بنده اى عبادت خود را با عبادت ديگران در آميزد، حق تعالى كريم تر از آن است كه عبادت كسى را، به علت با عيب ديگران رد كند، از طرفى ديگر البته خداوند، عبادات با عيب را هم به طفيل عبادت بى عيب، قبول كند.




  • به طفيل همه قبولم كن
    اى خداى من و خداى همه



  • اى خداى من و خداى همه
    اى خداى من و خداى همه



و اياك نستعين و تنها از تو يارى مىخواهيم و در پرستش تو و انجاح حوائج و دفع آفات و رفع مشكلات و بايد كه در اين قول نيز صادق باشد يعنى: از ديگرى درهيچ امرى يارى نخواهد، مگر آنكه آنكس را در آن امر واسطه و سبب و مسخر مشيت رب داند و داند كه اگر حق تعالى نخواهد، در دل آنكش نيفكند كه يارى او كند، پس فى الحقيقة، حق تعالى يارى او مىكند و دست ديگران آلتى دست در يد قدرت حق تعالى و تقدس.




  • درگه خلق، به همه زرق و فسون است و هوس
    بر در مخلوق بودن، عمر ضايع كردن است
    خاك آن در شوكه آب بندگان، زان روشن است



  • چشم اميد به دادار جهان بايد و بس
    خاك آن در شوكه آب بندگان، زان روشن است
    خاك آن در شوكه آب بندگان، زان روشن است



گويند: يكى از مشايخ، چون در نماز به اياك نعبد و اياك نستعين رسيد، از هوش رفت و بيفتاد، چون سبب پرسيدند. گفت: ترسيدم كه مرا گويند، چون او را بندگى كند و بس و از او يارى خواهى، و بس پس چرا حاجت خود به ديگران گوئى و از اين و آن يارى جوئى




  • يارى از وى جو، مجو از زيد و عمرو
    سرخوش از وى باش نه از بنگ و خمر



  • سرخوش از وى باش نه از بنگ و خمر
    سرخوش از وى باش نه از بنگ و خمر



اهدنا ما را راه نماى. الصراط المستقيم به راهى راست دراقوال و افعال و اخلاق كه آن راه متوسط است ميانه افراط و تفريط و غلو و تقصير يا ثابت دار ما را به طريق قويم كه دين اسلام است و سنت سيد انام صلى الله عليه وعلى اله الكرام و طريقه حقه ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين.

و در اخبار اهل بيت - عليهم السلام - است كه مراد از صراط مستقيم حضرت على بن ابيطالب سلام الله عليه است و به روايت ديگر: امام مفترض الطاعة است پس معنى آنكه: به ما بشناسان امام به حق را، تا متابعت و پيروى وى كنيم و به راهى كه او رفته برويم و امور خود را تسليم اوامر او نمائيم و دستور او پذيريم و محبت او در دل گيريم تا در آخرت با او محشور شويم و در آن سراى، به سعادت عظمى رسيم، يا ثابت دار ما را بر معرفت و محبت و متابعت امام - عليه السلام -.

و در حديث نبوى - صلّى الله عليه وآله - وارد است كه: هر كه مرد و نشناخت امام زمان خود را، مرد، مردن زمان جاهليت يعنى: بى ايمان بزرگى گفته: بنماى ما را راه راست، به اين معنى است كه: ما را به به محبت ذاتى خود مشرف دار، تا از توجه و اتكاء به غير تو، آزاد گشته و به تمامى در گير و گرو تو باشيم، جز تو ندانيم، و جز تو نخوانيم و جز تو را نگزينيم، تا در همه حال جز تو را نبينيم.




  • مطلوب هركس از تو مرادى و مطلبى
    مقصود ما از دنيا و عقبى لقاى تست



  • مقصود ما از دنيا و عقبى لقاى تست
    مقصود ما از دنيا و عقبى لقاى تست



صراط الذين انعمت عليهم بنماى ما را، راه آنان كه به فضل خود برايشان انعام كردى، به نعمت نبوت و رسالت و ولايت و صديقيت و شهادت و صلاحيت، يا راه آنان كه اهل قربند و ايشان را به كمال نعمت ظاهر كه قبول شريعت است و به جمال نعمت باطن كه اطلاع بر اسرار حقيقت است، آراسته و معزز و مكرم داشته اى. غيرالمغضوب عليهم نه راه آنان كه كافر شدند و خشم گرفته اى بر ايشان، يا راه جهودان كه به سبب تمرد و تجاوز و معانده و قتل انبياء و تحريف تورات بر آنان خشم گرفتى، يا هر كس كه طرف تفريط را دارد.

ولاالضالين و نه راه گمراهان، يعنى: آنان كه در طريق مختلفه و سبل منحرفه افتادند، يا راه ترسايان كه به علت افراط در شاءن حضرت مسيح على نبينا و - عليه السلام - گمراه گشتند، يا هر كه جانب افراط را داراست.

درِ چهارم: سوره قدر وتوحيد

از اهل بيت - عليهم السلام - منقول است كه در نمازهاى فريضه بهترين سوره كه بعد از (فاتحه) خوانده شد، سوره قدر و توحيد است. بدانكه: قدر سوره قدر را غير از شيعه ندارند. از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - منقول است كه: فضيلت كسى كه بصير به تفسير اين سوره بوده و اعتقاد به مفاد آن داشته باشد، بر كسى كه مثل او نباشد، فضيلت روشنى است بر تاريكى.

و در كتاب من لايحضره الفقيه است كه: اولى آن است كه در ركعت اول بعد از حمد، سوره قدر خوانده شود كه در آن اشارتى از مقام قدسى پيغمبر و اهل بيت اوست سلام الله عليهم پس نمازگزار را بايد كه محض تقرب به خداى عزوجل ايشان را وسيله سازد چه، به سبب آنان به معرفت او جل جلاله رسيده است و در ركعت دوم سوره توحيد كه در عقب آن دعا (كه همان قنوت است) مستجاب گردد و در كتاب كافى روايتى به عكس اين نقل شده است و بنابراين عمل به هر كدام كه كنند، نيكوست.

ابوعلى بن راشد گويد: كه خدمت حضرت امام على نقى - عليه السلام - مشرف شدم و گفتم: فدايت شوم، محمد بن الفرج را تعليم كرده اى كه فاضلترين سوره اى كه در فرائض خوانده شود، قدر و توحيد است و مرا به علت قلت آيات و قصر كلام و سرعت اتمام نماز، دل تنگ گردد فرمود: دل تنگ مدار كه به خدا قسم، فضيلت در اين دو سوره است.

و ما هر دو سوره را ترجمه و تفسير مىكنيم تا تمامى اذكار نماز بر وجه افضل مترجم باشد.

سوره قدر: ثقات اماميه روايت كنند كه حضرت رسول (صلّى الله عليه وآله) شبى بخواب ديد كه بنى اميه بر منبر او بالا مىرفتند بصورت بوزينگان و مردمان را واپس مىراندند آن حضرت را از اين رويا خاطر بر آشفت حق تعالى اين سوره را فرو فرستاد.

بسم الله الرحمن الرحيم انا انزلناه فى ليلة القدر و ما ادريك ماليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر

بسم الله الرحمن الرحيم انا انزلناه همانا فرو فرستاديم قرآن را فى ليلة القدر در شب قدر، يعنى: اندازه نهادن و آن شبى است كه حق سبحانه و تعالى در آن تقدير كند و اندازه نهد آنچه را كه در آن سال بيايد.

و گفته اند كه: مراد از اين آيات آنكه ابتداى نزول قرآن در آن شب بوده يا تمام قرآن در آن شب از لوح محفوظ صادر شده و پس از آن جبرئيل آن را در خلال بيست و سه سال آيه آيه، سوره سوره، به حسب مصالح و موارد نازل ساخته.

و از اهل بيت (عليهم السلام) منقول است كه: در شب قدر ملائكه نازل مىشوند و تمام احكام و امور كليه و جزئيه بندگان را تا شب قدر سال آينده بر معصوم (عليه السلام) عرضه مىدارند، بدانگونه كه: اگر پيغمبر است بر سيل وحى، بر جزء و كل آگاه گردد و فرشته را نيز رؤيت كند و اگر وصى پيغمبر است به طريق تحديث چنانكه فرشته با وى سخن گويد و آوازش بشنود و او را نبيند و اين علوم كه در آن شب ايشان را حاصل شود، تفضيل و بيان آن علمى است كه قبل از آنش بر سبيل اجمال مىدانسته اند. و ما ادريك و چه چيز دانا كرد تو را تا دانى ما ليلة القدر چيست شب قدر؟

يعنى: شب با عزو شرف، كه هركس در آن عبادت كند، عزيز و شريف گردد يا عمل خيرى كه در آن واقع شود، نزد خداى بس با قدر بود، يا تو را كه پيغمبرى و سائر ائمه معصومين (عليهم السلام) را كه اوصياى تواند، فتوحات وافره و فيوضات متواتره دست بدهد.

ليلة القدر خير من الف شهر شب قدر بهتر است از هزار ماه بنى اميه كه بعد از تو، به حكومت رسند و ايشان را شب قدرى نباشد و اهل بيت تو را در اين شب، قدرها و قربهاست و شيعيانشان را نيز بركتها رسد و كرامتها دست بدهد.

قاسم بن فضل گفت كه: ما شمرديم مدت تسلط (بنى اميه) را و هزار ماه بود، نه يك روز كم و نه يك روز بيش!

و حكمت در اخفاء و ابهام اين شب، به سبب قدر گذاشتن و مغتنم داشتن همه شبهاى محتمله است با شب زنده دارى آن به ذكر و احياء آن به عبادت، يا آنكه در واقع آن را شبى معين نيست، بلكه متبدل شود در ليالى سنه




  • اى خواجه چه جوئى ز شب قدر نشانى
    هر شب، شب قدر است اگر قدر بدانى



  • هر شب، شب قدر است اگر قدر بدانى
    هر شب، شب قدر است اگر قدر بدانى



تنزل الملائكة و الروح فرود مىآيند فرشتگان و روح بر امام عصر (عليه السلام)، فيها در اين شب باذن ربهم به فرمان آفريدگارشان من كل امر از هر امرى كه بندگان را در كار است، از امور دينيه و دنيويه. سلام پيوسته مبارك و پى در پى بركت است هى اين شب حتى مطلع الفجر تا دميدن سپيده از شامگاه تا بامگاه بر هر كه حق تعالى توفيق درك و دريافت آن را داده است از بهترين بندگانى كه به سبب صفاى روح و فضيلت فكر و حسن عمل، برگزيده است ايشان را، و اراده كرده است كه بر بعض امور مقضيه و مقتضيه مطلع شوند.

و اين معنى نيز از صحيفه سجاديه دعاى دخول ماه رمضان مستفاد مىشود و در كافى نيز از آن حضرت نقل شده است كه معنى آنكه: سلام مىكنند بر تو اى محمد صلّى الله عليه وآله ملائكه من و روح من از نخستين وقتى كه نازل مىشوند تا طلوع فجر.

سوره توحيد

روايت كنند كه جمعى از كفار، آن حضرت را گفتند كه: نسب و حسب خداى خود را بازگوى تا او را بشناسيم. حق تعالى اين سوره را فرستاد:

بسم الله الرحمن الرحيم قل هوالله احد الله الصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد

بسم الله الرحمن الرحيم قل هوالله احد بگو اى محمد كه: اوست خداى يگانه، متوحد به ذات و متفرد به صفات. الله الصمد خدايى كه بى نياز است از همه، و اوست پناه نيازمندان، نخورد، و نياشامد و پاينده است و جاودان.




  • احد است و شمار از او معزول
    آن احد نى كه عقل داند و فهم
    وا صمد نى كه حسن شناسد و وهم



  • صمد است و نياز از او مخذول
    وا صمد نى كه حسن شناسد و وهم
    وا صمد نى كه حسن شناسد و وهم



لم يلد نزاده است كسى را، رد يهود است كه گفتند: عزير پسر خداست. ولم يولد و زاده نشده است رد نصارى است كه گويند: عيسى بن مريم خداى ماست. ولم يكن له كفوا احد و نيست و نبوده او را همتا، رد مجوس است كه گفته اند: او را همتاست و قائل به خداى خير و شر شده اند.

كذلك الله ربى چنين است پروردگار من و خواندن سوره بعد از حمد، مخصوص دو ركعت اول است ودر دوم و سوم اگر حمد نيز، نخوانند و بجاى آن تسبيح و تحميد تو تهليل و تكبير گويند بر اينگونه: سبحان الله و الحمدالله و لااله الله و الله اكبر هم رواست.

و بايد كه قرآن را به تاءنى و ترتيب خوانند و در آن تدبر كنند ودل فارغ دارند و توجه كامل بجاى آرند.




  • عروس حضرت قرآن كه نقاب آنگه براندازد
    كه دارالملك ايمان را مجرد بيند از غوغا



  • كه دارالملك ايمان را مجرد بيند از غوغا
    كه دارالملك ايمان را مجرد بيند از غوغا



حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: هركه قرآن خواند و خاضع نگشت و دلش نرم نشد و بيم در دل او پديد نيامد، به تحقيق خرد پنداشته است بزرگ خداى را جل و علا.

و بايد كه در حال قيام به خضوع و خشوع تمام باشد و جز به سجده گاه خود نظر نيفكند و كف دستها، بر رانها گذارد و قدمها محاذى يكديگر دارد، به دورى سه انگشت يا يك وجب، و انگشتان پا را طرف قبله قرار دهد و پس از فراغ حمد و سوره كمى درنگ كند.

درِ پنجم: ركوع

مستحب است كه قبل از ركوع تكبير گويد: در حال قيام و پس از خم شدن، دستها را بر زانوها گذارد و زن بالاتر از زانو چنانكه دست راست بر زانوى راست و دست چپ بر زانوى چپ نهد و دستها را بر پهلوها بچسباند و زانوها پس برد، و پيش نيارد و انگشتان را از هم دور كند و پشت را راست بدارد به نوعى كه اگر قطره آبى بر آن ريخته شود، بر بين قدمين اندازد و قبل از تسبيح بگويد: اللهم لك ركعت بار خدايا از بهر تو ركوع كردم ولك خشعت و براى تو فروتنى نمودم. و لك اسلمت و مر تو را منقاد و فرمانبردار شدم و بك آمنت و به تو ايمان و به تو ايمان آوردم وعليك توكلت و بر تو توكل كردم: يعنى كارهاى خود به تو واگذاشتم وانت ربى و توئى پروردگار من خشع لك افتادگى كرد مر تو را سمعى گوش من و بصرى و چشم من و شعرى و موى من و بشرى و پوست تن من و لحمى و گوشت من و دمى و خون من و مخى و مغز استخوان من و ما اقلته قدماى و آنچه برداشته آن را قدمهاى من غير مستنكف در حالتى كه نيستم از پرستش تو شرم آور و نه به ننگ اندر ولا مستكبر و نه گردنكش ولا مستحسر و نه از اين بابت تعبناك و خسته و ناخشنود.




  • نپيچم سر ز فرمانت، به تيغم گر زنى هر دم
    مرا جان بهر آن بايد كه قربان رهت گردم



  • مرا جان بهر آن بايد كه قربان رهت گردم
    مرا جان بهر آن بايد كه قربان رهت گردم



يكى از حضرت اميرالمومنين على (عليه السلام) پرسيد كه: قصد از راست نگاه داشتن گردن در ركوع چيست فرمود: تاءويلش آنكه: به فرمان تواءم گرچه به تيغم برزنى گردن:




  • گر تيغ بارد، از كوى آن ماه
    گردن نهاديم الحكم لله



  • گردن نهاديم الحكم لله
    گردن نهاديم الحكم لله



سبحان ربى العظيم پاك و منزه مىدانم و منزه و مقدس مىشناسم، پروردگار بزرگ خود را، از هرچه جناب عظمت و رفعت او را، روا نباشد و جلال كبريا و جبروت وى را نسزد، و نشايد و بحمده در حالتى كه اشتغال به ستايش او دارم كه مرا توفيق عبادت خود داد تا تنزيه او كنم و تقديس او بجا آرم.

و مستحب است كه تسبيح را تكرار كند تا سه نوبت يا پنج نوبت، يا هفت نوبت يا زياده... بقدر نشاط و عدم ملال، مگر امام كه در نماز جمعه از سه نوبت نمى گذارند و بلكه دعاى مقدم را نيز نمى خواند.

حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: ركوع، ادب است و سجود، قرب است و كسى كه ادب نيكو بجا نيارد، شايسته قرب نگردد پس ركوع كن، ركوع كسى كه بسيار فروتنى كند، خداى را عزوجل به دل و خود را بس خوار دارد و بسى بى مقدار داند، در زير سلطه سلطنت خداى سبحان و نگاه دار جوارح خود را نگهداشتن كسى كه ترسان و هراسان باشد بر آنچه او را فوت شود از فوائد بسيار و فزون از شمار، و چون از ركوع سر برداشت و بر جاى ماند مىگويد: سمع الله لمن حمده خداى شنود و اجابت نمود و جزاى خير داد مر آن را كه به صدق، وى را عبادت كرد و بستود و غرض از اين كلمه دعاست نه ثنا، و مقصود آنكه: خداى بشنود حمد حامدان را و مشكور گرداند سعى آنان را و اين از ماءموم ساقط است.

و الحمدلله رب العالمين و همه ثناها و ستايش ها، مرخداى راست كه پروردگار جهانيان است. اهل الكبرياء و العظمة اوست صاحب سرورى صورى و مالك برترى معنوى والجود و الجبروت و داراى بخشش و فرمانروا مر همه خلائق را به قدرت محض و غلبه كامل:




  • سر سرفرازان، به درگاه او
    بماند فرو، نماند فرو.



  • بماند فرو، نماند فرو.
    بماند فرو، نماند فرو.



درِ ششم: سجود

مستحب است كه قبل از سجود، تكبير بگويد: در حال قيام و چون به سجود رود، نخست دو كف دست بر زمين نهد، سپس زانوها و زن به عكس اين كند و بايد كه انگشتان هر دو دست را به جانب قبله قرار دهد و ازهم نگشايد و هيچيك از دستها را به پهلو نچسباند و زانوها را از هم دو دارد واز پيشانى، مقدار يكدرهم يا بيشتر به سجده گاه برساند (نه كمتر) و بر خاك يكدرهم يا بيشتر به سجده گاه سنگ و امثال آن از چيزهايى كه سجود بر آن جائز است و بهتر آنكه بر خاك مزار ائمه معصومين عليهم السلام باشد، به خصوص تربت كربلا و اگر اعضاء سجود را، همه را برهنه كند و بر خاك رساند، افضل است.

و قبل از تسبيح بگويد: رب لك سجدت پروردگار من از بهر تو سجده كردم و بك امنت و به تو ايمان آوردم و لك اسلمت و تو را فرمان بردم و عليك توكلت و كار خود به تو واگذاشتم وانت ربى و توئى پروردگار من. سجد وجهى سجود كرد روى من للذى خلقه مر آن كسى را، كه آفريده است او را به دانائى و توانائى و شق سمعه و بصره و برگشود گوش و چشم او را به شنوائى و بينائى، و الحمدلله رب العالمين وهمه ستايش ها و ثناها بر خداى راست كه پروردگار جهانيان است. تبارك الله احسن الخالقين بزرگ و برتر و دائم و ثابت خداى، كه بهترين آفرينندگان است:




  • ز ابر افكند قطره اى سوى يم
    از آن قطره لؤلوى لالا كند
    وزين صورتى سرو بالا كند



  • ز صلب آورد نطفه اى در شكم
    وزين صورتى سرو بالا كند
    وزين صورتى سرو بالا كند



سبحان ربى الاعلى منزه و مقدس مىخوانم و پاك و پاكيزه مىدانم، پروردگار برتر و فراتر خود را، از هرچه جناب متعال او را نسزد و عزت جلال او را نشويد و بحمده در حالتى كه مشغول ستايش و نيايش اويم كه توفيق بخشيده است مرا كه تنزيه و تقديس او بجاى آرم.




  • حد اين سر نيست او را سجده كردن، لاجرم
    سر به زير افكنده ام بيچاره من از شرم دوست



  • سر به زير افكنده ام بيچاره من از شرم دوست
    سر به زير افكنده ام بيچاره من از شرم دوست



و تا ملال حاصل نشده مكرر تسبيح گويد، مگر امام كه بر سه نوبت اقتصار مىكند.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: به خدا كه زيان نكرد، هر كه حقيقت، سجود را چنانكه بايد به فعل آورد، گرچه در همه عمر به يك نوبت باشد و ظفر نيافت آنكه فريب داد نفس خود را در مثل اين حال، غافل و بى خبر از آنچه حق تعالى مهيا كرده است از بهر سجود كنندگان از خير دنيا و سعادت آخرت و دور نگشت از خداى هرگز هر كه در سجود، نيكو نزديك شد به خداى عزوجل و نزديك نگردد به او هرگز هر كه نيك بجاى نيارد ادب سجود را و نگاه ندارد حرمت آن را و دل به غير حق تعالى دهد در سجود. در اينصورت عبادت چنين كسى چگونه خواهد بود؟

پس سجود كن، سجود آن كس كه بس به پستى گرايد و بسيار فروتنى نمايد آفريدگار را عزوجل و خود را خوار و ذليل او گرداند و داند كه از خاكى آفريده شده كه همه بر آن پاى مىنهند و از نطفه اى پديد آمده كه همه آن را پليد مىشمرند.

در حديث نبوى وارد شده است كه نزديكتر وقتى كه بنده را به خداست، حالت و فرصت سجود است، كه حق تعالى درباره آن فرمود: و اسجد و اقترب، به سجد درآى و نزديك آى و از امثال اين اخبار و غير آن، مستفاد مىشود كه بهترين افعال نماز، سجود است بنابراين، به درازا كشاندن و فرو ماندن در آن، به اخلاص و آگاهى و با شوق و ذوق، بس نيكوست.

بزرگى گويد: ركوع دعوى بندگى است و سجدتين دو گواه است بر آن.

ديگرى گفت: به قدر نيستى تو؛ هستى حق تو را جلوه گر گردد، ننگرى كه در ركوع سبحان ربى العظيم گويى و در سجود سبحان ربى الاعلى اگر تو نباشى او باشد و بس. تعالى و تقدس،




  • از هستى خويش، تا تو غافل نشوى
    از بحر ظهور، تا به ساحل نشوى
    در مذهب اهل عشق، كامل نشوى



  • هرگز به مراد خويش، واصل نشوى
    در مذهب اهل عشق، كامل نشوى
    در مذهب اهل عشق، كامل نشوى



و در اين معنى مترجم گويد:




  • پاى بر سر خود نه، دوست را، در آغوش آر
    تا به كعبه وصلش، دورى تو يك گام است



  • تا به كعبه وصلش، دورى تو يك گام است
    تا به كعبه وصلش، دورى تو يك گام است



و مستحب است كه چون سر از سجود بردارد بر ران چپ نشيند و پشت قدم پاى راست، بر شكم قدم پاى چپ بگذارد و در خاطر بگذراند كه: بار خدايا حق را برانگيزان و باطل را تباه گردان.

و چون قرار گيرد تكبير گويد و استغفار كند و افضل آن است كه بگويد: اللهم اغفر لى بار خدايا مرا بيامرز و ارحمنى و مرا رحمت كن و اجبرنى و شكستگى هاى مرا درستى ده و نقصانهاى مرا تلافى فرماى واهدنى و مرا راه بنماى انى لما انزلت الى من خير فقير همانا من، بر آنچه كه فرو فرستاده اى برايم از نيكيها سخت نيازمندم.

و اگر اقتصار بر استغفار كند و گويد: استغفرالله ربى و اتوب اليه آمرزش مطلبم از پروردگار خود و به سوى او باز مىگردم نيز كافى است.

بعد از آن تكبير ديگر گويد از براى سجود دوم در حال جلوس و پس از سر برداشتن از سجده نيز، تكبير گويد و اندكى درنگ كند.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) را از تاءويل سجدتين پرسيدند، فرمودن سجده اولى كه سر بر زمين نهد، اشارت است به آنكه از خاك افريده شده است و سر كه برميدارد، كنايت است به اينكه از زمين برآمده است و سجده ثانيه، تلويح به اين است كه باز به زمين باز گردد، و به خاك شود و باز كه سر برمى دارد رمزى است كه به اين كه بار ديگر از خاك برآيد و برانگيخته گردد در روز رستاخيز.

منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى، سوره طه آيه 55 و چون سر از سجده برداشت در همان هنگام كه برمى خيزد بگويد:

اللهم ربى بار خدايا، اى پروردگار من بحولك با دگرگونه گرداندنت و قوتك و نيرو رساندنت، اوقم برمى خيزم، و اقعد و مىنشينم.

و اگر خواهد نيز بگويد: و اركع و اسجد و ركوع و سجود مىكنم:




  • راه او را به او توان پيمود
    بار او را، به او توان برداشت



  • بار او را، به او توان برداشت
    بار او را، به او توان برداشت



درِ هفتم: قنوت

مستحب است كه قبل از قنوت تكبير گويد و بعد از آن دستها را بالا بدارد برابر روى، محاذى آسمان و انگشتان را بهم بچسباند مگر دو انگشت بزرگ...

و چون اشرف اذكار قنوت كلمات فرج است و دعاى تعقيب آن و اهم دعاها طلب مغفرت و عافيت است از براى دين و دنيا اينك به ذكر ذكرى كه در خصوص قنوت وارد شده است اكتفاء و بر ترجمه كلمات فرج و اذكار مخصوصه و ماءثوره آن اختصار مىرود.

لااله الاالله الحليم الكريم، لااله الاالله العلى العظيم، سبحان الله رب السموات السبع، و رب الارضين السبع، و ما فيهن و ما بينهن، ورب العرش العظيم، و الحمدلله رب العالمين، اللهم اغفرلنا و ارحمنا، و عافنا واعف عنا فى الدنيا والاخرة، انك على كل شى ءقدير

لااله الله الحليم الكريم نيست معبودى جز معبودى بحق، سزاوار پرستش، مستحب جميع كمالات كه بردبار و بخشنده است.

لااله الاالله العلى العظيم نيست معبودى بجز خداى يكتا در خور عبادت جامع همه صفات كمال كه والا و بزرگ وفرا و سترگ است. سبحان الله پاك و منزه است خداى رب السموات السبع پروردگار آسمانهاى هفتگانه و رب الارضين السبع و پروردگار زمينهاى هفتگانه و ما فيهن و آنچه درون آنهاست و ما بينهن و آنچه ميانه آنهاست و رب العرش العظيم و پروردگار عرش بزرگ كه: عبارت از احاطه علم حق تعالى است بر همه موجودات يا فلك الافلاك كه محيط است بر سراسر آفرينش و الحمدلله رب العالمين و همه ستايش ها و نيايشها، مرا خداى راست كه پروردگار جهانيان است.

اللهم اغفرلنا بار خدايا بيامرز ما را و ارحمنا و بر ما رحم فرما و عافنا و نگاه دار ما را از تمام كوفت ها وآفت ها و همه گزندها و آزارها واعف عنا و درگذر از ناروهاى ما فى الدنيا و الاخره در اين جهان زودگذر و در واپسين سامان پاينده ديگر. انك على كل شى ء قدير كه توئى فقط، بر انجام همه چيز توانا.

در حديث وارد شده است كه: نمازگزار را هرچه قنوت كاملتر و درازتر، رحمت حق در روز رستاخيز شاملتر و بيشتر




  • مشو غافل ز الطاف الهى
    كه بخشد بنده را كوهى، به كاهى



  • كه بخشد بنده را كوهى، به كاهى
    كه بخشد بنده را كوهى، به كاهى



درِ هشتم: تشهد

در تشهد مستحب است كه به طرزى نشيند كه در نشستن بين سجدتين مذكور شد و دستها (محاذى زانو) روى سر آنها گذارد و انگشتان را به هم بچسباند و نظر بر كنار راست خود افكند و بگويد:

بسم الله و بالله، و الحمدلله، و خير الاسماء لله، اشهد ان لااله الاالله، وحده لاشريك له، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ارسله بالحق بشيرا و نذيرا بين يدى الساعة، اشهد ان ربى نعم الرب وان محمدا نعم الرسول، اللهم صلى على محمد و آل محمد، و تقبل شفاعته فى امته، و ارفع درجته و انصر شيعته

و بطور خلاصه بدين نحو گويد: بسم الله و بالله الحمدلله، اشهد ان لااله الاالله، وحده لاشريك له، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، اللهم صلى على محمد و آل محمد، و تقبل شفاعته

بسم الله بنام بزرگ خداى، كه سزاى پرستش است و بالله و به خداى يكتا جل جلاله و الحمدلله و همه ستايش ها و نيايش ها، مرخداى راست و خيرالاسماء لله و بهترين نامها، ايزد آفريدگار راست.

اشهد ان لااله الاالله گواهى مىدهم كه نيست معبودى درخور پرستش جز خداى، كه مستجمع جميع كمالات و مستوجب همه عبادات است.

وحده در حالتى كه يكتا و بى همتاست لاشريك له نيست همآوردى مر او را در الوهيت و نه انبازى به استحقاق عبادت.




  • وحده لاشريك له صفتش
    شرك را سوى وحدتش، ره نى
    هست در راه كبريا و جلال
    شرك نالايق و شريك محال



  • و هوالفرد اصل معرفتش
    عقل از كنه ذاتش، آگه نى
    شرك نالايق و شريك محال
    شرك نالايق و شريك محال



واشهد ان محمدا عبده و رسوله و گواهى ميدهم كه محمد بنده او، و فرستاده اوست. ارسله بالحق فرستاده است او را به راستى و درستى بى شبهه و بلاشك بشيرا در حالتى كه مژده فرماى است به رحمت و به فضل خداى، كسى را كه به توحيد او اقرار كند، و نذيرا و بيم نماى است از عقوبت و عدل خداى، كسى را كه از شرك احتزار نورزد، بين يدى الساعة پيش از قيام قيامت.

اشهد ان ربى نعم الرب گواهى مىدهم كه پروردگار من، نيكو پروردگارى است.

و به روايتى ديگر، بر اين لفظ وارد است كه: انك نعم الرب (بر سبيل خطاب) بدرستى كه تو، نيكو پروردگارى وان محمدا نعم الرسول و همانا محمد (صلّى الله عليه وآله) نيكو فرستاده اى است. اللهم بارخدايا صلى على محمد درود فرست بر محمد يعنى: او را به رحمت خود بنواز.

و گفته اند: يعنى: تعظيم فرماى او را در دنيا، به اعلاى دين و اظهار دعوت و اعظام ذكر و ابقاء شريعت و تكريم نماى او را در آخرت به اضعاف اجر و اعتلا قدر و اعزاز كامل و ابراز كمال او بر اولين و آخرين و به تقبل شفاعت در شاءن امت و تقدم او بر كافه انبياء مرسلين، صلواتك عليهم اجمعين و ال محمد و بر اهل بيت محمد (صلّى الله عليه وآله) كه عبارتند از: حضرت فاطمه و دوازده امام معصوم و منصوص صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين و هر كه به روش ايشان گرايد و از علوم مقدس سلمان فارسى رضى الله عنه كه حضرت مصطفى (صلّى الله عليه وآله) درباره وى فرمود: سلمان من اهل البيت

و تقبل شفاعته و بپذير درخواست بخشودگيش را فى امته درباره امتش و ارفع درجته و رفيع گردان درجه اش را در عالم ابديت.

و پس از آن، حمد خداى گويد دو سه نوبت و چون بر مىخيزد به ركعت سوم همان ذكرى را كه در برخاستن از دومين سجود مىگفت نيز بگويد.




  • ذكر حق رخصت قرب است و حضور
    دل اگر با تو نباشد به نماز
    هرچه را دل نگرد، باز بگوى
    به نياز آ، چو در آئى، به نماز
    تا تو را فيض، زيارت باشد



  • اگر از صدق و ارادت باشد
    عادت است آن، نه عبادت باشد
    كه چنين گفته، شهادت باشد
    تا تو را فيض، زيارت باشد
    تا تو را فيض، زيارت باشد



پس نمازگزار را بايد كه در شهادت بر زبان، آن راند كه دل بيند و داند، نه آنكه كلماتى چند بخواند و بگذرد و حقيقت آنچه بگويد بخاطر نگذراند.

و در تشهد آخر بعد از نعم الرسول بگويد:

التحيات لله همه ثناها و آفرينها مر خداى راست و الصلوات و همه نمازها، يا دعاها الطاهرات پاك از شرك جلى و خفى، همه مقرون به توحيد و اخلاص و اعتقاد الطيبات مصون از رخوت و غفلت و حديث نفس و حالت كسل، مشحون به نشاط خاطر و طيب نفس و حضور دل الزاكيات همه ماءمون از اغراض نفسانى و علائق سراى فانى، همه مرهون به صدق و صفا و عبوديت و وفا الغاديات در اوائل روز برآورده شدگان يا آينده ها الرائحات در اواخر روز اجراء كرده شدگان يا رفته ها السابغات همه رسا و به انجام يعنى: با شروط تام و آداب تمام الناعمات همه خوش آيند دل، كه با دقت و رقت و وجد و وقار و خشوع و خضوع و ركون و سكون، گذرانده گردد لله مر خداى راست. ما طاب آنچه پاكيزه و پسنديده شد و زكى و طهر و از آلايش برى ماند و پاك گشت و خلص و صفا و بى غش و صافى گرديد. فلله پس آن مرخداى راست.

اشهدان لااله الاالله، وحده لا شريك له، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، ارسله بالحق بشيرا و نذيرا بين يدى الساعة، اشهد ان ربى نعم الرب و ان محمدا نعم الرسول كه ترجمه اين كلمات گذشت وان الساعة و همانا كه روز رستاخيز اتية آينده است لاريب فيها و شك و شبهه اى در آن نيست و ان الله يبعث و همانا خداى عزوجل بار دگر برانگيزد و زنده گرداند من فى القبور كسانى را كه در گورها مدفونند.

الحمدلله الذى هدانا لهذا ثنا و ستايش مر خداى راست كه به فضل خود، ره نمود ما را به اين اعتقادات و عبادات و ما كنا لنهتدى و ما نبوديم آنكه پيش خود، توانستى هدايت يافت و به راه آمد لولا ان هدانا الله اگر خداى ما را راه ننمودى و رهنمون نبودى.




  • گر بدرقه لطف تو ننمايد راه
    آن كسى كه به راه آيد و ره پيمايد
    توفيق، رفيق او نشد و اويلاه



  • از راه تو، هيچكس نگردد آگاه
    توفيق، رفيق او نشد و اويلاه
    توفيق، رفيق او نشد و اويلاه



الحمد لله رب العالمين هر ثنا و نيايش كه بود و هست و باشد، مرخداى راست كه پروردگار جهانيان است.

اللهم صل على محمد و آل محمد بار خدايا درود مرحمت آميز بفرست بر محمد (صلّى الله عليه وآله) و اهل بيت محمد (صلّى الله عليه وآله) و بارك على محمد و آل محمد و بركات و خيرات را زياده كن بر محمد (صلّى الله عليه وآله) و اهلبيت محمد (صلّى الله عليه وآله). و سلم على محمد و آل محمد و سلام فرست بر محمد (صلّى الله عليه وآله) و آل محمد (صلّى الله عليه وآله)، و ترحم على محمد آل محمد و رحمت آور بر محمد (صلّى الله عليه وآله) و اهل بيت محمد (صلّى الله عليه وآله)، كما صليت و باركت و ترحمت چنانكه درود و بركت فرستادى و رحمت آوردى و منت نهادى على ابراهيم و ال ابراهيم بر خليل خود ابراهيم و اهل بيت او انك حميد مجيد به راستى و درستى كه تو، سخت ستوده اى به اعطاى نعم و بس بزرگوارى در ايفاى كرم.

تذكره: اگر كسى را اين توهم حاصل شود كه مگر تشبيه درود پيغمبر ما (صلّى الله عليه وآله) و ال او، بر (درود) حضرت ابراهيم (عليه السلام) و آلش يادى از اين مىدهد كه حضرت ابراهيم افضل از پيغمبر ما باشد، اين خلاف واقع است.

جواب آنكه: مراد از اين تشبيه آن است كه همانگونه كه درودى بر ابراهيم و اهل بيت و اهل بيت او فرستادى، بهتر و برتر از درودى كه بر انبياء پيش از ابراهيم فرستاده اى هم بر اينگونه درودى بر محمد (صلّى الله عليه وآله) و اهل بيت او فرست كه بس بهتر و برتر باشد از درودى كه بر انبياء سلف روى فرستاده اى كه از آن جمله، يكى همه حضرت ابراهيم خليل است على نبينا (عليهم السلام) و همين معنى دليل بر اين است كه افضليت پيغمبر ما بر حضرت ابراهيم ثابت و قاطع است.




  • يا سيد الانام درود جناب تو
    نزديك تو چه تحفه فرستيم ما ز دور
    مقدور ما همين صلوات است و السلام.



  • ورد زبان ماست مه و سال و صبح و شام
    مقدور ما همين صلوات است و السلام.
    مقدور ما همين صلوات است و السلام.



تسليم

سپس براى گشودن نماز و بيرون رفتن از آن، در خاطر خود ارواح طيبه انبياء و ائمه معصومين و ملائكه و جميع مؤمنين و كليه اهل طاعت موجود در آسمانها و زمين را خطور داده و آنان را مخاطب قرار دهد و گويد:

السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته السلام على على اميرالمؤمنين، السلام على الائمه المعصومين، السلام على جميع انبياء انبياء الله و المرسلين السلام على جميع ملائكة الله و المقربين، السلام على جميع اهل الطاعة فى السموات و الارضين السلام علينا و على عبادالله الصالحين، السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

السلام عليك ايهاالنبى و رحمة الله و بركاته سلام بر شما باد اى پيامبر عظيم الشاءن اسلام، و رحمت و بركتهاى بى پايان خداوند نيز بر تو باد.

السلام على على اميرالمؤمنين سلام و درود بر تو باد اى ولى الله الاعظم على بن ابيطالب، اى امير و سالار مؤمنان.

السلام على الائمة المعصومين سلام ودرود بر امامان و پيشوايان پاك و معصوم از هر لغزش و گناه باد.

السلام على جميع انبياء الله و المرسلين سلام و درود بر تمامى پيامبران خدا و فرستادگانش باد.

السلام على جميع ملائكة الله و المقربين سلام و درود بر تمامى فرشتگان خدا، خصوص فرشتگان بسيار مقرب خدا باد.

السلام على اهل الطاعة فى السموات و الارضين سلام و درود بر تمامى اهل عبادت و اطاعت در آسمانها و زمين باد.

السلام علينا وعلى عبادالله الصالحين سلام و درود بر ما و بر بندگان صالح و شايسته پروردگار باد.

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته سلام بر همه شما باد و رحمت خداى و بركتهاى او كه پايان پذير نيست.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود كه: معنى سلام در آخر هر نمازى امان است يعنى: هر كه ادا كرد امر خداى تعالى و سنت پيغمبر او را از روى خشوع، پس او راست امان از بلاهاى دنيا و برات از عذاب آخرت.

و مستحب است كه بعد از تسليم، ساعتى در جاى نماز قرار گرفته ذكر خداى و دعا كندو مراد از تعقيب همين است يعنى: بعد از هر نماز، قدرى مشغول ذكر و دعا كردن باشد.

و در حديث آمده كه دعا بعد از نماز فريضه فاضلتر است از نافله و در حديث ديگر آمده كه تعقيب در طلب رزق، ابلغ است از مسافرت در بلاد و بهترين اذكار تعقيب: تسبيح حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها است، بدنى نحو كه: 34 مرتبه الله اكبر و 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه الحمدلله بگويد و سپس سه مرتبه سوره توحيد و سه مرتبه صلوات و سه مرتبه آيه مباركه: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله، فهو حسبه، قد جعل الله لكل شى ء قدرا را با اخلاص كامل بخواند.

خاتمه

اين است ترجمه كامل و آداب آن، چنانكه از ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين بما رسيده است.

و از اذكار آنچه واجب است، بى خلاف:

تكبيرة الاحرام كه بعد از نيت بايد گفت

فاتحة الكتاب كه قرائت سوره مباركه حمد در ركعت اول و دوم هر نماز است.

تسبيح در هريك از ركوع و سجود.

شهادتين و صلوات بر پيغمبر و آل اوست كه در ركعت دوم و ركعت آخر هر نماز بعد از دو سجده بايد خواند.

و فقهاء اماميه سوره ديگر بعد از حمد را و همچنين سلام آخر نماز راواجب دانسته اند و اما قنوت مستحب مؤكد است و شيعه بر آن مداومت مىكند.

از افعال آنچه واجب است به يقين:

نيت است كه مقصود از آن قصد قربت است در اداء هر يك از نمازهاى مفروضه و مسنونه

قيام كه عبارت است از راست داشتن پشت و تكيه نكردن بر چيزى.

ركوع كه قصد از آن خم شدن است به قدرى كه دستها به زانوها برسد.

سجود بر اعضاء سبعه، كه عبارتند از: دو سر انگشتان شصت پا و دو سر زانوها و دو كف دست و پيشانى.

جلوس نشستن در تشهد.

طماءنينه كه به منظور از آن درنگ به قدر ذكر واجب در هر يك از مواضع و مواقع معينه است و اين شرط نيز شامل برخاستن از ركوع و نشستن پس از سجود نخستين نيز هست.

شرط ديگر جهر و اخفات است كه مراد از آن بلند خواندن قرائت در نماز صبح است و دو ركعت اول شام و خفتن و آهسته گفتن در غير آن، بجز بسملات كه بلند خواندن آنها مستحب است.

نيز در صحت نماز، هفت امر بى شبهه شرط است و بدون مجموع آنها نماز صحيح و مشروع نيست بلاقيل كه عبارت از:

1 - عقل

2 - اسلام

3 - طهارت

4 - وقت

5 - مكان

6 - مكان

7 - قبله.

چه نماز مخبط و منكر و ناپاك و نا بگاه و در جاى و جامه مغصوب و منحرف از جانب كعبه، خارج از صحت و خالى از اعتبار است حق تعالى همه را فيض عبادت عنايت فرمايد.

بمحمد و اله الاطياب، عليهم سلام الله الملك الوهاب

پايان،

ملامحسن فيض كاشانى

/ 17