فصل سوم: منافيات نماز
1- منافيات اقبال دل
منافى نماز يا آن است كه مبطل نماز مىباشد، يا آن كه نقص به كمال نماز وارد مىآورد و آن منقسم مىشودبه منافيات صحت آن.اما اول: آن چيزهايى است كه منافى توجه و اقبال دل باشد، بجناب اقدس الهى، از قبيل: خيالات داد و ستد و سود و معاملات و دوستى و دشمنى كردن و جواب دعاوى و گفتگوى با اعادى و هرچه از اين عالم در دل بگذرانى و متوجه شوى به امور دنيا، بلكه تفكر نمودن در آنچه متعلق به امور نماز نباشد اگر چه امور اخروى نيز نبوده باشد چه آن كه همين، از كارها و كليدهاى شيطان مىباشد از جهت آنكه در نماز فقط قصد لله بايد كرد تا مستوجب ثواب گرديد و بايد متوجه شد در هر فعلى از افعال نماز، در حين اشتغال به آن فعل، به آدابى كه در همان فعل روايت شده است از شارع مقدس و به همين معنى اشارت شده در قول رسول خدا (صلّى الله عليه وآله): انا لك من صلاتك ما اقبلت عليه جز اين نيست كه براى تو خواهد بود از نمازت، به مقدار آنچه اقبال و روى دل داشته اى به آن.و داخل در اين قسم است آنچه را كه فقهاء شمرده اند از مكروهات: مثل مدافعه بول و غايط و چرت زدن و آب دماغ و آب دهان انداختن و فعل عبث (مثل دست به ريش ماليدن و غير اينها). پس بدرستى كه همه اينها مشتركند در ضديت با اقبال، به علت آنكه اينها همه منافيات خشوعند.2- منافيات صحت نماز
دوم: آنچه منافى صحت نماز است، اعمالى است كه منافى اخلاص باشد، از قبيل عظيم و بزرگ دانستن شخص، طاعت خود را، و داخل است در تحت منافى اخلاص رياء با اقسام خود. و داخل است در آن نيز عجب و ما آنچه را كه اهم همه آنها است، ذكر مىكنيم.3- ريا
بدان كه وعده هاى بيم انگيز خدا در اين دو آفت، يعنى: رياء و عجب در كتاب و سنت بسيار و زياده از اندازه حصر است، قال الله تعالى: فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراعون سوره ماعون، آيه 4 تا 6 واى بر نماز گزارانى كه از نماز خود غفلت مىورزند، آن كسانى كه در نماز خود رياء مىكنند. و قال النبى (صلّى الله عليه وآله): ان النار و اهلها يعجون من اهل الرياء فرمود رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) كه: آتش دوزخ و كسان آن، فرياد مىزنند از دست آدم ريا كار. پس گفتند: يا رسول الله چگونه فرياد مىزند آتش فرمود: از حرارتى كه عذاب مىكند به آن، اهل رياء را.از آن حضرت (صلّى الله عليه وآله) منقول است كه فرمود: المر آئى ينادى يوم القيامه باربعه اسماء يا كافر، يا فاجر، يا غادر يا خاصر، ضل سعيك، و بطل اجرك و لا خلاق لك، التمس الاجر ممن كنت تعمكل له يا مخادع شخص ريا كار در روز قيامت خوانده مىشود به چهار اسم: اى كافر، اى گنهكار، اى بى وفا، اى زيانكار بيهوده بود جديت تو و ناچيز شد پاداش تو، نيست بهره اى مر تو را، طلب كن بهره و پاداش خود تو را از آن كسى كه به توجه او كار مىكردى، اى فريب دهنده.از آن حضرت (صلّى الله عليه وآله) مروى است كه فرمود: ان الله يقول انا اغنى الاغنياء عن الشرك، من عمل عملا فاشرك فيه غيرى فنصيبى له، فانا لا اقبل الا ما كان خالصا لى خداى تعالى مىفرمايد: من بى نيازترين بى نيازان هستم، هر كس بكند كارى را و غير مرا شريك و انباز گرداند با من در آن كار، قسمت من نيز براى آن شريك خواهد بود، چه آنكه من قبول نمى كنم كارى را مگر آنكه تنها براى من بوده باشد.و نيز از آن حضرت (صلّى الله عليه وآله) مروى است كه فرمود: ان الجنه تكلمت، و قالت انى حرام على كل بخيل و مرا بدرستى كه روز قيامت بهشت سخن خواهد گفت و چنين اظهار خواهد كرد كه: من حرام مىباشم بر هر آدم بخيل و رياكار.و از آن حضرت (صلّى الله عليه وآله) منقول است كه فرمود: ان اول من يدعى يوم القيامه رجل تعلم القران، و رجل كثير المال، و رجل قاتل فى سبيل الله. فيقول الله عزو جل: للقارى الم اعلمك ما انزلت على رسولى فيقول بلى يا رب، فيقول: ما عملت فيما علمت فيقول يا رب قراته فى اناء الليل و اطراف النهار. فيقول الله: كذبت و يقول الملائكه: كذبت و يقول الله تعالى: انما اردت ان يقال فلان قارى فقد قيل ذلك. و يوتى بصاحب المال، فيقول الله تعالى: الم اوسع عليك حتى لم ادعك تحتاج الى احد، فيقول: بلى يا رب. فيقول: فماذا عملت فيما اتيتك قال: كنت اصل الرحم و اتصدق، فيقوله الله: كذبت، و يقول الملائكه: كذبت. و يقول الله: بل اردت ان يقال فلان جواد و قد قيل ذلك. و يوتى بالذى قتل فى سبيل الله، فيقول الله: ما فعلت فيقول: ارت بالجهاد فى سبيلك فقاتلت حتى قتلت. فيقول الله: كذبت. و يقول الملائكه: كذبت. فيقول الله: بل اردت ان يقال فلان جرى و شجاع، فقد قيل ذلك. ثم قال رسول الله (صلّى الله عليه وآله): اولئك خلق الله تسعر بهم نار جهنم:اول كسى كه خوانده مىشود در روز قيامت، آدمى است كه قرآن را آموخته و فرا گرفته باشد. دومى، آدمى است كه مال فراوانى داشته باشد. سومى، آدمى است كه جهاد كرده باشد در راه خدا تعالى.نخست خداى تعالى به قارى قرآن مىگويد: آيا نياموختم به تو چيزى را كه فرو فرستاده بودم بر پيغمبر خودم قارى قرآن عرض مىكند: آرى پروردگار. پس مىگويد خداى تعالى: چه كردى در آنچه آموختى پس عرض مىكند آن بنده: خواندم آن را در ساعتهاى شب و طرفهاى روز. پس مىگويد خداى تعالى: دروغ مىگوئى. و مىگويند ملائكه: دروغ مىگوئى. پس مىگويد خدا به او كه: تو مىخواستى مردم بگويند كه فلانى قرائت كننده قرآن است و اين هم نسبت به تو گفته شد.و آورده مىشود صاحب مال، خداى تعالى مىفرمايد به او: آيا من وسعت ندادم به تو، به طورى كه نگذارم تو را كه محتاج به كسى باشى عرض مىكند: آرى خداوندا. خداى تعالى مىفرمايد: پس چه كردى در آنچه من به تو دادم عرض مىكند: صله رحم كردم و صدقه دادم: خداى تعالى مىفرمايد: دروغ مىگوئى. ملائكه هم مىگويند: دروغ مىگوئى. آن وقت خداى تعالى مىفرمايد: تو مىخواستى مردم درباره تو بگويند فلانى آدم بخشنده اى مىباشد و اين هم نسبت به تو گفته شد.و آورده مىشود كسى كه در راه خدا كشته شده، پس خدا مىفرمايد: تو چه كردى عرض مىكند: دستور جهاد داشتم، پس جهاد كردم در راه تو، تا آنكه كشته شدم. خدا مىفرمايد: دروغ مىگوئى. ملائكه هم مىگويند: دروغ مىگوئى. آن وقت خدا مىفرمايد: تو مىخواستى مردم نسبت به تو بگويند: فلانى آدم با جرات و شجاع مىباشد. و اين هم نسبت به تو گفته شد. بعدا حضرت رسول (صلّى الله عليه وآله) فرمود: اينها كسانى هستند كه خدا آفريده است آنها را كه افروخته شود به آنها آتش جهنم.از حضرت صادق (صلّى الله عليه وآله) مروى است كه فرمود: اياك و الرياء، فانه من عمل لغير الله، كله الله الى من عمل له سخت مواظب باش ريا نكنى، چه آنكه هر كس كارى بكند براى غير خداى تعالى، خدا او را واگذار مىكند به آن كسى كه برايش عمل كرده است.از آن حضرت صلوات الله عليه درباره تفسير اين آيه شريفه: فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا سوره كهف آيه 110 هركس كه اميدوار باشد ملاقات با پروردگار خود را لاجرم بايد كار شايسته بكند و بايد انباز و شريك نياورد براى پروردگار خود در عبادت او، هيچ كس را روايت شده كه فرمود: الرجل يعمل شيئا من الثواب لايطلب به وجه الله، انما يطلب تزكية النفس يشتهى ان يسمع به الناس فهدا الذى اشرك بعبادة ربه اتفاق مىافتد كه مردى كار خيرى مىكند و حال آن كه درخواست رضايت خدا را ندارد، جز اين نيست كه در خواست تزكيه نفس خود را دارد، به طورى كه مىخواهد مردم ذكر خير آن را بشنوند، پس اين شخص هم انباز آورده براى پروردگار خود در عبادت او.پس حضرت فرمود: ما من عبد اسرخيرا فذهبت الايام ابدا، حتى يظهر الله له خيرا، و ما من عبد اسر شرا فذهبت الايام ابدا، حتى يظهرالله له شرا هيچ بنده اى نيست كه مخفى دارد كار خيرى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن، مگر آنكه خداى تعالى ظاهر و آشكار مىكند اثر آن كار خير را، و هيچ بنده اى نيست كه مخفى دارد كار زشتى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن، مگر آنكه خداى تعالى آشكار مىكند اثر آن كار زشت را.قال الله تعالى: و يوم حنين اذا اعجبتكم كثرتمك فلم تغن عنكم و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين سوره توبه آيه 25 ياد كنيد روز جنگ حنين را كه زيادتى تعداد شما، شما را به شگفت آورده بود و اين زيادتى لشگر، بى نياز نكرد از شما چيزى را، و با همه زيادى تعدادتان زمين براى شما با همه فراخيش، تنگ شد و ناچار با ترس و لرز عقب نشينى كرديد و خداى تعالى اين معنا را از روى توبيخ و انكار فرموده است تا حقيقت ما شاء الله، لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم بر همگان آشكار گردد.و قال الله تعالى: الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا سوره كهف آيه 104 زشتكاران كسانى هستند كه ضايع و تباه شده است سعى و كوشش آنها در زندگانى دنيا، به خاطر تبهكارى و ايشان گمان مىكنند كار نيك مىكنند و ذكر اين آيه نيز راجع است به عجب و خوش آمد به اعمال خود.و پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) فرمود: ثلاث مهلكات: شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه سه چيز است كه از مهلكات مىباشد: بخلى كه صاحبش پيروى از آن كند ديگر خواهش نفسى كه شخص دنبال كند آن را ديگر خوش آمدن شخص از خود.و فرمود حضرت صادق (عليه السلام): من دخله العجب هلك دل هر كس را كه عجب و خوش آيند از خود داخل شود، هلاك و ناچيز خواهد شد.و نيز از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است: العجب له درجات: منها ان يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا عجب مراتبى دارد از آن جمله است كه زنيت داده شود باى شخص، بد عملى او، به طورى كه آن عمل بد خود را، عمل نيك بپندارد و خوش آيد او را و گمان كند كه كار نيك مىكند.باز آن حضرت (عليه السلام) مروى است كه فرمود: اتى عالم عابدا، فقال له كيف صلاتك فقال مثلى يسئل عن صلاته! و انا منذ كذا و كذا ابكى قال كيف بكاؤك قال ابكى حتى يجرى دموعى فقال له العالم: فان ضحكك و انت خائف خير من بكائك و انت مبدل ان المدل لا يصعد من علمه شيى ء روزى آدم دانشمندى آمد نزد شخص پارسائى به او گفت: چطور است نماز تو؟ شخص پارسا گفت: آيا از نماز آدمى مثل من سؤال مىشود! من چنان كسى هستم كه چقدر در نماز گريه مىكنم. شخص دانشمند گفت: چگونه است گريه تو؟ گفت به اندازه اى است كه جارى مىگردد اشك من. پس دانشمند گفت: اگر بخندى و بيمناك باشى، بهتر است از اينكه گريه كنى و ناز كننده باشى بطورى كه ناز كننده راضى از خود، هيچ عملى از او پذيرفته نگردد.و از يكى از صادقين (عليهما السلام) روايت شده كه: دخل المسجد رجلان، احدهما عابد و الاخر فاسق، فخرجنا من المسجد و الفاسق، صديق و العابد فاسق و ذلك انه يدخل العابد مدلا بعبادته فيدل بها فيكون فكرته فى ذلك، و يكون فكرة الفاسق فى التندم على فسقه، و يستغفرالله عزوجل مما الفاسق من الذنوب اتفاق مىافتد كه دو مرد كه يكى از آنها عابد و ديگرى فاسق، باشد داخل مسجد بشوند و در وقت بيرون رفتن آن مرد عابد فاسق بشود و مرد فاسق پارسا بگردد، به واسطه آنكه آن شخص پارسا، ناز و ادلال مىكند به عبادت خود و همواره فكرش در نيكوئى كار خود مىباشد و شخص فاسق فكرش در بدحالى كه و پشيمانى از كارهاى زشت خود است و همواره از خطاى خويش بدرگاه خداى عزيز و بزرگوار استغفار ميكند.و حضرت رسول (صلّى الله عليه وآله) فرمود: قال الله لداوود (عليه السلام): يا داود بشر المذنبين و انذر الصديقين، قال كيف ابشر المذنبين و انذر الصديقين قال: يا داوود بشر المنذرين اين اقبل التوبة و اعفو عن الذنوب و انذر الصديقيبن الايعجبوا باعمالهم فانه ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك فرمود خداى تعالى به حضرت داود، (عليه السلام) كه: اى داود، بشارت و خبر خير بده به گنهكاران، و خبر بيم بده به نيكوكاران عرض كرد: خدايا چگونه خبر خير به گنهكاران بدهم و خبر بيم به نيكوكاران خداى تعالى فرمود: خبر بده به گهنكاران كه من، توبه و بازگشت آنها را قبول مىكنم و از گناهان درمى گذرم و خبر بده نيكوكاران را كه از كارهاى خود خشنود نشنوند و به كرده خويش عجب نكنند، همانا هر بنده اى كه عجب كند به كار نيك خود، البته هلاك و تباه خواهد شد.بدان كه رياء بر دو قسم است: رياء محض و رياء مخلوط.رياء محض آن است كه اراده كند شخص به عملش نفع دنيا را، و آن اعم است از آنكه برسد به سبب آن رياء به حرام، يا برسد به مباح، يا از راه آنكه مردم به او از روى نقص نگاه نكنند و او را از مردمان خاص بشمارند.رياء مخلوط آن است كه قصدش همين باشد و تقرب الهى را نيز خواهد.اين دو قسم رياء هر دو مفسد عمل است بلكه رياء اول ساقط است از درجه اعتبار، و رياء دوم شرك است مر خداى را در عبادت، چنانچه سابقا گذشت كه خداى تعالى وامى گذارد او را حواله ميكند اجر آن عبادت را، به شريك او و مىفرمايد مزد خود را از او بخواه و آن شرك خفى است. چنانچه اشاره كرده است رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) به اينكه: شرك در ميان امت او زياد و فراوان خواهد بود و نيست مقصود ما در اينجا بحث از فعل فى نفسه باطل است و عارض نمى شود بر قلوب عارفان، بلكه سخن ما در اينجا در عبادتى است كه ابتداء خالصا لوجه الله بجا آورد و اراده غير خدا را نكند، پس عارض شود او را در آن چيزى كه منافى اخلاص است بر وجهى كه شايبه لطيفى است كه بايد آگاهانيد آن را در اين مقام و آن بر چند وجه است بعضى از آنها جلى است و بعضى خفى.يكى از آنها آن است كه عقد نماز مىبندد از روى اخلاص محض و طاعت را بجا مىآورد از روى توجه به جناب اقدس الهى و دلش خالى است از آنكه كسى او را ببيند، پس به حسب اتفاق كسى نگاه كند بر افعال او و شيطان وسوسه كند كه زياد كن نمازت را تا ببيند آن نگاه كننده به تو از روى توقير و احترام و حقير نشمارد تو را و غيبت نكند تو را، پس خاشع مىشود جوارح او و ساكن مىگردد اعضاى او و نيكو مىگزارد نمازش را، و اين ريائى است ظاهر كه عارض مىشود بر انسان و خالى نيست فى الجمله از آميزش با قرب و منافات با اخلاص.دوم: آنكه خود شخص فهميده باشد اينگونه آفت را و مواظب احتراز و خوددارى از آن شخص باشد، پس گرديده باشد، طورى كه پيروى شيطان را نكند و ملتفت او نيز نشود و همواره نماز خود را به جاى بياورد، ولى ناگاه شيطانى عارض او مىشود و به او الهام مىكند در معرض خير، و مىگويد كه: تو متبوع و مقتداى مردمى و منظور نظرهائى و آنچه تو مىكنى مردم پيروى مىنمايند، پس از براى تو است ثواب اعمال ايشان، بر وجهى كه اگر عمل نيك كنند، براى تو خواهد بود ثواب آن، و اگر بد كردند براى تو است وزر آن. پس نيكو كن عملت را، بسا باشد كه اقتداء كنند به كار خير تو مردم در خشوع و حسن عبادت، پس مىباشى، شريك آن كسى كه اقتداء كرده است به تو وهمچنين مىكشد به آن حديث مشهور من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من يعمل بها الى يوم القيامة هركس قرار دهد كار خيرى را، لاجرم براى او خواهد بود پاداش خود، و پاداش هر كسى كه به آن كار خير عمل كند تا روز رستخيز.و بايد دانست كه اينگونه كيد شيطان بزرگتر از كيد اول او است و باريكتر و خطرناكتر مىباشد و گاه باشدكه فريب دهد به اين كيد آن كسى را كه به كيد اول فريف او را نخورده، و اين نيز عين رياء، و مبطل اخلاص است پس به درستى كه او اگر مىبيند خشوع و حسن عبادت را بر وجهى كه راضى نمى شود از براى غير خود تركش را، پس چگونه مىپسندد در خودش اين را در خلوت و ممكن نيست كه باشد نفس غير او عزيزترند از نفس خودش، پس اين عين تلبيس است، بلكه آن كس كه اقتداء مىكند به او، راست مىشود و روشن مىگردد دلش و نور از انوار به غير او مىرسد و تنها براى آن جلوگيرى ثواب مىباشد وليكن كار خود او محض نفاق و تلبيس بوده است. بلكه روز قيامت حساب آن تلبيس را از او مىطلبند و عقاب مىكنند او را بر اظهارش در حالى كه متصف نيست به آن، صفت اگر چه اقتداء كننده به آن پاداش خواهد برد.سوم: باريكتر و دقيق تر است از كيد پيشتر و آن چنان است كه متنبه شود بنده و بداند كه اعمال در ظاهر مردم، محض ريا است و بداند كه اخلاص آن است كه بوده باشد نمازش در خلوت، مثل نماز در ملاء، و حيا كند از نفس و از پروردگارش از اينكه خشوع كند در برابر خلق، خشوعى زياده بر عادت خود پس درآورد نفس خود را در خلوت و نيكو بگزارد نمازش را بر وجهى كه ظاهر و پنهانش يكى باشد، و اين نيز از رياى غامض است از جهت آنكه حسن نمازش در خلوت از جهت حسن نمازى است كه در برابر مردم مىكند، پس التفات خاطر او به خلق، خواه در ظاهر و خواه در باطن از روى ريا است.اما اخلاص آن است كه در ظاهر و باطن، خواه در نظر خلق و خواه در نظر بهائم يكى باشد و نفسش به هيچ بيننده اى ملتفت و متوجه نباشد، مگر به حضرتى كه داناى همه غيبها است پس صاحب اين حال راضى نمى شود نفسش به فرقى در ميان اين دو نماز، و حيا مىكند از نفس خود كه بوده باشد از جمله مرائيان. و اين شخص گمان مىكند كه به مساوى كردن نماز در خلاء و ملاء، از رياء خلاص شده است هيهات! بلكه ترك رياء آن است كه به هيچ وجه متوجه و ملتفت نشود به خلق، خواه در ملاء و خواه در ملاء و اين از كيدهاى مخفيه شيطان است و به اين مرتبه اشاره فرموده است حضرت پيغمبر (صلّى الله عليه وآله): لايكمل ايمان العبد حتى يكون الناس عنده بمنزلة الاباعر ايمان شخص، كامل و تمام نمى شود تا آن كه مردم نزد او به منزله شترها باشند، به طوريكه در عبادت خود، هيچ اعتنايى به ايشان نداشته باشد.چهارم: باريكتر و مخفى تر است از آن ها، و آنچنان ست كه نظر مىكند به سوى مردم و حال آنكه او در نماز است پس عاجز است شيطان از آنكه بگويد او را كه از جهت ايشان خشوع كن و مىداند كه اگر اين را بگويد او نمى شنود، پس شيطان مىگويد كه: تفكر كن در عظمت خدا و جلالت شاءن او و در اينكه او واقف است بر سرائر تو، لاجرم حيا كن از اينكه نظر كند خداى تعالى به دل تو، در حالتى كه تو غافل باشى از او، پس دلش را جمع ميكند و حاضر مىگرداند و جوارحش را به كار مىدارد، و گمان مىكند كه اين عين اخلاص است، بلكه اين عين مكر و خدعه شيطان است از آنكه اگر از حقيقت خشوع مىبود او را نسبت به جلال و عظمت الهى هر آينه در دلش اين معنا هنگام خلوت نيز بايست بگذرد، و بايد نباشد مخصوص به حال او در حضور خلق، بلكه در حال خلوت مىبايست به خاطر بياورد اخلاص را، و بايد نبوده باشد اين به خاطر گذراندن در حضور مردم و علامت امن از اين افت آن است كه بوده باشد اين معنا در دل او و الفت داشته باشد با جناب اقدس الهى در خلوت، همچنان كه الفت دارد با او در ميان مردم، و نبوده باشد حضور ديگران سبب توجه قلب و حضور اين معنا در دل او، همچنان كه در حضور بهائم هيچيك از اينها، شخص را به خاطر خطور نمى كند. پس بايد هميشه چنان باشد كه در نظرش توجه به خدا تفاوت نداشته باشد، خواه در خلوت و خواه در حضور پس مادامى كه در خاطرش مشاهده انسان با مشاهده بهائم تفاوت داشته باشد، لاجرم دور خواهد بود از صفاى اخلاص و مكدر است باطنش به شرك خفى. و اينگونه شرك، مخفى تر است در دل بنى آدم از جنبش پاى مورچه سياه كه در شب تاريك بر روى سنگ سخت برود، همچنان كه در حديث وارد شده است.و سالم نمى ماند از شر شيطان مگر كسى كه باريك بين باشد ديده است سعادت و هدايت يافته باشد به توفيق خداى متعال والا شيطان از ملازمت هر عبادت كننده اى غافل نمى شود هيچ لحظه اى، تا آنكه بيندازد مردمان را در مهالك در هر حركتى از حركات، حتى در سرمه به چشم كردن و ناخن چيدن و بوى خوش به كار بردن در روز جمعه و در پوشيدن جامه پاكيزه. با وجود آنكه اينها از سنتهائى است كه در اوقات مخصوصه به فعل بايد درآورد، ليكن نفس را در اينها حظ و بهره خفى مىباشد از جهت ربط نظر خلق به آنها، پس داخل مىكند شيطان در هر يك از آنها علتى كه متيقظ نمى شود به آن ها مگر عالمان ربانى. لذا از اين جهت است كه گفته اند: دو ركعت نماز از شخص عالم، افضل و اشرف است از عبادت يكساله شخص جاهل، و اراده كرده اند به آن عالم، عالم صاحب بصيرت و بينائى را نسبت به دقيقهاى آفات عبادت، تا آنكه تخلص و رهائى جويد از آنها نه هر عالمى.بدرستى كه مداخل و راههاى ورود شيطان بر بسيارى از علماء بيشتر از مداخل و راه ورود بر جهلاء مىباشد.پنجم: آن است كه تمام مىكند عبادت را به اخلاص محض و نيت صالح، ليكن عارض مىشود بر نفسش بعد از فراغ از عبادت كه اظهار كند تا حاصل شود از براى او بعضى از اغراض دنيا و اين نيز از فريبهاى شيطان است نسبت به او و به خيال آوردن و دمدمه اينكه تمام گردانيده است اخلاص را و نوشته شده است در ديوان مخلصان، پس ضرر نمى رساند به او آنچه در خاطر او، مىگذرد، وليكن اين نيز با عبادت و اخلاص در آن، مناسبتى ندارد و اگر اينگونه اخطار پيش از عمل باشد ضررش بيشتر خواهد بود و فى الجمله اين نيز مانند عجبى است كه بعد از عمل خيرى عارض و طارى مىشود و داخل مىگرداند صاحبش را در زمره كسانى كه حق تعالى فرموده: قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا سوره آيه 103 و 104 بگو اى پيغمبر به مردم كه: آيا خبر بدهيم از كسانى كه بدترين مردم هستند از جهت پيشه و كردار، همانا آن ها كسانى هستند كه باطل است روش آنها در زندگانى خود و ايشان مىپندارند كه كارشان نيكو مىباشد.و روايت شده است كه مردى گفت به پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) كه: روزه گرفتم من همه اوقات عمرم را يا رسول الله، پيغمبر اكرم فرمود: ماصمت ولا افطرت نه روزها را روزه داشته اى و نه روزها چيزى خورده اى كنايه از آنكه: نه به ثواب روزه رسيده اى و نه به خوشى خوراك گذرانده اى.روايت كرده اند از ابن مسعود كه او شنيد از مردى كهم مىگفت: خواندم ديشب سورة البقرة را ابن مسعود را پاسخ گفت: همين بود نصيب او. يعنى: همين گفتن پاداش عمل او بود و ديگر اجرى بر عملش مترتب نمى شود.و اگر چنانچه باقى باشد بر اخلاص خود و منظور تو از اين اظهار، ريا نباشد، همانا كم گردانيدى به سبب اين اظهار، از ثواب عمل خود، شصت و نه جزء از جمله هفتاد جزء پاداش عمل خود را بنابر آن حديثى كه از حضرات ائمه (عليهم السلام) برترى عمل خيرى كه در خفاء بجا آورده شود، نسبت به پاداش عملى كه در آشكارا بجا آورده شود، هفتاد برابر مىباشد.و از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه فرمود: من عمل حسنة سرا كتب له سرا، فان اقربها محيت و كتبت جهرا فاذا اقربها ثانية محيت و كتبت رياءا هر كه كار شايسته اى بكند در خفاء و درونى، نوشته مىشود براى او ثواب عمل مخفى و اگر اظهار كند آن را، آن عمل محو مىگردد و نوشته مىشود براى او ثواب عمل آشكار، و اگر در مرتبه دوم اظهار كند آن را، محو مىگردد و نوشته مىشود مانند عمل شخص رياكار.بدان اى زاهد كه اين عجب كلمه شوم و مصيبت عظيمى است كه به سبب آن برطرف مىشود نصيب تو و ضايع مىگردد سعى تو وعمل تو، و با وجود برطرف شدن عمل، سالم نمى مانى از وبال گناه آن، به درستى كه آدم رياكار سالم نمى ماند. چنانچه قبلا دانستى از وعيدهاى بيم انگيزى كه در باب رياء داده شده است.اينها كه ذكر شد در وقتى است كه غرض صحيح در افشاى آن عمل نباشد، اما در صورتى كه شخص، غرض اخروى داشته باشد در افشاى آن عمل، مثل آنكه اراده كند به اين اظهار كه سامع نيز نشاطى بهم رساند و رغبت كند به اعمال خير، برقائل آن حرجى نخواهد بود، به شرط آنكه اين وثوق را بر نفس خود داشته باشد كه از اين اظهار، نفس او را نشاطى بهم نرسد، والا مخفى داشتن آن خيلى بهتر است.روايت كرده است محمد بن مسلم از حضرت صلوات الله عليه كه: لاباءس ان تحدث اخاك اذا رجوت ان تنفعه و تحثه باكى نيست بر اينكه اظهار عمل كنى پيش برادر ايمانى ات، در وقتى كه اميدوار باشى به آن اظهار، كه نفعى برسانى به آن و او را وادار كنى به آن كار خير و هرگاه بپرسند از تو كسى كه آيا برخواستى ديشب به نماز يا روزه بودى امروز؟ (اگر شب را برخاسته اى و روز را روزه داشته اى مگو نه، بلكه بگو بلى بخواست خدا روزه بودم يا به نماز برخواستم و انكار مكن، زيرا انكار آن كذب و دروغ است و از اينجا است كه وارد شده افضليت صدقه جهرى، تا آنكه مردم پيروى كنند و اجهار به نماز شب، يعنى: بلند خواندن قرائت در آن، به اين خاطر است كه آگاه شوند مردم آن خانه و ديگران و پيروى كنند با او، وليكن همه اينها موضع خطر است.و واجب است احتراز و احتراس و هشيار و بيدار بودن و مراعات حال قلب نمودن زيرا كه در اظهار عمل، مظنه رياء و مخاطره شيطان مىباشد، چه آنكه در اخفاء عمل نيز شيطان را مدخلهائى مىباشد.از جمله خدعه هاى شياطين: يكى آن است كه امر مىكند اين كس را به ترك عمل، از ترس آنكه مبادا به رياء منجر شود و اين از جمله خدعه هاى شيطان است چه آنكه در ترك عمل، غرض اصلى شيطان به عمل مىآيد، از جهت آنكه غرض اصلى او ترك عمل است لذا از اين جهت قصد رياء را به خاطر تو مىاندازد، و چون نتواند مشغول و منصرف و بى رغبت گرداند تو را از عمل، ناچار با تو چنين مىكند پس هرگاه تو ترك كنى عمل را پس به تحقيق كه حاصل ساخته اى غرض اصلى شيطان را و او را راحت ساخته اى مثل كسى كه آقايش به او گندمى بدهد و به او دستور بدهد كه پاك كن آن را و خاك آن را جدا كن و او اصلا پاك نكند و بگويد: ترسيدم مبادا خوب پاك نكنم و اصل عمل را ترك كند و اين است غرض اصلى ابليس و نهايت مقصد او پس به تحقيق حاصل كرده اى تو آرزوى او را و به راحت انداخته اى او را در افساد عمل خود، و جز اين نيست كه راه خلاصى تو آن است كه جهد كنى در خالص گردانيدن عمل خود به دواهاى نافعه و تحصيل مراد مولاى خود، چنانچه حق تعالى فرموده است: ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير سوره فاطر، آيه 6 بدرستى كه شيطان دشمن شما مىباشد لاجرم شما هم او را دشمن خود بدانيد براى اينكه تمام هم و غم شيطان اين است كه بخواند و دلالت كند ياران خود را، تا از اصحاب آتش سوزان جهنم باشند.و بعضى ديگر از فريبهاى شيطان آن است كه دستور مىدهد و امر مىكند شخص را به ترك عمل خير نه از اين جهت، بلكه به خيال آنكه مبادا مردم او را بگويند رياكار است پس عصيان خدا كنند به سبب اين خيال خود، و اين نيز با ما قبلش، رياء خفى است و از مكائد و مصائد شيطان است از جهت آنكه ترك كردن عملى از خوف مردم، عين رياء مىباشد، و اگر شخص تعريف و مدح ايشان را دوست نمى داشت و خوف مذمت ايشان را نمى داشت براى او چه فرق مىكرد، بگويند او رياكار است يا بگويند كه او مخلص است و چه فرق مىكند ميان آنكه ترك كند عمل را از خوف آنكه بگويند او مرائى است يا آنكه گويند او اين اعمال را خوب بجا آورده بلكه ترك بدتر مىباشد و در اين ترك عمل، با وجود اين همه بد مظنگى نسبت به مسلمان نيز هست و آن روا نيست و نيست از حق مسلمانان كه اين گمان را به ايشان برند پس چگونه طمع دارى كه خلاص شوى از مكر شيطان به واسطه ترك عمل خير، در صورتى كه نسبت به بندگان خدا گمان بد برده اى، و به تحقيق اطاعت كرده اى شيطان را در اين ترك عمل، لاجرم او هنوز (يعنى: در حالت ترك عمل هم) دست از تو برنداشته است، بلكه به تو مىگويد كه حالا مردم مىگويند تو ترك كرده اى عمل را از جهت آنكه بگويند تو از مخلصهائى، خواهش شهرت ندارى.و همچنين امثال اينها كه همه از بازيهائى است كه با تو مىكند شيطان، و خلاصى تو از اينها به آن است كه لازم سازى به دلت، معرفت آن را بر دل خود، با آنكه اسمترار به عمل نيز داشته باشى، و پروا نداشته باشى از هيچكس و ناخوش داشته باشى رياء را بر دل خود، و ملازم دارى بر دل خود حياء الهى را كه مبادا بخواند تو را نفست كه تبديل كنى حمد خدا را به حمد مخلوقين و حال آنكه خداى تعالى، مطلع است بر دل تو، و اگر فرضا خلق مطلع باشند بر دل تو و تو مدح ايشان را نكنى، هر آينه غضب خواهند كرد به تو؛ و اگر قادر باشى بر آنكه زياد كنى عمل خود را از جهت حياء كردن از پروردگارت و از جهت عقوبت بر نفس خود، البته اين كار را بكن.و از جمله مكائد و مصائد شيطان اين است كه مىگويد ترك كن عمل را، تاگمان نبرند مردمان به تو خيز را و شهرت پيدا نكنى با آن، تا آنكه دوست ترين بندگان خدا باشى، چه آنكه دوست ترين بندگان در نزد خدا متقيان مخفى اند كه هرگاه ديده ميشوند شناخته نشوند. پس اگر معروف شوى در ميان مردمان به عبادت تو را نصيبى از اين صفت نخواهد بود و البته اين نيز از مكائد شيطان و دامهاى او مىباشد، چه آنكه آنچه بر تو لازم مىباشد آن است كه رعايت كنى قلب و درون خود را و اصلاح نمائى خود را پنهانى و چگونه مىتوانى مخفى كنى بر مردمان، هرگاه تو صالح باشى و حال آنكه حق تعالى مىفرمايد: عليك اخفائه و على اظهاره بر تو است مخفى داشتن آن عمل و بر من است آشكار كردن آن.و نيز معصوم (عليه السلام) فرموده: من اصلح سريرته، اصلح الله علانيته هر كه درون خود را پاك و شايسته كند خداى تعالى ظاهر او را پاك و شايسته مىفرمايد و نيز بر تو باد كه مغرور عمل نكند تو را شيطان، به طورى كه بگويد هرگاه ترك عمل نمى كنى پس بپوشان و مخفى دار عمل خود را به درستى كه خداى تعالى زود باشد كه ظاهر كند اثر عملت را، و اگر ظاهر كنى ممكن است به رياء مبتلا شوى، اين خود عين تلبيس و رياء مىباشد از جهت آن كه پوشانيدن تو عمل را به واسطه آن كه خدا ظاهر نمايد، عين ريا و عمل كردن براى مردمان مىباشد، و هرگاه عمل تو فقط براى رضاى خداى تعالى باشد، چه نقصان و ضررى دارد براى تو اظهار كردن آن يا مخفى داشتن آن، اگر نباشد منظور تو غير از رضاى خدا. و هرگاه دانستى اين را پس حذر كن از اينكه مبادا دقائق اخلاص و صعوبت آن، حمل كند تو را بر كسالت و با زمانى از طاعت و نيز حذر كن از اينكه مبادا در اثر آنچه در خود مىيابى از سرور و خوشحالى به طاعت و زيادتى فرح به واسطه اطلاع مردمان به عبادت تو، از عبادت دور و كسل بمانى، بلكه بر تو باد بر زياد كردن طاعت و بجا آوردن عبادت، و جهد كن در قطع ماده فساد و مسدود كردن رهگذرهاى شيطان، و ترك عمل مكن.خوشحال شدن به طاعت
اما سرور و خوشحال شدن به طاعت بر دو قسم است: قسمى از آن محمود و نيكو است و قسمى مذموم مىباشد.آنچه محبوب مىباشد آن است كه بوده باشد قصد و داعيه تو، اخفاى طاعت و اخلاص عمل تو براى خدا باشد، و نباشى از آن كسانى كه عمل خود را بسيار مىدانند و ضمنا مسرور باشى از اين جهت كه خدا تو را توفيق داده بر عمل كردن، و بيرون آورده است تو را از ميان دسته باطلان و بيهوده كاران.ولى مرسان خوشحالى را به سرحد عجب، و اگر مردم اطلاع بهم رسانيدند از طرف تو نباشد.اگر در اين صورت خوشحال شوى به واسطه اطلاع ايشان، نظر به آنكه حق تعالى ايشان را مطلع گردانيده است به افعال نيك تو از كرم و فضل خود، تا عزيز و مكرم باشى، در ميان مردم، البته اين خوشحالى پسنديده و محمود خواهد بود.و سرور مذموم آن است كه شاد شوى به واسطه بسيار كردن طاعت و عبادت و اعتماد داشته باشى بر آن به جهت مطلع شدن مردم، تا قدر و منزلت تو در نزد ايشان زياد گردد و مدح كنند تو را و به قضاى حوائج تو قيام نمايند و با تو، به اكرام ملاقات كنند وامثال اينها، كه رياء محض و باطل كننده اعمال مىباشد و آن ناشى است از محبت دنيا و فراموشى از نسيان نعمتهاى بى حد پروردگار در آخرت و در حقيقت آنچه نزد خداى تعالى مىباشد، البته بهتر است از دنيا و مافيها و در قرآن است كه جزا داده مىشوند بندگان متقى و محسن در روز قيامت از حور و قصور بيرون از حساب، به اندازه اى كه در حديث قدسى آمده: ما لا عين رات ولاخطر على قلب بشر آن چيزهايى كه نه چشمى آن را ديده است و نه به دل كسى خطور نموده. نسئل الله من فضله ان لايعاملنا بعدله، بل يسامحنا بعفوه، و يستر زلاتنا بصفحه، انه جواد كريم درخواست مىكنيم از فضل خداى تعالى كه با ما با عدالت خود رفتار نكند، بلكه مسامحه بفرمايد به عفو و مغفرت خود و بپوشاند لغزشهاى ما را به گذشت و آمرزش خود، همانا او بخشنده بزرگوار است.4- عجب
اما عجب، همانا آن بزرگ شمردن عمل است و خوشحال بون از آن، به طورى كه ببيند، عمل كننده، نفس خود را خارج از تقصير و اين از اعظم مهلكات است، بلكه عمل شخص را از كفه حسنات به كفه سيئات مىآورد و از اعلى درجات به اسفل دركات مىاندازد. چنانچه از اخبار سابق معلوم گرديد، و از اين روست كه حضرت عيسى على نبينا (عليه السلام) فرمود: يا معشر الحواريين: كم من سراج قد اطفاته الريح، و كم من عابد افسده العجب اى گروه حواريين: چه بسا چراغهاى نورانى روشن، كه به بادى خاموش شده است، و چه بسا عبادت كننده كه در اثر عجب و خوش آيند از عمل خود، اجر خود را فاسد و ناچيز كرده است.سعيدبن ابى خلف از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: عليك بالجد و لاتخرجن نفسك من حد التقصير فى عبادة الله، فان الله تعالى لايعبد حق عبادته بر تو باد به كوشش كردن و بيرون مدان خودت را از درجه تقصير در عبادت خدا، چه آنكه خداى تعالى هرگز حق عبادت خود را، عبادت نمى شود. يعنى: هيچكس نمى تواند كه عبادت كند خدا را حق عبادت او. و منشاء عجب كردن همانا غفلت است از عيوب افعال و اعمال خود و از آفت عبادات. و از جمله نعمتهاى الهى همانا قدرت دادن او است بندگان خود را براى انجام عبادت و مسخر گرداندن او است اعضاء و جوارح شخص را براى اداء طاعات و از اين قبيل.پس نظر كن به نماز خود كه اكنون مرتكب شده اى كه آن ستون دين و اول چيزى است كه در روز قيامت به آن نظر مىكنند، به نحوى كه اگر مردود باشد، باقى اعمال شخص مردود خواهد بود، پس تاءمل كن و ببين از روى آن چه ما از احاديث صحيحه نقل كرديم، آيا مىتوانى و اثق شوى از خودت و همچنين قياس كن سائر اعمال و عبادات خود را پس از براى هر يك از وظايف و اعمال، دستورات و حدودى است كه نمى رسيم به آنها قيام نمائيم از غفلتى كه داريم، با وجود آنكه اگر نماز قبول نشود، آن اعمال نيز پذيرفته نخواهد بود.و فرمود حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام): اعلموا عبادالله، ان المؤمن لايصبح و لايمسى الا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها، فكونوا كالسابقين قبلكم و الماظين امامكم، قرضوا من الدنيا تقويض الراحل و طوؤها طى المنازل بدانيد اى بندگان خدا، كه بنده خوب خدا صبح نمى كند و شب نمى كند، مگر آنكه بد گمان مىباشد به نفس خودش، لاجرم پيوسته عيب مىكند نفس خود را و از آن زيادتى مىطلبد، پس باشيد مانند پيشينيان خود و گذشتگان، به طورى كه خيمه برداريد از دنيا، مثل خيمه بركندن شخص مسافر و درگذريد از دنيا؛ مثل درگذشتن از منزلها.پس چگونه مىتواند انسان عجب كند به كرده خود، يا چگونه او را رسد كه نفس خود را از قيام كنندگان به حقوق عبوديت و وظائف خدمت الهى بشمارد، و اگر به واسطه خوف استيلاى غفلت نباشد، تنها نظر افكندن مؤمن به نفس خود و سرور او نيست به عبادت خود، نقصانى به او وارد نمى ساخت، به طورى كه انسان حمد كند خدا را بر توفيقى كه داده شده است بر او به عبادت و طلب زيادتى كند از فضل خدا و مسئلت نمايد استكبال آن را، پس به تحقيق كه فرموده است حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام): من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مؤمن او را كار زشت او، همانا او بنده مؤمن مىباشد. و نيز آن حضرت (عليه السلام) فرموده: ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم، فان عمل خيرا حمدالله و استزاده، و ان عمل شرا استغفرالله نيست از ما آن كسيكه در هر روز با نفس خود حسابى نداشته باشد، به طورى كه اگر كار نيك كرده است سپاس كند خدا را و از او زيادتى بخواهد، و اگر كار ناشايسته داشته، استغفار كند از خداى تعالى.پس اين بود آنچه مقتضى حال بود از تحقيق ذكر منافيات كه به رشته تحرير درآمد با رعايت اختصار، تا موافق مقصود ما بوده باشد، پس به درستى كه ذكر پاره اى از منافيات در اينجا بالعرض بود و الله الموفق.خاتمه
پس در آن دو بحث مىباشد اول: در جبران خللهائى است كه واقع ميشود در نماز و بيان تدارك دوائى كه نافع اين منافيات باشد بدان به درستى كه خلل، اگر از چيزهايى باشد كه منافى اقبال و حضور قلب باشد به واسطه افكار خارجه از نماز پس دواى آن، ياد آوردن عملى است كه در آنوقت شخص مباشر آن عمل است و ياد آوردن خطرهائى كه لازمه آن خواهد بود از قبيل غفلت و قبول نشدن عمل، با وجود شدت حاجت شخص به آن عمل، در دنيا و آخرت چه آنكه توفيق الهى شامل است حال مطيعين را در دنيا آخرت و احتياج به آن، حاصل است خصوصا در روز قيامت كه مجال سخن در آن نيست و تقرير بر آن احاطه پيدا نميكند، نه از روى عقل و نه از روى خيال و كسى طاقت تحمل احوال آن را ندارد و معاونى در آنجا نيست سواى رحمت خدا و كرم او، و قيام به اعمال صالحه و عبادتهاى مقبوله سود دهنده پس به درستى كه طاعات وسيله روشنائى خواهد بود در آن تاريكيها و سبب نجات است از آن شدتها و باعث گذشتن از آن راه خوفناك و اكتساب اعمال صالحه نتوان كرد مگر در اين دنياى زائله و در اين مدت قصيره كه اكثر آن در غفلت صرف مىگردد و نزديك است كه آينده آن به گذشته پيوست بشود اگر بيدار نشود آدمى و تدارك نكند آنچه را كه تقصير كرده است و از طرفى نيست در آخرت مگر بهشت و دوزخ، و بهشت مهيا شده براى پرهيزكاران و آتش مهيا گرديده براى فاسقان و باجلمه خطر بزرگ در راه است و پايان كار بس عظيم و هولناك و از طرفى غفلت شامل احوال است با اين وجود گويا شعور در ما نيست تا درك كنيم كلم رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) را.حضرت رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) فرمود: يمضى على الرجل ستون سنة ان سبعون سنة، ماقبل الله منه صلاة واحدة مىگذرد بر شخص، شصت سال يا هفتاد سال، در حالى كه خدا يك نماز از او قبول نكرده است.حضرت صادق (عليه السلام) دعا فرمود به حماد بن عيسى كه پنجاه مرتبه حج كند و خدا مال و فرزند او را زياد گرداند. خداوند هم مستجاب نمود دعاى آن حضرت را و اين دعاى حضرت به واسطه آن بود كه حماد بن عيسى حفظ مىكرد كتاب حريز بن عبدالله سجستانى را كه در مسائل نماز بود.و وقتى كه حماد نماز كرد در نزد آن حضرت دو ركعت پس فرمود آن حضرت: ما اقبح بالرجل منكم يمضى عليه ستون سنة اوسبعون سنة، لايحسن ان يقيم صلاة واحدة بحدودها چقدر زشت است براى مردان شما كه مىگذرد بر ايشان شصت سال يا هفتاد سال، و نتوانند يك نماز را با حدود و آداب آن انجام دهند.فرمود: حضرت رسول خدا (صلّى الله عليه وآله): و كم من قارء القرآن و القرآن، يلعنه، و كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و العطش چه بسا قرائت روزه دار كه از روزه خود چيزى غير از گرسنگى و عطيش به دست نمى آورد و امثال اينها از اخبار و آثارى كه دلالت مىكند كه كار، بسى سخت و دشوار مىباشد، پس احضار و ياد كردن اينها و آن چه در مقدمه ذكر شد، كمك و معين مىباشد براى حضور قلب، زياده بر آنچه گذشت از دواهائى كه معين و كمك مىبود كه در مطلب سوم ذكر شد.و اگر بوده باشد آن منافى نماز، از قبيل چيزهائى كه مفسد و مبطل نماز است، همانا آنچه نفع مىدهد او را، تفكر كردن است در مضرت رياء و آنچه فوت مىشود به سبب آن از صلاح قلب و آنچه محروم مىماند اين كس در آن حال، از توفيق عبادت و ازمنزلت در نزد خداى تعالى در آخرت. آنچه بسر مىآيد او را از عقاب و غضب و سخت ورسوائى هويدا، به طورى كه منادى در برابر فرشتگان و بندگان خدا ندا ميكند رياكار را: يا فاجر يا غادر يا مرائى! اما استحييت اذا اشتريت بطاعة الله تعالى عرض الدنيا، راقبت قلوب العباد و استعزئت بطاعة الله، تعالى و تحببت الى العباد بالتبغض الى الله تعالى، و تزينت لهم بالشين عندالله، و تقربت اليهم بالعبد من الله تعالى، و تحمدت اليهم بالتذمم عندالله،و طلبت رضاهم بالتعرض لسخط الله تعالى، اما كان احد اهون عليك من الله اى گنهكار رو سياه و اى فريبنده و اى رياكار! آيا حيا و شرم نكردى مراقبت و محافظت كردى خاطر مردم را، و سخريه كردى به فرمان خداى متعال، و دوستى گزيدى به سوى بندگان مبغوض شدن نزد خداى تعالى و زينت گرفتى نزد ايشان به عيب گرفتن نزد خدا، و نزديكى جستى به سوى ايشان به دورى جستن ازنزد خداى تعالى، و نيكو و پسنديده شدى نزد مردم به ناپسند شدن نزد خداوند متعال، و خواستى خشنودى مردم را به آنكه متعرض و در صدد غضب خدا درآمدى، آيا هيچكس نزد تو پست تر و بى قيمت تر از خدا نبود.پس علاج مفيد آن است كه تفكر كند بنده در اين رسوائى و مقابله، و قياس كند آن را با آنچه حاصل مىشود برايش از بندگان از سود و خودآرائى در دنيا، و مقابله كند تمام اينها را با آنچه فوت مىشود از او، امور معنويه آخرت و آنچه كم مىشود از ثواب اعمال او، در صورتى كه بسا باشد كه به توسط يك عمل، راجح شود ميزان حسناتش، در صورتى كه خالص بجا آورد آن عمل را. پس وقتى كه شخص فاسد گرداند عمل خود را به واسطه رياء، برگردانند آن عمل را از كفه حسنات به كفه سيئات پس راجح شود به آن، كفه سيئات بعد از آن مرجوح بوده. و بيندازند و سرنگون كنند او را در آتش و اگر نمى بود به واسطه رياء مگر حبط و ناچيز شدن يك عبادت، هر آينه همين كافى بود در ضرر او، اگر چه باز ساير حسناتش صحيح و راجح بر حسناتش مىبود، زيرا چه بسا باشد كه اگر شخص آن عمل نيك را محفوظ مىداشت، مىرسيد به مرتبه هاى عاليه نزد خداى تعالى، به طورى كه در زمره پيغمبران و صديقان مىبود وليكن اين رياء پس مىاندازد او را از اين مرتبه و برمى گرداندش به صف نعال از مراتب اولياء، پس همين ضرر براى شخص رياكار كافى و بس مىبود، اگر چه مستوجب دوزخ و رسوائى و راندن از درگاه هم نمى شد.و اينها كه ذكر شد مفاسد اخروى ريا بود با وجود اينها مفاسد دنيوى نيز دارد، و آن اين است كه حاصل مىشود شخص مرائى را تفرقه خاطر به سبب ملاحظه كردن حال خلق، چه آنكه رضاى خلق به مرتبه اى است كه نمى توان رسيد به اقصى و نهايت آن از جهت آنكه يك فرقه اى به چيزى راضى مىشوند كه فرقه ديگر از آن به خشم مىآيند، و رضاى بعضى در سخط بعضى مىباشد، پس هر كس طلب كند رضاى خلق را در چيزى كه در آن دشمنى خدا است، غضب كند خدا بر او و مردم را نيز خداوند به غضب مىآورد نسبت به او. چنانچه در احاديث وارد شده و تجربه هم بر آن دلالت دارد.پس چه حاجتى كسى را مىباشد در مدح مردم و اختيار كردم ذم الهى به جهت مدح آنها، و حال آنكه زياد نمى كند مدح ايشان نه رزق و نه عمر را و نفع نمى رساند در روز درماندگى و احتياج و در اهوال روز قيامت.و اما اگر باعث و علت رياء، طمع آنچه در دستهاى مردم است بوده باشد، لاجرم مرائى بداند به درستى كه خداى تعالى تسخير كننده و گرداننده دلها است در دادن و ندادن خلق و همه خلق مضطرند و در دست قدرت او، و نيست رزاقى غير از خدا و هر كس طمع كند در خلق، خالى نمى باشد از خوارى و نا اميدى و غضب و خفت و اگر احيانا روزى به مراد خود، برسد باز هم از دلت و خفت خالى نمى باشد و اما هر كس اعتماد كند بر خدا و همت خود را مقصور و مصروف گرداند به كرم او، كفايت مىكند خدا مقصد و مطلب او را در دنيا و آخرت. پس چگونه ترك مىكند شخص رياكار، آنچه را كه نزد خداى تعالى باشد، به جهت اميدوارى كاذب و دروغى كه به دست مردم دارد، كه گاه باشد برسد به آن و گاه باشد نرسد، و اگر راست شود وفا نمى كند و نمى ارزد لذت آن، به الم مذلت و منتش و اما مذمت مردم را از چه جهت شخص خوف داشته باشد و چرا بترسد؟ و حال آنكه كم نمى كند از روزى او چيزى را هرگاه خواست خدا در آن باشد، و تعجيل نميكند در اجل او و پس نمى اندازد رزق او را و او را از اهل دوزخ نمى گرداند اگر پسنديده و مرضى خدا باشد.پس بندگان همگى عاجزند و مالك نيستند از براى نفس خود سود و زيانى را و نه مالك موت و نه حيات و نه قادر بر حشر و نشرند بلكه عقل و نقل و تجربه، اشعار و لالت دارد برخلاف همه اينها و به اينكه به اخلاص آورنده عمل براى خدا، محبوب قلوب مىگرداند خدا او را، و در نظر مخلوقات از صالحان و فاسقان ارجمند مىگردد، بلكه نر نظر اكثر كافرها نيز محبوب مىباشد چنانچه مىبينى كه آدم صالح و شايسته را تعظيم و توقير مىكنند و التماس بركت و دعا از او مىكنند با وجود ضعف و فقر و تنگدستى او و قلت عملش. و از طرفى شخص رياكار را خداى تعالى باطنش را به خلق آشكار مىگرداند و خبث نفس و فساد نيتش را مىنماياند به طوريكه مردم دشمن مىدارند او را و نمى رسد هرگز به مطلب خود و ضايع مىگردد رنج و تعب او و باطل مىگردد سعى او.چنانچه روايت شده كه مردى از بنى اسرائيل گفت: به خدا قسم، البته عبادت مىكنم خداى تعالى را عبادتى كه مشهور زبانها گردم به سبب آن عبادت پس بود به طورى كه اول كسى بود كه داخل مسجد مىشد و آخر كسى بود كه از مسجد خارج مىگرديد، و قسمتى بود كه هيچ كس نمى ديد او را مگر در حالتى كه ايستاده به نماز و صائم بود، به طوريكه هيچ روز افطار نمى كرد و مرتب مىنشست در حلقه هاى ذكر و مجالس موعظه.مدتى بسيار به اين روش بود و هرگاه مردم به او مىگذشتند، مىگفتند درباره او: خدا جزايش را بدهد اين رياكار را. پس رو كرد روزى به نفس خود و با خود خطاب كرد كه: اى نفس! ديدى پاداش عمل كردن براى غير خدا را. از آن وقت تصميم گرفت و با خود گفت: البته خاص مىگردانم عمل خود را براى خدايتعالى، و هيچ عملى بر عملهاى خود زياد نكرد، همان قسمى كه عمل مىكرد، عمل نمود ولى تنها نيتش را تغيير داده بود. يعنى: قصد خود را براى خدا خالص گردانده بود، آن وقت مردم هرچه به او مىگذشتند مىگفتند: خدا رحمت كند فلانى را.و حق تعالى از اين معنا در كتاب خود خبر داده است كه فرموده: ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا سوره مريم آيه 96 البته آنان كه ايمان ندارند به خداى تعالى و كارهاى شايسته مىكنند، خدا براى ايشان در دلهاى مردم محبت و مودتى قرار خواهد داد پس فرض كن و تسليم باش كه ايشان دوست دارند تو را و گرامى دارند تو را و تو پوشانيدى خبث باطن خود را از ايشان، با آنكه خدا مطلع است از فساد نيت تو و خباثت درون تو، بالاخره چه چيز حاصل مىشود براى تو از مدح مردم، در صورتى كه تو نزد خداى تعالى عاصى و رياكار بوده باشى و از اهل دوزخ باشى.و از كدام شر مردم مىترسى، در حالتى كه تو نزد خدا ممدوح و از اهل بهشت بوده باشى، و داخل در زمره مقربان گردى و كسى حاضر باشد در دلش آخرت و نعيم ابدى آن و منازل رفيعه و قصور آن، البته بسيار حقير مىنمايد در پيش او دنيا و آنچه در آن است از حيات پنج روزه آن، به انضمام كدورات و ناتمامى مرادات دنيا و هرگاه شخص برگردانيد قصد خود و مستقيم كرد روى دل خود را به جانب خداوند، خلاص مىگردد از مذمت رياء و از محنت بدست آوردن دل مردم و منعطف مىشود از اخلاص او، نورهاى الهى بر دل و زبان او و به انس مبدل مىگردد وحشت او.بارى اگر اكتفا نمى كنى به همه اينها كه مذكور شد، پس تاءمل كن در سه چيز و فكر كن در اين سه.اول آنكه به نظر بياور اين را كه هرگاه گفته شود به تو كه مردى است با خود يك گوهر گرانبها و پرقيمتى دارد كه مساوى است با صدهزار دينار و صاحبش محتاج است به قيمت آن و مىخواهد آن را بفروشد به نقد، بلكه محتاج است به چند برابر قيمت آن، يعنى: صاحبش محتاج است به بيشتر از صد هزار دينار، پس در اين صورت مشترى آمده كه متاع او را به چند برابر ارزش آن بخرد و به آن زيادتر از قيمت آن گوهر را بدهد و از طرفى صاحب گوهر در كمال حماقت، متاع خود را بفروشد به آن مشترى كه به يك فلس مىخرد آيا چنين فروشنده اى زيان آشكار و غبن فاحش نخواهد داشت آيا اين معامله اش دلالت بر كوتاهى همت و فهم او ندارد؟ و ضعف راى و قلت عقل او را نمى رساند؟ بلكه آيا دلالت نمى كند بر سفاهت و بى خردى محض او؟ همين معامله به عينه، نظير حال آدم رياكار مىباشد، بلكه حال آدم رياكار در سفاهت و بى خردى به مراتب بيشتر مىباشد چه آنكه بهره اى كه آدم رياكار از مدح مردم و متاع ناچيز دنيا به دست مىآورد، نسبت به خشنودى پروردگار عالميان و پاداش آخرت و نعمتهاى بى نهايت آن، كه از شائبه نقص و كدورت خالى است كمتر مىباشد از يك فلس نسبت به صدر هزار هزار فلس بلكه پاداش الهى در برابر تمام دنيا كه به شخص رياكار بدهند، بيشتر مىباشد از صدهزار هزار درهم و دينار كه در بربر يك فلس به آدم بدهند پس اى انسان رياكار، اين است زيان آشكار كه دست خود را از نعمتهاى بى زوال الهى تهى گرداند و از آن كرامات باز بمانى، در برابر مدح ناچيز مردم و دل خود را به ثناى ايشان شاد گردانى و اگر چنانچه داراى اين همت پست هستى يعنى: از يك دينار نقد نمى توانى صرف نظر كنى، نظر خود را جلب آخرت بكن، تا دينار هم با تو مساعدت و همراهى كند، آن وقت هر دو را خواهى داشت بلكه بهتر از اين، آن كه خداى تعالى را اراده كنى تا هم دنيا و هم آخرت را داشته باشى، چه آنكه خداى تعالى مالك دنيا و آخرت مىباشد.چنانچه خداوند متعال فرموده: من كان يريد ثواب الدنيا فعندالله ثواب الدنيا و الاخرة هركس پاداش و اجر دنيوى را خواسته باشد، بداند كه براى خداست و در ملك خداى تعالى مىباشد، هم پاداش دنيا وهم پاداش آخرت.و فرموده است پيغمبر خدا (صلّى الله عليه وآله): ان الله يعطى الدنيا بعمل الاخرة و لايعطى الاخرة بعمل الدنيا خداوند متعال مىدهد دنيا را در برابر عمل كردن جهت آخرت، ولى هيچ وقت پاداش آخرت را نمى دهد به واسطه عمل كردن جهت دنيا. پس هرگاه خالص گردانيدى نيت خود را و نيكو كردى قصدت را براى آخرت حاصل مىشود براى و دنيا و آخرت هر دو. و اگر اراده كردى دنياى تنها را آخرت از دست تو مىرود، و بسا باشد كه به پاداش دنيا هم نرسى آن طورى كه خواسته اى و بر فرض آنكه به دنيا هم برسى بر وجهى كه حسب خواهش تو باشد، باقى و مستدام نمى ماند براى تو، بلكه به زودى برطرف مىشود آن وقت تو خسران دنيا و آخرت را برده اى ذلك هو الخسران المبين سوره حج، آيه 11 و اين است زيان آشكار.و نظير اين داستان اين شخص و اين مثل، همانا داستان كسى است كه بتواند با يك جزء از عمر خود و يك نفس از نفسهاى خود، تحصيل كند بهشت و نعمت جاويدان آن را، ولى صرف كند آن عمر و نفس را در يك دانگ يا يك دانه بى قابليت يا در يك درهم يا در يك دينار و از طرفى آن گنج بى پايان را واگذارد بدون ضرورت و تعلقى، پس نيت اين مگر عين غفلت و زيان و پستى همت و خوارى نفس.دوم: آنكه مخلوقى كه تو، جهت خشنودى، او و براى خود نمائى به او عبادت مىكنى و رضاى و را طلب مىنمائى اگر بداند كه تو براى او عمل و عبادت مىكنى، هر آينه بدش مىآيد و غضب مىكند بر تو و اهانت و استخفاف مىكند به تو، علاوه بر آنچه خدا غضب مىفرمايد ولى آن چه جهت خدا عمل مىكنى خالصا لوجه الله هم باعث خشنودى خدا مىگردد وهم باعث رضايت خلق، پس چگونه عاقل عمل كند براى كسى كه اگر بداند او، كه اين كار را براى طلب رضايش مىكنند بدش مىآيد و اهانت مىنمايد؟!سوم: كسى كه بتواند سعى كند به جهت تحصيل رضايت پادشاه عظيم الشاءن و اعظم پادشاهان دنيا ولى رضايت كناس خيسى الناسى را اختيار نمايد، البته آن پادشاه عظيم الشاءن بر او قهر مىنمايد، بلكه بر فرض آنكه پادشاه به او سخط نكند، آيا خود اين عمل، دليل بر سفاهت و پستى راءى و بدنظرى آن شخص عمل كننده نمى باشد؟ بلكه به او گفته مىشود چه مىخواهى از رضايت اين كناس پست، با آنكه مىتوانى رضايت پروردگار جهانيان را به دست بياورى كه او كافى است تو را از همه چيزى و در همه كارى و در همه حالى.نسئل الله حسن العاقبة و حسن التوفيق لما يحب و يرضى درخواست مىكنيم از خداى متعال، عاقبت به خيرى و حسن توفيق را در آنچه خدا را خرسند و خشنود مىنمايد.و اما دواى عملى انى امراض قلبى، پس آن عادت دادن و حكم فرمودن نفس است به اخفاى عبادت و بستن دربها را در هنگام عبادت چنانچه مىبندى دربها را در وقت ارتكاب فواحش و اعمال قبيحه تا آنكه نفس خود را قانع كنى به علم خداى تعالى و به اطلاع او سبحانه بر عبادت تو و بايد منازعه نكند نفس تو با تو در فهماندن به غير خدا اين امر در ابتداء شاق و مشكل مىباشد و در اول مجاهده بسى صعب است، ليكن اگر صبر كنى بر اين رويه مدتى با تكلف و مشقت البته آهسته آهسته ساقط مىشود از تو اين حال و ثقل آن برطرف مىگردد به سبب پى در پى آمدن الطاف الهى و امداد حضرت او كه از جانب او به بندگان خود مىرساند از حسن توفيق. ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم سوره رعد آيه 11 خدا تغيير نمى دهد حالتى را كه در طايفه اى باشد، مگر به آنكه تغيير بدهند ايشان، آن حالت بدى را كه در خودشان مىباشد. لاجرم از بنده است مجاهده و از خدا است هدايت و تاءييد. قال الله تعالى: و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا سوره عنكبوت، آيه 69 كسانى كه مجاهده و شمقت مىكشند در رسيدن و سير و سلوك به سوى ما، البته ما هدايت و راهنمائى مىكنيم ايشان را به راه خودمان.و اگر باشد منافى نماز از قبيل چيزهائى كه بعد از عبادت سر مىزند، از قبيل رياء و عجب دانستى دواى آنها را.اما دواى عجب: پس نگاه كن در آلات و اسبابى كه تو، به سبب آنها قوت عبادت بهم رسانيده اى و آن عبادت باعث عجب و خوش آينده تو شده، و همچنين نظر كن به قدرت و علم و اعضاء ورزقى كه مىخورى، تا قوت به هم رسانى براى آن عبادت، لاجرم مىيابى كه همه آنها از جانب خداى تعالى است. به طورى كه اگر نمى بود رزق او، قدرت بهم نمى رسانيدى بر چيزى از اينها و ديگر نظر بيفكن بر نعت ارسال رسل براى تو و نعمت خلق عقل در تو، تا تو هدايت بيابى به آن به راه حق، آن وقت نگاه كن در قيمت عملى كه مىكنى، ببين كه چگونه نيست محض است و هرگز مقابله نمى كند با يك نعمت از نعمت هاى نامعدوده الى و جز اين نيست كه مىگردد عمل تو با قيمت، در وقتى كه به موقع و محل رضايت و خشنودى خدا واقع گردد والا تو خودت مىبينى كه مزدور يك روز دراز را به دو درهم كار مىكند و نگهبان يك شب تمام را شب بيدارى مىنمايد به دو دانگ درهم و همچنين اصحاب صنايع و پيشه وران كه هر يك عمل مىكنند درازاى روز را يا شب را به مزد اندكى پس اگر تو كارى بكنى جهت رضايت خدا، يا روزه اى بگيرى از براى او و روزى را صبر كنى بر تشنگى و گرسنگى آن روز، حق تعالى در پاداش تو مىفرمايد: انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب سوره زمر آيه 10 جز اين نيست كه تمام داده مىشوند شكيبا كنندگان، پاداش عمل خودشان را بيرون از حساب.و در حديث قدسى وارد شده كه: اعددت لعبادى الصالحين ما لاعين رات ولا اذن سمعت، و لاخطر على قلب بشر مهيا و آماده كرده ام براى پاداش بندگان شايسته ام نعمتهايى را كه نه چشمى ديده است و نه گوشى شنيده و نه بر قلب كسى خطور كرده است بنابراين، مىيابى كه عمل يك روز تو، به يك درهم مىارزد با احتمال تعب عظيم و اين هم در برابر ظهرانه چاشت يا شام تو خواهد بود، وليكن خدا بيرون از حساب و اندازه اجر به تو داده است.و همچنين اگر شبى را برخيزى براى عبادت و تحصيل رضايت خدا حق تعالى، در پاداش آن فرموده: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون سوره سجده، آيه 17 هيچ كس نمى داند كه چه چيز مخفى و ذخيره شده است براى اين اشخاص از چشم روشنى هنگام پاداش به پاس اعمال خالصى كه فقط براى رضاى خدا و تقرب به درگاه او انجام داده اند. پس قيمت اين عمل اگر براى مردم مىكردى، يك درهم يا دو درهم بود، و از براى خدا كردن اين همه قدر و قيمت بهم مىرساند بلكه ساعتى كه از براى خدا در دو ركعت نماز سنتى، از روى اخلاص و توجه تمام گزارده شود، يا آنكه نفسى كه در آن نفس بگوئى: لااله الاالله خداوند متعال در پاداش آن فرموده: من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب سوره مؤمن، آيه 40 هركس كه كار شايسته اى بكند خلص براى خدا، خواه مرد باشد يا زن، در صورتى كه آن شخص به خدا ايمان داشته باشد، داخل بهشت خواهد شد و روزى داده شود او در بهشت روزى بى حساب و شمار. پس سزاوار است براى شخص عاقل در اين هنگام كه ببيند حقارت و كمى عمل خود را آن وقت منت نبرد به جز از خداى تعالى كه به او توفيق داده در آنچه مشرف به آن گرديده با آن عطا فرموده و بايد مواظف باشد شخص كه مبادا آن كار را طورى قرار دهد كه شايسته خدا نباشد و مبادا آن عمل باعث خشنودى خداى تعالى نگردد، چه آنكه اگر شايسته خدا نباشد، و باعث خشنودى حضرت او نگردد، برميگردد قيمت آن عمل به قيمت اصلى خود كه يك درهم يا دو درهم باشد.اكنون تو قياس كن عمل خودت را در برابر اجر الهى ببين آيا در برابر عشر عشير (يك درهم آن واقع مىشود و آيا تو مىتوانى كه ده يك آنچه بر تو لازم است اتيان كنى البته نمى توانى غير از اظهار عجز و قصور همچنان كه اشاره به آن شده است در خبر حضرت داود على نبينا (عليه السلام) در وقتى كه وحى فرمود خدا به آن حضرت: ان اشكرلى حق شكرى فقال: يا رب كيف اشكرك حق شكرك، و الشكر من نعمتك تستحق عليه شكرا فقال: يا داود اذا عرفت ان ذلك منى فقد شكرتنىاى داود، شكر گزار مرا، حق شكر گزاردن را، عرض كرد: پروردگارا! چگونه مىتوانم شكرگزارى تو را حق شكرگزارى و حال آنكه شكر هم از نعمتهاى تو مىباشد كه در برابر آن سزاوار شكر ديگرى مىباشى؛ خداى تعالى فرمود: اى داود، موقعى كه فهميدى و دانستى كه خود شكرگزارى هم نعمتى مىباشد از جانب من، همين حق شكرگزارى من مىباشد.و روايت شده كه بعضى از واعظين گفتند به برخى از خلفاء: اتراك لو منعت شربة من الماء عند عطشك بم كنت تشتريها؟ قال: بنصف ملكى قال اترها لوحبس عنك خروجها بم كنت تشتريه قال: بالنصف الاخر قال: فلا يغرنك ملك قيمته شربة ماء بگو بدانم اگر بازدارند تو از شربت آبى هنگام تشنگى، چقدر حاضر هستى بخرى آن را؟ خليفه گفت: به نصف مملكت خودم واعظ گفت: اگر در وقت بيرون آمدن آن از مخرج خود، نگذارند خارج شود چقدر راضى هستى بدهى جهت بيرون شدن آن گفت: به نصف ديگر مملكتم واعظ گفت: لاجرم مغرور مباش به مملكتى كه قيمت آن يك شربت آب است.پس با خود فكر كن آيا روزى چند مرتبه آب مىخورى با شرب گواراى آن و چقدر خوراكيهاى گوارار داخل گلوى تو مىشود در عين عافيت و ببين چه مقدار با چشم خود نگاه مىكنى و با گوش خود مىشنوى و با دماغ خويش مىبوئى و مىروى به پاهاى خود به هر جا كه خواسته باشى و مىگيرى با دستت هرچه را مىخواهى، و غير از اينها از نعمتهاى حواس و اعضاى ظاهرى و قواى باطنى كه اطلاع ندارد بر دقايق خلقت و غرايب صنعت آنها، مگر خداى عزوجل. از قبيل مجارى طعام و شراب و تصاريف هضم و تفريق فضولات آن! اگر صرف كنى زمانى دراز فكر خود را در آنها هر آينه تعجب مىكنى از بدايع صنايع الهى در هر يك و اگر مفقود شود بعضى از آنها و طلب كنى طبيبى را كه برگرداند آن عضو را به سلامتى اول خود، خواهى در عوض آن، يك سال و را خدمت كنى و بسيار خوشحال ميشوى به آن و آن مرد طبيب را از جمله منعمان خود ميدانى در صورتى كه چندين مقابل آن از نعمتهاى نامعدوده الهى با تو، سالهاى دراز موجود است و تو از عهده خدمتى در عوض يكى از آنها برنمى آئى، و خداوند متعال نيز در برابر آن نعمتها، خدمت و پاداشى نخواسته است مگر اندكى از اوقات خود را كه صرف عبادت كنى و اگر در اين جمله تاءمل كنى و به عيب اعمال خودت بينا شوى كه چگونه ناچيز است اعمال تو در برابر نعمتهاى خداوند متعال، به هيچ يك از اعمال خود اطمينان و وثوق به هم نمى رسانى، بلكه شرم مىدارى از كردن و بجا آوردن آنها.قال الله تعالى: و ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها ان الله لغفور رحيم سوره نحل، آيه 18 اگر بشماريد نعمتهاى خداى تعالى را احصاء نتوانيد كرد، البته خداوند بسيار آمرزنده و خيلى مهربان است پس نعمتهاى الهى بر تو خارج از حد و غير قابل شمارش است و عمل تو بر تقدير سلامتى از آفات و قبول شدن آن، قابل احصاء و معدود و محدود خواهد بود، پس چگونه در برابر نعمت هاى غير قابل احصاء، تواند بود، پس هرگاه مقابله كنى عمل خود را با نعمتهاى الهى، در نهايت اعتراف و تصديق به تقصير خود خواهى نمود، و تصديق خواهى كرد بزرگوارى خدا را و غير از ياد كردن منتهاى الهى و خوار و حقير شمردن نفس خود را و در معرض غضب و سخط دانستن خود، چاره اى ديگر نيست، تا بسا باشد كه به خاطر همين افكار و اظهار عجز و شرمندگى به پيشگاه بارى تعالى، فائز شوى به رحمت حضرت ايزدى.و فرمود رسول خدا (صلّى الله عليه وآله): من مقت نفسه دون مقت الناس امنه الله من فزع يوم القيمة هر كس دشمن داشته باشد نفس خود را، نه دشمن داشته باشد مردم را، ايمن مىفرمايد خدا او را از فزع و عذاب روز رستخيز.روايت كرده اند كه عابدى الهى مىكرد هفتاد سال، روزها روزه بود وشبها را به عبادت قيام داشت، موقعى از خداى تعالى حاجتى درخواست كرد، خدا حاجت او را بر نياورد، آن مرد عابد رو كرد به نفس خود و خطاب كرد اى نفس! اگر از تو خيرى مىبود نزد خداى تعالى البته خدا برمى آورد حاجت تو را حق متعال به سوى او فرشته اى فرستاد و به او گفت: اى پسر آدم آن ساعتى كه حقير و پست شمردى نفس خود را بهتر بود از عبادت هفتاد سال تو.بارى بعد از اين فكر كن در اين سه چيز.اول: اگر پادشاهى از پادشاهان، جيره اى بدهد به يكى از اتباع و خدمتكاران خود يا طعام و كسوه اى يا درهمى چند به او بدهد، با وجودى كه اينها همه فانى و از بين مىروند، با اين وجود، مىبينى كه آن شخص خدمت مىكند از براى او، انواع خدمت ها را در اوقات شب و روز، و مىكشد خواريها و حقارتها را، چنانچه مىبينى كه يك نفر از خدمه مىايستد بالاى سر ملك، بعضى شب يا تمام شب را، و بيدار مىباشد در پاسبانى و حفاظت آن پادشاه و همچنين به نوبت، خدمت او را مىكنند تا زنده اند و بعضى سعى مىنمايند در مهمات او و برخى مرتكب كارهاى سخت و دشوار مىشوند و به درياها و به سفرهاى دور و دراز مىروند و خود را به مهلكه ها مىاندازند و جان خود را كه عوضى در برابر آن نيست در راه او نثار مىكنند در كارزارها و معركه هاى جنگ با دشمنان او، در صورتى كه در آخرت هيچ نصيبى از پادشاه به آنها نمى رسند پس ببين چگونه متحمل اين همه خدمتها مىشوند از براى خسيسه فانيه دنيا، و با وجود اين، اعتراف دارند به نعمت هاى پادشاه، و اقرار مىنمايند به تفضل او در حق خود و منت مىكشند از او، با آنكه اين نعمت ها در حقيقت از خداى تعالى مىباشد و اگر پادشاه بخواهد يك دانه اى بروياند يا خواسته باشد يك تار موئى بيافريند، هرگز نمى تواند و ايشان (يعنى: خدمه او) همگى اعتقاد دارد كه اين نعمتها از خود پادشاه نمى باشد، با اين وجود، احسان او را بزرگ مىشمارند. پس چگونه تو عمل ناچيز خود را كه مشوب است به اين همه آفتها و نقصانها، در برابر احسان حقيقى خداى تعالى بزرگ مىشمارى در صورتى كه نعمت وجود تو، از خدا مىباشد و او آفريده است تو را، در حالى كه تو چيزى نبودى پس خداى تعالى تربيت كرده است تو را و انعام نموده به تو از نعمتهاى درونى و بيرونى در نفس تو و دين و دنياى تو، به اندازه اى كه عقل و فهم تو و ديگران و وهم و گمان هيچ كس درك آن را نمى كند و خداى تعالى بر اين عمل قليل تو كه مملو است از عيبها و آفتها، ثواب جزيل دائمى قرار داده عيوب و آفتها، بسيار دانستن از شاءن آدم عاقل نيست.دوم: آنكه فكر كنى يك پادشاهى كه از شاءن او است كه همه پادشاهان بزرگ او را خدمت و ستايش كنند، هرگاه دستور بدهد كه هيچ كس شرم و دريغ نكند از اينكه براى او هديه اى بياورد، حتى از آوردن يك برگ سبز به عنوان هديه كسى آزرم نكند. آنوقت، بزرگان و اكابر و امراء و رؤساء و اغنياء، هركدام با انواع هديه هاى گوناگون و پيشكشى هاى مختلفه و جواهرات متنوعه بيايند نزد او و بياورد يك نفر سبزى فروش، برگ سبزى را يا يك نفر روستائى سبد انگورى هديه بياورد كه قيمت آن يك درهم باشد و آن را نزد آن پادشاه ببرد، و در آن حال، آن هديه هاى روى هم ريخته باشد، با وجود آن همه عطيه هاى گوناگون، پادشاه آن بزرگ سبز و ميوه ناچيز را قبول كند و دستور بدهد به خدمتكاران خود كه نفيس ترين خلعتها را بر اندام آن مرد بپوشانند و بفرمايد كه قيمت آن را به صدهزار دينار طلا برسانند و كرامت هاى ديگر نيز به آن شخص بكنند پس هرگاه آن شخص سبزى فروشى و دهاتى كه هديه اى ناچيز را آورده، پيش خود تصور كند كه پيشكشى او زياده بوده است و هديه خود را بزرگ بشمارد و فراموش كند كه آن همه احسانها را پادشاه از نزد خود به او نموده، بلكه همه جايزه هاى شاهانه را در برابر هديه ناچيز خود بداند، آيا مردم نمى گويند كه آن مرد ديوانه است و عقل او زائل گرديده و نمى گويند او سفيهى است بى ادب و نادان.سوم: آن كه پادشاهى كه شاءن او است كه همه پادشاهان خدمت كنند او را امراء، بالاى سر او موظف باشند به ايستادن و بزرگان و مواليان در برابرش متولى خدمت باشند و حكماء و اكابر در پيشگاه او كوچكى كنند. آن وقت هرگاه اين پادشاه اذن و اجازه بدهد به فقيرى تا داخل سراى و بشود و اجازه بدهد يك نفر روستائى را كه نزديك او گردد، به طورى كه جاى ديگران، يعنى: جاى امراء و وزراء و بزرگان سلطان را تنگ كند و از براى او پادشاه جاى معينى و مكان نيكى قرار دهد آيا آنان نمى گويند كه اين پادشاه بسيار احسان نمود به اين آدم فقير روستائى و آيا نمى گويند بسيار نعمت به او داد؟آن وقت اگر آن شخص فقير در اثر منت و اكرام پادشاه، خود را بزرگ بشمارد و عجب كند به خدمت خود آيا مردم نسبت نمى دهند اين مرد را با اين خدمت ناچيز سهل، به سفاهت و جنون و بى خردى و نمى گويند اين مرد ديوانه شده است پس چگونه عجب توان كرد به عبادت خود و حال آنكه از براى پروردگار است پادشاهى آسمانها و زمينها و فروتنى و پستى مىكنند براى حضرت او همه عالميان، و ايستاده اند به خدمتش ملائكه مقربين و انبياى مرسلين و عدد آنها به اندازه اى است كه نمى داند آن را مگر پروردگار عالمين كه آفريننده آنها است. و جمعى از اين ملائكه ها فرو رفته پاهاى ايشان به طورى كه به منتهاى زمين رسيده است و سر آنها به عرش برخورده است با اين عظمت، سرهاى خود را به زير افكنده و سر بالا نمى اندازند هرگز، از بس تعظيم و جلالت الهى را مىدانند و همواره در ذكر و ثناى الهى هستند و تا آخر مدت عمر چنين خواهند بود و در موقعى كه خداى تعالى بخواهد بميراند آنها را، ايشان سر برمى دارند و مىگويند: سبحانك ماعبدناك حق عبادتك منزه و پاك هستى پروردگارا، ما عبادت نكرده ايم تو را حق عبادت را.و البته پوشيده نيست بر كسى حال پيغمبر ما (صلّى الله عليه وآله) در جديت و اجتهادى كه در عبادت پروردگار خود داشت، و حال ائمه اطهار بعد از آن حضرت، كه اگر نوشته شود مقدار كمى از عبادت ايشان، اين كتاب از حد اختصار بيرون و به نهايت اكثار پيوند خواهد شد، با وجود اين، معترف بودند به تقصير خود و گريه مىكردند بر حال خود و حقير مىشمردند طاعت خود را پس تو راضى و خرسند هستى از نفس خود، به و ركعت نمازى كه مملو است از عيبهاى گوناگون و از طرفى خداوند متعال وعده فرموده از ثواب، به قدرى كه به دل هيچ كسى نمى گذرد و تو عجب مىكنى به اينقدر عبادت و بسيار مىشمارى آن را و نمى بينى منت خداى تعالى را نسبت به خود، پس تو چقدر انسان نادان و بشر جاهل و آدم بدى هستى و چقدر چشم سفيد مىباشى.ولى اگر ما تعقل كنيم و از روى تدبر به اعمال خود نظر كنيم، خواهيم يافت آنها را كه به كفه سيئات مايل ترند از كفه حسنات از جهت زيادتى غفلت و بسيارى معايب و تشويش مقاصد و فساد دلها.اللهم لا تكلنا الى اعمالنا، و لا تؤاخذنا، بتفريطنا واهمالنا، و اشملنا و انسك و خذ بنواصى قلوبنا الى جوار قدسك، فقديما سترت، وعظيما غفرت، و جزيلا اعطيت، جسيما ابليت و انت ارحم الراحمين و اكرم الاكرمين فما قدمت عليك ايادينا الا صفرا من الحسنات مملوة بالمعاصى و السيئات و جودك اوسع و اكمل من ان يضيق عمن التجاء اليك و اعتمد بفضلك و رحمتك، و انت دللتنا على جودك، و هديتنا الى فضلك و امرتنا بالدعاء و ضمنت الاجابة و انت الجواد الكريم بار پروردگارا! واگذار مكن ما را به حال خود و مواخذه مفرماى ما را در اثر زياده روى و بيهوده كارى، و شامل ما كن از فضل و انس خود و بكشان زمام دلهاى ما را به سوى همسايگى قدس خود، چه آنكه تو از ديرينه، بخشنده بوده اى و چيزهاى بزرگ عطا مىكنى و احسانهاى سترگ مىبخشى و تو مهربان ترين مهربانان هستى و بزرگوارتر از همه بزرگواران مىباشى، نمى آيد و دراز نمى شود دستهاى ما به سوى، مگر در حالتى كه از حسنات تهى و از گناهان پر مىباشد و از طرفى بخشش تو افزونتر و بالاتر است از آنكه كم بيايد از كسى كه پناه به آن بخشش برده به طورى كه شامل حالش نشود، و نيز افزونتر است از علم آنكه كم بيايد از مشمول شدن حال كسى كه اعتماد نموده به فضل و رحمت تو، تو ما را دلالت كرده اى بر بخشش خود، و راهنمايى نموده اى ما را به افزونى خود و دستور فرموده اى ما را به خواندن و ضمانت نمودى اجابت را و تو بخشنده بزرگوار هستى.نماز جمعه
نماز جمعه اختصاص دارد به اينكه به خاطر بگذرانى كه روز جمعه روز بزرگ و سيد روزها و عيد شريف مىباشد حق تعالى مخصوص گردانيده آن را به اين امت، تا تقرب بجويند به وسيله اين روز، به جوار رحمت او و در شوند از دوزخ و از رانده شدن از درگاه الهى و رغبت كنند در اين روز به رو آوردن و متوجه شدن به اعمال صالحه و تلافى كنند تقصيرات سائر روزهاى هفته خود را و همت خود را برگردانند جانب آنچه مقرب ايشان است به خدا و نزديك است به حضرت پروردگار، كه آن نماز جمعه باشد، و تعبير فرموده است خداوند متعال از نماز جمعه، در كتاب عزيز خود به ذكرالله و مخصوص گردانيده آن را از سائر نمازها به ذكرى كه آن مخصوص اين نماز مىباشد و فرموده: يا ايهاالذين امنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة، فاسعوا الى ذكر الله، و ذروا البيع، ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون سوره جمعه آيه 9 اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خداى تعالى هر موقعى كه منادى ندا سر زد در روز جمعه (براى نماز جمعه) البته بشتابيد به سوى ذكر خدا و رها كنيد خريد و فروش را، چه آنكه اين كار (يعنى: آمدن به سوى نماز جمعه و ذكر خدا) بهتر مىباشد براى شما، اگر فضيلت نماز جمعه را بدانيد.در اين آيه شريفه، نوعى از تاءكيد و تنبيه مىباشد بر اهميت اين كار، كسانى كه بصيرت در ادبيات عربى داشته باشند، متوجه مىشوند. و از اهم رمزهاى آن اين است كه تعبير فرموده از نماز جمعه، به ذكر الله چه آنكه اين اشارت است به آنكه غرض اصلى از نماز، تنها مجرد حركات بدن و سكنات و ركوع و سجود نمى باشد، بلكه مقصود اصلى به ياد بودن خدا مىباشد به قلب و احضار عظمت او سبحانه است به دل.پس در اين نكته سرى مىباشد و البته نماز بازدارنده است از فحشاء و منكر، چنانچه در كلام الهى واقع شده: ان الصلاة تنهى عن الفشحاء و المنكر سوره عنكبوت آيه 45 به درستى كه نماز باز مىدارد شخص را از كارهاى زشت و ناگوار البته نماز در وقتى از فحشاء و منكر، شخص را باز ميدارد كه با توجه تمام و ملاحظه جلال و ساحت قدس الهى بوده باشد. تفسيرهاى زيادى وارد شده در ذيل اين آيه، به طورى كه مىرساند كه مراد از نماز تنها ذكر و جنباندن زبان نمى باشد. پس وقتى كه نماز جمعه چنين قابليت را داشته باشد لاجرم لازم و واجب است اهتمام به آن، زياده بر نمازهاى ديگر، و واجب است مهيا و مستعد شدن مر ملاقات الهى را و ايستادن در برابر خدا، در آن وقت نيكو با طرزى نيكو.و به دل بگذران اين را كه هرگاه فرمان دهد تو را پادشاه بزرگى از پادشاهان دنيا، به تشرف محضر او و آمدن به شتاب در پيشگاه او در وقت معينى، آيا تو مهيا و مستعد نخواهى شد به تمام درجه استعداد؟ آيا مهيا نمى شوى باسكونت و اطمينان و وقار و با لباس فاخر و با استعمال كردن بوى خوش و امثال اينها؟ بر وجهى كه مناسب حال آن پادشاه باشد و از همين جا است كه در روز جمعه، نظافت و بوى خوش و عمامه نهادن و سرتراشى و شارب گرفتن و ناخن چيدن وارد شده است.پس مبادرت كن وقت داخل شدن جمعه به اين شرطها، با دل پاك و كمال توجه به سوى خدا و عمل خالص كه نزديك كننده به خدا باشد و با نيت پيراسته چنانچه مىگردى اين طور در وقت ملاقات پادشاهى از پادشاهان دنيا. و اگر بزرگ نكنى همت خود را در اين چيزها و رو به اين وظائف نياورى. از قبيل: خوشبو نمودن وزينت كردن، ناچار زيان خواهى برد در معامله خود با خدا، و بعد از اين حسرت خواهى خورد. و هر قدر ممكن باشد تو را و بتوانى كه زياد كنى نيت و قصد خود را در آنچه ثواب بر آن مترتب مىشود، البته اين كار و اين نيت را بكن، تا بهره تو افزون و پاداش عمل تو زياد گردد به واسطه آن نيت.پس قصد كن به غسل جمعه كردن، استحباب روز جمعه را و توبه نمودن و داخل شدن مسجد را و همچنين به باقى كارهاى نيك. و در استعمال بوى خوش، قصد كن عمل كردن به سنت پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) را و بزرگ دانستن مسجد و احترام خانه خدا را، چه آن كه خدا دوست ندارد كسى داخل خانه او بشود مگر در حاليكه خوشبو باشد و نيز قصد كن به خوشبو كردن خود حق اشخاصى را كه در پهلوى تو هستند در مسجد، تا از مجاورت تو آزار نكشند و تو را به بدبوئى غيبت نكنند و به سبب غيبت تو ايشان به معصيت نيفتند و گفته اند اگر كسى كارى كند كه مردم در غيبت بيفتند و او قادر باشد و بتواند آن را از خود دفع كند، لاجرم او شريك در معصيت غيبت آنها خواهد بود چنانچه خداى تعالى فرموده: ولاتسبوا الذين يدعون من دون الله، فيسبوا الله عدوا بغير علم سوره انعام آيه 108 ناسزا نگوئيد به كسانى كه مىخوانند غير خدا را (يعنى: به مشركين و بت پرستان بد نگوئيد) زيرا بد گفتن شما به آنها سبب مىشود كه ايشان هم بد بگويند به خداى تعالى كه معبود شما است، از روى ستم و بى دانشى خود.پس هرگاه حاضر شوى به نماز جمعه، حاضر كن دلت را به جهت فهميدن خطبه و موعظه و مستعد و مهيا شو به جهت تلقى اوامر و نواهى كه از شارع مقدس رسيده است پس به درستى كه همين است غرض اصلى از بلند خواندن خطبه و استماع مردمان و حرام بودن سخن گفتن در اثناى خطبه خواندن. پس بده حق هر صاحب حقى را، بسا باشد كه انشاء الله بوده باشى از نوشته شدگان در ديوان سابقين و مقربين زيرا كه مىنويسند نام نمازگزاران را در اين روز شريف، و عرضه مىدارند به حضرت پروردگار، و مىپوشانند برايشان خلعتهاى نور قدسى، و به تحقيق روايت شده است كه: ان الملائكة تقف على ابواب المساجد و بايديهم قراطيس الذهب و اقلام الفضة، يكتبون الاول فالاول و ان الجنان لتزخرف و تزين، و ان الناس يتسابقون اليها على قدر سبقهم الى الصلاة، و لاتزال الملائكة يكتبون الداخل الى ان يخرج الامام، فاذا خرج طويت الصحف و دفعت الاقلام و اجتمعت الملائكة عند المنبر يستمعون الذكر و ان الناس فى المنازل و الخطوة على قدر بكورهم الى الجمعة براستى فرشتگان مىايستند بر درهاى مساجد و در دستهاى خود كاغذهاى طلائى وقلمهاى نقره اى دارند مىنويسند هر كس را كه بيايد در مسجد بامراعات اول و بعد بودن (يعنى: آن را كه جلوتر آمده در اول مىنويسند و آن را كه بعد آمده، بعد مىنويسند) و همانا بهشت زيب و زيور مىشود و مردم پيش مىافتند به سوى بهشت همانطورى كه در دنيا پيشى مىگرفته اند در نماز، و ملائكه مرتب هر كسى را كه داخل مسجد شود مىنويسند، تا موقعى كه امام درآيد. پس وقتى كه امام درآمد كاغذها پيچيده و قلمها برداشته و فرشتگان فرا مىآيند نزد منبر، گوش مىدهند موعظه امام را. آگاه و هوشيار باشيد كه مردم در پستى و رفعت و انحطاط و ارتفاع و بهره مندى، به اندازه صبح خيزى و مهيا شدن آنها است جهت نماز جمعه.پس وقتى كه گذرانيدى اينها را به دل خود و و دانستى كه ملائكه مىشنوند صداى تو را و ايشان دور تو هستند و خداتو را مىبيند پس لازم است بر تو كه رداى هيبت بر دوش اندازى و دراعه آرامش ببر افكنى و در پرده خشيت درآئى تا مستحق شوى كه اضافه شود بر تو رحمت ايزدى و سبك گرداند سنگينى تو را بركت خدا، و مقبول فرمايد نماز تو را و دعاى تو را مستجاب و مسموع نمايد و البته در اين روز زياد كن در ذكر و استغفار و دعاء و تلاوت قرآن، وصلوات بفرست بر پيغمبر و آل او (صلّى الله عليه وآله) و صدقه كن، چه آنكه اين روز شريفى است و فضيلت آن فايض و رحمت آن واسع مىباشد. پس هرگاه محل قابل باشد سعادت حاصل مىگردد، و مراد تو افزونى به دست مىآيد و ياد بياور كه در روز جمعه ساعتى مىباشد كه خدا حاجت هيچ مؤمنى را در آن ساعت برنمى گرداند، پس جهد كن كه ملائكه بيايند نزد تو در وقت دعا كردن، يا در حالت استغفار يا در حالت ذكر؛ به احسن احوال. پس به درستى كه حق تعالى عطا مىكند ذكر را بيشتر از آنچه عطا مىكند وسائل را و اگر ممكن باشد و بتوانى، اقامت كن مجموع اين روز را در مسجد، و الا تا عصر بوده باش با حسن مراقبت و كوشش تمام بسا باشد كه بهره مند شوى به آن ساعتى ذكر شد چه آنكه بعضى گفته اند آن ساعت مبهم است در تمام روز جمعه به واسطه محافظت تمام اوقات آن روز.و روايت شده كه آن ساعت ميانه فارغ شدن امام است از خطبه، تا آنكه مردمان در صفها راست بايستند و بعضى گفته اند: آن ساعت آخر روز جمعه مىباشد تا هنگام فرو رفتن آفتاب و امروز را مخصوص خود بگردان از ميانه ايام هفته، به اميد آنكه بشود كفاره گناهانت و استدراك از براى بقيه ايام هفته و كافى است نماز جمعه در اهتمام به روز جمعه و وظايف آن، به درستى كه خدايتعالى گردانيده است نماز جمعه را افضل اعمال بنى آدم بعد از ايمان. چنانكه ناطق است به اين معنا اخبار، و تصريح كرده اند بر آن علماء آثار و اخبار، به طورى كه دليل آورده اند بر اينكه واجب افضل است از سنت. و نماز يوميه، افضل است از نمازهاى غير يوميه. وصلاة وسطى، افضل است از نمازهاى يوميه. و مختار آن است كه صلاة وسطى نماز ظهر است و نماز جمعه اولى است از نماز ظهر بنابراين نماز جمعه افضل نمازها است. پس ثابت مىشود به همين دليل كه نماز جمعه افضل همه اعمال مىباشد و اين دليل واضحى است.و واجب است اهتمام تمام به شاءن آن و خطر تمام در سستى كردن به شاءن آن مىباشد نسبت به كسى كه در شاءن آن تاءم داشته باشد و به تحقيق آگاه كرده است بر جميع اين امورى كه ذكر شد قول خداى تعالى بعد از امر به آن ذلكم خير لكم ان كنتم تعملون اين كار براى شما بهتر مىباشد اگر شما دانسته باشيد.امر شده است به خواندن سوره جمعه و منافقين در آن چند نماز، تا مكرر شود شنيدن آن و زياد گردد رغبت در آن و در سوره منافقين فرموده است (بعد از آنكه نماز جمعه را در سوره جمعه ذكر ناميده است.): يا ايها الذين امنوا لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكرالله، و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون سوره منافقون آيه 9 اى كسانى كه ايمان و باور داريد خدا را، مبادا غافل كند مالها و فرزندان شما، شما را از ياد و ذكر خدا، چه آنكه هر كس چنين باشد ناچار از زيانكاران خواهد بود پس تكرار اين دقايق در فكر تو، بسا باشد كه سبب شود تا از رستگاران گردى پس حاضر كن دلت را در اين روز براى رستگارى و فوز عظيم خداوندى.نماز عيد
بدان كه عيد، روزى است كه قسمت ميكنند در آن جايزه ها را و پراكنده مىكنند رحمت ها را و افاضه مىكنند موهبت ها را بر كسانى كه روزه داشته اند آن را و قيام نموده اند به وظايف آن. پس زياد كن خشوع خود را در نماز آن روز، و تضرع كن نزد خداى تعالى پيش از نماز و بعد از نماز، و بخواه كه اعمالت را قبول و از تقصيراتت درگذرد. و شرمنده باش از اينكه مبادا عمل تو مردود شود و خودت رسوا و مطرود گردى به درستى كه عيد نيست تنها براى كسى كه لباس فاخر و نو پوشيده باشد، بلكه عيد از براى كسى است كه ايمن و سالم ماند از تهديد و وعيد الهى. و مستحق استقبال كن روز عيد را به آنچه استقبال كردى روز جمعه را از وظائف پاكيزگى و استعمال بوى خوش و غير اينها از اسبابى كنه سبب مهيا شدن و رو آوردند دل به جانب پروردگار خود است. بسا باشد كه صلاحيت مناجات و حضور نزد پروردگار را به هم رسانى از جهت آنكه اين روز، روز تشريف و زمان بلند قدرى است قبول مىشود در اين روز اعمال و مستجاب مىگردد در آن دعوتها. ناچار برگردان شادى خود را در آن به جانب آن چيزى كه خلق شده است عيد براى آن، و عيد را قرار نداده اند، براى آن كه از خوردنيها و پوشيدنيها و غير اينها از لذائذ فانيه دنيويه، محظوظ و بهره مند گردانى نفس خود را، بلكه ناميده اند آن روز را عيد، جهت آنكه مىرسد در آن روز عوائد و اضافات الهى به كسانى كه اعمال خير و تجارت، جهت روز واپسين انجام داده اند و انجام مىدهند.نماز آيات
پس ياد كن زمان صدور علامتهاى وحشتناك، هولهاى آخرت و زلزله هاى آن و هنگام گرفتن خورشيد و ماه، تاريكى روز قيامت و ترس مردم و التجاء ايشان و ازدحام آنها را در عرصه قيامت و وحشت ايشان را از مواخذه و عقوبت و استيصال، وزياد كن در دعا و تضرع و خضوع و خشوع و بيم از رهائى از اين گونه گرفتاريها را در قيامت و برگشتن نور بعد از ظلمت و مسامحه فرمودن خدا از لغزشهاى تو در آن روز. و توبه كن از همه گناهان خود و نيك توبه كن، شايد خدا نظر كند به تو در حالى كه تو شكسته دل، و سربزير و شرمنده باشى از تقصير خود پس قبول كند توبه تو را و مسامحه فرمايد از لغزش تو چه آنكه خداى تعالى توجه مىكند به دلهاى شكسته و دوست مىدارد نفسهاى خاشع و گردنهاى خاضع را و وحشت كن از زير بار گناه ماندن و بيمناك باش از بازگشت بسوى مكافات.نماز طواف
پس حاضر گردان در دلت جلالت صاحب خانه را، و بدان به درستى كه تو ايستاده اى در اين منزل نزد حضرت ملك و حاكم بر حق، كه بر جميع احوال تو مطلع است و بر پنهانيهاى تو محيط و به ظاهر و باطن تو عالم است و در اين موضع بيشتر مراقبت احوال خود كن و تمامتر و زيادت احتراز بنما از غفلت كردن زيرا كه اينجا اصعب و مشكل ترين جاهاست، و با خود بگو: كجائى اى تقصير كننده چرا غافلى از تعظيم الهى در پيش روى او؟ و چرا در برابر او مىباشى و دورى از او؟ و اگر چنانچه مىدانى كه علم او سبحانه، شامل است به جميع اشياء و محيط است به كل مخلوقات پس باز گرد بر سر خشوع و روى بياور به او، و البته حذر كن به سبب اين غفلت و اهمالت از رو گردانيدن خدا از تو و از اين جهت است كه گناهان در اين بقعه هاى شريفه مضاعف و حسنات نيز مضاعف است و فكر كن از آنهائى كه گذشته اند از انبياء و اولياء و صلحاء، پس ببين آثار ايشان و قرب و منزلت آنان را، و آنچه ميراث برده اند به عمل خود و دوست داشتن ايشان سعادت مخلده و نعمتهاى مؤبده آخرت را پس تاءسى كن به ايشان در اعمال عامه و كمال توجه به خدا خاصه، و ترقى كن از اين درجه ها به سوى غير اينها از معارج شريفه و مقامات عاليه.نماز جنازه
پس ياد كن نزد مشاهده جنازه و گذاشتن آن را در برابر خود، آنچه را كه مردگان گذاشته اند از اهل و عيال و اولاد و تركه و اموال خود، و رفته اند به نزد خداى تعالى با دست خالى از جميع چيزها. و همراه نياورده اند مگر اعمال صالحه و آنچه را كه تجارت كرده اند از اعمال آخرت سود كننده و فكر كن در بهجت و تازگى بدنشان كه در حال حيات داشتند، و الحال چگونه تغيير يافته است رنگ پوستشان و رنگ صورتشان و عن قريب محو مىكند مرگ صورتشان را و زايل مىگرداند زمين طراوتشان را و آنچه حاصل شده بوده از براى او. و به ياد بياور با خود كه همين است كه يتيم شده اند اولادش و بيوه مانده اند زنانش و ضايع شده است اموالش و خالى مانده جايش و منقطع شده املش و كثرت حيله و مكرهايش، كه از براى توافق اسباب دنيا مىكرد و غفلت داشت از داخل شدن در اين خاك و رسيدن به آنچه نوشته شده است در كتاب و به ياد آورد ميل او را به قوت و جوانى، و اشتغال او را از آنچه در برابر او بود از مرگ سريع و چگونه بود كه مىرفت و تشييع جنازه اموات مىكرد و حالا از كار افتاده است پاهايش و قوت گيرائى نمانده است در مفصلهايش و فكر كن كه چگونه قبلا حرف مىزد و اكنون زبانش از كار افتاده و چگونه مىخنديد و فعلا متغير شده دندانهايش و چگونه تدبير مىنمود در كارهاى خود نسبت به چيزهايى كه محتاج بود از قوت ساليانه يا زيادتر، در حالى كه نمانده بود ميانه و و مرگش مگر يك ماه يا كمتر، و غافل بود، از آنچه از عالم غيب درباره او اراده داشتند تا ناگهان مرگ دامن او را گرفت در وقتى كه گمان نمى كرد و نمى دانست، ناگاه رسيد به گوشش نداى ملك جبار، به جانب نعمت بهشت يا به جانب آتش و جهنم.فكر كن تو نيز با خودت كه اكنون تو نيز مانند او هستى در غفلت و زود باشد كه عاقبت تو مانند عاقبت او بگردد لاجرم برخيز در اين هنگام به سوى مهيا شدن مرگ و مشغول شو به بسيار كردن زاد و توشه آخرت خود، چه آنكه مسافت راه بسى دور است و عقبه بسى بلند مىباشد و خطر آن بسيار و پشيمانى بعد از مرگ سودى ندارد. پس اينگونه فكرها، آرزوى تو را كوتاه و استعداد تو را به صوالح اعمال افزون مىگرداند.و آگاه باش كه محل به فكر افتادن جهت اعمال خير، خارج از نماز است، چنانچه تحقيق آن ذكر شد.نماز نذر و عهد و...
و اما نذر و عهد و مانند آن البته متذكر باش و اهتمام داشته باش قبول شدن آنها را و در نظر بگير وفا كردن به عهد خدا و امتثال اوامر او را و مبادا واگذارى آنها را، به توهم آنكه اينها در ابتداء واجب نبوده و خودت براى خودت واجب كرده اى زيرا نمازهاى نذرى و عهدى كه ملحق گشته به نمازهاى اصلى، همانا مانند خود نمازهاى اصلى مىباشد در وجوب و در اهميت و عظمت و جلالت و به خاطر خود درآور كه اگر وعده و عهد كنى با پادشاهى از پادشاهان دنيا، جهت بجا آوردن كارى از كارهاى معين كه آن كار در برابر آن پادشاه بجاى بياورى به طوريكه خود پادشاه آن را ببيند و لفظ آن را بشنود چگونه كسى كه اين عهد را با پادشاه كرده باشد، متوجه آن كار مىشود وجد و جهد در آن عمل و اصلاح و محكمى آن مىنمايد و اوقات خود را صرف و سعى خود را تمام مىكند در آنكه آن كار خوب بجا آورده شود چه آنكه پادشاه متوجه آن عمل مىباشد از جهت وعده اى كه شده است خصوصا در موقعى كه آن كار، مؤكد شده باشد به عهد. پس مبادا نظر خداى تعالى را كمتر از نظر يك بنده خدا بدانى، چرا كه اين فكر و اين عمل منشاء نفاق و نمودار شكر مىباشد.بارى، همچنين مراعات وظيفه بنما در هر نمازى به حسب آن نماز، و قيام كن در خور رتبه آن و ادب آن را اتيان كن و البته اكتفامكن بر آنچه ما بيان كرديم از وظايف بلكه تو خود ترقى كن به بالاتر از اينها بانظرى كه خداوند گشوده است بر روى دلت از ابواب معارف چه آنكه درهاى فيوضات الهى مفتوح و بى نهايت است و انوار جود او فائض و بيكران است و دم به دم نفوس انسانى، از عالم غيب مدد مىرسد به اندازه استعداد هر كسى.وفقنا الله و اياكم لتلقى الاسرار، و ادرجنا فى عداد عباده الاخيار الابرار، و اخذ بنواصينا الى رضاه و رحمته، و عاملنا بعفوه و كرمه و مغفرته و استعملنابما علمناه و اشركنا فى ثواب من افدناه، فان ذلك منه و به وله، و هو حسبنا و نعم الوكيل، و هيهنا نقطع الكلام فى هذه الرسالة، حامدين لله تعالى على كل حالة.و فرغ منها مؤلفها، العبد المفتقر الى عفوالله تعالى و كرمه و رحمته زين الدين بن على بن احمد الشامى العاملى، عامله الله تعالى بفضله، يوم السبت تاسع شهر ذى الحجة الحرام، و هو اليوم المبارك، يوم عرفة سنة احدى و خمسين و تسعمائة، حامدا مصليا مسلما مستغفرا من ذنوبه خدا توفيق دهد ما و شمارا براى برخوردارى اسرار و دقائق معنويه، و داخل فرمايد ما را در عداد بندگان نيك خود، و بكشاند ما را به سوى خشنودى و رحمت و خود معامله نمايد با ما به كرم و آمرزش و احسانش، و وادار كند ما را به عمل نمودن بر آنچه به ما آموخته است (يا آن را ياد گرفته ايم، يا ياد داده ايم) و شريك بفرمايد ما را با ثواب هر كسى كه ما چيزى به او افاده داده ايم، چه آنكه اين نعمت افاده از خود مىباشد و خدا ما را بس است و او نيكو وكيلى مىباشد.و اكنون كلام خود را در اينجا تمام كرده در حالى كه سپاس مىگويم خداى تعالى را بر هر حالتى از احوال.مؤلف اين رساله، بنده نيازمند به بخشش و كرم و رحمت خدا، زين الدين بن على بن احمد شاملى عاملى كه خداى تعالى به فضل خود با او معامله فرمايد در روز شنبه نهم ذى الحجة الحرام كه روز مبارك عرفه مىباشد، از سال نهصد و پنجاه و يكم هجرت صاحب شريعت غراء عليه و على اله الاف التحية و الثناء از تاءليف آن فراغت يافت در حالتى كه خداى را حمد ميكرد و رسول و آل او را درود مىفرستاد و از گناهان خود طلب آمرزش از خداى تعالى مىكرد.نكته مهم در اسرار باطنى نماز
از يحيى بن معاذ رازى، مكنى به ابو زكريا، يكى از مشايخ طريقت قرن سوم هجرى قمرى منقول است: كه اقسام و انواع طاعاتى كه موصل و رساننده است بنده را به اصل سعادت اخروى، بسيار است اما مجموع آنها به دو درجه باز گردد: بدنى، مالى.و افضل قسم اول كه عبادت بدنى است، نماز است كه قيام به اداى حقيقت حقوق اين قسم، جز از ارباب قلوب متصور نشود زيرا كه حقيقت نماز مناجات است با حضرت صمديت. كما قال النبى (صلّى الله عليه وآله): الصلوة مناجاة الرب و مناجات مخاطبه بود و مخاطبه معروف مطلق از عارف كامل محقق درست آيد قيام و قرائت و ركوع و سجود و تشهد و تكبير و تسليم، صورت اركان ظاهر نماز است و اين صورت را روحى و اين ظاهر را سرى و معنائى بايد، تا آن حقيقت كه مطلوب است حاصل آيد.اى عزيز! حقيقت نماز، قدامه نار (آتش ديرينه) عنايت است كه از مشعل انوار هدايت، در دل مخصوصان؛ عنايت ازلى مىافروزد كه: الصلوة نور قلب المؤمن تا مصلى محقق به واسطه شعله ضياى آن، معنى انعكاس انوار جبروتى را در مراتب ملكوتى مشاهده مىكند و رقوم آيات اسرار سنريهم اياتنا فى الافاق و فى انفسهم سوره فصلت آيه 53 رااز صفحات اوراق كائنات مىخواند تا آنگاه كه سوابق جذبات، از بوداى كرم، استقبال حال او كند. و كون صغرى و كبرى را شواهد و دلائل در كتم عدم اندازد و خاشاك وجود تعينات و همى را، به آتش فنا بسوزد، و بى زحمت اثقال وجود حدوث براق همت، در فضاى ساحات عالم جبروت راند و در مطالعه سبحات انوار جمال و جلال معبود، از رؤيت ظلمات تكليف رسوم عبادت عابد، فانى گردد.اين چنين نماز گزارنده كه شنيدى، كى برابر بود با غافلى كه باظلمات هوا و هوس نفسانى و كدورات وساوس شيطانى، سر بر زمين مىنهد و برمى دارد. و از سر رسم، قيامى و ركوعى مىآورد و فاتحه اى به غفلت مىخواند.اى عزيز! از فاتحه يك آيه اين است: اياك نعبد و اياك نستعين تو را پرستيم و از تو يارى خواهيم پس چون تو هوا و نفسى را پرستى، و بندگى به فرمان شيطان كنى و در كارها، يارى و مراد و مال از خزينه طلبى اين آيت خواندن از تو دروغ بود و دروغ در شرع حرام است خاصه دروغ بر حق و آيه و من اظلم ممن افترى على الله كذبا سوره انعام آيه 21 بيان اين معنى مىكند و چون اين مقدمات معلوم كنى، بدانيكه عامه خلق از حقيقت و اسرار نماز بى خبرند.روشن تر بيانى مىخواهى گوش دار: اى عزيز!قيام به اداى حقوق اسرار نماز، از قومى درست آيد كه چون قصد مقام عبوديت كنند، نقوش وجود كائنات از لوح تقصير خود محو كنند و به آب ترك ماسوى الله دستها بشويند و به شراب طهور ذكر مضمضمه كنند و به روائح نفخات ربانى استنشاق كنند و رذائل اخلاق بشرى را به استنشاق، طرح كنند و به آب حيات حيا روى بشويند و به زلال توكل، غسل مرافق كنند و از ينبوع ذلت و افتقار مسح سر كشند و اقدام سعى به آب استقامت مسح كنند و در استقبال كعبه، روى دل به قبله حقيقى آرند و در نيت تحريم عهود مخاطبات روحانى، تجديد كنند و در تكبير پستى ذرات موجودات را در اشعه آفتاب كبريا، محو ببينند و در رفع يدين تعلقات اوهام فساده و تصورات باطله را، پس پشت اندازند و در سبحانك اللهم و بحمدك به جناح تنزيه، در فضاى عالم قدس طيران كنند و در تعويذ پناه به حصن عصمت فاطر كائنات گيرند و در) بسم الله بدايت صبح دولت عاشقان از مشرق، عنايت، طلوع كند و در الحمدلله سريان افضال و انعام حضرت نامتناهى، در مظاهر مراتب علويات و سفليات مشاهده افتد و در الرحمن الرحيم درياى راءفت و رحمت بيكران بيند كه در جداول اعيان وجود، روان گشته پس سفينه وجود اين طايفه در تلاطم امواج اسرار بحر احديت غرق گردد و بحر ازل با بحر ابد، آميزد و حقيقت مالك يوم الدين اشكار گردد پس سباحان قضا آن غرق شدگان درياى وحدت را به كمند تقدير، به ساحل تكليف كشند، پس كمر عبوديت بر ميان جان بندند تا اياك نعبد گفته آيد پس مشرفان عالم اسباب عظم، اثقال امانت تكليف را، بر نظر آن سوختگان باديه فراق عرضه دهند.بلبل زبان حال ايشان به استمداد عنايت حضرت لايزال و اياك نستعين سرائيدن گيرد چون روح بزرگ را كه عنقاى فضاحت ساحات لاهوتى است از قعر چاه طبيعت نظر بر مراتب درجات سالكان بارگاه حضرت ذوالجلال افتد كه در معراج ترقى، عروج مىكند، خواطف طمع فضل وى را دريابد و اهدنا الصراط المستقيم ناطق وقت شود پس از نديمان مجلس انس، كه در عالم ارواح، شراب خطاب الست با هم مىخورند، ياد آرند و صراط الذين انعمت عليهم بگويند اين مردودان بيچاره مهجور و مطرودان سرگشته مبتور را بينند، بركنار بساط قبول محروم مانده، و در ظلمات تيه غفلت گم گشته، غير المغضوب عليهم ولاالضالين گفته آيد.اى عزيز! نمى دانم از اين سخنان چه فهم خواهى كرد، اگر در همه عمرت، يكبار اينچنين فاتحه خواندن دست دهد، گوى دولت از ميدان مسابقت مبارزان صفوف ولايت بردى و به آنجا كه بايد برسى، رسيدى.شعر
اگر دل از غم دنيا جدا توانى كرد؟
اگر به آب رياضت برآورى غسلى
ز منلات هوس گر برون نهى قدمى
اگر ز هستى خود، بگذرى يقين مىدان
وليك اين عمل رهروان چالاك است
نه دست و پا مىامل را فرو توانى بست
چو بو على ببر از خلق و گوشه اى بنشين
مگر كه خوى دل از خلق وا توانى كرد
نشاط و عيش به باغ بقا توانى كرد
همه كدورت دل را صفا توانى كرد
نزول در حرم كبريا توانى كرد
كه عرش و فرش و فلك، زير پا توانى كرد
تو نازنين جهانى كجا توانى كرد
نه رنگ و بوى جهان را رها توانى كرد
مگر كه خوى دل از خلق وا توانى كرد
مگر كه خوى دل از خلق وا توانى كرد
تعقيبات
سفارش شده است كه بعد از اتمام نماز، سه مرتبه البته اكبر گفته شود وسپس آية الكرسى: الله لااله الا هو الحى القيوم، لاتاءخذه سنة و لانوم، له مافى السموات و ما فى الارض، من ذالذى يشفع عنده الا باذنه يعلم مابين ايديهم و ما خلفهم و لايحيطون به شى ء من علمه الابما شاء، وسع كرسية السموات و الارض، و لايؤده، حفظهما، و هو العلى العظيم * لااكراه فى الدين، قد تبين الرشد من الغى، فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله، فقد استمسك بالعروة الوثقى لانفصام لها، والله سميع عليم الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور، و الذين كفروا اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات اولئك اصحاب النار، هم فيها خالدون و تسبيحات حضرت زهرا سلام الله عليها (سى و چهار مرتبه الحمدلله) خوانده شود و بعد سه مرتبه سوره توحيد و سه مرتبه صلوات و سه مرتبه آيه مباركه: و من يتق الله، يجعل له مخرجا، و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه، ان الله بالغ امره، قد جعل الله لكل شى ء قدرا سوره طلاق آيه 3 خوانده شود.درباره عظمت آيه مباركه فوق، همين بس است كه ابوذر عليه الرحمة روايت مىكند: (پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) فرمودند: من يك آيه در قرآن مىشناسم كه اگر همه مردم فقط آن را گرفته و نسب العين قرار دهند، كفايت مىكند و رسول خدا مرتب ايه مباركه فوق را تلاوت مىكردند) اگر انسان توجه به كلام رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله) داشته باشد و با حضور قلب و توجه به معانى آيه آن را براى هر مشكلى (چه مادى و چه معنوى) بخواند، خداوند به بركت اين آيه مباركه مشكلات او را حل مىفرمايد. آيه مباركه فوق (اكسير اعظم) است اگر كسى قدرش را بداند و با اخلاص مشغول تلاوت آن باشد. (سرى عظيم گفته شد، درياب).براى نمازهاى روزانه تعقيبات مشتركه و مخصوص هر نماز، در مفاتيح الجنان مرحوم حاج شيخ عباس قمى (رحمه الله) موجود است به آنجا مراجعه فرمائيد.در ضمن بعضى اياتى كه خيلى سفارش شده با حضور قلب و باتوجه كامل به معانى آنها، بعد از هر نماز خوانده شود، عبارتند از:1 - آيه 18 و 19 سوره مباركه آل عمران (آيه شهادت:) شهدالله انه لااله الاهو، و الملائكة و اولوالعلم قائما بالقسط، لااله الا هو العزيز الحكيم ان الذين عندالله الاسلام و مااختلف الذين اتواالكتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم و من يكفر بايات الله فان الله سريع الحساب2 - آيه 26 و 27 سوره مباركه آل عمران (آيه ملك): قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء، و تعز من تشاء، و تذل من تشاء، بيدك الخير انك على كل شى ء قدير تولج اليل فى النهار و تولج النهار فى اليل و تخرج الحى من الميت، و تخرج الميت من الحى، و ترزق من تشاء بغير حساب3 - آيه 54 تا 56 سوره اعراف (آيه سخره): ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يغشى اليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره الاله الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين * ادعواربكم تضرعا و خفية انه لا يحب المعتمدين* ولا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمت الله قريب من المحسنين4 - آيه 285 و 286 سوره مباركه بقره: امن الرسول بماانزل اليه من ربه و المؤمنون، كل امن بالله و ملائكته و كتبه و رسله، لانفرق بين احد من رسله، و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير لايكلف الله نفسا الا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت ربنا لاتؤاخذنا ان نسينا او اخطانا، ربنا و لاتحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا، ولاتحملنا مالاطاقة لنا به، واعف عنا و اغفرلنا و ارحمنا، انت مولينا فانصرنا على القوم الكافرين جابربن عبدالله انصارى از رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله) روايت مىكند كه پيامبر اكرم فرمودند: خداوند تبارك و تعالى به من فرمودند: براى تو و امت تو گنجى از گنجهاى عرش خود عطا كرده ام و آن سوره مباركه حمد و آخر سوره بقره است.5 - آيه آخر سوره مباركه كهف: قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد، فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا ولايشرك بعبادة ربه احدا در روايت است كه هر كس بخواهد خداوند او را موفق به عمل صالح گرداند، آيه مباركه فوق را زياد بخواند.6 - آيه 35 سوره مباركه نور (آيه نور): الله نورالسموات و الارض، مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى يوقد من شجرة مباركة زيتونه لاشرقية و لاغربية، يكاد زيتها يضى ء و لو لم تمسسه نار، نور على نور، يهدى الله لنوره، من يشاء، و يضرب الله الامثال للناس، و الله بكل شى ء عليم7 - آيه آخر سوره مباركه فتح: محمدرسول الله، والذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم، تريهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا، سيماهم فى وجوههم من اثر السجود، ذلك مثلهم فى التورية و مثلهم فى الانجيل كزرع، اخرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه، يعجب الزارع ليغيظ بهم الكفار، وعدالله الذين امنوا و عملواالصالحات، منهم مغفرة و اجرا عظيما8 - آيه 1، 2، 3، 4، 5، 6 سوره مباركه حديد: اعوذبالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم، سبح لله ما فى السموات والارض، يحيى و هو العزيز الحكيم له ملك السموات و الارض، يحيى و يميت و هو على كل شى ء قدير. هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن، و هو به كل شى ء عليم هو الذين خلق السموات فى ستة ايام، ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ماينزل من السماء، و ما يعرج فيها، و هو معكم اين ماكنتم و الله بما تعملون بصير له ملك السموات و الارض و الى الله ترجع الامور، يولج اليل فى النهار و يولج النهار، فى اليل، و هو عليم بذات الصدور9- چهار آيه آخر سوره مباركه حشر: لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الامثال نضربهاللناس لعلهم يتفكرون * هوالله الذى لااله الاهو، عالم الغيب و الشهادة هوالرحمن الرحيم * هوالله الذى لااله الاهو، الملك القدوس السلام مؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر، سبحان الله عما يشركون * هوالله الخالق البارى ء المصور له الاسماء الحسنى، يسبح له ما فى السموات والارض، و هوالعزيز الحكيم پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) فرمودند: هر صبح و شام سه مرتبه آيات فوق را با اعوذبالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم بخوانيد.10 - رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) فرمودند: هر كه خواهد خداوند او را در روز قيامت بر اعمال زشت او مطلع نگرداند ونامه گناهان او را نگشايد، بعد از هر نماز، اين دعا را با توجه به معانيش بخواند: اللهم ان مغفرتك ارجى من عملى، و ان رحمتك اوسع من ذنبى، اللهم ان كان ذنبى عندك عظيما فعفوك اعظم من ذنبى، اللهم ان لم اكن اهلا ان ترحمنى، فرحمتك اهل ان تبلغنى و تسعنى، لانها وسعت كل شى ء، يا ارحم الراحميناذكار مهم
براى عزيزانى كه بيشتر دوست دارند با معنويت ماءنوس باشند و خداوند در دل آنها را به سوى نور هدايت و صراط مستقيم و شاهراه ولايت مولى الكونين ولى الله الاعظم اميرالمؤمنين (عليه السلام) بازگرداند، بعد از هر نماز اين ذكرها را با حضور قلب و اخلاص كامل، در محل خلوت مشغول باشند.الف: صد مرتبه صلوات اللهم صلى على محمد و آل محمد!ب: هفتاد مرتبه استغفار استغفر الله ربى و اتوب اليه يا استغفرالله و اسئله التوبةج: صد و ده مرتبه لااله الاانت سبحانك انى كنت من الظالمين د: هفتاد مرتبه لافتى الا على، لاسيف الاذوالفقاره: يازده مرتبه در حال ايستاده اللهم صلى على وليك القائم بامرك المهدىو: مخصوص نماز صبح: ده مرتبه يا حى يا قيومز: مخصوص نماز مغرب: چهل و يك مرتبه يا حى يا قيوم، يا حى و لااله الا انت، اسئلك ان تحيى قلبى نور معرفتك يا اللهسى و سه مرتبه لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيمبراى اذكار فوق، ثواب فراوان و اثرات عجيب و آثار غريب و زايد الوصفى، از ائمه معصومين عليهم السلام، و مشايخ ذكر و صاحبان طريقت و عرفاى بزرگ رحمه الله ذكر شده است، غفلت نفرمائيد. چون هدف بر اختصار است لذا از نقل احاديث شريف درباره ثواب و اثرات اذكار فوق خوددارى مىشود. چه خوش و زيبا فرموده، عارف كامل حاج شيخ حسنعلى اصفهانى (قدس سره الشريف).
خوش آنكه دلش ز ذكر، پر نور شود
انديشه كثرت از ميان برخيزد
ذاكر همه ذكر و ذكر، مذكور شود
وز پرتو ذكر، نفس مقهور شود
ذاكر همه ذكر و ذكر، مذكور شود
ذاكر همه ذكر و ذكر، مذكور شود
چند نكته مهم براى اهل ذكر
عزيزانى كه مشغول ذكر هستند بايد توجه كافى و لازم داشته باشند، اگر بخواهند در وادى (ذكر قدم گذارند و از اين درياى بيكران الهى، گوهرهاى بى نظير و گرانبها بدست آورند، شرايط ذيل را تا آنجا كه مقدور باشد حتما بجاى آرند.اول: بايد در طول زندگى هميشه سعى كنند غذاى حلال (كه گير نمى آيد) بخورند و تا آن جا كه به سلامتيشان ضرر نداشته باشد، غذا كم بخورند، چون فرموده اند:
اندرون از طعام خالى دار
غير ناكامى در اين ره كام نيست
راه عشق است اين ره حمام نيست
تا در او نور معرفت بينى
راه عشق است اين ره حمام نيست
راه عشق است اين ره حمام نيست
نخست موعظه پير مىفروش اينست
از حقيقت بر تو نگشايد درى
زين مجازى مردمان تا نگذرى
كه از مصاحب ناجنس احتراز كنيد
زين مجازى مردمان تا نگذرى
زين مجازى مردمان تا نگذرى
هرگنج سعادت كه خدا داد به حافظ
از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود
از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود
از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود
تتمه:
در هر حال از خدا نبايد غافل بود
يك چشم زدن غافل از آن ماه نباشيد
اينهمه گفتيم ليك اندر بسيج
عنايات حق و خاصان حق
گر ملك باشد سياهتش ورق
شايد كه هنگامى كند آگاه نباشيد
بى عنايات خدا هيچم، هيچبى
گر ملك باشد سياهتش ورق
گر ملك باشد سياهتش ورق
چند دستور ختم
1 - دستور ختم آيه مباركه: و من يتق الله، يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره، قد جعل الله لكل شى ء قدرا سوره طلاق آيه 3 جهت رفع مشكلات (مادى و معنوى) چهل روز بعد از نماز صبح، هر روز: يك حمد و سه مرتبه سوره توحيد و چهارده صلوات، هديه به ساحت مقدس چهارده معصوم و مشايخ واسطه ذكر صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) خوانده شود. سپس آيه را با اخلاص كامل و حضور قلب و توجه به معانى آن، (159) مرتبه روز آخر (169) مرتبه (كه جمعا 6370 مرتبه عدد آيه مىشود) بخواند، بعد از اتمام دوباره: يك حمد و سه مرتبه سوره توحيد و چهارده صلوات بخواند، سر به سجده گذارد و از خداوند متعال با تضرع و اصرار حاجت خود را بخواهد. انشاءالله به بركت اين آيه و توجه چهارده معصوم و مشايخ واسطه ذكر صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين حاجت روا گردد.2 - دستور ختم سوره توحيد: جهت رفع گرفتارى و رسيدن به حوائج شرعى، قرائت هزار مرتبه سوره مباركه توحيد در يك مجلس و در جاى خلوت، بسيار مجرب است.توجه:
اگر كسى بخواهد به صورت نماز انجام دهد، دو ركعت نماز به جاى آورد، در ركعت اول، بعد از سوره حمد هزار مرتبه سوره توحيد و در ركعت دوم، بعد از سوره حمد يك مرتبه سوره توحيد بخواند، بعد از اتمام نماز سر به سجده گزارد و از خداوند متعال حاجت خود را بخواهد، انشاء الله خداوند به فضل و كرم و رحمت خود حاجت را برآورده گرداند.در روايت است كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين دو ركعت نماز را به اين كيفيت بجا مىآورد، پس سر از سجده برميداشت و مىفرمود: بحق آن خداوندى كه جانم به دست قدرت اوست، هركس اين نماز را انجام دهد، هر حاجت از خدا بخواهد، البته خداوند از فضل و كرم و رحمت خود عطا كند و اگر بعدد ريگهاى بيابان گناه داشته باشد، خداوند بيامرزد.در ضمن بعد از اتمام نماز، اين دعا را با اخلاص كامل و با حالت تضرع بخوانيد:يا الله يا الله،يا الله يا رحمن، يا الله يا رحيم، يا الله يا ملك، يا الله يا قدوس، يا الله يا سلام، يا الله يا مؤمن، يا الله يا مهيمن، يا الله يا عزيز، يا الله يا جبار، يا الله يا متكبر، يا الله يا خالق، يا الله يا بارى ء، يا الله يا مصور، يا الله يا علالم، يا الله يا عظيم، يا الله يا عليم، يا الله يا كريم، يا الله يا حليم، يا الله يا حكيم، ياالله يا سميع، يا الله يا بصير، يا الله يا قريب، يا الله يا مجيب، يا الله يا جواد، يا الله يا ماجد، يا الله يا ملى، يا الله يا وفى، يا الله يا مولى، يا الله يا قاضى، يا الله يا سريع، يا الله يا شديد، يا الله يا رؤف، يا الله يا رقيب، يا الله يا مجيد، يا الله حفيظ، يا الله يا محيط، يا الله يا سيد السادات، يا الله يا اول، يا الله يا اخر، يا الله يا ظاهر، يا الله يا باطن، يا الله يا فاخر، يا الله يا قاهر، يا الله يا رباه، يا الله يا رباه، يا الله يا رباه، يا الله يا ودود، يا الله يا نور، يا الله يا رافع، يا الله يا مانع، يا الله يا دافع، يا الله يا فاتح، يا الله يا نفاح، يا الله يا جليل، يا الله يا جميل، يا الله يا شهيد، يا الله يا شاهد، يا الله يا مغيث، يا الله يا حبيب، يا الله يا فاطر، يا الله يا مطهر، يا الله يا ملك، يا الله يا مقتدر، يا الله يا قابض، يا الله يا باسط، يا الله يا محيى، يا الله يا مميت، يا الله يا باعث، يا الله يا وارث، يا الله يا معطى، يا الله يا مفضل، يا الله يا منعم، يا الله يا حق، يا الله يا مبين، يا الله يا طيب، يا لاله يا محسن، يا الله يا مجمل، يا الله يا مبدى ء، يا الله يا معيد، يا الله يا بارى ء، يا الله يا بديع، يا الله يا هادى، يا الله يا كافى، يا الله يا شافى، يا الله يا على، يا الله يا عظيم، يا الله يا حنان، يا الله يا منان، يا الله يا ذا الطول، يا الله يا متعالى، يا الله يا عدل، يا لاله يا ذالمعارج، يا الله يا صادق، يا الله يا صدوق، يا الله يا ديان، يا الله يا باقى، يا الله يا واقى، يا الله ياذالجلال، يا الله يا ذالاكرام، يا الله يا محمود، يا الله يا معبود، يا الله يا صانع، يا الله يا معين، يا الله يا مكون، يا الله يا فعال، يا الله لطيف، يا الله يا غفور، يا الله يا شكور، يا الله يا نور، يا الله يا قدير، يا الله يا رباه، يا الله يا رباه، يا الله يا رباه، يا الله يا رباه، يا الله اسئلك ان تصلى على محمد و اله محمد، و تمن على برضاك و تعفو عنى بحملك و توسع على من رزقك الحلال الطيب من حيث احتسب و من حيث لا احتسب، فانى عبدك ليس لى احد سواك، ولا احد اسئله غيرك يا ارحم الراحمين، ماشاء الله لاقوة الا بالله العلى العظيميادآورى:
اين نماز اگر در شب و روز جمعه و يا در شب و روز دوشنبه انجام شود، مجربتر است.3 - دستور ختم نام مبارك مولاى متقيان امير مؤمنان على بن ابيطالب (عليه السلام) است كه به هر نيتى چه درباره امور دنيا و چه راجع به آخرت، چه براى برطرف شدن مشكلات و يا نجات از گرفتاريها بسيار مؤثر است بدين صورت كه چهل روز بعد از نماز صبح روبه قبله نشسته هديه به ساحت مقدس انبياء و اولياء مخصوصا خاندان پاك نبوت و امامت يك حمد و سه مرتبه سوره توحيد و چهارده مرتبه صلوات فرستاده و سپس بگويد: الله صمدى، من عندك مددى و عليك معتمدى ناد عليا مظهر العجائب تجده، عونا لك فى النوائب، كل هم و غم سينجلى بولايتك (يا على هزار مرتبه) بعد از اتمام ذكر نيز، يك حمد و سه مرتبه سوره توحيد و چهارده صلوات هديه به ارواح طيبه انبياء و اولياء بخواند، انشاء الله در اسرع وقت حاجت روا گردد.چه زيبا سروده حافظ شيرازى (رحمه الله):
در مذهب ما كلام حق، ناد عليست
ستاز جمله آفرينش كون و مكان
مقصود خدا، على و اولاد عليست
طاعت كه بود قبول حق ياد علي
مقصود خدا، على و اولاد عليست
مقصود خدا، على و اولاد عليست