فصـــل دوم - شناخت عربستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت عربستان - نسخه متنی

بعثه مقام معظم رهبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصـــل دوم

آلسعـود بر اريكه قدرت

آلسعــود

سالهاىاولقرنبيستم،دوران اوجسياستاستعمارىوفعاليّتهاى اقتصادى و ژئوپلتيك انگلستان در خاورميانه و خليج فارس بود. خطر پيشرفت سريع آلمان در منطقه كه تا عراق و خليج فارس پيش آمده بود و راه هند را به خطر مىانداخت، دولت انگليس را بر آن داشت تا از سويى داردانل و باب المَنْدَب و ساير تنگهها و معابر و بنادر راه هند را در كنترل خود درآورد و از سوى ديگر قدرت خويش را در خليج فارس و درياى عمان تثبيت و بىرقيب و دولتهاى منطقه را فرمانبردار خويش سازد. در همين مسير «لرد كرزن» نايبالسلطنه انگليس (در مستعمرات هند) به سال 1321/1903 به خليج فارس آمد و شيخ كويت و ساير مشايخ كنار خليج را تحت الحمايه دولت متبوع خود ساخت و راهدريايى خليج فارس و درياى عمان را بر روى آلمان و ساير دول اروپايى بست. دولت انگليس در سال 1322/1904 با شتاب اختلافات خود را با فرانسه و روس رفع كرد و با آن دو دولت، اتحاديهاى براى رويارويى با آلمان تشكيل داد. در سال 1325/1907 روس و انگليس براى بريدن پاى آلمان از خاورميانه و خليج فارس، طبق معاهدهاى مناطق نفوذ و فعاليت خود را در ايران و ساير بلاد منطقه قسمت كردند. دولت انگليس براى تأسيس پايگاه مطمئنى در منطقه، از طرفى شريف حسين پادشاه حجاز را به وسيله كلنل لورنس فريب داد و به فكر تأسيس دولت متحد اسلامى و اتحاد اسلام و عرب انداخت و از طرف ديگر دفتر اتحاد اسلام «پان اسلاميزم» را در لندن تأسيس نمود و سر رشته ارتباط سران و دولتمردان كشورهاى مسلمان را در دست خود گرفت. ـ همان دفترى كه بعدها بيشتر مناديان وحدت اسلام با آن سر و كار پيدا كردند ـ بنا به اصل «فَرِّق تَسُدْ = تفرقه بينداز تا در مقام رياست باقى بمانى» دنياى اسلام را تجزيه و تضعيف كرد و به بهانههاى ناسيوناليستى، آنها را به جان هم انداخت و دولتمردان مسلمان را زير بال خود گرفت. بعد هم كه آلمان در برابر او سرسختى نشان داد، جنگ جهانى را به راه انداخت كه حاصل آن شكست آلمان و عثمانى و روى كار آمدن دولتهاى دستنشانده و احزاب نژادپرست و تقويت قوميت عربى... و مآلاً سيادت انگلستان بر خاورميانه عربى بود. خانم گِرتُورد بل منشى سرپرسى كاكس كميسر عالى انگليس در بغداد، ضمن نامهاى كه به پدرش نوشته سياست بريتانيا را در خاورميانه ضمن يك جمله چنين خلاصه كرده است: «پدر! از بس كه شاه ساختم خسته شدم!» آلسعود از اعقاب ربيعة بن نزار بن معد بن عدنان و از بنى بكر بن وائل و بنى ذُهْل بن شيبان بشمار مىروند. چون جدّ اعلاى ايشان محمد بن سُعود در درعيّه بر بنياد تعاليم ابن عبدالوهاب حكومت اين طايفه را تأسيس كرد آنان را «آلسُعود» خواندند. نسبت سعود را چنين آوردهاند: سعود بن مُقرّن بن مَرْخان بن ابراهيم بن موسى بن ربيعة بن مانع مريدى. در مدت دويست ساله حكومت آلسعود دو امير در اين خاندان به قدرت و مهابت و قساوت شهرت يافتند; يكى عبدالعزيز بن محمد بن سعود(9) و ديگرى عبدالعزيز بن عبدالرحمان. اولى به پشتيبانى شيخ محمد بن عبدالوهاب كشورى وسيع به تصرف آورد و دومى مملكت عربى سعودى را تأسيس كرد. در سال 1187/1773 تار و مار كرد و پس از مرگ دهام شهر رياض را به تصرف آورد. در 1190/1776 شهر ثَرْمَدَه را گشود و سال بعد دو ناحيه مهم سُدَيْر و وَشْم تسليم او شدند.(11) سپس با امير عيينه و ساير مشايخ نجد پيمان آشتى منعقد كرد و بيشتر قبايل آن خطه به عقيدت وهابى گراييدند. او اراضى خرج و تهامه و شهرهاى مجمعه و حرمه و بُرَيْدَه را تصرف كرد و در جنگ با غالب بن مُساعد شريف مكه، پيروزى با او بود. در حمله به جبل شَمَّر و حايل و قصيم بعد از قتل و غارت بسيار، آن نواحى را به تصرف آورد و با قتل عامهاى بىرحمانه، اعراب سراسر عربستان را مرعوب و فرمانبردار خود ساخت. اگر درنده خويى عبدالعزيز و پسرش سعود نبود، نه امارت سعودى دوام مىيافت و نه مسلك وهابى رواج پيدا مىكرد. به فرمان او هر مسلمان غير وهابى چه شيعى و چه سنى واجبالقتل و مال و ناموسش بر وهابيان حلال بود. تا كشف نفت هزينه ارتش و بودجه كشور سعودى از همين محلها، تأمين مىشد. از جمله فتوحات عبدالعزيز كه موجب شهرت او در عربستان شد، فتح مكه و مدينه وطايف بود كه مشاهد متبركه و قبور ائمّه را ويران كرد و رسوم وهابى را در حجاز جارى ساخت. تصرّف بحرين و چند امارت ساحلى خليج فارس سابقهاى براى آلسعود بوجود آورده كه همواره به آن استناد مىكنند. در اواخر امارت عبدالعزيز بود كه شيخ، در عمر نود و يك سالگى ـ و به قول «ابن بِشْر» مورخ نجدى در نود و هشت سالگى درگذشت. از كارهاى ننگين عهد عبدالعزيز اين بود كه پسرش سعود به امر او و فتواى علماى وهابى در فروردين 1217 هـ . ق. به كربلا حمله كرد واهالى آن شهر مقدس را قتل عام نمود، حرم حسين بن على ـ ع ـ وعباس بن على ـ ع ـ را ويران كرده به آتش كشيد. در اين حمله كه به بهانه دستاندازى اعراب شيعى خزاعِل به حُجاج نجدى صورت گرفت شهر كربلا كاملاً غارت شد و خيابانهاى آن از كشتگان انباشته گرديد. اعراب وهابى كشتگان را برهنه مىكردند و لباسشان را مىربودند.(12) به مشاهد كربلا هر اهانتى توانستند كردند و جواهرات نفيس و پردهها و قنديلها و هر چه طلا و نقره و اشياء گرانبها و نذورات كه در خزانه حرمها بود به يغما بردند. سپس اشياء غارتى را بر شتران بار كرده به طرف نجد بازگشتند. مىخواستند نجف را نيز ويران و قتل عام كنند ليكن سيلاب بهارى راه را برايشان بست و ناچار به درعيّه بازگشتند. محمد تقى سپهر شرح حالى درباره حمله سعودى به كربلا نوشته كه خالى از اشتباه نيست ولى خواندنى است. او مىنويسد: «عبدالوهاب نامى از عرب باديه سفر بصره كرد و در نزد يك تن از علماى بصره كه محمد نام داشت يك چند از زمان متعلّم بود و آن گاه از آنجا به اراضى ايران آمده در اصفهان متوقف گشت و در نزد علما به تحصيل علم نحو و صرف و معانى و بيان پرداخت و نيز از اصول و فقه بهره تمام يافت و در مسائل شرعيّه آغاز اجتهاد نهاد. و در اجتهاد خويش اصل و فرع دين چنان نهاد كه خداى فرد، رسل و رسائل بفرستاد و پيغمبر آخرالزمان قرآن بياورد و دين خويش بنمود. بعد از او خلفا هر يك مجتهدى بودند مانند ابوبكر و عمر و عثمان و على وشافعى و ابوحنيفه و جعفر صادق. بدينگونه مجتهدى از پى مجتهدى ديگر برسد و بايد مجتهدين استخراج مسائل از كتاب خداى كنند. و بسيار چيز را بدعت دانست. از جمله بناى قباب عاليه بر قبور ائمّه و انبيا و تذهيب بقاع به زر و سيم و موقوف داشتن اشياء نفيسه در مضاجع متبركه و طواف مراقد ايشان و تقبيل عتبه را شرك دانست ومرتكبين اين اعمال را با بتپرستان برابر نهاد... با اين عقايد از اصفهان به وطن خويش مراجعت كرد و با عبدالعزيز كه يكى از مشايخ عرب بود پيوست و او را با خود در اين عقايد همدست كرد... عبدالعزيز را به خاطر آمد كه بر قلعه نجف تاختن كرده قبه مبارك را پست كند و موقوفات بقعه شريفه را برگيرد و زائرين آن حضرت را كه به گمان خود بتپرست مىپنداشت مقتول سازد. پس لشكرى به مسعود داده و او را بدين مهمّ مأمور داشت. مسعود با مردم خود به طرف نجف اشرف سرعت نموده قلعه نجف را به محاصره انداخت وچند كرت يورش به قلعه برده مقصود حاصل نكرد و از آنجا بى نيل مرام مراجعت كرده آهنگ كربلا نمود و با دوازده هزار تن از ابطال رجال خود چون سيلاب بلامنافضةً به كربلا درآمد و در اين هنگام بامداد روز عيد غدير بود. پس تيغ بى دريغ در سكنه آن بلده نهاده پنج هزار تن از مرد و زن مقتول ساختند و ضريح مبارك را در هم شكسته آلات زر و سيم و جواهر رنگين و لآلى ثمين كه سالهاى فراوان از هر كشورى و كشورستانى بدانجام حمل داده و خزينه نهاده بودند به نهب و غارت برگرفته قناديل زرين سيمين از را فرود آوردند و خشتهاى زر احمر را از ايوان مطهر باز كردند و چندان كه توانستند در تخريب آثار وبنا كوشش كردند و بعد از شش ساعت از شهر بيرون شدند و اشياء منهوبه را بر شتران خويش نهاده به جانب درعيّه كوچ كردند» ـ در هامش گزارش سپهر بايد يادآورى شود كه نام رهبر مذهبى وهابى محمد بن عبدالوهاب بوده و او با محمد بن سعود پدر عبدالعزيز پيمان همكارى بسته است. نام پسر عبدالعزيز هم سعود بوده و حمله سعود به نجف بعد از كربلا بوده است. امّا يكى هم پيدا شد كه به شيوه خود وهابيان از امير سعودى انتقام بگيرد. در تابستان 1218 /1803 روزى عبدالعزيز هشتاد و سه ساله در مسجد طريف در درعيه پيشاپيش نمازگزاران امامت مىكرد. ناگاه مردى در كسوت درويشان از پشت سر بر او حمله كرد و كارد خود را تا دسته در پشت او فرو برد و او را به قتل آورد. گفتند كه وى مردى شيعى از اهالى كربلا بود(14) و بدين طريق انتقام خون ناحق همشهريان خود را گرفت. او از چندى پيش به صورت طالب علم به درعيه آمده نزد مشايخ وهابى مشغول تحصيل بود. مردى آرام و سربراه مىنمود و همه روزه براى نماز در مسجد مىآمد و پشت سر عبدالعزيز نماز مىگزارد تا آن روز كه مجال يافت و كار او را ساخت. وهابيان بر آن مرد حمله برده سرش را بريدند و عبدالعزيز نيز بعد از ساعتى چند جان داد. متصرفات سعودى در عهد عبدالعزيز به شرح ذيل بود: عَسِير و تهامه، حجاز، عُمان، احساء، قطيف، زياره و بحرين، وادى الدّواسِر، خَرْج، مُحْمِل وَشْم، سُدَيْر، قَصِيم، جبل شَمَّر، درعيّه، مَجْمَعَه، مَنيح، بِيشَه، رَنيّه، تُرابه و... در زمان عبدالعزيز انگليسيها خاندان سعودى را شناختند و با سعوديان رابطه دوستى برقرار كردند. «اولريخ ژاسپر زيتس»مستشرق آلمانى در همان ايام با لباس درويشى به مكّه آمد و در موسم حج در عرفات سعود بن عبدالعزيز را ديدار كرد ـ كه سادگى او را مىستايدـ اين مستشرق را در يمن كشتند و يادداشتهاى ارزشمند سفر حجازش از بين رفت. سعود دوم كه وهابيان او را كبير لقب دادهاند (1163 ـ 1229 هـ . ق.) او اميرى شجاع ولى سفّاك و بىباك بود و از نيروى ابتكار و اراده و سرعت عمل بهره كافى داشت. فتوحات سعودى در شبه جزيره عربستان و خليج فارس به دست او انجام گرفت و در سى سال آخر عمر پدرش، همه امور كشور سعودى در دست او بود. سعود به سال 1203ه.ق. /1788م به حكم ابن عبدالوهاب از سوى پدر به ولايت عهد منصوب شد و بعد از مرگ عبدالعزيز مدت يازده سال بر عربستان سلطنت مىكرد. حتّى مورخان وهابى هم نتوانستهاند درندهخويى و قتل عامهاى هولناك او را پنهان دارند. اشراف حجاز و امراى عرب طى نامههايى باب عالى را متوجه خطر روزافزون قدرت پيشتاز وهّابيان ساختند و به آنان فهماندند كه اين طايفه به عربستان بسنده نمىكنند وهدفشان تسلط بر سراسر متصرفات عثمانى و همه مسلمانان است. سرانجام دربار اسلامبول تصميم به رفع غائله وهّابى گرفت و محمد على پاشا حكمران مصر را مأمور كرد لشكرى مجهّز به عربستان اعزام كند و سعوديان و وهّابيان را از بيخ و بن براندازد. در همين اوقات بود كه سعود در عمر شصت و شش سالگى در درعيه به بيمارى سرطان روده درگذشت و از عذاب مشاهده ويرانى كشورش به دست مصريان نجات يافت.

ارتش مصر در عربستان

هيبت وهّابيان تخت سلاطين عرب را به لرزه درآورده بود. در آن ايّام كسى از بيم هلاكت جرأت سفر حج و زيارت نداشت. شريف غالب(16) پادشاه حجاز از هول جان تظاهر به وهابيگرى مىكرد و بعد از شكستى كه از سعود خورد (1221 ه.ق.) دستور داد قبور ائمه را در بقيع و ساير مشاهد و مزارات متبرّكه را در مكه و مدينه با خاك يكسان كنند. او استعمال دخانيات را حرام اعلان كرد و مذهب حنبلىِ سفلىِ وهابى را در حجاز رسميت داد... اما او و ساير بزرگان حجاز در نهان با دربار اسلامبول مكاتبه داشتند و براى نجات كشور خود مىكوشيدند. سرانجام سلطان سليم بن مصطفى (متوفى در 1222 ه.ق.) امپراطور عثمانى مصمّم به براندازى وهابيان و آلسعود شد و محمد على پاشا را مأمور اين مهم فرمود. او هم ارتشى مخلوط از سربازان ترك و آلبانى و عرب به فرماندهى پسرش طوسون پاشا به حجاز اعزام داشت. طوسون در سال 1227 /1812، از بندر يَنْبُع وارد مدينه شد و آن شهر را گشوده به سوى مكه شتافت. گرچه مقاومت وهابيان شديد بود امّا در برابر آتش توپخانه مصريان كارى از پيش نبردند و شكست يافتند. طوسون وارد مكّه شد و بعد از چند روز محمد على پاشا نيز وارد مكّه گرديد. او شريف غالب را به جرم اهمال و سازشكارى معزول و زندانى كرد و برادرش سرور بن غالب را به مقام شريف مكّه منصوب نمود.

شكست آلسعود و سقوط درعيّه

بعد از سعود بن عبدالعزيز پسرش ابراهيم (ف 1235ه.ق.) به امارت درعيّه رسيد ولى از سويى بين او و عمويش عبدالله بن عبدالعزيز بر سر جانشينى اختلاف افتاده بود و در نتيجه جنگ خانگى سعوديان را ناتوان مىكرد و از سوى ديگر ارتش مصر به سوى نجد در حال پيشروى بود. محمد على پاشا كه از پيروزى ارتش خود اطمينان حاصل كرده بود به قاهره برگشت و طوسون را با عده كافى و توپخانه قوى روانه نجد ساخت. طوسون بدون هيچ مانعى تا قلعه رس دويست و هفتاد كيلومترى شمال شرقى مدينه ـ پيش رفت ولى در آنجا با مقاومت شديد وهابيان برخورد كرد و با دادن تلفات بسيار نتوانست به پيشروى ادامه دهد. ناچار به پيشنهاد وهابيان تن به ترك مخاصمه داد و به قاهره بازگشت. محمد على پاشا از طوسون به سبب ضعفى كه نشان داده بود خشمگين گشت و او را توبيخ و از امارت معزول كرد و پسر ديگرش ابراهيم پاشا را مأمور تسخير نجد ساخت. ابراهيم با لشكرى تازهنفس به نجد رفت و خود را به درعيّه رسانده پايتخت آلسعود را در محاصره گرفت. او با آتش سنگين توپخانه مقاومت وهابيان را درهم شكست و آنان را ناگزير به تسليم بلاشرط ساخت. عبدالله بن سعود ـ كه برادر را بركنار كرده و خود به جاى او نشسته بود ـ بعد از شش ماه مقاومت قلعه و پادگان درعيّه را تحويل مصريان داد (1234 /1818) و هيأتى را به رياست عمش عبدالله بن عبدالعزيز ـ كه شيخ آلسعود بود ـ همراه شيخ على بن محمد بن عبدالوهاب نزد ابراهيم پاشا فرستاد. به دستور ابراهيم اموال و املاك خاندان سعودى و ابن عبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بن سعود را به اسلامبول بردند كه در آنجا محكوم به سربريدن گرديد. علماى وهابى و امراى سعودى را يا سر بريدند و يا تيرباران كردند و بعضى را به دهانه توپ بستند يا پى سپر سمّ ستوران ساختند. احمد بن رشيد حنبلى قاضى درعيّه را در حضور ابراهيم شكنجههايى شديد دادند از جمله دندانهايش را يكى يكى كشيدند. سپس پايتخت سعودى را به آتش كشيدند و تمامى خانهها و آباديهاى آن را ويران كردند و شهر را با خاك يكسان كردند. نخيلات و باغها و زراعتهاى درعيّه را نيز معدوم نمودند... زنان و كودكان و پيران بقية السيف را به ساير بلاد نجد كوچاندند و بعض امراى سعودى و مشايخ اولاد عبدالوهاب را به قاهره تبعيد كردند. وقتى ارتش مصر از درعيّه برمىگشت ديگر در آن شهر هيچ مال و آبادى و هيچ ساكنى باقى نمانده بود. بعضى نتايج لشكركشى ابراهيم پاشا به نجد نتايج لشكركشى مصريان به عربستان را مىتوان به صورت ذيل جمعبندى كرد: 1 ـ درعيّه و ساير شهرهاى وهّابى بعد از حدود نود سال آبادانى، غارت و ويران گرديد. 2 ـ كشور وسيع عبدالعزيز و پسرش سعود متلاشى شد. 3 ـ تعداد بىشمارى از اعراب وهّابى قتل عام شدند. 4 ـ پيشرفت دعوت وهابى متوقف شد و رعبى كه از وهابيان در دلها پيدا شده بود از بين رفت. 5 ـ سلطنت سعودى منقرض گرديد. 6 ـ همراه با سربازان مصرى و ترك و آلبانى، فرهنگ غربى تا قلب عربستان راه يافت، و پاى اروپاييان به آنجا باز شد. بطورى كه يك سال بعد از سقوط درعيّه (1236 /1820) ارتش انگليس در بحرين مستقر شد و نفوذ آن دولت در خليج فارس توسعه يافت. 7 ـ بعد از اين پيروزى بود كه فكر ناسيوناليزم عرب در سر محمد على پاشا و بعد شريف حسين پيدا شد و در قرن بيستم منشأ تحولات شگرف در خاورميانه گرديد. 8 ـ انديشه وحدت قومى عربى، بعد از اين پيروزى، در سر رجال عرب پيدا شد و از مصر نشأت گرفت. 9 ـ انديشه تشكيل دولت بر اساس اسلام و قوانين اسلامى از همان ايام عملى شناخته شد. 10 ـ بعد از فتح عربستان و سوريّه بود كه محمد على پاشا كشور خديوى مصر را مستقل اعلام كرد... سالهاى فترت (1234 /1818 ـ 1320 /1902) بعد از سقوط درعيه تا چند سال كسى از خاندان سعودى به فكر سلطنت نيفتاد. ابراهيم پاشا مقام حكمرانى نجد را به يكى از اعيان مصر به نام اسماعيل پاشا واگذار كرد و او از سوى خود افسرى به نام خالد پاشا را كه مردى ستمكاره و مهمل بود روانه نجد كرد. صحرانشينان نجدى از ضعف وى استفاده كرده به حالت بدوى و غارتگرى برگشتند و به جان هم افتادند. در سال 1235/1819 تركى(19) پسر عبدالله بن سعود جمعى از اعراب را با خود همراه ساخته رياض و بعد عارض را تصرف كرد و ارتش مصر را از اين دو شهر بيرون راند. سپس اعراب جبل شَمَّر و مطير را با خود يار ساخت و دولتگونهاى تشكيل داد. در 1242/1833 فيصل بن تركى از مصر گريخته به پدر پيوست و به يارى او احساء و قطيف را گرفت و تركان را از وادى حنيفه بيرون راند. مشايخ قبايل شَمَّر و حايل نيز با تركى پيمان دوستى بستند و كار سعوديان دوباره رونق گرفت. امّا بنى اعمام تركى به فرماندهى مِشارى بر او تاختند و تركى را به قتل رساندند. مشارى در رياض به امارت نشست ليكن در سال 1294/1887 فيصل پسر تركى به كمك آلرشيد رياض را بازگرفت و مشارى را كشته، خود به جاى او نشست. وقتى اين خبرها به محمد على پاشا رسيد اميرى را به نام خورشيد پاشا مأمور نجد كرد و رياض را گشوده جمعى از وهّابيان را به قتل آورد و فيصل را با دو پسرش عبدالله و محمد و دو برادرش و جمعى از بنى اعمامش در بند كرد و به قاهره تبعيد نمود. محمد على پاشا يكى از اميرزادگان سعودى را كه تربيت اروپايى داشت و از انضباط و فرمانبردارى او مطمئن بود به جاى فيصل به حكومت نجد منصوب كرد (1254/1838) امّا وقتى او به رياض رسيد اعراب بر او شوريدند و او را بيرون كردند. خالد سالها در عربستان دربدر بود تا اين كه به سال 1278ه.ق. در جدّه درگذشت. محمد على پاشا بر اثر فشار روس و انگليس كه حاميان عثمانى بودند، بعد از اعلام استقلال ناچار شد ارتش خود را از جزيرةالعرب فراخواند. فيصل بن تركى بعد از رفتن مصريها فرصتى پيدا كرده از قاهره به نجد آمد و در رياض به حكومت پرداخت و تا سال 1282 در آنجا بود. امّا بعد از مرگش باز جنگ خانگى آلسعود شروع شد و به جان هم افتادند. آلرشيد فرصت پيدا كرده رياض را متصرف شدند وشيخ كويت دستاندازيهاى خود را به نجد آغاز كرد. ارتش عثمانى در سال 1288ه.ق. به كمك كويتيها استان شيعهنشين احساء و قطيف را تصرف كرده ضميمه بصره كردند. محمد بن رشيد شمرى(21) در سال 1306ه.ق. بر آلرشيد غلبه كرده رياض را از ايشان گرفت و ضميمه حكومت حايل ساخت. همين امير شمّرى در سال 1308ه.ق. ناحيه قَصيم و عُنَيْزه و بُريْدَه را بگشود و يكهتاز صحارى نجد شد. بعد از فيصل پسرش عبدالرحمان براى استرداد رياض با عشاير قصيم عليه ابن رشيد متحد گشت و با او وارد جنگ شد. امّا بسختى شكست خورد بطورى كه دل از امارت برگرفته نجد را ترك گفت و رهسپار قطيف و احساء گرديد. در احساء استاندار عثمانى به او پيشنهاد اطاعت كرد تا حكومت رياض را بازيابد امّا نپذيرفت و وارد كويت شد. شيخ كويت ابتدا به او اجازه اقامت در خاك خود را نداد و عبدالرحمان ناگزير چندى در قطر بسر برد. ولى بعد از چندى با موافقت مقامات عثمانى به كويت بازگشت و ده سال در آنجا با عسرت بسر برد تا آن كه پسرش عبدالعزيز رياض را بگشود و او و ساير افراد خانواده را به آن شهر برگرداند.

بازگشت آلسعود به نجد

عبدالعزير بن عبدالرحمان در ايام جنگهاى داخلى نجد و درگيريهاى خونين پسران فيصل با يكديگر، روز 29 ذى حجه 1293/1880 در رياض متولد شد، در پنج سالگى الفبا را ياد گرفت و قرآن مىخواند و اجزائى از كتاب الهى را ازبر داشت، در هشت سالگى همراه با عمّش محمد بن فيصل و شيخ عبدالله بن عبداللطيف آلشيخ در مجلس مذاكره آشتى با محمد بن الرشيد حضور داشت. در ده سالگى گرفتار مصائب زد و خوردهاى خانوادگى شد و در يازده سالگى با والدين خود ناگزير از ترك رياض و كوچهاى پياپى در صحارى احساء و كويت و الربع الخالى گرديد. او در اين سفرهاى پرخطر فنون جنگهاى صحرايى و حكومت بر صحرانشينان را فراگرفت و در شعر و ادب عربى مهارت يافت. قسمت اعظم قرآن واحاديث نبوى را حفظ كرد و از امثال عربى و تاريخ و جغرافياى عربستان و وقايع و ايّام قبايل و مفاخر و مثالب آنان و احوال رجال وسرداران صحرا اطلاع كافى به دست آورد. او بدويان را شناخت وخويها و توقعات و نيازهاى ايشان را درك كرد و اخبار نجد وسرگذشت نياكان خود را از پدر و ساير رجال سعودى شنيد و از چگونگى مداخلات بيگانگان بخصوص تركها و انگليسها و آلمانيها در عربستان آگاهى كافى پيدا كرد. ضمناً از خاندان ابن عبدالوهاب اخبار سيره و مغازى رسول الله و تاريخ اسلام و شرح مذاهب اسلامى را بياموخت و در مدرسه اجتماع بدوى تجارب بسيار اندوخت ... وخلاصه آن كه فردى شايسته براى حكومت در صحرا و كارشناسى مطلع از فرهنگ و سنن عربى بار آمد. پدرش بعد از ترك رياض ابتدا به يكى از قبايل عجمان پناه برد امّا زندگى بين آن اعراب را براى خود و خانوادهاش ناامن و پرخطر ديد. پس به «الرَبْعُ الخالى» رفته چند ماهى را بين قبيله بنى مُرَّه گذراند. آن ماهها سختترين ايام زندگى عبدالعزيز بود. بنى مُرَّه وحشىترين وخونخوارترين اعراب صحرا بودند و شرايط بسيار دشوار زندگى در صحارى سوزان و بادهاى سموم و گرسنگى و تشنگى و خوردن سوسمار و خرماى خشك و شير شتر براى اميرزادهاى جوان چون او سخت و بلكه غير قابل تحمل مىنمود. مع ذلك همه اين دشواريها را ناگزير بر خود هموار كرد و راه و رسم مبارزه با فقر و گرسنگى وتشنگى را بخوبى فراگرفت. خانه عبدالرحمن در كويت كوچك و نامناسب بود، افراد خانواده او فقط دو اطاق خواب و يك اطاق نشيمن و يك اطاق براى انبار وپخت و پز داشتند. ليكن در همين سراى كوچك حرفهاى بزرگ زده مىشد و رجال سياسى عرب و اروپايى در آن رفت و آمد مىكردند. تركها مىخواستند عبدالرحمان را به سوى خود بكشند. شيخ كويت كه از روى كشته دو برادرش گذشته به امارت رسيده بود و آرزوى تسلّط بر عربستان را در سر مىپروراند. پيوسته حركات و فعاليتهاى عبدالرحمان را زير نظر داشت. روسها مىكوشيدند از ضعف ايران وعثمانى استفاده كنند و بر راه دريايى هند مسلّط شوند. آلمانيها با تركان عثمانى ساخته، درصدد بودند راهآهن برلين را به كويت متصل سازند و بالأخره انگليسيها كه بيش از سه قرن در خليج فارس سابقه داشتند و در بوشهر و ساير بنادر معتبر ايران نمايندگى سياسى وبازرگانى داير كرده بودند ـ و دامنه نفوذشان از مشرق تا اقيانوس كبير امتداد داشت ـ نقشههاى دقيق براى عربستان طرح كرده، مراقب عبدالرحمان و عبدالعزيز بودند و آن پدر و پسر را مىآزمودند. عبدالعزيز همه اين جريانات را مىديد و مذاكراتى را كه با پدرش مىشد مىشنيد و در ذهن خود نقشه استمداد از بريتانيا را براى استرداد ملك موروث مىپروراند. قبل از او شيخ مبارك از اين راه رفته و كشتيها انگليسى را براى حمايت خود به ساحل كويت كشيده بود. عبدالرحمان در ايام اقامت در كويت بخت خود را براى حمله به عشاير قحطانى و جنگ با آلرشيد براى پس گرفتن رياض از ايشان آزمود امّا شكست خورد. شيخ مبارك هم يك بار به رياض حمله برد ليكن در برابر حريف بسختى مغلوب گرديد (1318 /1900) مقدّر اين بود كه رياض به دست عبدالعزيز فتح شود و سلطنت سعودى بار ديگر در نجد استقرار يابد.

بُلعجبى تاريخ

عبدالعزيز وقتى به مرز بيست سالگى نزديك شد، تصميم گرفت خطر كند و به هر قيمت شده پايتخت خانوادگى را از آلرشيد بازستاند. او در اين وقت مثل پلنگ صحرا، چابك و زورمند و مغرور و به قدر كافى تجربه نظامى و سياسى آموخته بود. ديگر تحمل زندگى محقر وجيرهخوارى شيخ كويت را نداشت. از اين رو بعد از انديشه بسيار، نقشهاى جسورانه براى فتح رياض كشيد و فكر خود را با پدرش و شيخ مبارك در ميان نهاد. ابتدا هر دو مخالفت كردند و مخصوصاً شيخ مبارك كه ضرب شست ابن رشيد را چشيده بود، او را از اين اقدام پرخطر برحذر داشت. امّا عبدالعزيز آنقدر اصرار ورزيد تا هر دو را موافق ساخت. شيخ كويت چند شتر و تعدادى سلاح و مقدارى آرد وروغن و شكر و قهوه و خرما در اختيار او گذاشت و عبدالعزيز همراه نوزده تن از خويشان و دوستان از جمله برادرش محمد وپسرعموهايش عبداللّه بن جَلاوى و عبدالعزيز بن مساعد به سوى سرنوشت به راه افتاد. چند ماهى بين اعراب براى يافتن ياران كارآمد گردش كرد امّا جز بيست جوان ماجراجوى قابل اعتماد كسى را نيافت. اين جمع چهل نفرى به سوى رياض عزيمت كردند و در زمستان سال 1319/1901، از بين عشاير احساء و نجد گذشته شبانه خود را به منزلى نزديك آن شهر رساندند. عبدالعزيز كه تا آن ساعت نقشه استراتژيكى خود را بر ياران فاش نساخته بود به ده تن از ايشان امر كرد كه در آن منزل بمانند و از شتران وبُنه و خواربارى كه داشتند محافظت كنند. به ايشان گفت اگر تا بيست وچهار ساعت ديگر نيامدم شما به كويت برگرديد. سپس با بيست و نه نوجوان نخبه كه شجاعترين جنگاوران صحرا بودند شبگير پياده به سوى قلعه رياض ـ كه المُصْمَك نام دارد ـ به راه افتاد. اين دسته همه مسلح به شمشير بودند و بعضى طپانچه هم داشتند. حاكم رياض از سوى ابن رشيد عَجْلان نام داشت و او شبها را در قلعه مىخوابيد وصبح زود براى صرف صبحانه به خانه خود كه ديوار به ديوار قلعه بود مىرفت. عبدالعزيز و همراهان با تدبيرى ماهرانه، ابتدا به خانهاى در جنب خانه عجلان وارد شدند و بعد آهسته از ديوار بالا رفته به خانه او رفتند. به دستور عبدالعزيز دو همسر عجلان كه در آن خانه خفته بودند در اتاقى بازداشت شدند. يكى از آن دو از وابستگان آلسعود بود و اطلاعات سودمندى در اختيار سعوديان گذاشت. عبدالعزيز وهمراهان آن شب را به خواندن قرآن و نماز و خوردن قهوه و خرما گذراندند و نخوابيدند و سپيدهدم شمشيرها را حمايل كرده و پشت دروازه مَصْمَك موضع گرفتند. وقتى عجلان دروازه قلعه را گشود كه بيرون بيايد، ابن سعود و همراهانش را منتظر خود ديد. او به شتاب برگشت كه دروازه را ببندد اما سعوديان به او مجال ندادند و وارد قلعه شدند. در دالان قلعه جنگ خونينى درگرفت كه به پيروزى ابن سعود منتهى شد و عجلان به قتل رسيده مصمك به تصرف عبدالعزيز درآمد. در اين نبرد كسى از سعوديان كشته نشد امّا هشتاد نفر محافظان قلعه كه به سختى مقاومت كردند همه كشته شدند. بدين ترتيب شهر رياض روز چهارشنبه چهارم شوال 1319 ه.ق. برابر با دوازدهم ژانويه 1902م. به تصرف عبدالعزيز بن عبدالرحمان درآمد. اثر حربه ابن جلاوى پسر عم عبدالعزيز كه به طرف عجلان پرتاب كرده و به خطا به دروازه خورده بود هنوز باقى است و نويسنده آن را ديده است.

نيم قرن كوشش و جدال

به موجب قانون صحرا، حقّ يعنى زور. عبدالعزيز هم به همين حق، طى نيم قرن به زور شمشير خود همه قدرتهاى شبه جزيره عربستان را درهم كوبيد و براى تحكيم مبانى سلطنت خويش از كشتار بىامان و دستهجمعى مخالفان خويش مضايقه نكرد. وقتى اهل رياض خبر سقوط مَصْمَك و قتل عجلان و يارانش را شنيدند دسته دسته رو به عبدالعزيز آوردند. تمامى اموال و اسلحه و اسبان و شتران ابن رشيد به دست ابن سعود افتاد و او در رياض سلطنتى را بنيان نهاد كه تاكنون كه نود سال از آن مىگذرد، محور سياست شبه جزيره و عامل تعيين كننده در جهان عرب به شمار مىرود. شرح زندگى افسانهاى و كشورگشايىهاى ابن سعود در دوره پنجاه و يك ساله سلطنت او در صدها كتاب و مقاله در زندگى و بعد از مرگ او به رشته تحرير درآمده است و در اين مقاله مجالى براى تفصيل آنها نيست. ذيلاً فهرستوار بعضى اقدامات بنيادى عبدالعزيز را ـ كه چهره عربستان را دگرگون كرده استـ به عرض خوانندگان مىرساند: 1 ـ استقرار پايتخت سعودى در رياض كه موجب آبادانى آن شهر و امنيّت صحارى نجد شد. 2 ـ بعد از غلبه بر ارتش عبدالعزيز بن رشيد،(22) امير سفاك 22 ـ عبدالعزيز بن متعب بن عبدالله الرشيد (ف 1324 هـ . ق.) بعد از عمّ خود محمد بن عبدالله به امارت حائل و نجد رسيد. شرح احوال او به تفصيل در دايرةالمعارف اسلامى و قلب جزيرة العرب /345 مندرج است.وقدرتمند حائل و صحارى نجد، در محلّ «دِلِمْ» سراسر نجد تسليم وى شد. ـ 1322/1904. 3 ـ ارتش عثمانى را كه به يارى ابن رشيد آمده بود در محلّ «شِنانه» در هم شكست. 1904م. 4 ـ ابن رشيد را در محلّ «روضه مُهَنّاء» شكست قطعى داد و او را به قتل رساند. ـ 1324/1906. 5 ـ اعراب كويتى را كه به تحريك شيخ مبارك و عثمانيها به جنگ آمده بودند شكست داد.1906م. 6 ـ ارتش عثمانى را شكست داد و از نجد بيرون راند. 1906م. 7 ـ در سال 1330/1912 برنامه اسكان اعراب صحراگرد و تأسيس واحدهاى رزمى كشاورزى را در نجد و قصيم آغاز كرد و از راهزنان خونخوار مجاهدانى باانضباط و معتقد به مذهب حنبلى وهابى به نام «اخوان» به وجود آورد كه در «هِجَرْ» ـ جمع هِجرت ـ ساكن شده ضمن عمل كشاورزى احكام دين و فنون جنگ صحرايى را فرامىگرفتند و تا آخرين نفس در جنگها پايدارى مىكردند و عقيدت وهّابى را در عربستان تبليغ مىنمودند. بسط قدرت عبدالعزيز (كه به نام ابن سعود معروف شده است) و فتوحات او و رعب و هيبتى كه از وهابيان در دلها افتاده بود همه نتيجه حملات شجاعانه اخوان بود. گارد ملى يا سپاه پاسداران سعودى كه امروز حافظ امنيّت صحرا هستند و در همه جا حضور دارند بازمانده تشكيلات «هِجَر» و اخوان است. 8 ـ استان احساء و قطيف و هُفوف و سراسر منطقه شرقى عربستان را از تركان عثمانى گرفت و ضميمه قلمرو خويش ساخت. 1331/1913 9 ـ دولت آلرشيد را در حائل منقرض كرد و آن ناحيه و اراضى شمالى عربستان را به تصرف خود درآورد. 1339/1921 .10 ـ در محل عقير ـ در كنار خليج فارس با «سرپرسى كوكس» كميسر عالى انگليس در عراق ملاقات و معاهده همكارى با انگلستان را امضاء كرد و به مسأله تحديد حدود نجد و عراق فيصله داد. اين نخستين پيمان رسمى بود كه ابن سعود با دولت انگلستان بست و شرح آن را امين ريحانى ـ نماينده كمپانيهاى نفت آمريكايى ـ در كتاب ملوك العرب و در تاريخ نجد الحديث شرح داده و خود او هم در اين ملاقات حضور داشته است.(23) 1341/1922.23 ـ ملوك العرب، ج 2، ص 55 تا 62.11 ـ ابن سعود كه مصمّم به تسخير حجاز شده بود در سال 1342/1923 شورايى از علماى وهّابى در رياض تشكيل داد تا نظر خود را درباره حرمين و حكومت شريف حسين بيان كنند. اين شورا به اتفاق آرا شريف حسين و دولت او را محكوم كردند و فتوا دادند كه عبدالعزيز صالحترين فرد براى اداره امور حرمين است. اين شورا رأيهايى كه صادر كرد مقدّمه حمله ابن سعود به حجاز و تصرّف آن استان بود. 12 ـ ابن سعود در سال 1343/1924 لشكر به حجاز برد و بعد از كشتارهاى بىرحمانه طايف و مدينه، ملك حسين شريف مكّه را شكست داد و شهر مقدس مكّه و مدينه و ساير بلاد حجاز را تصرف كرد. بعد از اين پيروزى بود كه خود را پادشاه نجد و حجاز خواند ودولت انگليس نخستين دولتى بود كه اين سمت او را به رسميت شناخت.13 ـ ابن سعود روز بيست و سوم جمادى الثانى 1344 /هشتم ژانويه 1926، از اهالى مكه بيعت خواست كه به سمت «ملك حجاز وسلطان نجد و ملحقات» با او بيعت كنند .14 ـ در تاريخ بيستم رمضان 1348/1929 بر عرشه يك كشتى انگليسى با فيصل اول، پادشاه عراق ملاقات نمود و اين دو دشمن ديرين بيشتر اختلافات خود را حل كردند.15 ـ در تاريخ هفدهم جُمادى الاولى سال 1351/ هجدهم دسامبر 1932 به موجب فرمانى نام كشور خود را «المملكة العربية السعودية» گذاشت و در شانزدهم محرم 1353/ 11 مه 1933 پسرش سعود را وليعهد خويش ساخت.(24)24 ـ پرچم سعودى هم بعد از اين درست شد كه زمينه آن سبز است و روى آن نقش شمشير و كلمه شهادتين منقوش است. به امر ابن سعود به احترام شهادتين هرگز پرچم سعودى نيمه افراشته نمىشود.16 ـ بعد از فتح حجاز به فكر رهبرى جهان اسلام و تشكيل وحدت اسلامى و وحدت عربى افتاد. همان خيالى كه پيش از او در سر شريف حسين پيدا شده بود. 27 ـ تفصيل پيدا شدن نفت در منطقه شرقى عربستان و تاريخ امتياز و شركتهاى نفتى كه در كار استخراج آن هستند و درآمدهاى آن در نشريه آرامكو Aramco مندرج است.19 ـ در دو جنگ بزرگ جهانى به كمك انگلستان، موفق شده عربستان را بىطرف و امن نگاه دارد.20 ـ در تاريخ دوم ربيع الاوّل 1364/ 15 فوريه 1945 در فَيّوم مصر ـ با روزولت رئيس جمهور آمريكا(28) ملاقات و مذاكره كرد. در 28 ـ روزولت به يادگار اين ديدار يك فروند هواپيما تقديم ابن سعود كرد ـ صقر الجزيرة ج3، ص492.همين سفر بود كه با فاروق ـ پادشاه مصر ـ و شُكرى قوّتى رئيس جمهورى سوريه و نيز با وينستون چرچيل نخستوزير و انتونى ايدن وزير خارجه انگلستان ديدار و گفتگو كرد 21 ـ قدرت و ثروت ابن سعود و موقعيت ممتاز او نزد دولتهاى عربى و غربى سبب شد كه شيوخ خليج فارس از او حرف شنوى داشته باشند و به برترى او معترف گردند.22 ـ على رغم دشمنى كهن خاندان سعودى با اعقاب محمد على پاشا روابط سياسى و فرهنگى نزديك با ملك فاروق پادشاه مصر برقرار ساخت.23 ـ وفادارى خود را به غرب در تمام عمر خود حفظ كرد. هنوز اعقاب او از ثمرات اين دوستى متقابل برخوردارند.24 ـ ابن سعود و چهار فرزندش ـ كه يكى بعد از ديگرى به سلطنت رسيدهاند ـ از برقرارى هرگونه رابطه با روسيه شوروى و اجازه تشكيل حزب و جمعيت سياسى خوددارى كردهاند. شايد يكى از عواملى كه مانع پيشرفت افكار كمونيستى در عربستان شده است همين باشد. 29 ـ عباس بن عبدالمطلب به خود مىباليد كه صاحب منصب سقايت حاجيان است و شيبة بن عثمان از اين كه خانه كعبه راتعمير كرده، كليددار و خادم بيت است افتخار مىكرد. اما اميرالمؤمنين ـ ع ـ به آن دو فرمود من شش ماه پيش از هر دوى شما نماز گزاردم و در راه خدا جهاد مىكنم. خداى اين آيت را بر پيغمبر فرستاد: «أجَعَلتم سِقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله واليوم الآخر و اقام الصلوة و جاهد فى سبيل الله لايَسْتَوون عندالله لايهدى القوم الظالمين» يعنى آب دادن حاجيان از زمزم و عمارت مسجد الحرام و كعبه را با آن كس كه به خداى و روز رستاخيز ايمان آورده و نماز را برپاى داشته و در راه خداى جهاد كرده است يكسان مىدانيد؟ نه. يكسان نيستند و خداى قوم ستمكار را هدايت نمىكند. ـ سوره توبه، آيه 19 ـ واحِدى در اسباب النزول، ص 182، هند 1315ه.ق. ـ طبرى در تفسير جامع البيان، ج 10، ص 68 مصر 1323ه.ق. ـ فخر رازى در تفسير كبير ذيل آيه شريفه مذكور و ساير مفسرين سنّى و قاطبه مفسرين شيعه اين آيه را در شأن اميرالمؤمنين(ع) دانستهاند. مقصود اين كه خدمت حرمين شريفين و تعمير آن بدون تقوى و عمل به احكام اسلامى ارزشى ندارد.عبدالعزيز ابن سعود در تاريخ نهم نوامبر 1953م/1373 ه.ق. در طايف در عمر هشتاد سالگى درگذشت. جنازهاش را به حكم وصيت به رياض برده در گورستان عمومى دفن كردند. نويسنده در رياض آن گورستان را ديد و مشاهده كرد كه قبر ابن سعود فرقى با ساير قبرها نداشت و به جاى مدفن شاهان قديم سعودى و علماى وهابى كه كهنه شده است مرده دفن كردهاند. روش زندگى ابن سعود تا پايان عمر بدوى و عربى و طبق سنن حنبلى وهابى بود. سادگى و بىتكلفى را با قساوت و مهابت در خود جمع داشت و از بخششهاى سخاوتمدانه دريغ نمىكرد. شاعر و خطيبى فصيح و توانا بود و اوقات فراغت را با علما و اهل ادب و تاريخ مىگذراند. گرچه به ظاهر مهربان مىنمود امّا در عمل مستبد و خشن و بىگذشت بود و مأمورانش طيفى از رعب در همهجا پراكنده بودند; روشى كه مطمئنترين و قاطعترين شيوه فرمانروايى در صحرا است. در سياست خارجى به غرب متّكى بود ودر سياست داخلى از پشتيبانى علماى وهّابى و احساسات اسلامى مردم و رسوم عشايرى استفاده مىكرد. در كار راديو و مطبوعات وساير رسانههاى گروهى شخصاً و بطور روزانه مراقبت داشت. روشى كه تا امروز در عربستان ادامه دارد. با نوشتن قانون و تأسيس وزارت دادگسترى و تشكيل پارلمان و محاكم عرفى مخالف بود و به جز فقه حنبلى هيچ قانونى نزد او ارزش نداشت. قبايل صحراگرد را به وسيله رؤساى آنها در اختيار داشت و اداره مىكرد. تا امروز، در روزهاى پنجشنبه اگر ملك در رياض باشد ريش سفيدان و مشايخ عشاير را مىپذيرد و به سخنانشان گوش داده، حاجاتشان را برمىآورد و به هريك عطايى فراخور اهميت عشيره او مىدهد. ابن سعود تا مدتى با بودجهنويسى مخالف بود و مىگفت همه درآمدهاى كشور ملك من است و كسى حق ندارد تصرفات مرا در اين اموال محدود سازد. هيأت دولت در عهد ابن سعود و پسرانش آلت بلاارادهاى براى اجراى اراده ملكاند و از برادران و خويشاوندان ملك يا وابستگان ايشان انتخاب مىشوند. افسران و افراد ارتش و گارد ملّى نيز از عناصر مطمئن ومعتقد به مذهب حنبلى وهابى هستند. هيچ غير سعودى اعم از عرب و عجم در اراضى مكّه و مدينه حق مالكيّت ندارد و به هيچ غيرمسلمان اجازه سكونت در عربستان نمىدهند(30) و هيچ معبدى جز مسجد در 30 ـ به عمر خبر رسيد كه رسول الله(ص) در بستر موت فرموده است: لا يَجتَمِعَنَّ بجيرة العرب دينان. يعنى البته نبايد در جزيرة العرب دو دين وجود داشته باشد. وقتى صحّت اين خبر بر عمر ثابت شد دستور داد ـ يهود ]و نصارى[ را از عربستان بيرون كنند ـ ابن هشام ـ السيرة النبوية، ج 2، ص 356، قاهره، 1364 ه.ق.كشور سعودى نيست. شيعيان كه در احساء و قطيف و دمام و ظهران وخُبَر، و چند هزار نفر هم به نام نخاوله در مدينه سكونت دارند در اقلّيت و تحت فشارند. از عهد ابن سعود تاكنون تبليغات وهابى در اطراف خليج فارس و بحر عمّان و در هندوستان (هند و پاكستان وبنگلادش) و مالزى و اندونزى و سرىلانكا و مالديو... و ساير مناطق سنّىنشين شرق ادامه دارد و نتايج مهم سياسى از آن برده مىشود. امّا سياستهاى ناسيوناليستى عربى اثرى در ابن سعود نداشت و مذهب وموقعيت خود را بالاتر از اين جهتگيريها مىشمرد. تداوم قدرت سعودى مرهون رسوم عربى صحرايى وپيوستگيهاى عشيرهاى و ولاء و خويشاونديهاى نسبى و سببى است. عبدالعزيز و ساير افراد خاندانش از طوايف نيرومند عرب زن مىگيرند و از اين راه طرفدار و همعقيده بسيار پيدا مىكنند. در رياض به اين جانب گفته شد كه ابن سعود هنگام مرگ 112 پسر و تعداد بىشمارى دختر از زنانِ گوناگون باقى گذاشت. همه اعقاب عبدالرحمان بن فيصل ـ پدر عبدالعزيز ـ كه تعدادشان به قرار مسموع به چهار هزار نفر مىرسد از خزانه دولت مستمرى كافى دريافت مىدارند و برادرانى كه از يك مادرند با هم متحد و حافظ منافع احوال خويش و قبيله مادر مىباشند.فرزندان ابن سعود از سى و شش سال پيش كه عبدالعزيز بن سعود در گذشته تا امروز چهار پسرش، يكى بعد از ديگرى به سلطنت عربستان رسيدهاند. چنان كه گذشت ابن سعود پسرش سعود را با تصويب شوراى علماى وهابى به وليعهدى اوّل و پسر ديگرش فيصل را به وليعهدى دوم و وزارت خارجه تعيين كرد. وقتى سعود به سلطنت رسيد فيصل را وليعهد اول و برادرش خالد را وليعهد دوم اعلام كرد. فيصل بعد از چندى پس از جلبنظر شوراى روحانيت برادر را از سلطنت خلع نمود و خود زمام امور را به دست گرفت. (11 آبان 1346ه.ش) او برادرش خالد را وليعهد اول و نايب نخستوزير و برادر ديگرش عبدالله را وليعهد دوم تعيين كرد و سمت نخستوزيرى و وزارت خارجه را خود برعهده گرفت. او مردى دورانديش و با هوش و حوصله بود. در دوران سلطنت او عربستان رو به رشد نهاد. و با همه دولتها روابط دوستانه را حفظ كرد. در دوران وزارت شيخ احمد زكى يمانى وزير نفت سعودى و مبتكر سازمان دولتهاى صادر كننده نفت (اوپك OPEC) ثروت عربستان بيش از حدّ انتظار زياد شد. با آمريكا و انگليس هر دو صميميّت داشت. براى امنيت كشور و رفاه حال حجاج بيتالله گامهاى نسبتاً خوبى برداشت و نسبت به شيعيان و ساير مسلمانان غير وهابى رفتارى مسالمتآميز داشت. براى پيشرفت تمدن و صنعت و فرهنگ كوشش بسيار كرد و امن و رفاه را تا دورترين نقاط صحرا امتداد داد... معذلك سرانجام دستخوش توطئه و مطامع آلسعود گرديد و برادرزادهاش او را به قتل رسانيد (1395/1975) بعد از فيصل برادرش خالد كه مردى آرام و كمحرف بود به سلطنت نشست ولى او بيمار و ضعيف بود و بعد از هفت سال بدون اين كه خدمت مهمى به كشور خود كرده باشد درگذشت (1362 ه.ش).بعد از خالد برادرش فهد پادشاه شد. طبق وصيت ابن سعود پسرانش به ترتيب سن، به شاهى مىرسند. وى برادرش عبدالله را وليعهد اول و برادر ديگرش سلطان را وليعهد دوم و وزير دفاع و هواپيمايى و برادرزادهاش سعود بن فيصل را وزير خارجه تعيين كرده است. امّا سمت رياست دولت را خود عهدهدار است. او تنها پادشاه سعودى است كه زبان انگليسى را به طلاقت تكلّم مىكند. طبق سنت سعودى روابط محكمى با آمريكا و انگليس دارد. مردى كارآمد و سختگير است امّا روش اعتدالى و بىطرفى را به عكس اسلاف خود رعايت نمىكند و علناً به تعصب قومى عربى پيوسته است. براى تشكيل شوراى همكارى شيوخ خليج فارس و براى تأسيس اتحاد نظامى ايشان (سپر جزيره) و تقويت اتحاديه عرب پيشقدمى نشان مىدهد و از بذل دلارهاى نفتى در اين راه مضايقه ندارد. همين روش ناصواب است كه منتهى به مسلح شدن شيوخ و ناامنى خليج فارس و ناامنى منطقه شده و پاى آمريكا و ساير دولتها را به خليج فارس باز كرده است. با كينهورزى و سوء سياست، شيعيان احساء و قطيف را به قيام مسلّحانه واداشته است. برخلاف پيشينيان خود آداب شرعى را ولو به ظاهر رعايت نمىكند. ثروت سرشار ملت خود را در راه حفظ نظامهاى فاسد عربى صرف مىكند... و گناه نابخشودنى او كمكهاى بىحساب به رژيم آتشافروز عراق در جنگ تحميلى هشت ساله با ايران است كه منجر به شهادت و معلول شدن و مفقود شدن صدها هزار جوان بىگناه و ويرانى قسمت عظيمى از كشور ما شد. [ گناه زشت ديگر رژيم او برهمزدن امنيّت حج و هتك حرمت حريم كعبه و كشتار حاجيان ايرانى و غيرايرانى در موسم 1407 ه.ق. و بعد منع حاجيان كشور، از اداى فريضه حج است، «و من اَظلم ممّن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها.»(31)31 ـ سوره بقره، آيه 114 ـ يعنى چه كسى ظالمتر است از آن كه مردم را از بردن نام خداى در مساجد او بازداشته و در ويرانى آن كوشيده است.

نژادنامه خاندان سعودى

سعود بن محمد بن مقرنمحمد عبدالعزيزعبدالله سعودتركىعبدالله مشارىفيصل عبدالله جلدىعبداللهسعودعبدالرحمنمحمدعبدالعزيز « ابن سعود»سعودفيصل سلطان خالدفهد ]ملك سعودملك فيصلملك خالدملك فهد]

/ 11