مشكلات مرزى عربستان با همسايگان - شناخت عربستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت عربستان - نسخه متنی

بعثه مقام معظم رهبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در همين رابطه غرب از سقوط كامل صدام از قدرت، جلوگيرى كرده و او را چون مترسكى براى ترساندن كشورهاى عرب نفتخيز نگهداشته است. ج ـ استفاده آمريكا از فرصت طلايى بدست آمده براى مصالحه اعراب و اسراييل كه طى چند دور مذاكره تا كنون حاصلى جز به رسميت شناختن اسراييل غاصب نداشته است. د ـ فروش سلاحهاى نظامى جديد و يا خارج از رده آمريكا وكشورهاى غربى براى جلوگيرى از تعطيلى كارخانههاى اسلحهسازى خود كه پس از جنگ سرد با ركود مواجه شده بودند. هـ ـ شكاف در جامعه عرب و برهم خوردن صف كشورهاى عربى. در جريان اشغال كويت، عربستان از نظر سياسى دچار مشكل شد; زيرا گروهى از كشورهاى عرب جانب صدام را گرفتند. اردن و يمن كه متمايل به غرب بودند در كنار سودان و ليبى و جبهه آزاديبخش فلسطين با دخالت نيروهاى غربى و حضور آنها در عربستان مخالفت نموده و كشور سوريه كه جزء كشورهاى تندرو عرب بود، با شركت در نيروهاى چند مليتى در كنار مصر و عربستان قرار گرفت. در نتيجه عربستان گروهى از ديپلماتهاى كشورهاى مخالف عرب را اخراج و صدور نفت به اردن را قطع نمود و بيش از سيصد هزار نفر از اتباع يمن را كه در عربستان بكار اشتغال داشتند از كشور خود اخراج كرد. و ـ اعتراف رژيم عربستان و كويت به اشتباه خود در ارائه كمكهاى مالى و پشتيبانى به صدام حسين در جنگ با جمهورى اسلامى ايران و درخواست تقويت رابطه ايران و عربستان. لازم به ذكر است كه هزينههاى سنگين عمليات طوفان صحرا تماماً توسط كويت و عربستان به كشورهاى غربى و متحدين عرب پرداخت گرديد و هزينههاى اين جنگ براى عربستان حدود 60 ميليارد دلار تمام شد. البته كل خسارات وارده به اقتصاد جهان عرب مخصوصاً عراق و كويت بالغ بر 620 ميليارد دلار بوده است.

مشكلات مرزى عربستان با همسايگان

عربستان با چند كشور همسايه خود داراى اختلافات مرزى است. اختلاف اين كشور با يمن بر سر منطقه نجران و جيزان كه منطقه حاصلخيز جنوب كشور است. مسأله مرزى اين كشور با كويت و عراق بر سر مناطق بيطرف بينابين كه هر از چند گاهى مشكلآفرين مىشود. آخرين اختلاف بين عربستان و قطر كه منجر به درگيرى مرزى و اشغال پاسگاه الخفوس قطر توسط عربستان گرديد و باعث تيرگى شديد روابط بين دو كشور شد. در حقيقت مشكل از دو سال قبل شروع شد كه عربستان بزرگراه دوحه ـ ابوظبى را كه 80% از مايحتاج قطر از آن تأمين مىشد در نزديكى مرز خود با امارات قطع كرد و بدين ترتيب راه خشكى قطر به امارات متحده عربى غير قابل استفاده گرديد. با توجه به سكوت ديگر اعضاى شوراى همكارى خليج فارس و عدم اعتراض به عربستان، قطر مدتى از شركت در اجلاس سران و وزراى شوراى همكارى خوددارى نمود، ليكن با تلاش گسترده كويت و فشار كشورهاى غربى اخيراً روابط دو كشور بهبود يافته است.

روابط با كشورهاى غربى

از زمان تشكيل عربستان اين كشور همواره روابط بسيار نزديكى با دول غربى; بخصوص انگليس و آمريكا، داشته است. رابطه بسيار نزديك با انگليس پس از جنگ جهانى دوم جاى خود را به آمريكا داد. آمريكا كه براى اجراى سياستهاى منطقهاى خود و تماس با اعراب نياز به متحدى قابل اتكا داشت در بين كشورهاى عرب، عربستان را به دلايل موقعيت خاص ژئوپلتيكى انتخاب نمود و بيش از پنج دهه است كه اين روابط در بالاترين سطح خود ادامه داشته و دارد. پيوند با آمريكا كه همزمان با اكتشاف و بهرهبردارى وسيع از منابع نفتى عربستان شروع شد، با ايجاد شركت آرامكو، حيات اقتصادى عربستان را در قبضه گرفته و روز به روز عرصههاى ديگر كشور; از جمله نظامى، سياسى، فرهنگى و ... را فتح كرده است. عضويت عربستان در اوپك اين كشور را به سخنگوى آمريكا و غرب در اين سازمان تبديل نموده است. عربستان روابط نزديكى با كشورهاى انگلستان، فرانسه، آلمان و ژاپن دارد و از متخصصين و مستشاران اين كشورها، هم در صنايع كشور و هم براى آموزش و تربيت نيروهاى نظامى خود استفاده مىكند. آمريكا اخيراً رئيس سابق كمپانى شل در آمريكا ـ جان بوكات ـ را كه فاقد هر گونه تجربه ديپلماتيك است به عنوان سفير خود در عربستان منصوب نموده است. اين انتصاب از نظر ناظران نفتى بسيار با اهميت تلقى شده و تعيين چنين فردى براى اين سمت بدان معنا است كه از نظر دولت آمريكا مسأله نفت بيش از مسائل سياسى خاورميانه حائز اهميت است. رابطه با چين و شوروى سابق (كشورهاى مشتركالمنافع) عربستان در تمام دوران جنگ سرد، از ايجاد رابطه سياسى با اردوگاه سوسياليسم خوددارى نمود و با كمونيسم به عنوان مسلك الحادى مخالفت شديدى داشت. پس از پايان جنگ سرد، عربستان نسبت به اين رويداد مهم، واكنش فعالانهاى از خود نشان نداد و تنها در اين ميان خريد برخى از موشكهاى ميانبرد از چين قابل ذكر است. در مورد ارتباط با جمهورىهاى مسلمان تازه استقلال يافته شوروى سابق، عربستان نيز همراه با تركيه و با اشاره آمريكا فعاليتهايى را شروع نموده كه مهمترين هدف آنها جلوگيرى از انتشار انديشههاى راستين و ناب اسلامى و سد نفوذ ايران در اين كشورهاست. عضويت در سازمانها و اتحاديههاى سياسى عربستان علاوه بر مشاركت در مجامع بينالمللى عمومى; مانند سازمان ملل و جنبش عدم تعهد، در پارهاى از مجامع خاص عضويت دارد كه اهم آنها عبارتند از:1 ـ اتحاديه عرب عربستان مانند ديگر كشورهاى عرب عضو اتحاديه عرب است. اين اتحاديه كه مهمترين هدفش دفاع مشترك از امت عرب است و هر گونه حمله به يك كشور عربى را حمله به تمام كشورهاى عرب مىداند. به علت گرايشهاى سياسى مختلف كشورهاى عضو، هيچگاه موضع واحد و قاطعى نداشته و عدم كارآيى خود را بارها به اثبات رسانده است. ضعف بنيادين اين شورا باعث شد كه در جريان اشغال كويت، اتحاديه دچار دودستگى شديد شود; زيرا هم كشور متجاوز عرب بود و هم كشور مورد تجاوز. ولى سرانجام با اكثريت اعضا، اتحاديه عليه عراق موضع گرفت. اشكال ديگر اتحاديه در اين است كه درباره هجوم يك كشور عربى به يك كشور غير عرب نيز مسكوت است و معلوم نيست اگر يك كشور عرب بدون حق، جنگى را بر كشور ديگر تحميل كرد، اتحاديه چه موضعى بايد بگيرد.2 ـ شوراى همكارى خليج فارس پس از پيروزى انقلاب اسلامى در اثر خلأ بوجود آمده ناشى از حذف شاه، عربستان و برخى از كشورهاى همسايه حوزه خليج فارس به فكر ايجاد يك اتحاديه امنيتى يا سازمان مشترك براى مقابله با تهديدات احتمالى افتادند. اين فكر چند ماه پس از شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران، هنگامى كه كمكم موضع تهاجمى ارتش عراق تبديل به موضع تدافعى مىشد، جامه عمل به خود پوشيد. آغازگر اين پيمان عربستان بود كه به دو منظور اصلى، دست به اين اقدام زد: الف ـ مقابله با نفوذ حركت اسلامى و دفاع مشترك از كشورهاى عضو شورا. ب ـ بسط تسلط و نفوذ عربستان بر پنج كشور ديگر عضو پيمان و گام نهادن در راه قبضه كامل شبه جزيره عربستان. در زمستان سال 1359 عربستان طرح خود را به نام «نقشه امنيت گروهى» كه هدفش تشكيل اتحاديهاى براى امنيت جمعى كشورهاى عرب حوزه خليج فارس بود، به شرح زير ارائه نمود: 1 ـ حفظ امنيت كشورهاى عرب حوزه خليج فارس وقتى تحقق پيدا مىكند كه تمامى اين كشورها از امنيت محلى برخوردار باشند. 2 ـ كمك فورى به كشورى كه در هنگام بروز آشوبهاى داخلى به كمك نياز دارد. 3 ـ گسترش همكاريهاى امنيتى بين نيروهاى پليسى و امنيتى اين كشورها. 4 ـ اعلام عربستان مبنى بر اين كه: هر آسيبى به يكى از كشورهاى عضو، به امنيت تمامى كشورهاى عضو لطمه خواهد زد; لذا بايد بر گسترش همكارى بين اين كشورها تأكيد كرد. 5 ـ اعلام آمادگى عربستان براى كمك به كشورهاى عربى، جهت رويارويى با هر گونه توطئه و در تمام سطوح و حفظ امنيت و استقرار اين كشورها. پس از بررسيها و تشكيل جلسات و گفتگوهاى اوليه شش كشور عربستان، كويت، قطر، بحرين، عمان و امارات متحده عربى، سرانجام شوراى همكارى خليج فارس را تشكيل و توافقنامه مذكور در ديماه سال 1360 در رياض به امضاى وزراى خارجه كشورهاى عضو رسيد. پس از تصويب اساسنامه هيجده مادهاى شورا، عربستان به عنوان مركز فعاليتهاى اين پيمان اعلام گرديد كه اين موضوع يكى از امتيازاتى بود كه عربستان به دنبال آن بود. پيمان در وهله اول، جنبه نظامى ـ امنيتى داشت ولى سعى بر آن بود تا شامل همكاريهاى سياسى، فرهنگى و اقتصادى نيز بشود. يكى از برنامههاى شورا حذف ويزا بين كشورهاى عضو و تسهيلات ويژه گمركى بوده است، ليكن در زمينه اقتصادى با توجه به سقوط قيمت نفت در سال 1986 و مشكلات بوجود آمده، پيشرفت چندانى حاصل نشده است. تهاجم صدام به كويت و اشغال آن، پوشالى بودن نيروهاى نظامى شورا و ناتوانى كشورهاى عضو را در مقابله با تهاجم خارجى كه هدف اوليه شوراى مذكور بود، كاملا عيان ساخت. اين شورا تا كنون چندين اجلاس در سطح سران داشته است. در اجلاس سوم سران در سال 1362 در بحرين يك قرارداد دفاعى مشترك به تصويب رسيد كه به موجب آن يك شبكه بزرگ دفاعى هوايى با سرمايه عربستان براى پوشش منطقه ايجاد خواهد شد. در اين اواخر اختلاف مرزى عربستان و قطر باعث تضعيف موقعيت شوراى همكارى خليج فارس شده است.

فصـــل چهارم

مذهب و تشكيلات مذهبى

مذهب اهل حديث پيشينه مذهب وهابيت

33 . نك: السنّه، عبدالله بن احمد، ج1، ص151، ش131جريانات مخالف اهل حديث، در عراق و ايران بوده است; با اين حال نفوذ اصحاب حديث به تدريج، در عراق و ايران نيز فزونى گرفت و اندك اندك توانست در برابر گروههاى ديگر، خود را نماينده رسمى تسنن مطرح كند. اين در حالى بود كه شمار زيادى از كسانىكه عملا جزو گروههايى چون معتزله و مرجئه و اصحاب رأى نبودند، رسماً به عقايد اهل حديث باور نداشتند و با اين حال نام خاص فرقهاى نيز داشتند، اينها نيز نوع خاصى از سنيان بودند. در واقع اهل حديث، مذهب تسنن را كه شامل جريانات محدودى در درون خود بود به صورت يك فرقه با عقايد در آورد. افرادى كه اين جريان را شكل دادند، شمارى از محدثان بودند كه بطور عمده در نيمه دوم قرن دوم هجرى تا قرن سوم هجرى در مدينه و بغداد زندگى مىكردند. مهمترين چهرگان آنها ابن مبارك (م181) نعيم بن حماد مروزى (م228) ابن راهويه (م238) عثمان بن سعيد دارمى (م280) و مهمتر از همه اينها احمد بن حنبل (م241) مىباشند. مهمترين آثارى كه اين افراد در اين تشخص فرقهاى تأليف كردهاند، كتابهايى است با عنوان: «الرد على الجهمية و الزنادقه» و «كتاب السنّه». بعنوان نمونه احمد بن حنبل، دارمى، عبدالله بن محمد جعفى (م229) رد بر جهميه نوشتهاند. مقصود آنان از جهميه، معتزله و قدريه و يا به تعبير ديگر كسانى است كه قائل به روايات تشبيه نيستند و در اثبات تنزيه مىكوشند. گروه ديگرى از آنها «كتاب السنّه» نوشتهاند; از جمله: عبدالله فرزند احمد بن حنبل (م290)، ابوبكر احمد بن عمرو شيبانى (م277)، ابوعلى حنبل بن اسحاق (م273)، ابوبكر احمد بن محمد الأشرم (م273)، ابوبكر بن ابى شيبه (م225) و ابن ابى عاصم (م287).در اين آثار، اقوال عالمان بنام اهل حديث و نيز كسانى از سلف كه موافقت با آنان - ولو در عقيده خاص - دارند، در زمينههاى مختلف گردآورى شده است. جالب آن كه بعنوان نمونه كتاب السنه فرزند احمد بن حنبل، عنوان الرد على الجهميه نيز دارد. البته در مواردى درباره موضوعات خاص مورد تأكيد اهل حديث نيز عناوينى شايع وجود دارد; نظير كتاب «الايمان» كه چندين كتاب تحت اين نام منتشر شده است، درباره رؤيت بارى تعالى نيز در محدوده كمترى تأليفاتى صورت گرفته است. به هر روى آثارى كه بعنوان «كتاب السنه» تأليف شده مأخذ بسيار مهمى براى بدست آوردن مواضع اهل حديث و همچنين آگاهيهايى درباره فرق ديگر مىباشد. گرچه بايد دانست كه جعل و افراطگرى در اين آثار، به قدرى زياد است كه اهل حديث جديد، كه متفكران دانشگاه اسلامى مدينه وام القراى مكه از جمله آنها هستند، مجبورند تا در كنار تصحيح آثار مزبور، فصلى را به نقد اين كتابها اختصاص دهند و به رد نقلهايى چند بپردازند. حديث گرايى اين گروه در عقايد و فقه و پذيرفتن اخبار رسيده، سبب نفى هرگونه عقل گرايى، ضديت با رأى و مخالفت با هرگونه چند و چون در احاديث موجود بود، تحليل اصلى آنها از جريانات مخالف آن است كه از گرايشات غيراسلامى تغذيه شده و اسلامشان التقاطى از آثار اسلامى و عقايد مجوسى و فلسفى است. نسل نخست اهل حديث از استنباطهاى فقهى نيز پرهيز داشتند و بطور عمده، خود را محدث مىشناختند. اين مسأله درباره احمد بن حنبل كاملا صادق است.به مرور اهل حديث در ديدگاههاى فقهى خود نيز حنبلى شدند. به اين ترتيب حنابله حتى پيش از آن كه فرقهاى فقهى باشند، فرقهاى كلامى بودند و خود را نماينده اصلى تفكرى ناميدند كه اهل سنت وجماعت ناميده مىشد. اين «اهل سنت» نام ديگر «اهل حديث» بود. البته اهل حديث بهصورت يك گروه مستقل جز تا قرن چهارم دوامى نياورده و از قرن پنجم بدين سو زير فشار گروههاى ديگر سنى همچون اشاعره و مرجئه و حتى معتزله تا اندازهاى از نگرش اهل حديثى خود جدا شد و چهره بازترى به خود گرفت. نزاع ميان سنيان كه تا قرن پنجم بيشتر «كلامى» بود، بتدريج بهصورت يك نزاع «فقهى» درآمد و بعدها جز خط محدود ابنتيميه و شاگردش ابنقيِّم ، تسنن تا دوره اخير كه اهل حديث در عر بستان سعودى مسلط شدند، به مواضع افراطى اهل حديث نگراييد.اكنون چند سالى است كه آثار اهل حديث، كه تاكنون مورد بىاعتنايى قرار گرفته بود، تحقيق و نشر مىشود. تعداد زيادى از آنها بعنوان پاياننامه فوقليسانس و حتى دكترا توسط دانشجويان دانشگاه اسلامى مدينه و دانشگاه امالقراى مكه تحقيق شده و با سرمايه ناشرين سعودى به چاپ رسيده است. آثار كلامى و فقهى آن در انديشه علمى موجود در كشور مزبور بخوبى حاكم شده و علىرغم تفاوتهاى مختصرى كه با شكل كهن آن وجود دارد، سر جمع، احياى همان سلف و همان گرايش اهل حديث است. در بخش كلام، مهمترين اثر، نفى فلسفه و كلام و گرايشات عقلانى، و در فقه، نفى مذاهب فقهى پيشين و ترويج حديث و نوعى «اجتهاد اخبارى» است. تا پيش از سه دهه قبل، چهار امام از چهار مذهب فقهى در مسجدالحرام نماز مىگزاردند اما با غلبه اين نگرش فقهى جديد، يك امام براى تمام مسجد برگزيده شد. در آثار فقهى جديد هيچگونه اشارهاى به آراء و اقوال مذاهب اربعه نشده و تنها برپايه احاديث، فتاوايى ارائه گرديده است.محورهاى بحث در عقايد اهل حديث، در زمينه مسايل كلامى كه در قرن سوم اهميت تام داشته و اصولا مسائل فقهى نسبت به آنها، و در نظر آنان، از اهميت بسيار پايينى برخوردار بود، شامل چند مسأله مىشد: اعتناى كامل به احاديث و دورى از عقل و رأى و پرهيز از هر نوع اجتهاد، احاديثى كه مورد قبول آنها قرار مىگرفت رواياتى بود كه تنها از طريق محدثين مورد اعتماد آنان نقل شده و به هيچ روى به راويانى كه اندك گرايشات معتزلى يا شيعى داشتند بهايى داده نمىشد. حنابله براى دقت در اين كار شروع به كار رجالى گسترده كرده و تمامى كسانى را كه مخالف آنها بودند متهم به ضعف در نقل و جعل حديث كردند. آنان كوفه را به دليل داشتن همين گرايشات مورد بىاعتنايى قرار داده و آن را «دارالضرب حديث» لقب داده بودند. ابوحنيفه را نيز به دليل استفاده از رأى، مورد شديدترين اتهامات قرار دادند. اين امر جز اين دليلى نداشت كه او احاديث موجود در كتب محدثين را مجعول دانسته قابل اعتماد نمىديد. نتيجه برخورد مزبور از طرف اهل حديث آن شد كه آنچه روايت در باب تجسيم و تشبيه بود پذيرفتند ودر عقايد كلامى خود در دام سختى گرفتار شدند. اكنون نيز اين روايات در كتب صحاح موجود است. ركن ديگر عقايد اهل حديث اعتناى كامل به صحابه رسول خدصـ بود; از نگاه آنان همه صحابه عادل بودند و نمىبايست هيچكدام آنها مورد طعن قرار گيرند، آنها در جواب اين قبيل سؤالات كه چرا خود صحابه با يكديگر درگير شده و آيا كداميك بر حقند، به راحتى مىگويند: آنها همه برحقند و همه اهل اجتهاد، به علاوه رسول خدصـ از اين فتنهها خبر داده بود وچارهاى جز رخ دادن اين تحولات نبوده است. البته اين امر شامل اميرالمؤمنينعـ نمىشد زيرا اكثر اهل حديث عثمانى مذهب بوده وحكومت امام را به رسميت نمىشناختند. آنها تنها سه خليفه اول را بر حق مىشناختند، تنها احمد حنبل بود كه به اصرار توانست امام را نيز بر آنها بيفزايد. البته خلفاى اموى را نيز برحق مىدانستند اما اعتقاد به آنها ربطى به عقايد دينى آنها نداشت. بىدليل نيست كه ميراث اين عقيده هنوز نيز در سعوديها وجود دارد و كتاب «فضايل اميرالمؤمنين يزيد!» در آنجا چاپ مىشود.بد نيست اشاره كنيم كه در ميان خلفاى عباسى، تنها مدافع حنابله، متوكل عباسى بود كه براى راضى كردن آنها دست به كشتار شيعيان زده و جهت جلوگيرى از زيارت قبر امام حسينعـ دستور داد تا كربلا را شخم بزنند و بر آن آب ببندند. اين همان اعتقادى است كه اكنون در عربستان احيا شده است. متوكل عباسى در مجالس جشن و سرور، خود را شبيه امام علىعـ در مىآورد و مسخره مىكرد. همين شخص هدايايى براى احمد حنبل مىفرستاد و با اهل حديث همدلى وهمراهى مىكرد. حنابله به تدريج از بين رفتند تا آن كه ابن تيميه در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم مجدداً عقايد آنها را با افراط بيشترى احيا كرد. بعدها در قرن دوازدهم بار ديگر محمد بن عبدالوهاب همين حرفها را تكرار كرد و امروز اعقاب او دست در دست آلسعود مىكوشند تا با استفاده از امكانات موجود در عربستان اين عقيده را بر مسلمانان عالم تحميل كنند.اخبارىگرى سعوديها سبب شد تا در آغاز قرن جديد و حتى تا چند دهه قبل، عالمان وهابى با هر پديده تازهاى حتى صنايع واختراعات جديد به عنوان بدعت برخورد كرده و با هر چيزى به اين عنوان كه بدعت است مخالفت كنند. اگر روحيه باديهگرايى وهابيها را نيز ضميمه اين نگرش كنيم مىتوانيم تصور كنيم كه در چند دهه قبل، اين افراد چه تصورى از دين و ديندارى داشتهاند! علاوه بر اين، مجموعه برداشتهاى افراطى آنها از دين و نيز روحيه سختگيرانهشان، براى آنان وضعيتى شبيه به خوارج ايجاد كرده و هنوز نيز افراطيون وهابى چنين روحيهاى را دارند، آنها گرچه اكنون زير بار پذيرش اين سخن نمىروند كه روزگارى همه مسلمانان جز خود را كافر قلمداد مىكردند اما مدارك زيادى وجود دارد كه اين سخن را تأييد مىكند، پيشينه اين روش در تاريخ اسلام، با اين شدت، تنها در ميان خوارج ديده شده است. حركت «اخوان» كه در نجد شكل گرفته و بطور مداوم به عراق و كويت و نقاط ديگر حمله كرده و به اندك امرى ديگران را متهم به كفر و نفاق مىكردند از جمله اين گروههاى افراطى وهابى به شمار مىروند. زمانى كه نخستين بار ابنسعود فوايد تلفن را در مكه ديده و گفت كه تا خطى از مكه با مقر او حدّا بكشند با مخالفت همين جنبش افراطى اخوان وهابى روبرو شد كه آن را بدعت دانستند! يك بار نيز يكى از نوكران ابنسعود كه سوار بر موتورسيكلت شده بود مورد ضرب و شتم اخوانىها قرار گفت، آنها موتور را عربةالشيطان (درشكه شيطان) و حصان ابليس! ناميدند و سوار شدن بر آن را بدعت خواندند. در سال 1926 شاه سعودى مجبور شد تا تلگرافخانه مدينه را در كنار برخى مساجدى كه در كنار قبور ساخته شده بود به خاطر اعتراض افراطيون وهابى تعطيل كند زيرا آن را بدعت دانسته بودند. هم آنان در كنگرهاى كه در عيد فطر سال 1343 قمرى برگزار كردند يكى از درخواستهايشان از شاه سعودى اين بود كه استفاده از ماشين و تلگراف و تلفن را ممنوع نمايد. همانطور كه از او خواستند تا شيعيان احساء وقطيف را به اجبار سنى كند.بعد از تلاش ملك عبدالعزيز كه خود بخاطر اين امور مورد طعن قرار گرفته بود، آنها با شرايطى راضى به حمايت از وى شدند، در متنى كه علماى موافق صادر كردند، ضمن اعلام اطاعت خود از او، تعهداتى مبنى بر سختگيرى بر شيعيان و هدم اماكن مقدسه آنها را مطرح كردند; از جمله درباره تلگراف عجالتاً سكوت كردند; «اما مسألة البرقى فهو امر حادث فى آخر الزمان و لانعلم حقيقته». با اين حال عبدالعزيز شرايط را بگونهاى ديد كه موقتاً آن را تعطيل كرد. نويسنده «تاريخ الحجاز» مىگويد كه در سال 1346 قمرى (1928م.) از طرف سلطان عبدالعزيز با يكى از علما براى تفتيش در امور ادارى و دينى مسوؤليتى يافت كه در اثناى كار، صحبت از تلگراف و ديگر مسائل جديده شد. شيخ به من گفت: شكى وجود ندارد كه اين امور ناشى از استخدام جن است و فرد موثقى به او گفته است كه اين دستگاه كار نمىكند مگر آن كه در كنار آنها گوسفندى را ذبح كرده و نام شيطان را ببرند. مؤلف مىگويد: توضيحات من در باره اختراع تلگراف و تاريخ پيدايش آن، نتوانست وى را قانع كند، بنابر اين در راه، ماشين را در كنار يك تلگرافخانه نگه داشتم و به او نشان دادم كه هيچ اثرى از ذبيحه گوسفند و ساير چيزها نيست. او مىافزايد: شيخ گمان كرده بود كه من اين اقدام را از طرف ملك براى فريب او انجام دادهام و لذا بعدها خودش بارها براى مشاهده واقيعت به تلگرافخانهها رفته بود. مؤلف مىگويد: شخص ملك در سال 1351 (1932م.) در جريان سفرم به رياض به من گفت: زمانى كه علما متوجه شدند كه وى مىخواهد در رياض و ساير نقاط تلگرافخانه افتتاح كند، اعتراض كرده و گفتند: اى ملك! كسانى كه تو را به اين امر توصيه كردهاند خواستهاند تو را فريب دهند. او مىگويد: بعد از تأسيس، علما مكرر كسانى را به تلگرافخانهها مىفرستادند تا ببينند كه آيا در آنجا گوسفندى ذبح مىشود يا نه. مؤلف مىافزايد كه يكى از مسوؤلان تلگرافخانه به من گفت: زمانى عدهاى از مشايخ نزد من آمدند و از محل زيارت شياطين سؤال مىكردند و اين كه شيطان بزرگ در رياض است يا در مكه؟ و اين كه تعداد آنها چه مقدار است؟!(34)34 . تاريخ الحجاز، صص 309 ـ 308. بحث پيشينه مذهب وهابيت از كتاب بسوى امالقرى (اثر رسول جعفريان) گرفته شده است.شكلگيرى مذهب وهابيت و اتحاد رهبران آن با آلسعود امير شهر دِرِعيَّه را مريد و طرفدار خود سازد. در سال 1157/1744 بين اين عالم نجدى و امير محمد ابن سعود،(39) امير دِرعيه پيمانى بسته شد كه به موجب آن، امير سعودى از سوى خود و اعقاب خويش پشتيبانى واطاعت از شيخ و اعقاب او و ساير علماى وهابى را برعهده گرفت وشيخ نيز قبول كرد كه خود و اولاد و پيروانش پيوسته راهنما و مدافع وياور امير سعودى باشند و تمام نيرو و نفوذ خود را در حمايت از آن خاندان به كار برند. اين همان پيمان است كه عبدالعزيز و ساير ملوك سعودى و نيز مشايخ آلشيخ پيوسته محترم شمردهاند. ابن عبدالوهاب و فرزندانش تا امروز حامى جدى سلطنت سعودى و عهدهدار امور شرعى و فرهنگى و قانونى و قضائى بودهاند و شاهان سعودى پيوسته فرمانپذير ايشان بوده و به حكم و فتواى شوراى دينى وهابى به شاهى مىرسند يا از سلطنت ـ چنانكه درباره سعود بن عبدالعزيز عمل شد ـ خلع مىگردند. شيخ محمد بن عبدالوهاب (1115 ـ 1206/1073 ـ 1792) محمد بن عبدالوهاب بن سليمان بن على نجدى تميمى مكنّى به ابن عبدالوهاب، در تاريكترين ادوار تاريخ نجد در شهركى به نام عُيَيْنَه ـ نزديك رياض ـ در خانواده اهل علم متولد شد. او بنيانگذار يك فرقه مذهبى حنبلى است كه مخالفانش پيروان او را مُدَيِّنه ـ يعنى دينسازانـ يا وهابيّه خواندند ولى خود شيخ نام هممسلكان خويش را اهل توحيد و موحدين گذاشت. پدرش شيخ عبدالوهاب عالمى نيكنام بود و در عيينه امور شرعى و قضايى و تدريس را برعهده داشت. او شخصاً تعليم و تربيت محمّد را زير نظر گرفت و محمّد كه هوش و استعداد بسيار داشت هنوز ده ساله نشده بود كه تمامى قرآن و بسيارى از احاديث صحاح سته را از بر كرد و وقتى بيست ساله شد تمامى علوم شرعى و ادبى رايج در نجد را فراگرفته بود. در آن موقع توجهش به محيط وحشى و عقايد جاهلى و بدوى اعراب درندهخوى خونخوار عُينيه و ساير بلاد نجد جلب شد و معتقد گرديد كه معتقدات اعراب حجاز از اسلام به دور و پستترين نوع بتپرستى و خرافهگرايى است. پس تصميم جدّى به مبارزه مسلّحانه و بىامان با بعضى رسوم وكارهاى رايج در بلاد اسلامى گرفت. او ساختن بقعه وگبند بر مزارات وپا گرفتن و گچكارى و سنگانداختن بر قبور و ايستادن و زيارت خواندن در مقابر و سفرهاى زيارتى ـ غير از سفر مكه و مدينه وبيتالمقدس(40) ـ و استعمال دخانيات و سينهزنى و قمهزنى وزنجيرزنى... و بطور كلى هر رسم و عادتى كه به تشخيص وى در عهد رسولالله و سلف صالح نبوده، بدعت و حرام و مرتكب آن را واجبالقتل دانست و فتوا داد كه براى محو اين عادات و رسوم بايد شمشير به دست گرفت و جهاد كرد. رؤساى قبايل و شيوخ و علماى نجد ـ از جمله برادر شيخ محمد كه شيخ سليمان نام داشت ـ با او به مخالفت پرداختند و كار را چنان بر او تنگ كردند كه مجبور شد زادگاه خويش را ترك كند و به «حُرَيْمِلاء» برود (1139/1726) ولى در حريملاء هم كسى گوش به حرف او نداد و ناگزير شد به حجاز سفر كند. در مكّه حج را به سنّت حنابله سلفى ادا كرد و در مدينه چندى در حوزه درس عبداللّه بن ابراهيم بن سيف نجدى و محمد حيات سِنْدى حضور مىيافت. بعد از راه شام به نجد بازآمد و سپس به بصره رفت. بصريان كه سخنان شيخ را مخالف معتقدات خود ديدند، بر او شوريدند و او را مجبور ساختند با پاى برهنه و شكم گرسنه راه صحرا در پيش گيرد. اگر مردى به نام ابوحُمَيْدان به داد او نرسيده و بر خر خود سوارش نكرده بود در بيابان تلف مىشد. بعد به ايران آمد و چندى در اصفهان به تحصيل ادامه داد. سپس به كربلا و نجف رفت. گرچه در ايران و عراق زمينه مساعدى براى قبول دعوت وهابى نيافت امّا ديدن پارهاى رسوم مذهبى، او را در پيكارى كه در پيش داشت استوارتر ساخت. مورخان نجدى چيزى از سفر ابن عبدالوهاب به ايران ننوشتهاند و گويند وى از بصره به زبير واحسا و از آنجا به حريملاء بازگشت. اما علماى اسلام در حريملاء درصدد قتل وى برآمدند و محمد ناچار گريخته و به عُيَيْنَه پناه برد. در عيينه بخت به او روى آورد وعثمان بن حَمَد بن مَعْمَر امير آن شهر او را در خانه خود پذيرفته خواهرش را به همسرى وى داد و او پس از سالها رنج و مجاهده در عمر سى وهشت ـ نه سالگى سر بر بالين آسايش نهاده صاحب خانه و خانواده وپشتيبان گرديد. اتفاقاً همسرش نيز زنى باهوش و كارآمد بود و به شوهرش كمك بسيار كرد. راهزنان نجدى دستجاتى با انضباط و جنگاورانى وحشتآفرين بسازد كه توانستند مسير تاريخ را در عربستان تغيير دهند. او روز آخر ذى قعده سال 1206/1792 بعد از عمرى دراز، بيش از نود و يك سال،(44) در درعيه فوت كرد و همانجا به خاك سپرده شد، بدون اين كه بر قبرش بقعهاى بسازند يا امروز مكان دفن او معلوم باشد. تأليفات بسيارى از محمد بن عبدالوهاب برجاى مانده كه مشهورترين آنها به عناوين ذيل است: كتاب التوحيد، رساله كشف الشبهات، تفسير سورة الفاتحة، اصول الايمان، تفسير شهادة اَنْ لا اِله الا اللّه، معرفَةُ العبد ربَّه و دينه، المسائل التى خالف فيها رسولالله اهل الجاهلية، فضل الاسلام، نصيحة المسلمين، معنى الكلمة الطيّبة، الأمُر بالمعروف و النهىِ عن المنكر، مفيد المستفيد، مجموعة الخطب، رسالةٌ فى انّ التقيد جايز لاواجبٌ، كتاب الكبائر ... كه همه به چاپ رسيده و جملگى در اثبات مذهب حنبلى سَلفى است. اولاد شيخ ـ معروف به آلالشيخ ـ پيوسته مورد احترام شاهان سعودى بوده و سمت مفتى بزرگ و وزير فرهنگ و آموزش و رئيس دانشگاه و قاضى محاكم دادرسى را برعهده دارند. دعوت وهابى و چگونگى انتشار و آثار آن از زمان حيات شيخ تا امروز پيوسته از مسائل بحثانگيز دنياى اسلام بوده است. پيروانش او را پيشواى انقلاب فكرى مسمانان و راهگشاى مصلحانى چون شهابالدين آلوسى و سيد جمالالدين افغانى و شيخ محمد عبده مصرى و جمالالدين قاسمى شامى و خيرالدين تونسى و صديق حسنخان بهوپالى هندى و امير على هندى و شيخ محمد اقبال لاهورى و أبوالأعلى مودودى لاهورى(45)... مىدانند ولى ساير مسلمانان، بخصوص شيعيان، بشدّت با اين عقيدت و مؤسس آن مخالفت مىورزند، بخصوص بعد از آن كه وهابيان به سال 1316/1898 كربلا را قتل عام و ويران كردند و حرم مطهر حسين بن على ـ ع ـ و عباس بن على ـ ع ـ را به آتش كشيدند. كينه مسلمانان نسبت به آنان شدت يافته كتابهاى بسيار در ردّ و طعن بر فرقه وهابيّه به رشته تحرير درآوردهاند. مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذريعة الى تصانيف الشيعه»(46) برخى از اين ردّهها را به شرح ذيل نام برده است: 1 ـ الاوراق البغداديه، تأليف شيخ ابراهيم راوى عراقى. 2 ـ الفجر الصادق فى الرّد على منكرى التوسل والكرامات والخوارق، تأليف جميل صدقى زهاوى شاعر معاصر عراقى. 3 ـ دليل واقعى. 4 ـ صلح اخوان، تأليف شيخ داوود نقشبندى بغدادى. 5 ـ المنحة الوهبيّه. 6 ـ الصواعق الإلهيّه، تأليف شيخ سليمان بن عبدالوهاب برادر شيخ محمد بن عبدالوهاب...اينها ردّيّههاى علماى اهل سنت است. اما بعضى ردّيّههاى علماى شيعه به اين شرح است: 7 ـ الآيات البيّنات. 8 ـ البراهين الجليّه فى دفع شبهات الوهابيّه، تأليف سيد حسين قزوينى. 9 ـ المشاهد المشرّفة و الوهابيون، تأليف شيخ محمد على بن محمد جعفر. 10 ـ منهج الرّشّاد، تاليف شيخ جعفر كاشف الغطاء. 11 ـ الهادى، تأليف محمد بن حسين فارسى در ردّ كتاب كشف الشبهات ابن عبدالوهاب كه غير از پيروان خود را در آن كتاب كافر شمرده است. 12 ـ الردّ على الوهابيّه، تأليف شيخ محمد جواد بلاغى. 13 ـ الرّد على الوهابيّة، تأليف ميرزا محمد على اردوبادى. 14 ـ الرّدّ على الوهابيّة، تأليف سيد محمود لواسانى عصار.

/ 11