مقدمه
بهترين خصيصه اى كه در يك جامعه اسلامى بايد وجود داشته باشد ''عبوديت خداى متعال و نفى كفر و شرك'' است و يك انسان مومن و موحد در چنين جامعه اى معتقد است كه خداوند هم صاحب انعام و احسان و رحمت و گذشت مى باشد و هم داراى عدالت و مجازات و غضب و عذاب. لذا هم شاكر است و سپاسگزار، هم متقى و پرهيزگار. و نيز مى داند كه لازمه ى شكر زارى از خداوند منان و سپاس از نعمات بى پايانش، عبادت و پرستش او و دورى از گناه است.
حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: ''لو لم يتوعد الله على معصيته لكان يجب ان يعصى شكرا لنعمه''. [ نهج البلاغه، فيض، حكمت 282. ] اگر خدا براى نافرمانى خود وعده ى عذاب نداده بود، باز بر انسان واجب بود كه به پاس شكر گزارى از نعماتش، نافرمانى و معصيتش را نكند.
''نعمت'' عبارت از آن نفعى است كه از جانب شخصى به شخصى ديگر برسد و غرض از ايصال نفع، فقط احسان به او باشد. به آن كسى كه براى احسان نمودن نفع رسانى مى كند ''منعم'' مى گويند و طرف مقابل را ''منعم''. و ترديدى نيست كه ''منعم'' واقعى،ذات اقدس حق تعالى است، زيرا نفعى كه به انسان عايد مى شود از دو قسم خارج نيست:
1- منافعى كه خداوند به انسان مرحمت فرموده و مى فرمايد.
2- منافعى كه از جانب مخلوق به انسان مى رسد و معلوم است كه اين نعمت نيز از جانب خداست، زيرا اوست كه آن ''منعم'' را آفريده و به او قدرت بر انعام داده است. لذا در قرآن كريم فرموده است: ''ما بكم من نعمه فمن الله'' [ نحل، آيه 53. ] هر نعمتى كه شما بندگان داريد جملگى از خداست.
و به همين جهت شكر مخلوق، شكر خالق است.
پس چون همه ى نعمت ها از ناحيه ى خداوند متعال است، شكر آن ''منعم حقيقى'' بر انسان لازم مى باشد و از آن جايى كه نعماتش بى پايان است: ''ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها'' [ ابراهيم، آيه ى 34. ] پس شكر حقيقى او محال و غير ممكن است.
از دست و زبان كه برآيد
كز عهده ى شكرش بدرآيد
كز عهده ى شكرش بدرآيد
كز عهده ى شكرش بدرآيد
اگر چه نماز جزء اصول دين نيست، ولى با اين حال از آن فروعى است كه در شريعت آدم و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام و ديگر پيامبران به گونه اى وجود داشته است. آدم با نماز صفوت يافت، ادريس با نماز رفعت، موسى با نماز حرمت، نوح با نماز شريعت، ابراهيم با نماز خلت، داود با نماز خلافت، سليمان با نماز ملكت، لقمان با نماز حكمت،
عيسى با نماز حشمت، مصطفى صلى الله عليه و اله و سلم با نماز تاج نبوت و على عليه السلام با نماز قوت و شجاعت و وصايت و ولايت و مومن با نماز درجه و تقرب يافت.
نماز، نوبر احكام اسلامى و ساخته شده از وظايف روحانى و جسمانى است. نماز صحيح و داراى روح، قلب پژمرده و مضطرب بشر را طراوت و آرامش مى بخشد، نماز روح آدمى را جلا و صفا مى دهد و او را از بديها و آلودگيها باز مى دارد. نماز وسيله ارتباط با خداست.
با اندكى تامل خواهيم فهميد كه در اين عمل به ظاهر كوچك، چه خصوصيات بزرگى نهفته است. نماز معجونى ساخته شده و دارويى تركيب يافته براى شفاى تمامى دردهاى روحى بشر است. نماز يكى از دو اصل است كه چرخ سعادت بشرى بر پايه ى آن مى چرخد چرا كه اوليت اصل، عبوديت و بندگى به درگاه خداست، كه علامت بارز و مظهر آن ''نماز'' مى باشد و اصل ديگر ''انفال مال'' و كمك به مستمندان است كه اساس تمدن بشرى و نظام اجتماعى بر پايه ى انفاق و كمك به ديگران استوار است.
نماز قلبى، نمازگزار را سرانجام در زمره ى بندگان خاص خدا درآورده و به بهشت مخصوص حق تعالى وارد مى كند، چه اين كه خداوند مى فرمايد: نماز ياد من است ''اقم الصلواه لذكرى'' [ طه، آيه 14. ] و نيز مى فرمايد: با ياد خدا دلها آرام مى گيرد ''الا بذكر الله تطمئن القلوب'' [ رعد، آيه 28. ] و در آيه ى ديگرى اثر و پاداش اطمينان قلب را چنين بيان مى فرمايد كه: ''يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى و
ادخلى جنتى''. [ فجر، آيات پايانى. ]
بعد از بيان اين مقدمه، لازم بذكر است كه يكى از جالبترين و لطيف ترين مباحثى كه در كتاب با عظمت و بى نظير ''نهج البلاغه'' مشاهده مى شود، ''نماز و فلسفه و اسرار آن'' است. هر چند مساله نماز در اين كتاب شريف، حجم زيادى به خود اختصاص نميدهد، اما با وجود كم بودن الفاظ، معانى و مضامين عاليه را شامل است كه راه روشن و امنى را پيش روى نماز گزار قرار مى دهد. سراينده ى ''نهج البلاغه'' على عليه السلام در حالى سخن از نماز و اسرارش مى گويد كه خودش با آن عشقبازى كرده و هنگام انجام آن سر از پا نمى شناسد. على عليه السلام حتى در حساسترين لحظات ميدان جنگ و كارزار نمازش را اول وقت مى خواند و حاضر نبود لحظه اى آن را به تاخير اندازد.
از اين رو بررسى نماز از ديدگاه على عليه السلام نخستين نماز گزار بعد رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم از اهميت ويژه اى بر خوردار است. آن كسى كه نماز در زندگى پر بركتش حرف اول را زد و در تمام لحظه هاى حياتش جريان و سريان داشت، آن كسى كه در خانه ى عبادت به دنيا آمد و در محراب عبادت به سوى معبودى شتافت.
در نمازم خم ابروى تو با ياد آمد
حالتى رفت كه محراب بفرياد درآمد
حالتى رفت كه محراب بفرياد درآمد
حالتى رفت كه محراب بفرياد درآمد
عليرضا رجالى تهرانى
تابستان 1375
اقامه نماز
به نظر مى رسد كه ''اقامه ى نماز'' چيزى فراتر از گزاردن نماز است. يعنى فقط همين نيست كه كسى خود به عمل نماز قيام كند. بل اين نيز هست كه در جهت و سمت نماز، جهت و سمتى كه نماز بدان فرامى خواند، به راه افتد و ديگران را نيز به راه اندازد. گويا بر پا داشتن نماز آن است كه انسان، با كوششى بايسته،جو و فضاى زندگى خود و ديگران را جوى نماز گزارانه يعنى خدا جويانه و خدا پرستانه بسازد و همه را در خط و جهت نماز به راه افكند.
پس مومن يا جامعه ى مومن، با اقامه ى نماز ريشه ى تباهى و گناه و فساد را در خود و در محيط خود مى سوزاند و روحيه ى گناه و انگيزه هاى درونى و برونى، يعنى عوامل نفسانى و اجتماعى آن را خنثى و بى رنگ مى سازد. محققا نماز، فرد و جامعه را از كارهاى زشت و ناپسند باز مى دارد.
''ژرفاى نماز''
مقام معظم رهبرى
نخستين نماز گزار
اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب لم يسبقنى الا رسول الله الصلواه. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 131، ص 407. ]
بار پرورگارا! من نخستين كسى هستم كه به حق رسيده و آن را شنيده و پذيرفته است، هيچ كس بر من به نماز پيشى نگرفت مگر رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم.
همانطور كه ثابت است، بعد از اين كه رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم در سن چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شد. اولين كسى كه به آن حضرت ايمان آورد اميرالمومنين عليه السلام بود. چنانكه محب الدين طبرى از قول عمر بن خطاب مى نويسد كه گفت: من با ابوعبيده و ابوبكر و گروهى ديگر بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم به شانه ى على بن ابيطالب عليه السلام زد و فرمود: ''يا على! تو از مومنين، اوليت كسى هستى كه ايمان آوردى و تو از مسلمين، اولين كسى هستى كه اسلام اختيار كردى و مقام و نسبت به تو به من چون مقام و منزلت هارون است به موسى''. [ ذخائر العقول، ص 58. ]
و در سيره ى ابن هشام جزء اول مى خوانيم: ''اوليت مردى كه به رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم ايمان آورد. و با او نماز گزارد و آنچه را پيامبر از
جانب خداى تعالى آورده بود تصديق كرد، على بن ابيطالب بن عبدالمطلب بن هاشم است و او در اين هنگام پسرى ده ساله بود''. و نيز آمده است كه نبى اكرم صلى الله عليه و اله و سلم روز دوشنبه به نوبت مبعوث شد وعلى عليه السلام روز سه شنبه "يك روز بعد"، اسلام آورد. [ همان، ص 59. ]
حضرت امير سلم الله عليه ضمن اشعارى كه به معاويه در پاسخ مفاخره او مى فرستد، به سبقت خويش در اسلام شاراه نموده و مى فرمايد:
سبقتكم الى الاسلام طفلا
صغيرا ما بلغت اوان حلمى
صغيرا ما بلغت اوان حلمى
صغيرا ما بلغت اوان حلمى
بر همه شما براى اسلام آوردن سبقت گرفتم در حالى كه طفل كوچكى بودم.
از آن جايى كه نماز اولين حكم الهى بعد از بعثت بود، نخستين نمازگزار بعد از رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم، على عليه السلام بود. چنانكه نبى اكرم عليه السلام مى فرمايد: ''اول من صلى معى على'' [ ينابيع الموده، ج 1، ص 61. ] اولين كسى كه با من نماز گزارد على بود.
در ابتداى بعثت هر گاه وقت نماز مى رسيد رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم به دره ها يا كوههاى مكه مى رفت و على عليه السلام بدون اطلاع پدر و عمو و ساير خويشنش به همراهى آن حضرت بيرون مى رفت و نماز مى خواندند، تا آن كه روزى ابوطالب هر دو را در نماز ديد، به آن حضرت گفت: پسر برادرم، اين دينى كه به آن دل بسته اى چيست؟ گفت: اى عمو، اين دين خدا و دين فرشتگان او و دين پيامبران او و دين پدر ما ابراهيم است.
سپس به فرزندش گويد: پسر جان! اين چه دينى است كه پذيرفته اى؟
گفت: اى پدر، به خدا و فرستاده اش ايمان آورده و به آنچه از جانب خدا آورده تصديق كننده ام و براى خدا با او نماز خوانده و او را پيروى نموده ام. ابوطالب گفت: از محمد صلى الله عليه و اله و سلم جدا مشو، زيرا او تو را جز به خير و سعادت دعوت نمى كند. [ سيره ى ابن هشام، ج 1 ص 264. ]
خداوندا من آن اول كس استم
ز جان و دل شدم سوى انابت
كسى برمن به شهراه حقيقت
چرا او بهر نماز افراخت قامت
ببستم قامت و كردم قيامت
كه حق بشنيده و در كار بستم
نداهاى تو را كردم اجابت
بجز پيغمبرت نگرفته سبقت
ببستم قامت و كردم قيامت
ببستم قامت و كردم قيامت
جلوه هاى نماز على
در اين جا شايسته است به دنبال بحث اخير به ذكر جلوه هايى از نماز و عبادت اميرالعاشقين حضرت على عليه السلام اشاره شود كه يقينا باعث تنبه و تذكر پيروانش خواهد گرديد. او كه مولود كعبه است علاقه اى بيش از ساير مسلمانان به نماز داشته و قدر و منزلت و اهميت اولين فريضه ى الهى را بيشتر از همه مى دانست. محدث قمى در اين رابطه مى نويسد: ''در يكى از جنگهاى تيرى، به پاى آن حضرت اصابت كرد و هر چه كردند از شدت درد نتوانستند آن را بيرون كشند. وقتى پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم خبر دادند، فرمود: آن گاه كه مشغول نماز شد تير را از پاى او درآوريد، زيرا على در هنگام نماز چنان محو تماشاى جمال حق است كه كاملا از خود بى خود مى شود. چنين كردند و تير را زا پاى حضرت درآوردند و او متوجه نشد و زمانى به خود آمد كه از نماز فراغت يافته بود و آن گاه در خود احساس درد كرد''. [ با تغيير در الفاظ از منتهى الامال، ج 1، ص 110 نقل گرديد. ]
ملاى جامى اين ماجرا را به نظم درآورده و مى گويد:
شير خدا شاه ولايت على
روز احد چون صف هيجا گرفت
غنچه ى پيكان بگل او نهفت
روى عبادت سوى محراب كرد
خنجر الماس چو بنداختند
صورت حالش چو نمودند باز
كز الم تيغ ندارم خبر
گرچه زمن نيست خبردارتر
صيقلى شرك خفى و جلى
تير مخالف بتنش جا گرفت
صد گل محنت ز گل او شكفت
پشت به دردسر اصحاب كرد
چاك بتن چون گلشن اندختند
گفت كه سوگند بداناى راز
گرچه زمن نيست خبردارتر
گرچه زمن نيست خبردارتر
خداوند! من محمد پيامبر و برگزيده تو هستم، سينه ى مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على را وزير من گردان تا بوسيله ى او پشتم قوى و محكم گردد. ابوذر گويد: هنوز دعاى پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم پايان نيافته بود كه جبرئيل فرود آمد و آيه ى ولايت را نازل كرد:
''انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلواه و يوتون الزكوه و هم راكعون''. ولى امر و يور شما تنها خدا و رسول خدا و آن مومنانى هستند كه نماز بپاداشته و به فقيران در حال ركوع
زكات مى دهند. [ تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 324، آيه 55 از سوره ى مائده. ]
برو اى گداى مسكين در خانه على زن
كه نگين پادشاهى دهد از كرم گدا را
كه نگين پادشاهى دهد از كرم گدا را
كه نگين پادشاهى دهد از كرم گدا را
هر كه چيزى دوست دارد جان و دل بر وى گمارد
هر كه محرابش تو باشى سر ز عشقت بر ندارد
هر كه محرابش تو باشى سر ز عشقت بر ندارد
هر كه محرابش تو باشى سر ز عشقت بر ندارد
خوشا نماز و نياز كسى كه از سردرد
به آب ديده و خون جگر طهارت كردن
به آب ديده و خون جگر طهارت كردن
به آب ديده و خون جگر طهارت كردن