نكرد مگر اين كه خدا او را رفعت بخشيد. [ محجه البيضاء، ج 6، ص 219. ]
تا نباشى قطره، دريا چون شوى
تا نه اى گم گشته، پيدا چون شوى
تا نه اى گم گشته، پيدا چون شوى
تا نه اى گم گشته، پيدا چون شوى
نماز، بهترين وسيله تقرب به خدا
والصلوه قربان كل تقى. [ نهج البلاغه فيض، حكمت 131، ص 1152. ]
و نماز وسيلهى تقرب و نزديك شدن هر انسان پرهيزگارى به خداست.
شكى نيست كه همه ى انسانها فطره به نوعى دنبال كمال هستند و هر يك كمال خود را در چيزى مى دانند. از نظر اسلام، آدمى براى رسيدن به كمال حقيقى بايد سعى كند با تخلق به اخلاق الهى هر چه بيشتر خود را به منبع و سرچشمه كمال يعنى خداوند متعال نزديك كند و براى حصول اين تقرب، راههايى پيش روى مسلمين قرار داده است. از مهمترين و موثرترين راهها اقامه ى نماز است. پس يك انسان متقى به وسيله ى نماز به خدا تقرب مى جويد.
نماز اى بهترين رابط ميان بنده و خالق
بوقت سنجش ايمان گواه عاشق صادق
بوقت سنجش ايمان گواه عاشق صادق
بوقت سنجش ايمان گواه عاشق صادق
هرگز ممكن نيست.
اما پيرامون اين كه نماز چگونه قربى بين خالق و مخلوق ايجاد مى كند، بايد گفت كه عرفاى الهى براى قرب چهار مرتبه ذكر نموده اند: قرب زمانى، قرب مكانى، قرب معنوى و قرب الهى. قرب زمانى، مثل اين كه گوييم زمان حضرترسول اكرم صلى الله عليه و اله و سلم به ما نزديك تر است از زمان حضرت عيسى به ما. قرب مكانى، مثل اين كه گوييم ماه به ما نزديكتر است از خورشيد. قرب معنوى، مثل اينكه گوييم علما نزديك ترند به رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم از جهال، يا آن كه گوييم فلانى نزديكتر است به پدرش از پسر ديگر او. قرب خداوند به تمام موجودات از جهت احاطه ى رحمت رحمانيه و فيض منبسط الهى يكسان است، چنانكه فرمود:
و هو معكم اينما كنتم. [ حديد، آيه 4. ] هر جا كه باشيد او با شماست.
لكن قرب مخلوقات نسبت به او تفاوت بسيار دارد.
قرب و نزديكى هر كسى نسبت به خداوند متعال به قدر كمالات نفسانى است، چون ذات كبريائى، كامل مطلق است و هر كس كه نسبت به ديگران از حيث كمالات نفسانى و روحانى كاملتر گرديده البته از حيث كمال به او نزديك تر است.و انسان وقتى كامل مى گردد كه عظمت و كبريائى الهى چنان در اعماق قلب وى فرورفته و بر او استيلا نموده باشد كه خود و موجودات را غرق درياى عظمت حق بيند، بلكه اصلا خود و آثار خود را در ميان نبيند.
رسد آدمى بجايى كه بجز خدا نبيند
بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت
بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت
بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت
است كه انسان را به قرب معنوى رسانده و او را بر اثر مداومت و حضور قلب به خداوند متعال بيشتر نزديك مى كند و مقام و منزلتى خاص به پيشگاه الهى پيدا مى كند.
البته در جايى ديگر اميرالمومنين عليه السلام نماز و زكات را با هم عامل تقرب به خدا معرفى كرده و مى فرمايد:
ثم ان الزكاه جعلت مع الصلوه قربانا لاهل الاسلام. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 190، ص 644. ] پس براى مسلمانان زكات با نماز وسيله ى تقرب و آشنايى قرار داده شد.
نماز، عامل رهايى انسان
و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 190، ص 643. ]
و نماز گناهان را مانند ريزش برگ درختان مى ريزد و مانند رهايى چهارپايان از بند، انسان را آزاد مى سازد.
يكى از مهمترين گرفتاريهاى انسان بلكه در راس تمامى گرفتاريها حب دنيا است، تعلق به دنيا باعث مى شود انسان بنده و اسير آن شود، نماز رشته هاى اسارت به دنيا و معاصى را متلاشى كرده و ازبين مى برد. طبيعت گرايش به دنيا و پليديهاى آن دارد، اما از فطرت هر انسانى نداى توحيد بلند است و چون نمازگزار حقيقى به نداى فطرت خود عمل مى كند از بند اسارت دنيا و معاصى رها شده و آزاد مى گردد.
خدا را زا نماز من، توانم ده، نجاتم ده
به يك آيت به يك ركعت دگر باره حياتم ده
به يك آيت به يك ركعت دگر باره حياتم ده
به يك آيت به يك ركعت دگر باره حياتم ده
شارع مقدس دستور فرموده و مطلوب اوست انجام نمى دهند.
آرى، نماز گزار وقتى اسير نماز شد و در بند عبوديت قرار گرفت، از دنيا و متعلقات آن، از زشتيها و بديها رها مى گردد و انسانى كه از بند نماز و عبوديت رهيده باشد، گرفتار دنيا و اسير شهوات و وساوس شيطانى خواهد شد.
آدمى همان طور كه براى مبارزه ى با امراض جسمانى و روانى خويش بايد در دو مرحله ى دفع و رفع، يعنى پيشگيرى و درمان سعى و تلاش كند، در رابطه با امراض روحى و سموم معنوى نيز باى مبارزه اى جدى و پيگير انجام دهد. مرحله ى دفع جلوگيرى از وقوع گناه و آلودگى و بيمارى است و مرحله ى رفع برطرف نمودن آلودگى و معصيت و كثيفى و بيمارى.
نماز حقيقى، هم عاملى است باز دارنده و جلوگيرى كننده از ارتكاب گناه چنانكه فرمود: ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر و هم عامل بر طرف نمودن زشتى گناه و باعث آمرزش آن است، يعنى خاصيت گناه زدايى دارد، چنانكه فرمود: ان الحسنات يذهبن السيئات. و ما كلام اميرالمومنين عليه السلام را در دو عنوان گناه زدايى نماز و نماز عامل رهايى انسان توضيح داديم.
نماز قلبى، سدى در برابر گناه آينده است، چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت مى كند و نهال تقوا را در دل پرورش مى دهد و مى دانيم ايمان و تقوانيرومندترين سد در برابرگناه است و اين همان چيزى است كه در آيه ى مذكور به عنوان نهى از فحشاء و منكر بيان شده است.
پس نمازى كه اثر باز دارنده ندارد ارزش ندارد. خداوند به داود عليه السلام وحى فرمود: بسا نماز گزارى كه ركعتى طولانى، گريه طولانى از خوف
خدا مى خواند كه پيش من به فتيلى ارزش ندارد، چون هنگامى كه نظر در قلب او كردم ديدم كه اگر نمازش را سلام دهد و زنى بر او آشكار شود و خود را به او عرضه نمايد. فورا او را اجابت نمايد و يا اگر مومن با او معامله اى كند به او خيانت نمايد. [ بحار الانوار، ج 84، ص 257. ]
نماز، عامل آرامش انسان
و عن ذلك ما حرس الله عبده المومنين بالصلوات...، تسكينا لاطرافهم و تخشيعا لابصارهم و تذليلا لنفوسهم و تخفيضا لقلوبهم و اذهابا للخيلاء عنهم. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 234، ص 643. ]
و خداوند متعال بندگان مومن خود را به وسيله ى نمازها... براى آرامش دست و پا و اندام ديگرشان خشوع ديدگانشان، فروتنى جاهايشان و خضوع دلهايشان، و درو كردن كبر و غرور از وجودشان، از تباهكاريها و ستمگريها و تكبر و گردنكشى حفظ مى كند.
ديگر از آثار و اسرار نماز اين است كه سبب آرامش انسان نمازگزار مى شود. و اين آرامش و اطمينان هم در اعضا و جوارح جلوه مى كند و به وسيله آنها مرتكب معصيت نمى شود و هم در قلب و روان نماز گزار تاثير فراوان مى گذارد. با توجه به دو مقدمه ى قرآنى به يك نتيجه قطعى و زيبا مى رسيم، چنانكه مى فرمايد: اقم الصلوهلذكرى در جاى ديگر مى فرمايد: الا بذكر الله تطمئن القلوب، لذا دل انسان نمازگزار آرام است. و در آخر سوره ى حشر مى فرمايد: ياايتها النفس المظمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى. [ فجر، آيات آخر. ]
از اين رو دل مطمئن نماز گزار حقيقى شامل مرحمت خاص الهى شده و اين نمازگزار است كه داخل در بندگان خاص و بهشت مخصوص الهى مى گردد.
و نيز خداوند متعال مى فرمايد:
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الا المصلين. [ معارج، آيات 19 -22. ]
همانا انسان سبك سر و شديد الحرص است كه چون بدى به او برسد جزع و بيتابى كرده و چون خيرى به او برسد متكبر شده و از ديگران منع مى كند، اما نمازگزاران اين گونه نيستند.
ملاحظه مى فرماييد كه خداوند در فراز اول ين آيه به سه نكته منفى و صفت ناپسند اشاره مى كند: حرص، جزع، بخل.
ممكن اين سوال به ذهن آيد كه خداوند اگر انسان را براى سعادت آفريده، چگونه در طبيعت او شر و بدى قرار داده است؟ به تعبيرى اين صفت شاخه اى از حب ذات است و مى دانيم كه حب ذات چيزى است كه انسان را به سوى انحصار طلبى و بخل و مانند آن پيش مى رود. ضمن اين كه حرص اگر در مسير تحصيل علم و دانش به كار افتد مايه ى كمال است، اما اگر در مسير امور مادى و جريانهاى انحرافى قرار گيرد، سر از بخل و بدبختى رذيلت درمى آورد. در نتيجه چون انسان شديد الحرص است، طبيعه ى نمى تواند آرامش داشته باشد، اما چون نماز گزار بر اساس فطرت خويش عمل مى كند و طبيعت را سركوب مى نمايد، قلبى آرام و مطئمن دارد.
خلاصه كلام اين كه، تنها مشكلى را كه دنياى علم و تكنولوژى امروز
نتوانسته حل كند، مشكل آرامش روح بشر است. روز به روز آمار بيمارى هاى روانى و مشكلات روحى زياد و به تبع آن استفاده از قرص اعصاب افزايش مى يابد. در حالى كه اسلام بهترين راه براى آرامش روح و روان آدمى را جلوى روى آنها قرار داده و آن عبارت و راز و نماز است. آرى، فقط با ياد خداست كه دلها آرامش مى يابد.