8 - پيروان عمر در تحريم ازدواج موقت و بروز اختلافات - ازدواج موقت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ازدواج موقت در اسلام - نسخه متنی

سید مرتضی عسکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



8 - پيروان عمر در تحريم ازدواج موقت و بروز اختلافات



يكى از طرفداران حرمت ازدواج موقت عبدالله بن زبير است. ابن ابى شيبه در مصنف خود از ابن ابى ذئب روايت كند كه گفت:




شنيدم ابن زبير خطبه مىخواند و مىگفت: الا و ان المتعه هى الزنا آگاه باشيد كه متعه همان زنا است.(51)




ديگرى: ابن صفوان است كه حديث او خواهد آمد.




ديگرى: عبدالله بن عمر در يكى از دو ديدگاه خويش است. چنانكه شرح آن بيايد.




در اين باره ميان پيروان عمر و مخالفان او مناقشات و درگيرى هائى اتفاق افتاده كه برخى از آنها را مىآوريم:




الف - اختلافات ميان موافقان و مخالفاندرباره حليت ازدواج موقت، بين ابن عباس و گروهى از مخالفان مانند ابن زبير، مشاجرات و بحث هاى به شرح زير در گرفته است:




مسلم در صحيح و بيهقى در سنن خود از عروه بن زبير روايت كنند كه گفت: عبدالله بن زبير در مكه به پا خاست و گفت: مردمانى كه خدا دلهاى آنان را همانند چشمانشان كور كرده است، به ازدواج موقت فتوا مىدهند! - عبدالله كنايه به ابن عباس داشت كه چشمانش را از دست داده بود - ابن عباس در پاسخش گفت: تو موجودى جلف و سبكسرى! به جانم سوگند كه متعه در زمان امام المتقين - مقصودش رسول خدا صلّى الله عليه وآله است - حلال بود. ابن زبير گفت: خودت تجربه كن كه به خدا سوگند اگر چنين كنى (= متعه نمائى) تو را با سنگ هاى خودت سنگسار مىكنم.




ابن شهاب گويد: خالد بن مهاجر بن سيف مرا خبر داد كه: من در نزد مردى نشسته بودم كه شخصى پيش وى آمد و حكم متعه را پرسيد. او دستور به انجام آن داد. ابوعمره انصارى به وى گفت: آهسته تر! او گفت: چيه به خدا سوگند من در دوران امام المتقين آن را انجام داده ام.(52)




از سعيد بن جبير روايت كنند كه گفت: شنيدم عبدالله بن زبير خطبه مىخواند و بر ابن عباس درباره فتوايش در حليت متعه اعتراض مىكرد و او را سرزنش مىنمود. ابن عباس گفت: اگر راست مىگويد از مادرش بپرسد. عبدالله از مادرش پرسيد و پاسخ شنيد: ابن عباس درست مىگويد آرى اين چنين بود. ابن عباس گفت: اگر بخواهم، مردانى از قريش را كه از طريق آن (= ازدواج موقت) به دنيا آمده اند، نام مىبرم.(53)




بديهى است كه اين گفت و گوها بايد در زمان حكومت عبدالله بن زبير در مكه واقع شده باشد، در آن دوران كه نماز جمعه و جماعت در بيت الله الحرام برگزار مىشد. و گمان قوى آن است كه اين گفت و شنودها در اوان خطبه نماز جمعه و در حضور بسيارى از مسلمانان بوده است.




زيرا، به نظر ما ابن عباس خود را برتر از آن مىدانست كه در سخنرانى ابن زبير حضور يابد مگر در نماز جمعه كه به حضور در آن ملزم و مجبور بودند.




و نيز، كاملا آشكار است كه ابن زبير و هيئت حاكمه او، يعنى هيئت حاكمه خلافت، هيچ گونه مستندى از قول و فعل و تقرير و تاييد رسول خدا صلّى الله عليه وآله در نهى از متعه در دست نداشتند. چه، اگر داشتند، در برابر ابن عباس و برهان محكم او كه مىگفت: متعه در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله انجام مىشده است. به آن استناد مىكردند.




ولى، بر خلاف هيئت حاكمه خلافت كه در تحريم متعه حج و متعه نساء - تا به امروز هم - بر منطق زور تكيه كرده و مىكنند، معتقدان به حليت هميشه و هرگاه فرصت يافته اند با استناد به سنت رسول خدا صلّى الله عليه وآله با آنها مقابله كرده و دلايل خود را بيان داشته اند.




در صحيح مسلم و مسند احمد و طيالسى و سنن بيهقى و غير آنها از ابى نضره روايت كنند كه گفت: نزد جابر بن عبدالله بودم كه شخصى نزد او آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبير درباره متعه حج و متعه نساء اختلاف كرده اند.




جابر گفت: ما آن در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله انجام داديم سپس عمر ما را از آن باز داشت و ما ديگر انجام نداديم.(54)




در روايت ديگرى گويد: به جابر گفتم: ابن زبير ازدواج موقت را ممنوع و ابن عباس به آن دستور مىدهد. جابر گفت: حديث بر دست من مىچرخد: ما در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله متعه (= ازدواج موقت) مىكرديم. دوران عمر بن خطاب كه شد، خطبه خواند و گفت: خداى عز و جل براى پيامبرش هر چه خواست حلال فرمود، و قرآن در جايگاههاى خود فرود آمد. اكنون حج خودتان را از عمره تان جدا كنيد، و از نكاح با اين زنان دست بكشيد كه اگر مردى را نزد من آوردند كه ازدواج موقت كرده باشد، او را سنگسار خواهم كرد.(55)




اين روايت در عبارت بيهقى چنين است: اما در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله و ابى بكر متعه مىكرديم. هنگامى كه عمر بن خطاب به خلافت رسيد گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله همان رسول خدا صلّى الله عليه وآله و قرآن همانند قرآن است. و اين دو (كه مىگويم) دو متعه اند كه در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله بر پا بودند و من (اكنون) آنها را ممنوع كرده و بر انجامشان كيفر مىدهم: يكى از آنها متعه نساء است، اگر مردى را بيابم كه زنى را به عقد موقت گرفته باشد، او را سنگسار و در سنگ ها مدفون خواهم كرد. ديگرى متعه حج است. حج خودتان را از عمره تان جدا كنيد كه اين كار، حج و عمره شما را كامل تر مىكند.(56)




ب - اختلاف ميان ابن عباس و ديگران


در مصنف عبدالرزاق گويد: (ابن) صفوان گفت: اين ابن عباس فتوى به زنا مىدهد. ابن عباس گفت: من فتواى به زنا نمى دهم، آيا (ابن) صفوان ام اراكه را فراموش كرده است به خدا سوگند كه فرزند آن زن از متعه (= ازدواج موقت) است. آيا او كه مردى از بنى جمح باوى ازدواج موقت كرده، زنا نموده است!(57)




در روايت ديگرى است كه طاوس گويد: ابن صفوان گفت: ابن عباس فتواى به زنا مىدهد! راوى گويد: ابن عباس تعدادى از فرزندان متعه را نام برد. من از آنها كه برشمرد تنها معبد بن اميه را به ياد مىآورم.(58)




معبد بن سلمه بن اميه كيست


در يكى از روايات ديديم كه ابن عباس گفت: اميرالمؤمنين عمر را كسى جز ام اراكه به اين عكس العمل وادار نكرد. او در حال باردارى بيرون آمد و عمر علت پرسيد. جواب داد: سلمه بن اميه بن خلف وى را به عقد موقت خويش در آورده است. بدين خاطر، هنگامى كه ابن صفوان نظر ابن عباس را تخطئه كرد و آن را ناپسند شمرد. ابن عباس به او گفت: از عموميت بپرس!(59)




در جمهره انساب ابن حزم آمده است: اميه بن خلف حجمى فرزندانى به نام على صفوان، ربيعه، مسعود و سلمه داشت كه معبد بن سلمه فرزند اين سلمه بن اميه بن خلف است و مادرش ام اراكه بوده، سلمه در دوران خلافت عمر يا ابى بكر او را به عقد موقت خويش در آورده و معبد بن سلمه نتيجه اين ازدواج موقت بود.(60)




مولف گويد: به نظر ما صفوان بن اميه پدر همين ابن صفوان است و چون صفوان برادر سلمه بن اميه مىبود، ابن عباس به او گفت: از عمويت بپرس! و نيز گفت: آيا ام اراكه را فراموش كرده به خدا سوگند فرزند او - يعنى معبد بن سلمه پسر عموى ابن صفوان - فرزند ازدواج موقت است. آيا او زنا كرده است و چون فرزندان به دنيا آمده از متعه را بر شمرد، اين معبد را از آنان دانست.




ج - اختلاف عبدالله بن عمر با ابن عباس


روايات رسيده از عبدالله بن عمر درباره ازدواج موقت مختلف است. برخى از آنها بدين گونه است:




احمد بن حنبل در مسند خود از عبدالرحمان بن نعيم اعرجى روايت كند كه گفت: نزد ابن عمر بودم كه مردى از او درباره متعه نساء (= ازدواج موقت) پرسيد، عبدالله خشمگين شد و گفت: به خدا سوگند ما در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله زنا كار و بد كار نبودم... (61)




در مصنف عبدالرزاق گويد: به ابن عمر گفته شد: ابن عباس (ازدواج موقت) را اجازه مىدهد. او گفت: گمان ندارم ابن عباس چنين بگويد. گفتند: آرى به خدا سوگند چنين مىگويد. عبدالله گفت: آگاه باشيد! به خدا سوگند او در زمان عمر نمى توانست چنين بگويد، و عمر شديدا شما را از آن باز مىداشت، و من آن را جز زنا نمى دانم.(62)




در مصنف ابن ابى شيبه و درالمنثور سيوطى روايت كنند كه كه: از عبدالله بن عمر درباره متعه نساء (= ازدواج موقت) پرسيدند، گفت: حرام است. به او گفته شد: ابن عباس بر آن فتوا مىدهد: گفت: پس چرا در زمان عمر آن را زمزمه هم نمى كرد؟(63)




در سنن بيهقى پس از عبارت حرام است گويد: عمر بن خطاب اگر كسى را به خاطر آن مىگرفت او را سنگسار مىكرد.(64)




/ 14