در نامه معاويه
[ كتاب سليم: حديث 25. ]معاويه در جنگ صفين طى نامه اى براى اميرالمؤمنين عليه السلام چنين نوشت:درباره ى تو به من خبر رسيده كه وقتى با اهل سر و شيعيان و خواص خود در خلوت جمع مى شويد، نزد آنان از ابوبكر و عمر و عثمان برائت مى جويى و آنان را لعنت مى كنى و ادعا مى كنى كه تو خليفه ى پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتاب و سنتش به ولايت تو امر كرده است... او هم امتش را در غدير خم جمع كرد و آنچه درباره ى تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داد كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى...
در جنگ صفين بر فراز منبر
[ كتاب سليم: حديث 25. ]در جنگ صفين پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آنحضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معويه برفراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را برشمرد و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند. از جمله فرمود:شما را بخدا قسم درباره ى قول خداوند: 'يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و...' و آيه ى 'انما وليكم اللَّه...'... كه خداوند به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره ى چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند... آنحضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد... و فرمود: 'اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. أَلا فمن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله'...
پس از اين سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام، دوازده نفر از كسانى كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بودند و در صفين همراه حضرت حضور داشتند برخاستند و به گفتار حضرت شهادت دادند. سپس هفتاد نفر بقيه ى صحابه برخاستند و شهادت دادند. بعد از آن چهار نفر از اهل بدر برخاستند و تفصيل ماجرا و آنچه در غدير ديده بودند را بازگو كردند.
در پاسخ به ادعاى معاويه
[ بحارالانوار: ج 38 ص 238 ح 39. ]معاويه در نامه اى به اميرالمؤمنين عليه السلام نوشت: اى اباالحسن، من فضايل بسيارى دارم: پدرم در جاهليت آقا بود! و من در اسلام پادشاه شده ام! و من داماد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و دايى مؤمنين و كاتب وحى هستم!وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام نامه ى معاويه را خواند فرمود: 'آيا پسر هند جگر خوار با فضايل بر من فخر مى فروشد؟! اى غلام آنچه مى گويم برايش بنويس'؛ و حضرت اشعارى سرودند كه يك بيت آن درباره ى غدير خم بود:
وأوجب لي ولايته عليكم
رسول اللَّه يوم غدير خم
يعنى: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم ولايت خود بر شما را، براى من نيز واجب كرد.
وقتى معاويه پاسخ اميرالمؤمنين عليه السلام را خواند گفت: اى غلام، اين نامه را پاره كن، تا اهل شام آن را نخوانند و به على بن ابى طالب تمايل پيدا نكنند!
در جنگ صفين در بيان عمَّ يتسائلون
[ مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 80. ]در روز جنگ صفين مردى از لشكر معاويه به ميدان آمد در حاليكه از يك سو غرق اسلحه بود و از سوى ديگر قرآنى را جلوى اسلحه اش گرفته بود و اين آيه را مى خواند: 'عمَّ يتسائلون، عن النبأ العظيم...'.علقمه مى گويد: من خواستم به مبارزه ى او بروم ولى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: 'بر سر جايت باش'! و خود حضرت به جنگ او رفتند. ابتدا به او فرمودند: آيا مى شناسى نبأ عظيم را كه مردم بر سر آن اختلاف دارند؟ آن مرد گفت: نه! حضرت فرمود:
بخدا قسم منم نبأ عظيم كه بر سر آن اختلاف دارند. بر سر ولايت من نزاع كرديد و از ولايت من بازگشتيد پس از آنكه آن را پذيرفتيد، و پس از آنكه به شمشير من نجات يافتيد با ظلم خود هلاك شديد. در روز غدير دانستيد و روز قيامت خواهيد دانست كه چه كرديد.
سپس حضرت شمشير كشيده سر از تنش جدا كردند.