عبدالرحمن بن ابى ليلى: آيا با وجود غدير مى شود بگوييم... - چهارده قرن با غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهارده قرن با غدیر - نسخه متنی

محمدباقر انصاری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عبدالرحمن بن ابى ليلى: آيا با وجود غدير مى شود بگوييم...

[ بحارالانوار: ج 29 ص 582 ح 16. ]

عبدالرحمن بن ابى ليلى در حضور اميرالمؤمنين عليه السلام بپاخاست و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين، من از شما سؤالى دارم كه مى خواهم جوابش را از خود شما بشنوم، و اين در حالى است كه ما منتظر شديم شما درباره ى ولايت و خلافت خود مطالبى بگوييد ولى هنوز نگفته ايد. آيا وقت آن نرسيده كه بگوييد.

ما درباره ى شما مطالب بسيارى مى گوييم. آيا مى شود ما بگوييم آنان كه قبل از شما خلافت را بدست گرفتند از شما نسبت به آن سزاوارتر بودند؟ اگر چنين چيزى بگوييم پس چرا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بعد از حجة الوداع شما را منصوب كرده فرمود: 'ايها الناس، من كنت مولاه فعلى مولاه'؟!

عبدالرحمن بن ابى ليلى: در غدير على را در مقابل ديدگان مردم آورد

[ اثبات الهداة: ج 2 ص 104 ح 428. ]

عبدالرحمن حديث غدير را چنين نقل كرده است:

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم على عليه السلام را مقابل مردم آورد و به آنان معرفى كرد كه او صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى است'.

برد همدانى: از معاويه و اصحابش بر غدير اقرار گرفتيم

[ الغدير: ج 1 ص 201. ]

مردى از همدان بنام 'برد' نزد معاويه آمد. عمروعاص در آنجا مشغول بدگوئى نسبت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام بود. برد گفت: اى عمروعاص، بزرگان ما از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدند كه فرمود: 'من كنت مولاه فعلى مولاه'، آيا اين حق است يا باطل؟

عمروعاص گفت: حق است، و من اضافه مى كنم كه هيچيك از اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مثل مناقب على را ندارند!!...

آن مرد نزد قبيله ى خود بازگشت و به آنان گفت: ما نزد قومى آمديم كه از زبان آنان بر عليه خودشان اقرار گرفتيم! بدانيد كه على بر حق است و تابع او باشيد!!

محمد حِميَرى: اقرار معاويه به غدير

[ بحارالانوار: ج 33 ص 259. ]

روزى سه نفر از شعرا نزد معاويه جمع بودند: طرماح، هشام مرادى، محمد بن عبداللَّه حميرى. معاويه كيسه ى زرى بيرون آورد و مقابل خود گذاشت و گفت: اى شعراى عرب، درباره ى على بن ابى طالب شعرى بگوييد ولى جز حق نگوييد. من فرزند ابوسفيان نيستم اگر اين كيسه را به كسى بدهم جز آنكه درباره ى على حق را بگويد.
طرماح برخاست و درباره ى حضرت ناسزا گفت. هشام مرادى نيز ناسزا گفت. عمروعاص به محمد بن عبداللَّه حميرى گفت: اكنون تو بگو، ولى غير حق مگو. سپس عمروعاص به معاويه گفت: قسم ياد كرده اى كه اين كيسه را ندهى جز به كسى كه درباره ى على حق را بگويد. معاويه گفت: آرى.

محمد بن عبداللَّه حميرى برخاست و اشعار بلندى در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام سرود كه يك بيت آن درباره ى غدير بود:




  • تَناسَوْا نَصْبَهُ في يَومِ خُمٍّ
    مِنَ الْباري وَ مِنْ خَيْرِ الاَنامِ



  • مِنَ الْباري وَ مِنْ خَيْرِ الاَنامِ
    مِنَ الْباري وَ مِنْ خَيْرِ الاَنامِ



يعنى:

فراموش كردند نصب على بن ابى طالب عليه السلام را در روز غدير خم از سوى خداوند و از سوى بهترين مردم!

معاويه گفت: تو از همه راست تر گفتى! كيسه زر را تو بردار!

/ 109