اين سخنى گزاف نيست كه بگوييم پژوهش دقيق و جدى در اسباب نزول آيات و سور مى تواند موجب دگرگونى يى علمى گردد، زيرا از اين رهگذر حقايق بسيارى كشف مى گردد و بطلان پاره اى از مسلّماتى كه مردمان طى قرون متمادى آنها را حقايقى ثابت مى انگاشته اند، آشكار مى شود.اين به آن سبب است كه جنبه رياضى تفسير در مورد اسباب نزول قويتر از جنبه هاى ديگر تفسير است. زيرا اگر مثلاً پنج روايت در شأن و سبب نزول آيه اى بيابيم و هريك از آنها سبب و تاريخ خاصى را براى نزول آن آيه بيان كند به طورى كه در مورد مكان، زمان، حادثه يا امر ديگر مربوط به نزول، متناقض باشند، نمى توانيم بگوييم همه آن روايات پذيرفتنى است و راويان همه صحابه اند و همه صحابه ستارگانى هستند كه هريك را پى بگيريم هدايت مى شويم…* بلكه قطعاً تنها يكى از اسباب يا سببى غير از اينها، مى تواند سبب نزول آيه باشد و باقى نادرست است.وجود همين طبيعت معين در«سبب نزول» است كه آن را به عاملى نيرومند و تعيين كننده در تفسير قرآن بدل ساخته است… گرچه دشوارى پژوهش در اين موضوع با ميزان نيرومندى آن برابرى مى كند و بلكه شايد گاهى، به علت آشفتگى، تناقض و جعل در روايات، بر آن غالب مى آيد.بر پژوهشيان تفسير و علوم قرآن است كه با تلاش و پشتكار به اين وادى وارد شوند و دستاوردهاى پژوهش خويش را به امت مسلمان و نسلهاى آينده تقديم كنند، چراكه در هر حال اين دستاوردهاى تازه در فهم قرآن و سيره و بلكه در فهم عقايد و فقه و به طور كلى در فهم اسلام مفيد خواهد بود.در باب اهميت پژوهش در اسباب نزول قرآن به همين اشاره كوتاه بسنده مى كنم.
بخش اوّل: آخرين سوره و آيه اى كه نازل شد
جاى شگفتى نيست كه مسلمانان در مورد نخستين آياتى كه بر پيامبر(ص) نازل شد،اختلاف دارند، چرا كه اينان در آن هنگام مسلمان نبودند. وانگهى در زمان حيات پيامبر جز اندكى از آنان آنچه را كه از پيامبر(ص) شنيدند ننوشتند، به همين جهت پس از او درباره احاديث و سيره وى اختلاف كردند.