آخرين هشدار - آزار قریش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزار قریش - نسخه متنی

قدرت اللّه نجفی قمشه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
وقـتـى كـه محمد(ص ) مردم را به ايمان به خدا ويكتاپرستى دعوت نمود - مااهل بيت - نخستين كـسـانـى بـوديـم كـه بـه او ايمان آورديم وآنچه آورده بودتصديق كرديم وسالها بر همان منوال گذشت در حالى كه در هيچيك ازمحله ها وآباديهاى عرب جز ما, كسى خدا را پرستش نمى نمود قوم ما (قريش ) خواستند پيامبرمان را بكشند وريشه ما را بر كنند (وبه همين منظور) نقشه ها براى مـا كـشـيـدند وكارى ناروا با ما كردند وما را ازخوراكى ونوشيدن جرعه اى زلال بازداشتند وبيم وترس را به ما ارزانى داشتند وبر ما ديده بانان وجاسوسان گماشتند وما را به رفتن به كوهى سخت وناهموار ناگزير ساختند وآتش جنگ را بر ضد ما بر افروختندوميان خود پيمانى نوشتند كه با ما نخورند ونياشامند وهمسرى وخريدوفروش نكنند ودست بر دستمان نسايند وامانمان ندهند مگر آنكه پيامبر(ص ) را به ايشان بسپاريم تا او را بكشند ومثله كنند (تا عبرت ديگران باشد) ما از ايشان جز در موسم حجى تا موسمى ديگر امان نداشتيم (وامان فقط منحصر به ايام حج بود) پـس خداوند ما را بر حمايت از او ودفاع از حريم ونگهداشت حرمت او ونگهبانى از او با شمشيرهاى خود در تمام ساعات هولناك شبانه روز, مصمم داشت مـؤمـن ما از اين پايمردى اميد ثواب داشت وكافرمان «14» نيز به سبب خويشى وريشه دودمانى خود از او حمايت مى كرد اما ديگر قريشيان كه اسلام آورده بودند چنان بيم وهراسى كه ما داشتيم ,نداشتند زيرا يا به سبب هم پيمانى , ريختن خونشان (بركفار) ممنوع بودويا عشيره وقومشان از آنان دفاع مى كردند به هيچكس چنان گزندى كه از سوى قوممان متوجه ما بود نرسيد, چه , آنان از كشته شدن نجات يافته ودر امان بودند...

قال على (ع ):..

ان محمدا(ص ) لما دعا الى الا يمان باللّه والتوحيد له كنا اهل البيت اول من آمن به وصدقه فيما جاء به فلبثنا احوالا كاملة مجرمة تامة وما يعبداللّه فى ربع ساكن من العرب غيرنا فاراد قومنا قتل نبينا واجتياح اصلنا وهموا بنا الهموم وفعلوا بنا الافاعيل ومـنـعونا الميرة وامسكوا عنا العذب واحلسونا الخوف وجعلوا علينا الا رصاد والعيون واضطرونا الى جبل وعر واوقدوا لنا نار الحرب وكتبوا علينا بينهم كتابا لا يواكلوننا ولايشاربوننا ولا يناكحوننا ولا يبايعوننا ولا نامن فيهم حتى ندفع اليهم محمدا(ص )فيقتلوه ويمثلوا به فلم نكن نامن فيهم الا من موسم الى موسم فعزم اللّه لنا على منعه والذب عن حوزته ...

«15»

آخرين هشدار

پيامبر خدا(ص ) به منظور اتمام حجت بيشتر وبستن زبان عذر وبهانه مكيان , خواست براى آخرين بـار آنها را به پرستش خداى عزوجل دعوت كند چنانكه در روز نخست كرده بود اين بود كه پيش از فتح مكه (و ورودپيروزمندانه اسلام به اين شهر) نامه اى به آنها نوشت در نـامـه , آنان را از مخالفت خويش برحذر داشته و از عذاب الهى ترسانيده بود وبه آنها وعده عفو وگذشت داده و از آنها خواسته بود كه به آمرزش خداوند اميدوار باشند و در پايان نامه آياتى چند از سوره برائت را كه درباره مشركان فرود آمده بود, بر آن افزود ابـتدا پيكى براى بردن نامه معين نفرمود بلكه انجام دادن آن را به همه ياران پيشنهاد كرد اما اين درخواست بى پاسخ ماند وهمگى سر سنگين شدند پيامبر خدا(ص ) كه چنين ديد, مردى را فراخواند ونامه را به وسيله اوفرستاد جبرئيل , امين وحى الهى سر رسيد وگفت : محمد! اين نامه بايد به وسيله شخص تو يا كسى از خاندان تو بر مردم مكه خوانده شود «16» رسول خدا(ص ) مرا از اين وحى آگاه فرمود وانجام دادن اين ماموريت رابر دوش من نهادمن به مكه رسيدم (اما چه مكه اى ؟ !) شما مردم مكه را نيك مى شناسيد(وازخشم وكينه آنان نسبت به من آگاهيد)كسى از آنان نبود جز اينكه اگرمى توانست مرا قطعه قطعه كند وهر پاره از آن را بر بـالاى كـوهـى بـگـذارد,چـنـين مى كرد و از آن دريغ نداشت هر چند اين كار به قيمت از دست دادن جان او وتباه گشتن خاندان واز بين رفتن اموالش تمام شود! من پيام رسول خدا(ص ) را براى مردمى اينچنين خواندم آنان بسختى برآشفتند وزن ومردشان با تهديد و وعده هاى سخت به من پاسخ گفتندوخشم وكينه خود را ابراز داشتند قال على (ع ): فان رسول اللّه (ص ) لما توجه لفتح مكة احب ان يعذر اليهم ويدعوهم الى اللّه عزوجل آخـرا كـما دعاهم اولا فكتب اليهم كتابا يحذرهم فيه وينذرهم عذاب اللّه ويعدهم الصفح ويمنيهم مـغـفـرة ربهم ونسخ لهم فى آخره سورة براءة لتقرا عليهم ثم عرض على جميع اصحابه المضى به اليهم فكلهم يرى التثاقل فيهم فلما راى ذلك ندب منهم رجلا فوجهه به فاتاه جبرئيل (ع ) فقال : يا محمد! لا يؤدى عنك الا انت او رجل منك فانبانى رسول اللّه (ص ) بذلك ووجهنى بكتابه ورسالته الى مكة فاتيت مكة -, واهلها من قد عرفتم ليس منهم احد الا ولو قدر ان يضع على كل جبل منى اربا لفعل ولو ان يبذل فى ذلك نفسه واهله و ولده وماله فـبـلغتهم رسالة النبى (ص ) وقرات عليهم كتابه فكلهم يلقانى بالتهدد والوعيد ويبدى لى البغضاء ويظهر الشحناء من رجالهم ونسائهم ...

«17»

/ 14