دعاى مستجاب - آزار قریش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزار قریش - نسخه متنی

قدرت اللّه نجفی قمشه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دعاى مستجاب

هنگامى كه رسول خدا(ص ) از مكه به مدينه مهاجرت كرد, ساكنان آن شهراز خشكسالى وبى آبى در رنج بودند روز جمعه اى بود كه مردم مدينه نزد پيامبر خدا(ص ) گرد آمدند وگفتند: اى فـرسـتـاده خـدا! (مـدتى است كه ) باران بر كشتزارهاى ما نباريده ودرختان ما در اثر خشكى وتـشنگى به زردى نشسته اند وبرگهاى آنها پى در پى فرو مى ريزند (واز نشاط وطراوت افتاده اند چه خوب بود دعايى درحق ما مى كرديد) رسول خدا(ص ) دستهاى مبارك خود را به سوى آسمان گشود چندانكه سفيدى زير بغل او نمايان شـد در آن هـنـگام آسمان صاف بود وهيچ ابرى درآن ديده نمى شد اما هنوز دعاى آن حضرت به پـايـان نـرسيده واز جاى خودحركت نكرده بود كه آثار اجابت دعا ظاهر گشت (وابرهاى پربار, بر فـرازآسـمـان شهر پديدار گرديد) وچنان باران گرفت كه حتى جوانان تنومندومغرور را هم , در بـازگـشـت بـه سـوى منازل خود به زحمت انداخت بارش باران , آن هم يك هفته متوالى سيلى مهيب به دنبال آورد (كه سبب ويرانى وخسارت گشت ) روز جمعه بعد باز مردم مدينه نزد رسول خدا(ص ) آمدند وگفتند: اى فرستاده خدا! بسيارى از خانه ها در محاصره سيل قرار گرفته , وديواربخشى از آنها فرو ريخته است چهار پايان ما از حركت باز ايستاده اند(وامكان رفت وآمد از ما سلب گشته است ...) رسول خدا تبسمى كرد وفرمود: همين است توان وظرفيت فرزند آدم , او چه زود رنجش پيدا مى كند! آنگاه دست به نيايش برداشت و گفت : پروردگارا! باران پيرامون ما ببارد نه بر سر وكاشانه ما خدايا! قطرات بارانت را بر عمق ريشه گياهان ومراتع هدايت وجارى گردان يـك بـار ديـگـر, مـردم به بركت دعاى پيامبر(ص ) شاهد كرامت وبزرگوارى آن حضرت گشتند وهـمـگـان ديدند كه چگونه بارش باران به اطراف ونواحى شهر مدينه محصور گشت وحتى يك قطره هم از آن همه باران به داخل شهر راه نيافت قـال عـلى (ع ):..

انه (ص ) لما هاجر الى المدينة اتاه اهلها فى يوم جمعة فقالوا له : يارسول اللّه (ص ) احتبس القطر واصفر العود وتهافت الورق فرفع يده المباركة حتى رئى بياض ابطيه - وما ترى فى السماء سحابة فـمـا برح حتى سقاهم اللّه حتى ان الشاب المعجب بشبابه , لتهمه نفسه فى الرجوع الى منزله , فما يقدر من شدة السيل فـدام اسـبـوعـا فـاتـوه فى الجمعة الثانية فقالوا: يا رسول اللّه ! لقد تهدمت الجدر واحتبس الركب والسفر فضحك عليه الصلاة والسلام وقال : هذه سرعة ملالة ابن آدم ثم قال : اللهم حوالينا ولا علينا, اللهم فى اصول الشيح ومراتع البقع ؟ فرئى حوالى المدينة المطر يقطر قطرا وما يقع فى المدينة قطرة لكرامته على اللّه عزوجل «23»

/ 14