ماموريت شبانه - آزار قریش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزار قریش - نسخه متنی

قدرت اللّه نجفی قمشه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ماموريت شبانه

شـبـى از شـبهاى بسيار تاريك , رسول خدا(ص ) (كسى به دنبالم فرستاد و)مرا احضار كرد سپس فرمود: هـم ايـنـك شـمـشـيـر خـود برگير وبر فراز كوه ابو قبيس برو وهر كه را بر قله آن يافتى هلاك گردان من به راه افتادم و(در آن دل شب ) از كوه ابو قبيس بالا رفتم ناگهان مردى سياه چهره ومخوف , با چشمانى چونان كاسه آتش , در برابر ديدگانم ظاهرگشت (ابتدا) از ديدن او وحشت كردم (اما همين كه ) مرا به نام صدا زد (به خود آمدم ) جلو رفتم وبا يك ضربه شمشير او را دو نيمه ساختم در ايـن هـنگام صداى داد وفرياد بسيارى به گوشم رسيد كه از ميان خانه هاى مكه بر مى خاست ! در بازگشت , هنگامى كه محضر رسول خدا شرفياب شدم - آن حضرت در منزل همسرش خديجه بـود - داسـتـان مرد مقتول وفريادهاى همزمان مكيان را باز گفتم پيامبر خدا فرمود: آيا دانستى چه كسى را كشتى ؟ گفتم : خدا ورسول او آگاهترند فـرمـود: تـو بـت بـزرگ لات وعـزى را درهم شكستى , به خدا سوگند از اين پس , هرگز آن بتها پرستش وستايش نگردند عـن عـلـى (ع ) قال : دعانى رسول اللّه ذات ليلة من الليالى وهى ليلة مدلهمة سوداء فقال لى : خذ سيفك ومر فى جبل ابى قبيس فكل من رايته على راسه فاضربه بهذاالسيف فقصدت الجبل فلما علوته وجدت عليه رجلا اسود هائل المنظر كان عينيه جمرتان فهالنى منظره فـقـال لـى : يا على ! فدنوت اليه وضربته بالسيف فقطعته نصفين فسمعت الضجيج من بيوت مكة باجمعها ثم اتيت رسول اللّه (ص ) وهو بمنزل خديجة رضي اللّه عنها فاخبرته بالخبر فقال : اتدرى من قتلت يا على ؟ !قلت : اللّه ورسوله اعلم , فقال (ص ): قتلت اللات والعزى , واللّه لا عادت عبدت بعدهاابدا «18»

بر دوش پيامبر(ص )

يـك شـب كـه پـيامبر خدا در منزل همسرش خديجه به سر مى برد, مرا نزدخويش فرا خواند من (بدون فوت وقت ) در محضر شريف او حاضرشدم (وضع حضرت نشان مى داد كه در اين دل شب آهنگ رفتن به جايى دارد اما چيزى نگفت ومقصد خود را معين نكرد, بلكه همين قدر)فرمود: على ! (آماده شو و) از پى من حركت كن سپس خود جلو افتاد ومن هم به دنبال او به راه افتادم كوچه هاى مكه رايكى پس از ديگرى پشت سر گذاشتيم تا به خانه خدا, كعبه رسيديم ..

/ 14