شبهاتى درباره استناد نهج البلاغه
مرحله اول شبهه آفرينى
از سخنان ابن ابى الحديد "متوفاى 656 هجرى" در شرح نهج البلاغه [ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 128. ] برمى آيد كه در آن زمان سخن هايى درباره انتساب نهج البلاغه به امام على "ع" بوده است. ابن ابى الحديد، خود، معتقد است كه تمامى نهج البلاغه، كلام امام على "ع" است و از ديگران هيچ كلامى در آن نيست.اولين نويسنده اى كه در استناد نهج البلاغه شبهه كرده و كلام او در دست است، ابن خلكان، مؤلف وفيات الاعيان، [ ابن خلكان تمايلات ضد علوى دارد. او خود را شيفته اشعار عاشقانه يزيدبن معاويه مى داند. "ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 4، ص 354. همچنين ر.ك: محدث قمى، شيخ عباس، الكنى و الالقاب، ج 1، ص278" . ] متوفاى 618 هجرى است. او در شرح حال سيد مرتضى مى گويد:
مردم درباره نهج البلاغه، گردآورى شده از كلمات امام على بن ابى طالب "ع"، اختلاف كرده اند كه آيا او مؤلف آن كتاب است يا برادرش رضى. و نيز گفته اند كه اين كلمات از سخنان امام على "ع" نيست، بلكه كسى كه آن را گردآورى كرده و به وى نسبت داده است، سازنده آن كلمات هم هست. واللَّه اعلم. [ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 3، ص 313. ]
اين كلام ابن خلكان را نويسندگان ديگرى همچون صلاح الدين صفدى "متوفاى 764 هجرى"، [ صفدى، صلاح الدين، الوافى بالوفيات، ج 21، ص 7. ] يافعى "متوفاى 768 هجرى" [ يافعى، عبداللَّه بن اسعد، مرآةالجنان، ج 3، ص 55. ] و ابن عماد "متوفاى 808 هجرى" [ حنبلى، ابن عماد، شذرات الذهب، ج 3، ص 252 و ص 253. ] نيز تكرار كرده اند. ذهبى "متوفاى 748 هجرى" نيز در شرح حال سيد مرتضى مى گويد:
او متهم به جعل نهج البلاغه است... و هر كس نهج البلاغه را بخواند يقين مى كند كه اين كتاب به دروغ به اميرمؤمنان نسبت داده شده است؛ زيرا در آن به صراحت از ابوبكر و عمر بدگويى شده و داراى تناقض و الفاظ ركيك و عبارتى است كه هر كس از حال صحابه قريشى و متأخران پس از آنان آگاهى داشته باشد، مى داند كه بيش تر آن ها باطل است. [ ذهبى، ابوعبداللَّه، ميزان الاعتدال، ج 3، ص 124. ]
او در شرح حال سيد رضى، اشاره اى به نهج البلاغه و وضع آن! نكرده است. [ ذهبى، ابوعبداللَّه، ميزان الاعتدال، ج 3، ص 523. ] ابن حجر عسقلانى "متوفاى 852 هجرى" نيز سخن ذهبى را تكرار كرده است. [ ابن حجر، لسان الميزان، ج 4، ص 256. ] مجموع اعتراضات و خدشه هاى گذشتگان، همين دو سخن است كه دليل و مدرك ندارد. درباره اين كلمات چند نكته قابل ذكر است:
1. در هر دو مورد، نهج البلاغه به سيد مرتضى نسبت داده شده است، نه سيد رضى، و اين اشتباه از سوى ذهبى و ابن حجر، كه مؤلفانى دانشمند هستند، بسيار عجيب است.
2. ابن خلكان، نظر صريح خود را بيان نمى كند، بلكه با الفاظى مبهم، سعى در شايعه پراكنى و ايجاد شبهه دارد. او نمى گويد كه آيا به اين سخنان معتقد است يا نه. او حتى نمى گويد كه اين اعتراضات از سوى چه كسانى بيان شده است.
3. ذهبى به بعضى از كلمات نهج البلاغه اعتراض كرده است كه در آن ها از خلفا گلايه شده است. البته ذهبى فقط از ابوبكر و عمر ياد كرده است، ولى در نهج البلاغه، اعتراض به عثمان بيش از خليفه اول و دوم است. تعداد اين كلمات كم تر از يك درصد از مجموع نهج البلاغه است.
4. مطلب عجيب ديگرى كه ذهبى ادعا كرده است، وجود كلمات ركيك در نهج البلاغه است! هر اعتراضى به نهج البلاغه را مى توان تصور كرد، غير از اين.
5. هيچ يك از اين اعتراضات، با دليل و مدرك همراه نيست. حتى اگر هيچ دليلى در استناد نهج البلاغه به امام على "ع" نداشتيم، مسلماً اين اعتراضات پذيرفتنى نبود.