به مراعات مقررات و دستورات شرع مقدس مى باشد. لذا امام عليه السلام اولين دستور خود را به جناب مالك "ره" به مساله تقوى و پرهيزكارى اختصاص مى دهد.
برگزيدن اطاعت حق تعالى
و ايثار طاعته [ از فراز اول. ]
اطاعت فرامين و دستورات الهى يكى از وظائف اوليه هر مسلمانى است كه خواهان سعادت ابدى باشد و با توجه به اين كه انسانها در جامعه هر چه بار و مسئوليت سنگين ترى داشته باشند طبعا تكليف و وظيفه آنان شديدتر و سنگين تر خواهد بود.
لذا امام عليه السلام از جناب مالك "ره" و يا هر مسئول و مدير ايثار طاعت را خواسته است و وى را به ايثار سفارش مى فرمايد، يعنى مالكا مبادا خواسته اى را بر اطاعت پروردگار مقدم بدارى چه خواسته خود باشد يا خواسته پدر و مادر و يا خواسته دوست و رفيق و يا خواسته سفارش كنندگان "پارتى" و يا خواسته مسئول مافوق و غيرذلك ''لا طاعه لمخلوق فى معصيه الخالق'' [ وسائل الشيعه ج 11 ص 422. ]
و اين خواسته ها را در كنار اطاعت خدا نيز قرار مده و اطاعت او را بر تمام خواسته ها و سفارشات و اراده ها مقدم بدار و چيزى را در كنار اطاعت او مورد توجه خود قرار مده.
پيروى از قرآن
و اتباع ما امر به فى كتابه: من فرائضه و سننه، التى لا يسعد احد الا باتباعها، و لا يشقى الا مع جحودها و اضاعتها [ از فراز اول. ]
پيروى از فرامين و دستورات الهى كه در قرآن مجيد و كتاب آسمانى آمده است چه در تكاليف الزامى و واجبات و چه در كارهاى غيرضرورى كه از مستجبات بشمار مى آيد
از مشخصات يك انسان مسلمان متعهد و مومن به خدا و روز رستاخيز است تا چه رسد به يك مدير و مسئول شايسته نظام زيرا تنها چيزى كه انسانها را به سعادت ابدى و هميشگى مى رساند همان متابعت از قرآن است كه نبى اكرم "ص" آنرا به عنوان يكى از دو ثقل پس از خود بجاى گذاشت و در كنار او ثقل دوم را كه اهل بيت عصمت و طهارت "ع" مى باشند سفارش فرمود و با كنار گذاردن قرآن و بى توجهى به آن غير از شقاوت و گمراهى و تحير و بيچارگى نصيب انسان نمى گردد.
بنابراين يك مدير و مسئول موفق و سعادتمند كسى است كه قرآن و دستورات وارده در آن را جهت پيروى و متابعت نصب العين خود قرار دهد و كمترين سرپيچى از فرامين قرآن نداشته باشد و پيروى و متابعت از قرآن را سرمشق زندگى خود قرار داده و بدهد.
يارى دين خدا
و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده و لسانه، فانه جل اسمه قد تكفل بنصر من نصره، و اعزاز من اعزه [ از فراز اول. ]
قبل از پرداختن به شرط چهارم اشاره به چند نكته ضرورى است:
1- يارى كردن خدا به يارى نمودن دين و مكتب خاتم الانبياء و ائمه معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين است وگرنه خداوند متعال نياز به كمترين يار و ياور ندارد.
2- يارى و حمايت از دين همان يارى و پشتيبانى از مسلمانان راستين جامعه است زيرا كه حقيقت اسلام وجود خارجى ندارد و آنچه كه از اسلام ظهور پيدا مى كند در قالب اعمال و رفتار انسانها است و به وسيله افراد جامعه، تجلى و ظهور پيدا خواهد نمود.
بنابراين حمايت و يارى اسلام همان حمايت و يارى مسلمان است و پياده شدن احكام اسلام در رفتار انسانها و افراد جامعه تبلور پيدا مى كند.
3- يارى خواسته شده، در سه مرحله قابل اجراء است:
1- به وسيله دست
2- زبان
3- قلب، چنانچه بر اثر هر محذورى توانائى يارى به وسيله دست و زبان نبود به مرتبه
ضعيفتر مى رسد و آن يارى و حمايت قلبى است كه هر كس قادر بر آن است و از احدى ساقط نخواهد بود و اين مرحله سهل ترين مراحل تكليف است.
با توجه به مطالب فوق مدير و مسئول محترم نظام نسبت به اين شرط مسئوليت بسيار خطيرى را به عهده دارد. زيرا توانائى و قدرت وى نسبت به يارى و پشتيبانى، به مراتب قويتر و بيشتر از ديگران خواهد بود. چنانچه ديگران قدرت يارى و حمايت را نداشته باشند يك مسئول عالى رتبه نمى تواند ادعاى ناتوانى را بنمايد. زيرا كه در اختيار او امكانات فراوانى قرار گرفته و وظيفه سنگين ترى را به عهده دارد، و او است كه مى تواند هر چه بيشتر مسلمانان را يارى و حمايت كند كه با يارى آنان خدا و دين او را يارى كرده است.
كنترل نفس
و امره ان يكسر نفسه من الشهوات، و يزعها عند الجمحات، فان النفس اماره بالسوء، الا ما رحم الله. [ از فراز اول. ] فاملك هواك، و شح بنفسك عما لا يحل لك، فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما احبت او كرهت. [ از فراز دوم. ]
نفس هر انسانى همواره وى را به زشتى ها و منكرات دعوت مى كند و با رها نمودن، عنان و افسار نفس و پيروى از خواسته ها، انسان به منجلاب بدبختى و شقاوت ابدى خواهد افتاد و تنها راه نجات همان دستورى است كه امام عليه السلام صادر فرموده:
از اول صولت و هيمنت شهوت رانى را از نفس بگيرد و دماغ نخوت و غرور نفس را به خاك مذلت ماليده و قدرت او را بشكند تا در هنگام سركشى و طغيان بتواند بر او فائز و پيروز گردد و اين مساله در افراد عادى از جامعه وجود دارد تا چه رسد به كسانى كه مسئوليت سنگين را در يك نظام داشته باشند كه خواه ناخواه نفس سركش آنان بالطبع
قويتر و طغيان او بيشتر خواهد بود، لذا امام عليه السلام نظر جناب مالك "ره" را، به اين نكته جلب مى نمايد و دستور مى دهد كه
1- حتما وى "يا يك مدير و مسئول شايسته" نفس سركش خود را به خاك مذلت بنشاند و قدرت او را شكسته تا نتواند در جاى حساس خودنمائى كند.
2- هوا و هوس خود را كنترل نمايد و زمام و اختيار او را صد در صد در دست داشته و رها نكند زيرا تمام گرفتاريها و مشكلات و آفتها از نفس و هواهاى او برمى خيزد، از خصائص نفس اين است كه اگر يكى از خواستهاى او را برآورد خواسته دوم و سوم و چهارم را به دنبال دارد و لحظه به لحظه تقاضا و تمايل او بيشتر مى شود و انسان را يك لحظه رها نمى كند و چنانچه او را كنترل نمايد و در خواسته اولى با نفس مبارزه كند و نفس را سركوب نمايد طبعا نسبت به خواسته هاى بعد فشار زياد وارد نخواهد كرد و چه بسا منصرف و عقب نشينى خواهد نمود.
3- قهرا انسان در امور شخصى و اجتماعى با مسائل مختلف روبرو مى گردد كه در برخى از موارد انجام آن كار حرام مى باشد.
امام عليه السلام در اين هنگام دستور بخل نسبت به آنرا صادر مى فرمايد يعنى هنگام روبرو شدن با يك حرام از حالت گذشت و بخشندگى نسبت به ارتكاب آن بايد خوددارى كند و حالت بخل و خوددارى از ارتكاب را بكار گيرد. و در مواردى كه نفس علاقه زيادى دارد و يا كراهت از انجام آنرا دارد انصاف و ميانه روى را انتخاب كند.
و در مجموع با مراعات اين نكات سه گانه انسان مى تواند نسبت به كنترل نفس و التزام به انجام وظائف اجتماعى و خدمت به مردم و آنچه كه رضاى خداى متعال در آن است موفق باشد.
بهترين پس انداز براى يك مسئول
فليكن احب الذخائر اليك ذخيره العمل الصالح [ از فراز دوم. ]
طبعا هر انسانى علاقه به يك نوع پس انداز دارد. برخى به اندوختن مال و ثروت علاقه مند هستند و بعضى به اندوختن آبرو و حيثيت و گروهى به اندوختن قدرت و ديكتاتورى و. و. و. كه بهترين اندوخته ها همان اندوخته، حيثيت و شرف و آبرو است. و اين جز با رفتار نيك و كارهاى شايسته و خدمات اجتماعى و خدمت به مردم و جامعه بدست نخواهد آمد و بر اثر همين اندوخته، مردم آن منطقه شايستگى وى را ابراز مى دارند و اعلام آنان سبب مى گردد كه وى در آينده نيز مسئوليتهاى بالاترى را عهده دار شود و در نتيجه پست و مقام چشمگيرى به او واگذار كنند بخلاف آن زمان كه خداى ناخواسته بر اثر علاقمندى به مال و ثروت يا قدرت و ديكتاتورى امانتدارى را مراعات نكند و يا ملاحظه روحيه هاى مردم را ننمايد كه در هر دو صورت مردم منطقه نظرات منفى خود را نسبت به آن كارگزار ابراز مى كنند.
شرايط مسئولان مشاغل كليدى
امام عليه السلام در سه فراز از فرمان تاريخى به جناب مالك "ره" به شرايط و اوصاف معاونان و متصديان كارهاى كليدى اشاره مى فرمايد، اين مسئولين گرچه در برخى از موارد فرماندهان ارتش و در مورد ديگر ''كتاب'' و سرانجام وزراء بوده اند، ليكن آنچه مسلم است خصوص اين افراد مورد نظر نبوده بلكه اين گونه شرايط و اوصاف بايد نسبت به تمامى كارگزاران مخصوصا متصديان كارهاى كليدى ملحوظ گردد.
فراز اول:
فول من جنودك انصحهم فى نفسك لله و لرسوله و لامامك، و انقاهم جيبا، و افضلهم حلما، ممن يبطى ء عن الغضب، و يستريح الى العذر، و يراف بالضعفاء، و ينبو على الاقوياء، و ممن لا يثيره العنف، و لا يقعد به الضعف.
ثم الصق بذوى الاحساب، و اهل البيوتات الصالحه، و السوابق الحسنه، ثم اهل النجده و الشجاعه و السخاء و السماحه، فانهم جماع من الكرم، و شعب من العرف. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1005. ]
ترجمه:
پس براى كارهاى مهم و كليدى از سپاهيان و لشكريان خود كسى را انتخاب و مسئول بنما و به شخصى حكم فرماندهى و پست كليدى بده كه از ديگران گوى سبقت در سرسپردگى و اطاعت از خدا و رسول و امامش را ربوده باشد و بر ديگران در پيروى و جلب رضاى خدا، و رسول و امامش پيش قدم باشد و همچنين پاكدل ترين افراد و خوشسيره ترين و دورترين افراد از منكرات و كارهاى ناپسند باشد. از كسانى كه در برابر موجبات برافروختگى خشم و غضب بردبارترين افراد باشد، كسى باشد كه هنگام معذرت خواهى از وى با سينه باز و بزرگوارى عذر طرف را بپذيرد. نسبت به ضعيفان مهربان و با محبت باشد. در مقابل زورمندان و قدرتمندان سختگيرى و استقامت داشته باشد، از كسانى باشد كه در برابر دشواريها و پيش آمدهاى سخت و تلخ استوار و مصيبتهاى بزرگ وى را از پا ننشاند. فردى باشد كه هنگام ناتوانى و ضعف ديگران بر او ضعف و ناتوانى غالب نشود. و بر اثر بى خيالى ديگران بى تفاوت نگردد. سپس افراد شريف و اهل دودمان صالح را كه داراى سوابق نيك هستند جهت انتخاب و انتصاب درياب و به مردم بلند همت و آزاده و دلير و دست و دل باز و اهل مدارا بپيوند و ملحق شو، زيرا آنان جامع صفات با فضيلت و شعبه هائى از نيكوئى هستند.
فراز دوم:
ثم انظر فى حال كتابك، فول على امورك خيرهم، و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و اسرارك باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الكرامه، فيجترى ء بها عليك فى خلاف لك بحضره ملاء، و لا تقصر به الغفله عن ايراد مكاتبات عمالك عليك، و اصدار جواباتها على الصواب عنك، فيما ياخذ لك و يعطى منك، و لا يضعف عقدا اعتقده لك، و لا يعجز عن اطلاق ما عقد عليك، و لا يجهل مبلغ قدر نفسه فى الامور. فان الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1015. ]
ترجمه:
سپس در حال كاتبانت بيانديش و شرايط ذيل را درباره آنان منظور دار1- بهترين آنان را بر امور خود بگمار
2- رسيدگى و حفظ آن قسمت از مراسلاتت را كه چاره جوئى ها و امور محرمانه
خود را در آنها ثبت كرده اى به كسى اختصاص ده كه در اخلاق فاضله از جامع ترين افراد باشد.
3- از كسانى باشد كه بر اثر پست و مقام و كرامت، مست و لايعقل نگردد كه سر مخالفت با تو را در حضور مردم بلند كند.
4- از تقديم و ارائه نامه هاى كارگزاران به تو غفلت نورزد و همچنين از ارسال پاسخهاى صحيح از سوى تو در آنچه براى تو دريافت مى كند و يا از طرف تو صادر مى كند كوتاهى و غفلت نكند.
5- از قراردادى كه براى تو مى بندد و تنظيم مى كند ناتوان نباشد.
6- از فسخ و منحل نمودن قراردادى كه از جانب تو منعقد نموده عاجز نماند.
7- ارزش خود را درك كند زيرا كسى كه به ارزش خويشتن نادان و جاهل باشد نسبت به ديگران نادانتر خواهد بود.
فراز سوم:
ان شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا و من شركهم فى الاثام، فلا يكونن لك بطانه، فانهم اعوان الاثمه، و اخوان الظلمه. و انت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم. و ليس عليه مثل آصارهم و اوزارهم ممن لم يعاون ظالما على ظلمه، و لا آثما على اثمه: اولئك اخف عليك موونه، و احسن لك معونه، و احنى عليك عطفا، و اقل لغيرك الفا. فاتخذ اولئك خاصه لخلواتك و حفلاتك،
ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بمر الحق لك، و اقلهم مساعده فيما يكون منك مما كره الله لاوليائه، واقعا ذلك من هواك حيث وقع.
و الصق باهل الورع و الصدق، ثم رضهم على الا يطروك و لا يبجحوك بباطل لم تفعله، فان كثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنى من العزه. [ نهج البلاغه- فيض- ص 999. ]
ترجمه:
بدترين وزراء تو كسانى هستند كه در زمان گذشته وزير اشرار و در ارتكاب گناهان با آنان شريك بوده اند. هرگز آنان را از اطرافيان و خواص خود قرار مده زيرا آنها ياران گناهكارانند و برادران ستمكاران، و تو مى توانى جايگزينانى بهتر از آنان پيدا كنى كه نظرياتى همانند آنان داشته باشند و داراى نفوذ در كلام و عمل نيز باشند و در عين حال از وزر و وبال و گناهان آنان به دور باشند كسانى كه هيچ ستمكارى را در ستم ورزى و هيچ گناهكارى را در ارتكاب گناه كمك نكرده اند، زحمت و بار آنان نسبت به تو سبكتر و يارى آنان براى تو نيكوتر، و از نظر عطوفت به تو مايلتر. و با ديگران و اغيار كم جوشش تر هستند پس اين گونه انسانهاى ممتاز را براى مجالس سرى و محرمانه و علنى و آشكار خود اختصاص ده، سپس از ميان خواص خود آن فردى را به خود نزديكتر كن كه از نظر حقيقت گوئى- گرچه گفتار حق تلخ باشد- صراحت لهجه داشته باشد و در كمك دادن به تو در كارهائى كه خداوند آنها را براى اوليائش دوست ندارد كمترين باشد "خوددارى كند" چه با هوا و هوس تو تطابق كند يا نه. و همواره به مردمى كه اهل پرهيزكارى و صدق هستند بپيوند، سپس آنان را تمرين و تكليف كن كه در شان تو مبالغه نكنند و تو را به عدم ارتكاب باطل ستايش ننمايد، زيرا مداحى زياد، موجب غرور و وادار به كبر و نخوت مى كند.اميرالمومنين على عليه السلام در اين سه فراز از فرمان تاريخى خود جناب مالك "ره" را نسبت به اوصافى كه لازم است در معاونان و متصديان مشاغل كليدى مراعات و منظور بدارد آگاه مى فرمايد، و اوصاف مثبت و منفى را براى وى شمارش نموده و تاكيد مى فرمايد كه نكات مثبت را حتما در آنان ملحوظ، و از واگذارى مسئوليت به كسانى كه داراى اوصاف منفى هستند پرهيز و خوددارى نمايد.
ويژگيهاى مثبت
تقوا و انقياد
فول من جنودك انصحهم فى نفسك لله و لرسوله و لامامك [ از فراز اول. ]
شرط اول آن است كه روح تقوى و انقياد و اطاعت بى چون و چرا از اوامر حق تعالى و پيامبر گرامى و امام "پيشوا و رهبر" بر او حاكم باشد به طورى كه چيزى را بر آن مقدم ندارد و برترى ندهد و خواسته ى الهى را هميشه بر خواسته هاى نفسانى ترجيح دهد و مبادا براى حفظ پست و مقام دست به كارى زند كه خشم خداوند را برانگيزد و خلاف رضاى او باشد.
ورع
و الصق باهل الورع [ از فراز سوم. ]
مرحله ورع با يك درجه بر مقام تقوى برترى دارد. متقى كسى است كه واجبات را به جاى مى آورد و از محرمات قطعى از مشتبهات و مشكوكات نيز پرهيز مى كنند و امام عليه السلام جناب مالك "ره" را براى تصدى پستهاى كليدى و حساس موظف به بهره بردارى از اين گونه افراد مى نمايد به گونه اى كه از آنان جدا نشود و گوئى كه به ايشان چسبيده باشد ''و الصق''.