جسارت ابوبكر به خاندان پيامبر - زندگانی سیاسی حضرت فاطمه زهرا(س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی حضرت فاطمه زهرا(س) - نسخه متنی

شهین خشاوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خواهيد يافت، زمانى كه پرده ها از پيش چشم شما كنار روند و سختيها و زيانهاى پشت آن ظاهر گردد و آنچه را كه حساب نمى كرديد بر شما آشكار مى شود و رهروان باطل در آنجا زيانكارند.

آنگاه حضرت متوجه قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شدند و فرمودند:

(اى پدر بزرگوار) همانا بعد از شما بلاها و شدائدى به وجود آمد كه اگر شما حاضر بوديد، مصيبت زياد نمى شد.

ما تو را از دست داديم، همانگونه كه زمين باران را از دست مى دهد، و قوم تو پراكنده شدند پس برايشان شاهد باش و غائب مشو. و هر كسى كه قرب و منزلت نزد خدا دارد، به بستگان خود نزديك مى شود (براى خويشان خود نزد خداوند شفاعت مى كند).

مردانى كه دشمنى خود را با ما در سينه هاشان پنهان كرده بودند، پس از آنكه شما در زير خاك رفتيد، آشكار نمودند آن مردان بر ما يورش آوردند و همه ى ارث ما را غصب نمودند.

جسارت ابوبكر به خاندان پيامبر

ابن ابى الحديد، در شرح نهج البلاغه از ابوبكر جوهرى روايت مى كند: هنگامى كه ابوبكر خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام را در مسجدالنبى شنيد، او را ملالتى حاصل شد و ترسيد مردم عليه او قيام كنند، به همين جهت بر منبر رفت و گفت: اى مردم، اين چه فرومايگى است كه در برابر هر سخنى كه مى شنويد از شما مى بينم، اين ادعاها و آرزوها، كى در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، هر كه شنيده بگويد و هر كس شاهد بوده نقل كند. آنكه سخن گفت مانند روباهى است كه گواه او دم اوست، مى خواهد فتنه هاى كهنه را تازه كند (هرج و مرج و اختلافات داخلى را دامن زند) و از ضعيفان استعانت مى جويد و از زنان يارى مى طلبد، ام طحال را مانند كه محبوب ترين چيز برايش بدكارى بود.

بدانيد، اگر بخواهم مى گويم و اگر بگويم مطالب را صريح و آشكار مى گويم ليكن اگر رهايم كنند، (با من كارى نداشته باشند) من هم ساكت مى شوم. سپس ابوبكر روى به انصار كرد و گفت:

اى گروه انصار، سخن نابخردان شما را شنيدم، سزاوار است شما بيشتر از ديگران عهد رسول خدا را رعايت كنيد، شما بوديد كه او را پناه داديد و يارى كرديد، بدانيد كه من دست و زبانم از كسى كه سزاوار مجازات نباشد كوتاه خواهم داشت، سپس از منبر پايين آمد و حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت. [شرح ابن ابى الحديد، جلد 16، صص 215- 214 در اين صفحات آمده است: «فلما سمع ابوبكر خطبتها شق عليه مقالتها فصعد المنبر و قال: ايها الناس، ما هذه الرعه الى كل قاله! اين كانت هذه الامانى فى عهد رسول الله صلى الله عليه و آله الا من سمع فليقل، و من شهد فليتكلم، انما هو ثعاله شهيده ذنبه، مرب لكل فتنه، هو الذى يقول: كروها جذعه بعد ما هرمت، يستعينون بالضعفه، و يستنصرون بالنساء، كام طحال احب اهلها اليها البعى. الا انى لواشاء ان اقول لقلت و لو قلت لبحت، انى ساكت ما نزكت. ثم التفت الى الانصار فقال: قد بلغنى يا معشر الانصار مقاله سفهائكم، و احق من لزم عهد رسول الله صلى الله عليه و آله انتم فقد جاءكم فاويتم و نصرتم، الا انى لست باسطايدا و لالسانا على من لم يستحق ذلك منا. ثم نزل، فانصرفت فاطمه عليهاالسلام الى منزلها».

- از گفته ابن ابى الحديد چنين مستفاد مى شود كه سخنان اهانت آميز ابوبكر به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله در حضور حضرت فاطمه عليهاالسلام بيان مى شود. اما در كتاب فدك در تاريخ، ص 162 آمده است كه پس از خروج حضرت زهرا عليهاالسلام از مسجدالنبى ابوبكر آن سخنان را بر منبر ايراد كرد.]

اين گفته هاى ابوبكر موضوع منازعه ى حضرت زهرا عليهاالسلام را با وى روشن مى كند كه هرگز قيام حضرت زهرا عليهاالسلام براى بدست آوردن فدك نبود و تنها يك مبارزه سياسى تنها به مقصود دادخواهى به نفع حضرت على عليه السلام بود از اين رو بود كه ابوبكر از على عليه السلام سخن گفت و العياذ بالله - او را به روباه مثل زده و كانون فتنه و ام طحال شمرد و حضرت فاطمه را به دم او تشبيه نمود و از ميراث هيچ گونه سخنى به ميان نياورد. [ر. ك: فدك در تاريخ: ص 163.]

ابن ابى الحديد ادامه مى دهد، من اين كلام را بر نقيب ابويحيى، يحيى بن ابوزيد بصرى خواندم و گفتم: اين سخنان را ابوبكر به چه كسى كنايه مى زند؟

گفت كنايه نيست بلكه صريح است.

گفتم: اگر صريح بود سوال نمى كردم.

سپس خنديد و گفت: مقصودش على ابن ابى طالب عليه السلام است.

گفتم: همه ى اين سخنان تند را به على مى گويد

گفت: آرى. اى پسركم. حكومت است!

گفتم: انصار چه گفتند.

گفت: از على عليه السلام حمايت كردند، اما او ترسيد، كه فتنه ايجاد شود و آنها را نهى فرمود. [شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 215. در اين صفحه آمده است «قلت: قرات هذا الكلام على النقيب ابى يحيى جعفر بن يحيى بن ابى زيد ابصرى و قلت له: بمن يعرض؟ فقال: بل يصرح: قلت: لو صرح لم اسالك. فضحت و قال: بعلى بن ابى طالب عليه السلام، قلت: هذا الكلام كله لعلى يقوله! قال: نعم، انه الملك يا نبى، قلت: فما مقاله الانصار؟ قال: هتفوا بذكر على فخاف من اضطراب الامر عليهم، فنها هم.]

آيا به راستى در آن روز ابوبكر چنين سخنانى گفته است؟ آيا سياست و درايت ابوبكر و مصلحت انديشى وى به او اين اجازه را مى داد كه در آن شرايط بحرانى در محضر حضرت زهرا عليهاالسلام و صحابه ى رسول خدا، چنين بى حرمتى در حق حضرت على عليه السلام روا داشته باشد. آيا او احتمال نمى داد كه بى حرمتى و اهانت به اهل بيت رسول خدا سبب قيام بنى هاشم شود و حكومت نامشروع او را كه هنوز پايه هاى آن مستحكم نگشته است درهم فرو ريزند؟ در حاليكه از جانب بنى هاشم نيز احساس ناامنى مى كرد چنانچه نوشته اند در صدد تطميع عباس بن عبدالمطلب، بزرگ بنى هاشم برآمدند و به وى وعده مقام و ثروت براى خودش و فرزندانش دادند تا از او براى ابوبكر بيعت گيرند. [ر. ك: الامامه والسياسه، جلد اول، ص 21، در اين صفحه چنين آمده است: «فانطلق ابوبكر و عمر و ابوعبيده والمغيره حتى دخلوا على العباس، رضى عنه-... و قد جئناك و نحن نريد ان نجعل لك فى هذا الامر نصيبا، يكون لك و لعقبك من بعدك...».] اما عباس پيشنهاد آنان را نپذيرفت.

سومين مرحله ى قيام حضرت زهرا عليه غاصبين خلافت، مبارزه ى منفى و عاطفى

علاوه بر غم و اندوه حضرت زهرا عليهاالسلام از فراق پدر، ان حوادث ناگوارى كه از جانب گروه حاكم در حق زهرا عليهاالسلام و حضرت على عليه السلام اعمال شد، و سكوت مردم مدينه النبى، همواره چشمان زهرا عليها السلام را گريان و قلبش را دردمند و جسمش را ناتوان ساخته بود.

حضرت زهرا عليهاالسلام، پس از احتجاج با ابوبكر در مورد فدك كه قصد اصلى ايشان دفاع از ولايت و امامت موالى الموحدين على عليه السلام بود، رسما به ابوبكر اعلام كرد، كه اگر حق مرا به من برنگردانى تا زنده هستم با تو سخن نخواهم گفت. اكثر محدثين و مورخين شيعه و سنى نقل كرده اند كه حضرت زهرا عليهاالسلام بعد از احتجاج با ابوبكر ديگر با وى سخن نگفت تا از دنيا رحلت فرمود. [ر. ك: صحيح بخارى، جلد پنجم، كتاب المغازى، باب 155، ص 252، تاريخ طبرى، جلد چهارم، ص 1335 و شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 218. در اين صفحات به روايت از عايشه آمده است: «... فابى ابوبكر ان يدفع الى فاطمه منها شيئا، فوجدت من ذلك على ابى بكر و هجرته فلم تكلمه حتى توفيت...» (چون ابوبكر از واگذار كردن آنچه فاطمه عليهاالسلام درخواست كرد، خوددارى ورزيد، حضرت زهرا عليهاالسلام از او كناره گرفت و با او سخن نگفت تا وفات يافت...).]

حضرت زهرا عليهاالسلام با شيوه ى مبارزه ى منفى و قطع رابطه و مذاكره (اعتصاب سخن) با مهاجمان و روى گرداندن از شيخين و با گريستن در شب و روز سعى در بيدار نمودن وجدانهاى خفته و برانگيختن عواطف و احساسات و جلب افكار عمومى به سوى خود را داشت تا با كمك و يارى مردم مدينه النبى بتواند حكومت و جامعه ى اسلامى را از انحراف نجات بخشد.

ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است: كه بكائون يعنى بسيار گريه كنندگان پنج نفر بودند، حضرت آدم عليه السلام، حضرت يعقوب عليه السلام، حضرت يوسف عليه السلام، حضرت فاطمه عليهاالسلام، و حضرت سجاد عليه السلام. [كشف الغمه، متن عربى، جلد دوم، ص 124، و هم چنين رجوع شود به: بحار الانوار، جلد 43، صص 36- 35.]

حضرت زهرا عليهاالسلام روزى بر سر خاك پدرش مى گريست و مى فرمود: صبر من تمام شد، شكيبايى از من رخت بربسته، بعد از اينكه خاتم الانبياء محمد صلى الله عليه و آله را از دست دادم، اى چشم، اشك خود را پى در پى در مصيبت پيامبر بريز تا وقتى كه خون عوض اشك از تو بريزد، اى رسول خدا، اى برگزيده ى خداوند عالميان، اگر آن منبرى كه بر بالاى آن مى نشينى ببينى كه بعد از تو ظلمت بر بالاى آن نشسته است، بارالها مرگ مرا زودتر برسان براى آنكه از زندگانى در دنيا نااميد شده ام و دنيا برايم تيره و تار گرديده است. [ر. ك: ترجمه ى بيت الاحزان، صص 269- 268.]

پيغام بزرگان مدينه به حضرت فاطمه

ناله ها و گريستنهاى حضرت زهرا عليهاالسلام، اذهان و افكار مردم مدينه النبى را مشغول كرده بود اما چقدر عواطف آنها را بيدار كرد از پيغام شيوخ مدينه آشكار است.

جمعى از برگان مدينه نزد حضرت على- عليه السلام- شكايت آوردند كه اى اباالحسن، گريه هاى شب و روز زهرا عليهاالسلام، خواب و آسايش را در شب از ما سلب كرده است و در روز آرامش و قرارى براى كسب معاش براى ما باقى نگذارده است. خواهش ما اين است كه از ايشان بخواه يا در شب بگريد و يا در روز!

چون اميرالمؤمنين على عليه السلام به خانه آمد، لحظه اى حضرت زهرا عليهاالسلام ساكت و آرام شد. اميرالمؤمنين عليه السلام پيغام بزرگان مدينه را به زهرا عليهاالسلام فرمود.

حضرت زهرا عليهاالسلام چون پيغام آنان را شنيد فرمودند: اى اباالحسن، توقف من در ميان اين قوم به طول نخواهد انجاميد و به زودى از ميان آنان خواهم رفت. لذا به خداوند سوگند نه شب آرام خواهم گرفت و نه روز، تا اينكه به پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله ملحق گردم.

حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان واكنش در مقابل شكايت اهل مدينه و براى تشديد مبارزه ى خود، هر صبحگاه به همراه حسن و حسين عليه السلام به مقبره ى شهداى احد و به قولى ديگر به انتهاى قبرستان بقيع دور از خانه هاى مدينه مى فت و در سايه بوته ى خارى مى نشست و آنچه مى خواست مى گريست، اين مكان «بيت الاحزان» ناميده شد. [ر. ك: كشف الغمه، متن عربى، جلد دوم، ص 124، بحار الانوار، جلد 43، ص 178 و منتهى الامال، جلد اول، ص 136.] پس از مدتى حضرت زهرا عليهاالسلام بر اثر فشار افكار و غم و غصه هاى فراوان كه از حوادث ناگوار بر او وارد شد بيمار و بسترى شدند، خبر بيمارى حضرت در مدينه منتشر شد و گروهى از زنان مهاجر و انصار به عيادتش رفتند و حال وى را جويا شدند كه حضرت در پاسخ آنان خطبه اى ايراد فرمودند.

/ 27