حضرت فاطمه در آستانه ى ملكوت - زندگانی سیاسی حضرت فاطمه زهرا(س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی حضرت فاطمه زهرا(س) - نسخه متنی

شهین خشاوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حضرت فاطمه در آستانه ى ملكوت

حضرت زهرا عليهاالسلام در واپسين روزهاى زندگى، اسماء بنت عميس [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، صص 206- 205، استيعاب، ص 751 در اين صفحات آمده است: اسماء بنت عميس و همسرش جعفر بن ابى طالب جزء اولين مهاجرين به حبشه بودند و در سال هفتم هجرى هنگام فتح خيبر به مدينه باز گشتند. چون جعفر بن ابيطالب در سال نهم هجرى در مؤته به شهادت رسيد اسماء به همسرى ابوبكر بن ابى قحافه درآمد و بعد از مرگ ابوبكر به همسرى حضرت على عليه السلام درآمد.] همسر ابوبكر بن ابى قحافه را طلبيد و به او فرمود:

خوش نمى دارم كه چون از دنيا رفتم پارچه اى بر روى بدنم بيفكنند و اندامم از زير آن نمايان شود. اسماء دختر عميس كه از مهاجرين به حبشه بود گفت: من در حبشه چيزى ديدم كه اكنون صورت آن را به شما نشان مى دهم، سپس چند شاخه ى تر را خم نموده و روى آن پارچه اى كشيد، حضرت فرمودند چه نيك و است. [ر. ك: الطبقات الكبير جلد هشتم، ص 18، استيعاب، ص 751، بحار الانوار، جلد 43، ص 184.]

ابن سعد مى نويسد: نخستين كسى از زنان كه در اسلام بدين سان براى جنازه اش سريرى ساخته شد فاطمه عليهاالسلام بود و پس از او براى زينب بنت جحش (زن پيامبر). [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 18.]

حضرت زهرا عليهاالسلام در آخرين روز حيات خود، بدنش را نيكو شستشو داد و غسل نمود و جامه ى نو پوشيد و به اتاق خود رفت. از خادمه خويش خواست تا براى او بسترش را بگستراند، سپس روى به قبله دراز كشيد و گفت من همين ساعت، از دنيا خواهم رفت و لحظه اى بعد جان به جان آفرين تسليم كرد. [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، صص 18- 17، بحار الانوار، جلد 43، ص 184.]

مدت زندگانى حضرت فاطمه و تاريخ رحلت آن بزرگوار

از اينكه حضرت فاطمه عليهاالسلام چند روز بعد از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله زندگى كرد و چند روز در بستر بيمارى بودند اطلاع دقيقى در دست نيست. روايات مختلفى در اين زمينه نقل شده است:

كمترين مدت را چهل شب [ر. ك: مقاتل الطالبين، ص 49، بحارالانوار، جلد 43، ص 191.] و بيشترين مدت را هشت ماه [ر. ك: ذخاير العقبى، ص 52. بحارالانوار، جلد 43، ص 213. اعلام النساء، جلد چهارم، ص 130.] نوشته اند.

بين اين دو مدت رواياتى از جمله: دو ماه [ر. ك: بحارالانوار. جلد 43، ص 213، ذخاير العقبى، ص 52.]، صد روز [ر. ك: بحارالانوار. جلد 43، ص 213، ذخاير العقبى، ص 52.]، هفتاد و پنج

روز [ر. ك: بحارالانوار. جلد 43، ص 7، منتهى الامال، جلد اول، ص 136.]، سه ماه [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 18. اعلام النساء، جلد چهارم، ص 130. بحارالانوار جلد 43، ص 213.]، شش ماه [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 18. صحصح بخارى، جلد پنجم، باب 155، حديث 704، ص 252. مقاتل الطالبين، ص 49، انساب الاشراف، جلد اول، حديث 1186، ص 586. البدايه و النهايه، جلد سوم، ص 249. احقاق الحق، جلد دوم، ص 369.] وجود دارد.

در مورد سن حضرت فاطمه عليهاالسلام به هنگام رحلت نيز روايات متعدد نقل شده است. قول مشهور در نظر علماى شيعه سن هيجده سالگى [ر. ك: بحار الانوار، جلد 43، ص 215.] است، قولهاى ديگر چون، بيست و سه سال [ر. ك: اعلام النساء، جلد چهارم، ص 130.]، بيست و چهار، بيست و پنج، بيست و هشت [ر. ك: تاريخ يعقوبى، جلد اول، ص 512، بحار الانوار، جلد 43، ص 214.]، بيست و نه [ر. ك: اعلام النساء، جلد چهارم، ص 130.]، سى [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 18، كامل، جلد دوم، ص 36، اعلام النساء، جلد چهارم، ص 130.] و حداكثر سى و پنج [ر. ك: اعلام النساء، جلد چهارم، ص 130.] است.

هم چنين روز وفات آن حضرت مبهم است اكثر علماى شيعه گفته اند در روز سوم جمادى الاول سال يازدهم هجرت [ر. ك: منتهى الامال، جلد اول، ص 135، جلا العيون، ص 268.] واقع شد و به روايت ديگر در شب سوم ماه مبارك رمضان [ر. ك: كامل، جلد دوم، ص 36، ذخاير العقبى، ص 52، كشف الغمه، جلد دوم، ص 125.]، سيزدهم ماه ربيع الاول [ر. ك: مناقب، جلد سوم، ص 406.] است.

چون دختر پيامبر بدرود حيات گفت، عايشه خواست به حجره ى او برود اسماء بنت عميس طبق وصيت، او را راه نداد، عايشه به پدر خود ابوبكر شكايت برد كه اين زن خثعميه [ر. ك: زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام، جعفر شهيدى، ص 156، در پاورقى اين صفحه آمده است: «خثعم از قحطانيان و از عربهاى جنوب بوده است و اين سرزنشى است كه عدنانيان، (و از جمله قريش) به قحطانيان مى كردند».] ميان من و دختر پيامبر درآمده است و نمى گذارد من نزد جسد فاطمه عليهاالسلام بروم، و او حجله اى چون حجله ى عروسان ساخته است، ابوبكر به كنار حجره ى فاطمه عليهاالسلام آمد و به اسماء بنت عميس كه در اين هنگام زن ابوبكر بود، گفت: چرا نمى گذارى زنان پيامبر نزد دختر او بروند، چرا براى فاطمه عليهاالسلام حجله ساخته اى. اسماء گفت زهرا عليهاالسلام به من وصيت كرده است كسى بر جنازه ى او وارد نشود و چيزى كه براى جسد او ساخته ام وقتى زنده بود به او نشان دادم و از من خواست كه مانندش را برايش بسازم. ابوبكر گفت: حال چنين است هر چه به تو گفته چنان كن. [ر. ك: بحار الانوار، جلد 43، صص 190- 189. ذخاير العقبى، ص 53. اعلام النساء، جلد چهارم، ص 131.]

يعقوبى مى نويسد: تعدادى از زنان پيامبر در بيمارى حضرت فاطمه عليهاالسلام نزد او آمدند و گفتند اى دختر پيامبر ما را از حضور در غسلت بهره مند ساز. حضرت فرمود: آيا مى خواهيد آنچه درباره مادرم گفتيد درباره من نيز بگوييد، نيازى به شما نيست. [ر. ك: تاريخ يعقوبى، جلد اول، ص 512.]

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هنگام رحلت نه زن داشت. [ر. ك: مروج الذهب، جلد اول، ص 638.] از جمله زنانش عايشه دختر
ابوبكر، حفصه دختر عمر بود. پس از ماجراى سقيفه كه ابوبكر به خلافت دست يافت، عايشه احساس پيروزى و برترى بر دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى كرد و هر روز زنان مدينه به نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام مى رفتند و سخنان زهرآگين و نيش دار عايشه را به او مى رساندند كه حضرت هنگام رحلت دلى پر درد از عايشه داشت. [ر. ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، جلد اول، ص 95.]

ابوبكر و عمر پس از رحلت بانوى اسلام حضرت زهرا عليهاالسلام نزد على عليه السلام آمدند تا به وى تسليت گويند و ضمنا به حضرت گفتند اى اباالحسن در نماز خواندن بر جنازه ى دختر پيامبر صلى الله عليه و آله بر ما سبقت نگيرى. [ر. ك: بحار الانوار، جلد 43، ص 199.]

آخرين مرحله مبارزه حضرت فاطمه عليه دشمنان ولايت و امامت

آخرين مرحله مبارزه حضرت وصيت نامه سياسى بانوى بزرگوار اسلام است كه ضربه سهمگينى به حكومت وقت وارد آورد. و صيت نامه حضرت فاطمه عليهاالسلام جهت بيدار ساختن افكار خفته مردم مدينه النبى و توجه افكار عمومى و عدم بهره بردارى حكومت از مراسم تشييع و دفن آن حضرت بود.

حضرت على عليه السلام با عمل كردن به وصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام، اذهان جامعه را دچار شك و ترديد كرد و مشروعيت خليفه را زير سوال برد و مظلوميت زهرا عليهاالسلام را بيشتر آشكار ساخت.

حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام به حضرت على عليه السلام وصيت كرد: به تو وصيت
مى كنم، هيچكس در تشييع جنازه من از كسانى كه به من ستم نمودند و دشمن من و رسول خدايند حضور نيابند. مبادا، اجازه دهى نفرى از آنان و پيروانشان بر من نماز بخوانند، مرا در شب، هنگامى كه همه چشمها به خواب رفته اند به خاك بسپار. [ر. ك: روضه الواعظين، ص 168. در اين صفحه آمده است: و اوصيك ان لا شهدا احد جنازتى من هولاء الذين ظلمونى و اخذ و احقى فانهم اعدائى و اعدا، رسول الله صلى الله عليه و آله و ان يا يصلى على احد منهم و لا من اتباعهم، و اذفنى فى الليل اذا هدات العيون و نامت الابصار».]

ابن ابى الحديد مى نويسد: حضرت زهرا عليهاالسلام، حضرت على عليه السلام را سوگند داد كه، عمر و ابوبكر بر وى عليهاالسلام نماز نخوانند و بر سر قبر وى نيايند. [ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، جلد شانزدهم، ص 281. در اين صفحه آمده است: «... فانى انشدك الله، الا يصليا على جنازتى و لا يقوما على قبرى!». هم چنين رجوع شود به مناقت، جلد سوم، 363 و بحار الانوار، جلد 43، ص 182.]

در اين مورد سيد اسماعيل حميرى شاعر (متولد 105- متوفاى 170 هجرى) چنين سروده است:



  • «و فاطم قد اوصت بان لا يصليا «و فاطم قد اوصت بان لا يصليا


  • عليها و ان لا يدنوا من رجا القبر عليها و ان لا يدنوا من رجا القبر





  • عليا و مقدادا و ان يخرجوبها

    عليا و مقدادا و ان يخرجوبها


  • رويدا بليل فى سكوت و فى ستر» رويدا بليل فى سكوت و فى ستر»


[مناقب جلد سوم، ص 363، ترجمه: حضرت فاطمه به على عليه السلام و مقداد وصيت كرد كه آن دو (ابوبكر و عمر) بر وى نماز نخوانند و به قبر وى نزديك نشوند و در سكوت و تاريكى شب، پوشيده از ديده ها او را به خاك سپارند.]

اكثر تذكره نويسان و مورخان شيعه و سنى، اتفاق نظر دارند كه حضرت على عليه السلام شبانه ، حضرت زهرا عليهاالسلام را به خاك سپرد.

از عايشه روايت است: حضرت على عليه السلام بر حضرت فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز خواند و شبانه او را به خاك سپرد و به ابوبكر خبر نداد مگر پس از دفن حضرت فاطمه عليهاالسلام. [ر. ك: المستدرك على الصحيحين، جلد سوم، ص 162. در اين صفحه آمده است: «... دفنها على و لم يشعر بها ابوبكر- رضى الله عنه- حتى دفنت و صلى عليها، على بين ابن طالب رضى الله عنه».]

بلادزى مى نويسد: ابوبكر و عمر از مرگ حضرت فاطمه عليهاالسلام مطلع نشدند. [ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، جلد شانزدهم، ص 280. در اين صفحه آمده است: «... و لم يعلم ابوبكر و عمر بموتها».]

بنابر رواياتى حضرت زهرا عليهاالسلام بعد از نماز عصر و يا اوايل شب از دنيا رفت و مردم منتظر تشييع آن حضرت بودند كه حضرت على عليه السلام به ابوذر فرمود، به صداى بلند اعلام كن تشييع جنازه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله به فردا موكول مى شود. [ر. ك: روضه الواعظين، ص 131، بحار الانوار، جلد 43، ص 192.]

چون پاسى از شب گذشت حضرت على عليه السلام برخاست و وصيت حضرت زهرا عليهاالسلام را عملى ساخت.

امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت على عليه السلام حضرت فاطمه عليهاالسلام را غسل
داد، زيرا او صديقه ى معصوم بود و جز معصوم نبايد او را غسل دهد. [ر. ك: اصول كافى، جلد دوم، ص 258.]

ابن سعد نيز روايت مى كند، حضرت على عليه السلام، فاطمه عليهاالسلام را غسل داد و هم چنين روايت ديگرى نقل كرده است كه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله به اسماء بنت عميس فرمود: من از دنيا رفتم تو مرا غسل بده كسى را نزد من نياور. [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 18، حليه الاولياء، جلد دوم، ص 43.]

با توجه به روايات مختلف چنين به نظر مى رسد كه اسماء دختر عميس در غسل دادن حضرت فاطمه عليهاالسلام با حضرت على عليه السلام همكارى داشته است.

ابن سعد مى نويسد: ابوبكر بر حضرت فاطمه عليهاالسلام نماز خواند و بر او چهار تكبير گفت. [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 19. در اين صفحه آمده است: «و صلى ابوبكر الصديق على فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فكبر عليها اربعا».]

بنابر روايات متواتر از مورخين شيعه و سنى، حضرت على عليه السلام بر حضرت فاطمه عليهاالسلام نماز خواند و پنج تكبير گفت. [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 19، قرب الاسناد، ص 45، بحار الانوار، جلد 143، صص 200 و 188.]

رواياتى وجود دارد كه بنابر آن به نظر مى رسد علاوه بر مولى الموحدين على عليه السلام و فرزندانش تعدادى ديگر در مراسم تشييع و اقامه ى نماز براى حضرت فاطمه عليهاالسلام حضور داشته اند.

به عنوان مثال شيخ مفيد مى نويسد: سلمان فارسى، مقداد، ابوذر، عمار و حذيفه به امامت حضرت على عليه السلام بر پيكر مقدس حضرت زهرا عليهاالسلام نماز
خواندند. [ر. ك: الاختصاص، ص 5.]

ابن ابى الحديد به روايت از جعفر بن جرير مى نويسد: در مراسم تشييع و دفن حضرت فاطمه عليهاالسلام كسى جز على و عباس و مقداد و زبير حاضر نبود. [ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، جلد شانزدهم، ص 280.]

مرحوم مجلسى به سند از اميرالمؤمنين على عليه السلام مى نويسد: هنگامى كه حضرت زهرا عليهاالسلام وفات يافت كسى با خبر نشد به جز ام سلمه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله، ام ايمن و فضه و از مردان عبدالله بن عباس، سلمان فارسى، عمار بن ياسر، مقداد، ابوذر و حذيفه و به نقل از طبرى مى نويسد: فضل بن عباس، بريده و ابن مسعود و عقيل نيز حضور داشته اند. [ر. ك: بحار الانوار، جلد 43، ص 208.]

مدفن حضرت فاطمه

در مورد محل دفن حضرت زهرا عليهاالسلام به سه گونه سخن گفته اند:

الف- بعضى از اصحاب گفته اند، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ما بين قبرى و منبرى روضه من الرياض الجنه...» «[معانى الاخبار، ص 267. و روضه الواعظين، ص 169.] بين اين قبر و منبر من باغى از باغهاى بهشت است». و بر اساس اين سخن رسول خدا گويند حضرت فاطمه عليهاالسلام ما بين قبر و منبر پيامبر صلى الله عليه و آله مدفون است.

ب- دسته اى ديگر تصريح مى نمايند كه حضرت زهرا عليهاالسلام در قبرستان بقيع به خاك سپرده شده [روضه الواعظين، ص 169.] است.

/ 27