گروهها و جريانهاى فكرى در مدينه پس از رحلت پيامبر - زندگانی سیاسی حضرت فاطمه زهرا(س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی حضرت فاطمه زهرا(س) - نسخه متنی

شهین خشاوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محدثين شيعه رحلت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله را در روز دوشنبه بيست و هشتم صفر سال يازدهم هجرى، و مورخين عامه ظهر روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول سال يازدهم هجرت نوشنه اند. [طبقات، جلد دوم، صص 328- 326.]

از آن لحظه به بعد ديگر كسى حضرت فاطمه عليهاالسلام را خندان نديد مگر گاهى تبسمى كه بر گوشه لبش ظاهر مى شد. [طبقات، جلد دوم، ص 298.]

با توجه به ميزان علم و كمالات حضرت فاطمه عليهاالسلام وى داناترين زن عالم نسبت به عظمت و مقام پيامبر گرامى بود. وى به خوبى شدت تأثير اين مصيبت را بر روى همه امور عالم درك مى كرد و لحظه اى از فراق رسول خدا آرام نگرفت. [ر. ك: فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت، صص 255- 254.]

گروهها و جريانهاى فكرى در مدينه پس از رحلت پيامبر

گروه ابوبكر، عمر و ديگر هم پيمانان آنها

گروه اول، ابوبكر، عمر و ديگر هم پيمانان آنها بودند. به طورى كه حضرت على عليه السلام پس از بيعت مردم با ابوبكر، خطاب به او فرمود: به طومارى كه در خانه ى كعبه امضاء كرده بوديد، وفا نموديد، كه اگر پيامبر اكرم به قتل برسد و يا از دنيا برود، خلافت را از ما اهل بيت بگيريد، ابوبكر گفت: از كجا مى دانى، كسى از اين موضوع با خبر نبود، حضرت على عليه السلام فرمودند، اى زبير، سلمان، ابوذر، مقداد، شما را به خدا قسم مى دهم كه سؤال مرا پاسخ دهيد آيا اين سخن را از پيامبر شنيديد كه اين افراد (ابوبكر، عمر، ابوعبيده ى جراح [ر. ك: لغت نامه دهخدا، جلد سوم، صص 621- 620 درباره ابوعبيده، جراح آمده است:

وى يكى از صحابه ى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و از قريش بود و از مهاجرين به حبشه است و در حضور او در بدر و حديبيه اختلافى نيست، در ميان صحابه به لقب «القوى الامين» خوانده ميشد. و پيامبر فرمود در هر امتى، امينى است و امين امت من ابوعبيده جراح است كه در روز سقيفه ابوبكر گفت من يكى از اين دو مرد را به خلافت مى پسندم يكى عمر و ديگرى ابوعبيده كه پيامبر او را امين امت خواند. وى در سقيفه در خلافت ابوبكر اصرار ورزيد. و در سال سيزدهم هجرت ابوبكر به وى ايالت حمص را تفويض كرد او در جنگ با ايرانيان در نبرد جسر كه به روايت ابن اسحاق در سال چهاردهم هجرت بود به شهادت رسيد.]، سالم غلام ابى حُذيفه [ر. ك: الاصابة مع الاستيعاب، دارالكتاب العربى، جلد چهارم، ص 436. در اين صفحات آمده است: سالم مولى ابى حذيفه فرزند عتبه بن ربيعه يكى از اولين سابقون به اسلام بود و او مولاى يكى از زنان انصار (زن ابوحذيفه) بود و ابوحذيفه او را به پسر خواندگى قبول كرد و دختر خود به نام فاطمه را به زنى به سالم داد. وى قرآن را به آواز خوش مى خواند و در جنگ با ايرانيان پرچمدار بود.]، مُعاذ بن جَبَل [ر. ك: الاصابة مع الاستيعاب، جلد چهارم، ص 407- 406، تذكرة الحفاظ، جلد اول، صص 21- 19 و لغت نامه دهخدا، جلد 41، ص 660 در اين صفحات آمده است: معاذ بن جبل بن عمرو بن اوس انصارى خزرجى، از صحابه جليل القدر و عالم به حلال و حرام بود و در جوانى اسلام آورد و در جنگهاى بدر و احد و خندق حضور داشت و پيامبر او را پس از غزوه تبوك به عنوان قاضى و راهنما به سوى يمن گسيل داشت.

چون ابوبكر به خلافت رسيد به مدينه بازگشت و سپس با ابوعبيده جراح در جنگ شام شركت كرد و چون ابوعبيده در عمواس به مرض طاعون دچار شد مُعاذ را به جاى خود تعيين كرد. از معاذ بن جبل در صحيحين 157 حديث نقل شده است، وى در اردن درگذشت.] در ميان خود طومارى نوشته اند و در آن هم پيمان شدند آنها پاسخ دادند آرى پيامبر فرمود: اى على آنها پيمان بسته اند كه بعد از من خلافت را از تو بگيرند و تو هم به پيامبر عرض كردى، چه دستورى داريد تا به اجراى نقشه آنها انجام دهم، پيامبر فرمود: اگر يارانى پيدا كرديد با آنها بجنگ و آنان را طرد كن و اگر يارى پيدا نكردى، بيعت كن و خونت را حفظ كن. [ر. ك: اسرار آل محمد صلى اللَّه عليه و آله، ص 36.]

روايات متعددى از اهل سنت و شيعه اتحاد ابوبكر و عمر و احتمالاً ابوعبيده جراح عضو سوم را تأييد مى كند و اينكه اين سه نفر اهميت و نفوذ چشمگيرى در شرافت اسلام نوظهور و نيز در سياست گروهى عليه اشرافيت مكه كسب كرده بودند.

از جمله: روايت جعفر بن عون از ابن ابى مُلَيْكَه كه گفت، شنيدم از عايشه سؤال شد اى ام المؤمنين، آيا رسول خدا، كسى را به جانشينى خود برگزيد، گفت: ابوبكر را، سوال شده پس از آن چه كسى را، گفت: عمر، پرسيده شده پس از عمر چه كسى را گفت: ابوعبيدة بن جراح. [ر. ك: الطبقات الكبير جلد سوم، ص 128، المُصنّف فى الاحاديث آثار، ابن ابى شيبه، دارالفكر، بيروت- لبنان، بى تا، جلد هشتم، شماره 11، ص 573 در اين صفحه آمده است، «حدثنا... عن ابن أبى مليكه قال: سمعت عايشه و سئلت: يا ام المؤمنين، من كان رسول الله- صلى اللَّه عليه و آله- يستخلف أو استخلف قالت: ابوبكر، قال: ثم قيل لها: ثم من؟ قالت: ثم عمر، قيل: من بعد عمر قالت: ابوعبيدة بن الجراح».] و از آنجا كه پس از بيعت مردم با ابوبكر على عليه السلام از حق خود دفاع ميكرد، ابوبكر گفت: من از پيامبر شنيدم كه فرمود: براى ما اهل بيت نبوت و خلافت جمع نمى شود، حضرت على عليه السلام فرمود: آيا كسى از صحابه پيامبر با تو بود كه شهادت بدهد؟

عمر برخاست و با اشاره به ابوبكر گفت: خليفه ى رسول اللّه راست مى گويد، من
اين كلام را از پيامبر شنيدم، بعد از عمر، ابوعبيده و سالم غلام ابى حذيفه و معاذ بن جبل گفتند: ما هم اين كلام را از پيامبر شنيديم، [ر. ك: الامامه والسياسه، تأليف: ابن قتيبه دينورى، ناشر: مؤسسه حلبى (1387- 1967)، جلد اول، ص 26، اسرار آل محمد صلى اللَّه عليه و آله، ص 36.]، و «عمر در حال احتضار متأسف بود، چرا ابوعبيده و سالم غلام ابى حذيفه، زنده نيستند تا يكى از آنها را به جانشينى خود برگزيند». [امام على بن ابى طالب عليه السلام تأليف: عبدالفتاح، عبدالمقصود، ترجمه: سيد محمود طالقانى، شركت سهامى- انتشار، 1362، جلد اول، ص 406.]

از جمله عواملى كه در بيعت ابوبكر و موفقيت اين گروه مؤثر بود، عبارتند از: تعصب و روحيه ى خشن و تندخوئى، عمر كه زبانزده عام و خاص بود [امام على بن ابى طالب، جلد اول، ص 247، زندگانى حضرت فاروق اعظم، تأليف، حسين هيكل، ترجمه ى: فضل من الله فضلى، ناشر: موسسه ثور، 1346، ص 35.] و روش او محرك واقعى و نقش اساسى در پيروزى اين گروه ايفاء نمود و در مقابل روش او، سخنورى، متانتِ رفتار، خويشتن دارى و سياستمدارى ايوبكر، و اينكه از سابقين در اسلام بود [ر. ك: ترجمه ى سيره ى ابن شام، به قلم سيد هاشم رسولى، كتابخانه اسلاميه، 1364 ه ش، چاپ سوم جلد اول، ص 163.] و خدمات ارزنده اى به پيامبر اسلام كرد و يار پيامبر در غار [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد سوم، ص 172.] به هنگام هجرت به مدينه بود.

- استناد ابوبكر به حديث «الائمة من القريش» [تا ريخ الخلفا، ص 11، انساب الاشراف، جلد اول، ص 582.] انصار را از بدست آوردن مقام خلافت كاملاً نااميد ساخت.

- ورود قبيله ى اَسْلَم به مدينه براى خريد خواربار، كه عمر مى گويد: «طايفه اسلم
به جماعت بيامدند وبا ابوبكر بيعت كردند، عمر مى گفت: وقتى اسلميان را ديدم از فيروزى اطمينان يافتم». [تا ريخ طبرى، جلد چهارم، ص 1348.]

- اختلافات و رقابتهاى ديرينه ى دو قبيله اوس و خزرج كه پس از معرفى سعد بن عباده رئيس قبيله خزرج براى جانشينى پيامبر در مدينه، اوسيان حكومت و سلطه ى قريشيان را مطلوبتر و مفيدتر از قبيله خزرج رقيب خود دانستند و اُسَيد بن حضير يكى از رهبران اوس در سقيفه هنگامى كه ابوبكر به عنوان خليفه معرفى شد، سريعاً با وى بيعت نمود. [ر. ك: تشيح در مسير تاريخ، ص 42.]

- رقابتهاى طايفه اى ميان قريش خصوصاً مهاجرين كه پذيرفتن رهبرى ابوبكر، مردى از تيره كم اهميت بنى تيم بن مره را آسانتر ساخت. [تشيح در مسير تاريخ، ص 42.]

- شركت اشخاص نظامى مشهورى چون، خالد بن وليد، عمرو بن عاص، سعد بن ابى وقاص و ابوعبيده جراح كه اين گروه را از نظر ابهت نظامى تقويت مى كرد. [ر. ك: تاريخ سياسى اسلام، آئينه وند، صص 99- 97.]

- گزارش وقايع بيت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله توسط عايشه و حفصه (همسران پيامبر) [ر. ك: ابن ابى الحديد، جلد اول، ص 160، ترجمه ى احتجاج جلد اول، ص 182. از جمله گزارش وقايع خانه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به هنگامى كه لشگر اسامه در محل جرف اردو زده بود.] به ابوبكر و عمر كه در موفقيت اين گروه مؤثر بود. و احاديث جعلى كه عايشه در كرامت ابوبكر و عمر شايع نمود [ر. ك: تاريخ طبرى، جلد چهارم، صص 1317- 1316.]، لعابى از مشروعيت بر اين
حزب نقش زد كه در تحكيم سلطه ى آنان نقش مهمى ايفاء نمود.

- تنها ادعاى انحصارى ابوبكر به جانشينى پيامبر، امامت نماز در حين بيمارى پيامبر كه در اين موضوع احاديث و روايات متعدد و متناقص در منابع سنت نوشته شده است. [ر. ك: تشيع در مسير تاريخ، ص 43.]

به عنوان مثال: ابن سعد در «طبقات» از قول عايشه مى نويسد: چون بيمارى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سخت شد، فرمود: ابوبكر را بگوييد با مردم نماز بگزارد، من گفتم: اى رسول خدا، ابوبكر مردى نازك دل است و چون قرآن بخواند بسيار مى گريد اما پيامبر بار ديگر فرمود، ابوبكر را بگوئيد تا با مردم نماز بگزارد، و من هم سخن خود را تكرار كردم، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود شما چون زنان اطراف يوسف هستيد. [ر. ك: طبقات، جلد دوم، ص 265.]

ابن سعد در روايتى ديگر از عايشه مى نويسد: چون ابوبكر با مردم به نماز ايستاد، پيامبر از بستر بيمارى برخاست وضو گرفت و به مسجد وارد شد فرمود، مرا كنار ابوبكر بنشانيد و چنان كردند، و ابوبكر ايستاده به نمازِ نشسته پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اقتداء كرد و مردم به نماز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و ابوبكر اقتداء كردند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله همچنان نشسته بود. [طبقات، جلد دوم، ص 264.] اما همين مورخ قول عايشه را در روايتى ديگر نقض كرده است.

در اين روايت چنين آمده است: عايشه مى گويد، روزى پيامبر از اسب به زير افتاد و بدنش صدمه ديد و نشسته نماز گزارد و جملگى حاضرين در نماز نيز
نشسته به پيامبر اقتدا كردند، چون نماز به پايان آمد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: در نماز هر عملى كه امام انجام داد، مأموم نيز انجام ميدهد اگر ركوع كرد شما هم ركوع كنيد. اگر امام نشسته نماز گزارد شما نيز جملگى نشسته نماز بگزاريد. [ر. ك: طبقات، جلد دوّم، ص 260.] اما در روايت فوق اشاره شده بود كه پيامبر نشسته نماز خواند و ابوبكر ايستاده به او اقتداء كردند. علاوه بر تضاد دو روايت نكته ديگر اينست كه با حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مسجد امرى غير ممكن است كه شخص ديگرى امامت نماز را بعهده داشته باشد.

از نظر شيعه: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى نماز كسى را معين نكرد و فقط فرمودند يكى با مردم نماز بخواند و بنا به گفته ى حضرت على عليه السلام اين توطئه و نقشه توسط عايشه طراحى شده بود و به اجرا درآمد و خودسرانه به بلال مؤذن پيامبر گفت: ابوبكر را براى نماز گزاردن با مردم فرا خوان. [ر. ك: تاريخ اسلام، فياض، ص 127.]

گروه قبيله ى خزرج

دومين گروه، قبيله خزرج به رهبرى سعد بن عباده، رئيس قبيله بود. ويژگى اين حزب، عضويت رجال و متفكرين انصار بود كه داراى نفوذ تاريخى و مذهبى در مدينه بودند، زيرا پيامبر از آزار مشركين قريش به آنها پناه آورد و آنان با فداكارى و ايثار در راه اسلام، نقش اساسى در نصرت و رونق اسلام داشتند و حضرت زهرا عليهاالسلام در خطبه ى خود در مسجدالنبى به امتيازات آنها اشاره فرمودند. سخنگوى آنها حباب بن منذر بود. اين گروه پس از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى حفظ موقعيت خود در برابر قريش (مهاجرين) و بيم از استيلاى آنها و انتقام از آنان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را پناه و يارى داده بودند، در سقيفه بنى ساعده
اجتماع نمودند تا در مورد رهبرى مدينه تصميم بگيرند كه با ورود ابوبكر، عمر و ابوعبيده جراح به سقيفه بنى ساعده، به هدف خود نائل نشدند. [ر. ك: تاريخ سياسى اسلام، آئينه وند. ص 98، عمار ياسر، ص 104.] در اين وقت از بين انصار صداهايى به طرفدارى حضرت على عليه السلام شنيده شد كه ميان ديگر، صداها و فريادها محو شد. [ر. ك: تاريخ طبرى، جلد اول، ص 1818.]

عايشه و گروه او [ر. ك: مروج الذهب، جلد اول، ص 236 و تاريخ طبرى، جلد چهارم، ص 1292، در اين صفحات آمده است: عايشه دختر ابوبكر بن ابى قحافه بود كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله پس از درگذشت خديجه، پس از سوده او را به عقد خود درآورد، در آن هنگام عايشه شش و به روايتى هفت سال داشت، پس از هجرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مدينه، عايشه كه نه سال داشت با وى ازدواج كرد. اين تنها زن دوشيزه اى بود كه پيامبر به همسرى برگزيد. هنگام رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به قول خود عايشه هيجده ساله بود. او به سال پنجاه و هشتم هجرت در حدود هفتاد سالگى در مدينه وفات يافت و ابو هريره بر او نماز خواند، بنا به وصيت خودش در قبرستان بقيع در جوار ساير همسران پيامبر به خاك سپرده شد.] ]

«ويحها لو استطاعت ما فعلت!!» (رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله)

«واى بر او- عايشه- اگر از دستش مى آمد چه ها كه مى كرد» [نقش عايشه در تاريخ اسلام، جلد اول، ص 73.]

دامنه جريانات فكرى حاكم بر مدينه در اواخر عمر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به خانه ى وى نيز نفوذ كرده بود، و زنان پيامبر به دو گروه تقسيم شده بودند كه آنرا از قول عايشه نقل مى كنيم:

عايشه مى گويد: زنان پيامبر خدا به دو گروه تقسيم ميشدند گروهى پيرو عايشه، حفصه و صفيه و سوده بود و گروه ديگر از ام سلمه و ساير زنان رسول خدا
تشكيل مى شد...

از حديث چنين برمى آيد كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در گروه مخالف عايشه قرار داشت. [ر. ك: صحيح بخارى، جلد سوم، باب هبه، ص 204، در اين صفحه آمده است: «حدثنا اسمعيل... عن عايشه رضى الله عنها- أن نساء رسول الله- صلى الله عليه و سلم- كُنَّ حِزبينِ فَحِزبٌ عايشةُ و حَفْصَةَ وَ صَفيَّةُ و سودةَ، والحزبُ الاخُر اُمّ سلمه و ساير نساء رسول الله صلى اللَّه عليه و آله...».] و پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به اين دليل در اواخر عمرشان مجبور شدند كه مسائلى را از بعضى همسرانش مخفى كند.

عايشه را روحاً زنى بلند پرواز، جاه طلب، تندخو و حسود معرفى كرده اند. [ر. ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، جلد اول، ص 73.] و محمد بن عمر واقدى از ابوسلمه بن عبدالرحمن نقل مى كند: كسى داناتر از عايشه به سنن رسول خدا و به فقه و شأن نزول آيات و احكام ارث نبود!! وى به استقلال در روزگار عمر و عثمان فتوا مى داد. [ر. ك: طبقات، جلد دوم، ص 449 و تذكرة الحافظ، جلد اول، ص 27 در اين صفحه آمده است: «... ما رايت احداً من الناس اعلم بالقرآن و لا بفريضه و لا به حلال و حرام، و لا بشعر و لا به حديث العرب و لاالنسب من عايشه رضى الله عنها». كسى را عالم تر از عايشه به قرآن و واجبات و حلال و حرام و شعر و حديث و علم نسب نديدم!!. آگاهى عايشه از مسئله ارث و علوم قرآنى و فقه تا همان اندازه بود كه حديث جعلى ابوبكر را كه «پيامبران ميراث نمى گذارند» و اين بر خلاف نص صريح قرآن بود تصديق و حمايت نمود.]

علاقه شديد پيغمبرر به حضرت فاطمه و حضرت على- عليهماالسلام- و فرزندان آنان، رشك و حسادت عايشه را برمى افروخت. [ر. ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، جلد اول، ص 94.] وى در خارج از خانه رسول خدا، سراسر زندگى خود را صرف حفظ منافع و مصالح و پيشرفت
ياران و پيروان خود و قبيله اش مى كرد و در اين مورد تعصب و علاقه ى شديد نشان مى داد. او از سرسخت ترين طرفداران حكومت ابوبكر و عمر بود و پشتيبانى قوى براى گروه ابوبكر به شمار مى رفت. [نقش عايشه در تاريخ اسلام، ص 106.] در مورد سياسى دخالتى گسترده داشت و در برانگيختن احساسات له و عليه قدرتمند بود. [نقش عايشه در تاريخ اسلام، ص 190.]

پيامبر اكرم از سوء تفاهمى كه ميان عايشه و حضرت على عليه السلام وجود داشت، بيمناك بود، و عايشه را از ورود به كارهاى عمومى نهى مى كرد، ولى عايشه اين پند را نپذيرفت. و پس از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله سرسختانه از خلافت ابوبكر كه حق على عليه السلام را غصب كرده بود حمايت مى كرد. حضرت على عليه السلام او را متهم كرد كه كارگردان اصلى اين صحنه سازى وى بوده است. [ر. ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، ص 102.]

به هر حال از همان كارى كه پيامبر بيمناك بودند، عايشه به آن وارد شد و به مخالفان على عليه السلام پيوست و به افشاندن نخستين، بذرهاى فتنه در جهان اسلام كمك كرد. [ر. ك: مكه مكرمه مدينه منوره، تأليف امل اسين، ترجمه ى احمد آرام، انتشارات امير كبير، تهران، 1358، چاپ اول، ص 121.] و تا آنجا ادامه داد كه فرماندهى جنگ جمل عليه حضرت على عليه السلام را بعهده داشت [جهت، اطلاع بيشتر از جنگ جمل و نقش عايشه در آن رجوع شود به: اخبارالطوال، از صفحه ى 180 به بعد.] و در حاليكه از دشمنان عثمان بود و نقش مهمى در برانگيختن مردم عليه او داشت و او را مخالف سنت رسول خدا معرفى مى كرد، در زمان خلافت حضرت على عليه السلام، به خونخواهى عثمان قيام نمود!! ام سلمه به

/ 27