بیشترلیست موضوعات دولت اسلامى دولتى جهانى 1ـ پركردن خلأ در زمينه اى ضرورى و حياتى: 2 ـ آشكار شدن نظريه اى پنهان يا غير متكامل: 3 ـ تأكيد بر يك ويژگى اسلامى اصيل در جامعه: 4 ـ پيراستن جامعه از شائبه ها: 5ـ رويارويى با خطر قوم گرايى: 6 ـ كمك به نشر اسلام و گسترش آوازه رفعت آن: مفهوم دولت جهانى 1ـ عقيده توحيد 2 ـ محتواى روحى و اخلاقى 3 ـ تقويت سيطره عقل بر غريزه دولت جهانى ضرورتى انسانى و اسلامى ابعاد جهانى دولت اسلامى 4 ـ مراد از عربيّت زبان است و نه نژاد. 2 ـ جهان شمولى قانون 3 ـ جامعه جهانى 4 ـ فرهنگ جهانى 5 ـ روابط خارجى توضیحاتافزودن یادداشت جدید
بنابراين شريعت اسلام از آغاز ظهورش تا پايان زندگى بشر بر كره خاك, تنها شريعت الهى راستين بوده و خواهد بود.و از آن جا كه خداوند سبحان حاكميت خويش را بر زمين از طريق شرايع آسمانى اِعمال مى كند, پس طبيعى است كه به بشر هم چون كلى واحدى مى نگرد كه داراى افرادى متساوى است. و چون زندگى اجتماعى انسان بدون وجود سازمان حكومتى و هيئت حاكمه اى, كه جامعه را رهبرى و اداره كند, ممكن نيست, لاجرم بايد به بحث از مركز اداره و سازمان رهبرى جامعه پرداخت و در اين جا نياز به تعيين قانونى است كه بيان گرِ چگونگى انتخاب رهبرى جهانى جامعه انسانى باشد.ما در بحث پيشين درباره (ابعاد جهانى نظريه سياسى اسلام) بيان كرديم كه سلسله انبيا و مكاتب آنان رهبرى بشر را به پيروان وارسته و صالح خود تفويض كرده اند, تا نوبت به اسلام رسيد. اين مكتب نيز رهبرى را به دست مسلمانان صالح سپرده است. آيات عديده اى در قرآن بيان گرِ اين امر است:وكذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس.24وتلك الايام نداولها بين الناس وليعلم اللّه الذين آمنوا ويتخذ منكم شهداء واللّه لايحب الظالمين.25وجاهدوا فى اللّه حق جهاده هو اجتباكم وما جعل عليكم فى الدين من حرج ملة ابيكم ابراهيم هو سماكم المسلمين من قبل وفى هذا ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس….26در نتيجه رهبرى اسلامى براى جامعه انسانى درحقيقت همان تجلّى طبيعى حاكميت الهى بر زمين است. اما اگر حاكميت از آنِ انسان باشد, همان گونه كه نظريه غالب درزندگى بين المللى معاصر چنين است, طبيعى مى نمايد كه هر انسانى به قلمرو ملى كه به آن تعلق و وابستگى دارد و به منطقه جغرافيايى كه به آن منتسب است بنگرد و در نتيجه جامعه بشرى به سرزمين ها, كشورها و ملت هايى منقسم گردد و به اين ترتيب هر جمعيت و ملتى مدعى حق حاكميت بر خود و سرزمينش باشد.با اين وصف روشن مى گردد كه نظريه حاكميت الهى به طور طبيعى مقتضى دولتى جهانى است, به نحوى كه در نظر معتقدان به اين نظريه, دولت ملى (دولت ـ ملت) عنوانى بى معنا خواهد بود. از آن سو, نظريه حاكميت بشرى نيز به طور طبيعى دولت ملى را ايجاب خواهد كرد به نحوى كه دولت جهانى, در نزد پيروان چنين نظريه اى, فاقد معنا خواهد شد. اين است معناى آن چه كه ما اخيراً با اين عبارت از آن ياد كرديم كه: (دولت جهانى جز در حوزه تمدنى معنوى واخلاقى تحقق نخواهد يافت).(روبرت,م.ماكيفر) از اين تفكر به شيوه ديگرى تعبير كرده است, آن جا كه مى گويد: شكل حكومت جهانى ممكن نمى گردد (مگر در صورتى كه دولت هاى تشكيل دهنده نظام بين المللى از تلاش و پافشارى خود براى برپاى ماندن اين نظام و حل و فصل منازعاتشان بر پايه اصل حاكميت دست بردارند.)27 يعنى در صورتى كه از نظريه حاكميت بشرى دست بشويند.