دولت اسلامی، دولتی جهانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دولت اسلامی، دولتی جهانی - نسخه متنی

عبدالکریم آل نجف؛ ترجمه: م‍ص‍طف‍ی‌ ف‍ض‍ای‍ل‍ی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گاهى گفته مى شود نظريه رهبرى دراسلام بر عنصر عربيت تأكيد دارد و گويا رهبرى مطلوب همانا رهبرى عربى ـ اسلامى است, اين به آن جهت است كه مكتب سنّى در باب خلافت به شرط قرشى بودن اعتقاد پيدا كرده است و اماميه نيز امامت را در دوازده امام از ذريه حضرت رسول(ص) و اهل بيت او منحصر ساخته است. اين به آن معنا است كه هر دو مكتب بر ديدگاهى تعصبى در باب رهبرى اتفاق نموده اند, پس چگونه مى توان نشان از رهبرى جهانى يافت؟

در پاسخ به اين اشكال لاجرم بايد مسئله را در سطح هر دو مكتب (سنى و شيعى) با هم, طرح و بررسى كرد. اما در مكتب سنى, به استناد اين قول پيامبر گرامى(ص) اسلام كه (الائمة من قريش), اعتقاد به شرط قرشى بودن در خلافت پديد آمده است, و فقها و انديشمندان اين مكتب به بحث و تحليل و تفسير اين مسئله پرداخته اند و در اين باب ديدگاه هاى متعددى ميان آنان پديد آمده است. برخى از آنان اشتراط قرشى بودن را ردّ كرده اند مانند ابوبكر باقلانى در قرن چهارم هجرى, و بيش تر محدثانِ آن ها بر اين رأى هستند, زيرا شرط قرشى بودن (از باب سياست شرعى بوده كه با تغيير عوامل و شرايط متغيّر مى گردد, و از اصول كلى و ثابت نيست و اجماع عالمان مسلمان در طول تاريخ بر پذيرش رهبريِ غير قريشى ها بر اين امر دلالت دارد).29 همان گونه كه محمدالمبارك تصريح كرده, و شيخ محمد غزالى چنين نوشته است: (از جمله حقوق مسلمانان در عصر ما و از هزار سال پيش از آن, اين است كه در رهبرى و اداره امورشان به قرشى بودن نينديشند بلكه در پى كفايت و صلاحيت بروند, هر جا كه باشد, و از آن پيروى كنند, به ويژه پس از آن كه اصول و مبانى اسلام نژادهاى گوناگون بشرى را

در برگرفته و فرصت خدمت به اين دين به جمعيت ها و ملت هاى بسيارى در شرق و غرب دست داده است.)30

اگر شيخ محمد غزالى در كلام خود به همين مقدار بسنده كرده بود پاسخى كافى به مسئله اشتراط قرشى بودن محسوب مى شد, اما ايشان بر پديده اى فكرى تأكيد ورزيده كه چهره اين مكتب را تيره ساخته, و مى توان آن را به مسئله قرشيّت ملحق ساخت, و اين پديده ربط بين عربيّت و اسلام است. وى كه يكى از اعلام اهل سنّت است چنين مى گويد:

رسالتى كه عرب به آن شرافت يافته هرگز ناشى از طهارت خون يا برترى نژاد او نيست, بلكه اين رسالتى انسانى است كه امت عرب را پاسدار اخلاق و معيارهاى برتر و امانت دار ميراث آسمانى و حافظ وحى و مدافع تعاليم و احكام آن در برابر مدّعيان و تكذيب كنندگان قرار مى دهد و اين است معناى كلام خداى والا مرتبه كه فرمود: وكُنتم خير امة اُخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر.31

و هم چنين مى گويد: (اسلام از عربيت دايره اى جهانى و گسترده دامن پديد آورده كه خون ها و رنگ هاى گوناگون را فرا گرفته است.)32و اضافه مى كند: (سرزمين عربى جزئى هم چون ساير اجزاى جهان گسترده اسلام نيست بلكه محل انگيزش الهام ها و مبدأ هدايت و مركز رهبرى است)33, (و رهبرى مسلمانان بر قامت هيچ قومى جز عرب برازنده نيست و براى هيچ كس منازعه با عرب بر سر اين امر شايسته نيست, اسلام در حقيقت بر دو پايه مهم استوار است: قرآن كريم و سنت مطهّر, و كتاب كريم همان گونه كه مى دانيم به زبان عربى نازل گرديده و پيامبرگرامى(ص) نيز خود عرب بوده و در ميان عرب ها زندگى مى كرده, بنابراين حقيقت وحى و شيوه و آيين رسالت را جز كسى كه از دانش عميق ادبيات عرب برخوردار است و در فهم و بيان اين زبان گامى استوار دارد, نمى تواند عميقاً درك كند. هر انسانى مى تواند مسلمان عادى باشد اما نمى تواند فقيه باشد يا براى دعوت و تبليغ اسلام امين و براى سياست آن موجّه باشد مگر اين كه عرب باشد. البته مراد ما از عربيت, در اين جا, نژاد نيست بلكه زبان است)34 (و در اين جا بر خويش لازم مى دانيم يادآور شويم كه اين شرف والاى عرب از انتساب زم

يينى و مادى او ناشى نشده است بلكه از ناحيه رسالت آسمانى او نشأت گرفته است.)35 (و ما عرب ها خودمان حق رهبرى معنوى يا سياسى ساير انسان ها را به خويش نداده ايم مگر به اين دليل كه خداوند زبان ما را براى بيان حقّى كه وحى فرموده برگزيده است و از ما پيامبرى را كه خواسته مبعوث فرموده است…. بنابراين ادعاى حق رهبرى تمام جهان اسلام و ادعاى هدايت نوع بشر به طور كلى به اين ميراث هاى مقدسى بر مى گردد كه به سوى ما روى آورده و ما را جاودانه ساخته است و به سببِ رفعتش, جايگاه ما را در ميان انسان ها رفعت بخشيده است.)36

/ 22