پس از انتشار فتواي شيخ محمود شلتوت كه از نظر خواننده گذشت، شيخ محمد جواد مغنيّه مشاور دادگاه عالي شرع، مذهب جعفري در بيروت آن را خوانده و نقطه نظراتي را ابراز داشته كه آن نكات قابل توجّه فقهي و اصولي در بردارد و خلاصه نظر آن دانشمند مرحوم را ذيلاً ميخوانيد:آيا شارع معصوم و مبرّا از عبث و بيهودهگويي، حاجيان بيت را به ريختن خون حيوان موظّف ميدارد در حالي كه ذبيحهها به هر تقدير در روي زمين ميمانند و در معرض عفونت قرار ميگيرند؟!آيا حاجي خون حيوان را بايد بريزد با اين كه پيش از ذبح و بهنگام كشتار يقين دارد كه قربانيش در كورهها سوزانده شده و يا در زير خاكها دفن خواهد گرديد؟ چنانكه همه ساله در جلو چشمان همگان، اين كار تكرار ميشود و حاجي مختصر پولي بابت سهم فقير، به بينوايي ميدهد و يا كنار ميگذارد و بعد قرباني را ميكشد و آن را در قربانگاه مني رها ميكند و ميرود.بدون شك اگر خشك كردن گوشتها ممكن باشد و يا با احداث سردخانه و تجهيزات نوين ديگر، آن همه گوشتها كنسرو شود و به صورت بستهبنديهاي بهداشتي به مصرف برسد، همه قربانيها در مني بايد ذبح شوند و حكم شريعت به دقّت بايد اجرا گردد. امّا بحث در اين است كه چنين عملي انجام نميشودو حاجي، به يقين ميداند كه گوشت قرباني او از بين خواهد رفت.هيچ كس نميتواند به قصد قربت و بعزم انجام كاري كه خدا فرمان داده، عملي را به جا آورد مگر آن كه به يكي از طرق مشروع، احراز كند كه خداوند به آن امر فرموده است وگرنه آن، نوعي تشريع من عندي و بدعت محرّم از لحاظ شرع و عقل، خواهد بود، به عبارت ديگر عبادت از امور توقيفي است و در صحّت آن، شرط است كه امتثال، با انجام كاري، تحقيق يابد كه امر به آن كار تعلّق يافته است و تقرّب با آن حاصل ميباشد و الاّ نه امري هست و نه عبادتي و نه تعبّدي. و ما اوامر الهي را با كتاب و سنّتِ قولي، عملي و امضايي و يا اجماع، اثبات ميكنيم. در مجموعه آيات قرآني، آيهاي كه نص و صريح باشد در اين كه ريختن خون حيوان بطور مطلق ولو در صورت تلف و فساد، مجاز و يا واجب است، وجود ندارد. و در سنّت نبوي هم وارد نشده كه رسول خدا ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ چنين چيزي را گفته و يا انجام داده و يا امضا كرده باشد، فقط آيات و روايات هماهنگاند در اين كه قرباني حج در مكان و روز معيّني واجب ميباشد، همين و بس.نكته ديگر آنكه: شارع براي بيان احكام شرع، راه ويژهاي انتخاب نكرده است جز همان طريق محاوره عرفي و عادتاً مكلّفين از ظواهر كلام گوينده به مراد او پي ميبرند و اين تفاهم، گاهي ناشي از قرائن حالي و مقالي است و گاهي بدون آن. پس ظهور كلام در يك معنا، حجّت است و جز با وجود قرينه صارفه نميتوان از آن عدول كرد.مثلاً اگر كسي به خادم خويش بگويد برو گوشت بخر و او برود و بعلّت نبودن گوشت دست خالي برگردد نميتوان او را ملامت كرد كه چرا مرغ و يا مرغابي نخريده است; زيرا گوشت، ظهور در گوشت گاو يا گوسفند دارد و هرگز شامل مرغ يا مرغابي نميشود.هم چنان كه مفهوم متعارف از جمله «قرباني كن» و «گوسفند بكش»، زمينه خوردن و احكام است امّا تعبّد به ريختن خون حيوان بطور مطلق، از اذهان مردم بدور است و اراده آن، بياني اضافه لازم دارد و بر اساس همين تفاهم عرفي است كه مردم با شگفتي ميپرسند: آيا شارع ما را به كشتن قرباني موظّف داشته؟ هرچند كه گوشت آن از بين برود و زير خاك دفن گردد و احدي از آن بهرهمند نشود؟ پس وقتي مأمور به و عمل قرب آميز، منتفي شد تكليفي وجود نخواهد داشت.34