7- خدا و هدايت بشر - متد نقد و تحقیق حدیث از نظر علامه طباطبائی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

متد نقد و تحقیق حدیث از نظر علامه طباطبائی - نسخه متنی

سید ابراهیم سید علوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

7- خدا و هدايت بشر

مرحوم شيخ كليني در كتاب اصول كافي فصلي گشوده تحت عنوان اينكه هدايت بشر كار خداوند عزوجل است. و چهار حديث در اين رابطه آورده حضرت استاد در پاورقي حديث يكم مطلبي عميق و علمي دارد كه پس از ذكر حديث خواهد آمد.

امام صادق(ع) به ثابت بن سعيد فرمود: (چه اصرار و پافشاري به هدايت مردم داريد) چه كار با مردم داريد دست نگاهداريد كسي را به امر خودتان فرا نخوانيد (و اصرار نورزيد كه به زور آنان را به ولايت ما دعوت كنيد) به خدا سوگند اگر اهل آسمانها و ساكنان زمينها گرد هم آيند و بخواهند بنده‌اي را كه خداوند گمراهي او را خواسته و اراده كرده، هدايتش كنند نخواهند توانست او را هدايت نمايند.

و اگر همه ساكنان آسمانها و مردم زمينها اجتماع كنند و بخواهند بنده‌اي را كه خداوند هدايت و رستگاري او را خواسته، گمراهش كنند قدرت آن را نخواهند داشت كه او را گمراه نمايند، از تعرض به مردم خود داري كنيد (و غصه گمراهي و ضلالت آنان را نخوريد) و اين همه نگويد عمومي من، برادر من، پسر عمويم و همسايه‌ام!

چون هرگاه خداوند براي بنده‌اي خير و نيكي بخواهد روح و جان او را پاكيزه گرداند پس هيچ معروف و عمل نيكي به گوش او نمي‌خورد مگر آنكه آن را مي‌شناسد و هيچ عمل زشت و منكري را نمي‌شنود مگر آنكه آن را تشخيص مي‌دهد و از آن مي‌پرهيزد، آنگاه خداوند در دل او كلمه‌اي مي‌اندازد كه كار او را سامان مي‌بخشد.[35]

استاد علامه طباطبايي مي‌فرمايد: مسأله اينكه «هدايت از آن خداست و كار بشري نيست» از مسائلي است كه عقل و نقل در اثبات آن هم سويند و اين مطلب اگرچه در مرحله نخست، بعيد به نظر مي‌رسد ليكن حقيقتي غيرقابل انكار است پس گوش كنيد به آنچه ذيلاً خاطر نشان مي‌سازم.

معارف عاليه الهي مانند توحيد، نبوت و امامت و نظائر آنها چيزهايي نيستند كه تنها علم و يقين در مورد آنها كافي باشد چنانكه خداي تعالي فرمايد: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم» يعني در حالي منكر آنها شدند كه در دل خود نسبت به آنها يقين داشتند، «واضله الله علي علم» يعني خداوند او را با وصف علم و يقيني كه دارد، گمراهش ساخته است.

پس درباره معارف مزبور علاوه بر علم نظري، احتياج به ايمان و باور نيز هست و آن عبارت است از تسليم قلبي و پذيرش نفساني كه بالطبع، انسان را در مسير اعمال و كردار مناسب با آن علم و يقين، قرار مي‌دهد.

و هم چنانكه علوم و دانشهاي نظري نتيجه افكار و نظرات صحيح مي‌باشد همچنين ايمان و اذعان و پذيرش قلبي هم معلول و محصول ملكات و يا احوال دل است كه با آن تناسب دارند.

مثلاً بخيلي كه خصلت و خوي بخل در نهاد او رسوخ و ريشه كرده و بصورت ملكه بخل درآمده، چنين شخصي ممكن نيست كه به حسن سخاوت و خوبي بذل مال ايمان داشته باشد، مگر زماني كه در اثر حسن تربيت و تداوم اعمال نيك، حالت انقياد و ايمان در نفس او پديدار گردد كه در نتيجه، خصلت بخل، جاي خود را به خلق و خوي جود و سخاوت بدهد.

بنابراين استدلال بر حقانيت چيزي جز اين نيست، موجب روشن شدن حقيقت مي‌شود براي كسي كه درست انديش است، اما ايمان شخص به حقانيت آن، و تسليم در برابر آن، يك سبب تكويني ديگري دارد و آن حصول حالت دروني يا ملكه نفساني سازگار با حصول ايمان است و هرگز مستند به اختيار و گزينيش انسان نيست تا او بتواند در دل خويش يا شخص ديگر ايمان و باور به حق و حقيقت را بدون در نظر گرفتن سبب تكويني آن كه همان حالت نفساني مذكور است ايجاد كند.

پس روشن شد كه براي ايمان و هدايت انسان سبب و علت تكويني علي حده‌اي غير از اراده و خواست انسان وجود دارد و آن مجموعه : «فكر درست و انديشه سالم و حالت نفساني و ملكه دروني سازگار با حق» مي‌باشد و چنين چيزي منسوب به خداي سبحان است همانند همه آفريده‌هاي جهان هستي و نه معلول اراده انسان!

و به همين جهت روايات ما، ايمان و كفر و هدايت و ضلال را بخ خداوند سبحان نسبت مي‌دهند و اختياري بودن آن را براي انسان نفي مي‌كنند و پيروان اسلام و مؤمنان را از اصرار در پذيرش حق و از جدال و كشمكش بر سر دعوت به حقيقت،؟ منع مي‌نمايند، چنانكه امام در حديثي ديگر فرمود: «با مردم بر سر دين و آئين‌تان خصومت و ستيزه نكنيد چون ستيز كردن دل را بيمار مي‌كند» به عبارت ديگر جدال و خصومت، عوامل عصبيت را برمي‌انگيزاند و افراد را وادار به جبهه‌گيري در برابر حق مي‌كند و به امتناع از پذيرش آن وا مي‌دارد.

و اما احاديث ديگر كه پيرامون لزوم تبليغ ديني و دعوت و انذار و تذكر، وارد است و دستورات قرآني كه حسن تربيت و تأثير تزكيه را گوشزد مي‌كند همه آنها به صورت عوامل مؤثر تلقي مي‌شوند و بي‌شك تبليغ و دعوت و تذكر، انسان را به ايمان و هدايت و طاعت حق نزديك مي‌نمايد ولي مع‌ذلك علت تامه و به اصطلاح الزام‌آور و حتمي‌التأثير نيستند. با درنگ و تأمل در آنچه گفتيم معني بقيه روايات اين فصل نيز روشن مي‌شود و الله الهادي.

/ 15