مؤلف «كافي» رضوانالله عليه در اين فصل سه حديث روايت كرده است. استاد گرانمايه در ذيل حديث يكم بياني شيوا دارد و ما بعد از نقل حديث، بيان معظمله را خواهيم آورد. در حديث آمده است: امام صادق ع فرمود: خداوند پيش از آنكه مخلوقات را بيافريند، سعادت وشقاوت را آفريده است. پس هر كس را كه خداوند سعيد و خوشبخت قرار داده هرگز از چنين آدمي بدش نميآيد و هرگاه كار بدي از او سرزند، خداوند فقط از كردار زشت و عمل بد او بدش ميآيد. و هر كس شقي و بدبخت باشدخداوند هرگز او را دوست نخواهد داشت و اگر عمل صالح و كار نيكي هم انجام دهد فقط عمل صالح و كار خوب او خوشايند خداوند است نه خودش، پس هر چيزي را كه خداوند دوست بدارد هرگز مبغوض او واقع نميشود و اگر از چيزي بدش آيدو نسبت به آن كراهت داشته باشد هيچوقت آن را دوست نخواهد داشت.[31] علامه طباطبايي ذيل اين حديث ميفرمايد: شبهاي نيست كه تربيت بطور اجمال در انسان مؤثر است و تلاش و عمل نوع انساني در ادوار مختلف زندگيش بر همين پايه استوار است، چون انسان با تربيت نيكو به سعادت و خوشبختي نزديك و با غير تربيت نيكو به شقاوت و بدبختي سوق داده ميشود (البته با توجه به معاني شقاوت و سعادت كه تصور ميشود.) اين مطلب نيز جاي ترديد نيست كه سعادت و شقاوت انسان در گرو عملهايي است كه او خود را در انجام و ترك آنها توانا و مختار ميبيند (كارهاي اختياري) پس نسبت اين كارها به انسان نسبت امكاني است (يعني ممكن است او انجام بدهد و يا ندهد) و هم چنين است نسبت سعادت و شقاوت (كه آنها نتيجه اجتماع و انباشتن صفات و خصلتهاي نفساني است كه از همان اعمال و كارهاي اختياري حاصل ميشود) به انسان همان نسبت امكاني ميباشد. و از ديگر سو، انسان خود يكي از اجزاء علت وجودي فعلي فعلي و عملي است كه آن فعل از او سر ميزند، مثلاً عمل خوردن را درنظر ميگيريم: اراده انسان به خوردن يكي از اجزاء علت تحقق اين عمل يعني خوردن است و اگر همراه اراده انسان، چيزي هم براي خوردن وجود داشته باشد و آن چيز كاملاً قابل اكل باشد و بقيه شرايط موجود و موانع هم مفقود باشد در اين هنگام وقوع عمل خوردن و صدور آن از انسان، ضروري، قطعي و واجب خواهد بود (يعني ممكن نيست عمل واقع نشود.) پس از شناخت اين مقدمه، براي خواننده روشن خواهد شد كه سعادت و شقاوت كه بواسطه اعمال اختياري انسان، نصيب او ميشود وقتي به خود او نسبت داده شود چنين نسبت امكاني و اختياري است اما اگر به مجموع علت تامه- كه انسان هم يكي از اجزاء آن علت تامه است- منسوب شود، نسبتي ضروري و حتمي خواهد بود و معلوم است كه قضا، عبارت است از علم خداي تعالي و حكم او در مورد اشياء از جهت علل تامهشان و از اين نظر بايد گفت سعادت و شقاوت درباره هر انساني قضا شده است، قضايي كه تغيير نپذيرد و قابل برگشت نيست، و اين منافاتي با آن ندارد كه سعادت و شقاوت براي انسان عملي اختياري بوده باشد. بنابراين معناي كلام امام كه فرمود «خداوند پيش از آنكه مخلوقات را بيافريند سعادت و شقاوت را آفريده است» آن است كه خداي تعالي دانسته كه علل تامه سعادت و شقاوت چيست؟ و چه چيزي موجب سعادت و شقاوت انسان ميشود؟ و حكم و قضاي الهي چنين است و اين منافاتي با آن ندارد كه اعمال و افعال انسان براي او اختياري باشند و نيز سعادت و شقاوتي كه به تبع آن اعمال اختياري، حاصل ميشوند باز براي انسان اختياري باشند و خداوند زيبا و نيكو را دوست دارد و از انسان خوب خوشش ميآيد اگرچه احياناً كارهاي زشت و اعمال ناشايست از او سر بزند و شرير و قبيح را دوست ندارند و از شخص تبهكار داتاً بيزار است اگر چه گاهي عمل خوب و كار نيكو و شايستهاي از او سر زند. پس به طور كلي خداوند از شخص سعيد و خوشبخت (سعيد به معناي اسلامي كلمه) ذاتاً خوشش ميآيد و او را دوست ميدارد و از هر شقي و بدبخت (باز بدبخت و شقي به معناي اسلامي كلمه) ذاتاً متنفر و بيزار است. با اين بيان، معني دو حديث ديگر اين باب نيز كه پيرامون قضاي الهي است روشن ميشود، چون حكم خداي تعالي و قضاي او تابع علت تامه پديده است و از آن تخلف ناپذير است اما حكم و قضاي مردم تابع علم و آگاهي ناقص و محدود آنان است، يعني برخي جهات و عوامل را ميدانند و از برخي ديگر غفلت دارند و چون انان از برخي اجزاء علت وجودي شئ غافل و بيخبرند، حكم و احياناً خلاف در ميايد. لذا برخي از افراد سعيد و خوشبخت در نظر آنان شقي و بدبخت شناخته ميشوند و بعضي از اشخاص شقي در نظر ايشان سعيد و خوشبخت محسوب ميگردند.