اسم اين بيابان «عرفات» است; محل شناخت. اينجا بايد معرفت يابيم و عرفان كسب كنيم. اينجا عرفات است، خودت را بشناس تا خدا را بشناسى و حج خود را از اين وادى شروع كن. حج گزارى بدون معرفت هيچ است. عرفات محل مناجات و راز و نيازهاى اولياى خدا است. شنهاى عرفات، اشك و آه بزرگانى را به يادگار دارد. اينجا زمينى است كه هر عزيز و هر بزرگى، پيشانى ذلّت و بندگى بر آن گذاشته و نداى «العفو» سر داده است.در اينجا هيچ چيز بين بنده و مولايش فاصله نيست. بنده دور از همه ظواهر فريبنده و سرگرم كننده دنيا است و از مال دنيا تنها يك دست لباس احرام، كه همان كفن او است، به تن دارد و از اسم و رسم و منصب و مسند جدا شده، فقط خودش است و عملش، در پيشگاه مولايش!صداى «لبيك اللّهم لبيك...» فضاى شهر را پر كرده گويى كه تمام شهر در حال كوچ كردن است! و عصر آن روز مقدارى وسائل لازم و قرآن و كتاب دعا در كيف دستى گذاشته، همراه خود برداشتيم و سوار ماشين شديم...صحراى عرفات در 24 كيلومترى شمال مكه است. وقوف در آن، از ظهر تا غروب آفتاب روز عرفه (نهم ذيحجه) واجب است امّا ما هشتم ذيحجّه راهى عرفات شديم تا شب عرفه را كه شب مناجات و راز و نياز است در زمين عرفات باشيم. نمى دانم چگونه توصيف كنم آن صحنه سراسر معنويت را؟ تصوّر كن هنگام غروب آفتاب را لحظه اى كه آسمان به تدريج روبه سياهى مى رود و سرخى خورشيد در افق گسترده است و دريايى از انسانهاى سفيد پوش ناله و ضجّه سرداده اند و با خداى خويش راز مى گويند، چه حالى پيدا مى كنى! تمام وجودت ذات احديّت را تقديس مى كند و از عظمت خدا به شگفت مى آيى; خدايا! اين چه نيرو و جاذبه اى است كه اين همه انسان را به اين ديار كشانده است! سفيد و سياه، زشت و زيبا ثروتمند وفقير، همه و همه يك شكل و يك دست احرام به تن دارند و زير يك آسمان وسط يك بيابان خشك و لم يزرع فرود آمده اند و همه شان يك چيز مى گويند و يك چيز مى خواهند; اينجاست كه عينيّت توحيد را مى بينى.بيابان عرفات خاطره ها دارد و عاشقهاى بسيار ديده است. عرفات، حسين ـ ع ـ را ديده است كه روز عرفه در دامنه جبل الرّحمه مى نشيند و با محبوبش حرف مى زند. دعاى مفصل عرفه مناجات اوست با پروردگارش. امام حسين وقتى از مكه به طرف كربلا حركت مى كند و به استقبال شهادت مى رود، از عرفات مى گذرد. اگر در عرفات گناهانت پاك نشود و اى به حالت!طبق فرمايش حديث: «عظيم ترين مردم از حيث گناه، كسى است كه از عرفات برگردد در حالى كه گمانش اين باشد كه بخشيده نشده ومأيوس ازرحمت خدا باشد.»