نبود مدارج علمى
نياز به گفتن ندارد كه اگر فرهنگ جامعه بدين صورت در آيد كه براى به دست آوردنمدرك و كوپن نان دنبال علم و دانش روند نتيجه اى جز همان كوپن و بعد هم نان نخواهند گرفت و شايد اين بيت هم در همين راستا سروده شده است كه
قلم گفتا كه من شاه جهـانم
قلمزن را به دولت مى رسانـم
قلمزن را به دولت مى رسانـم
قلمزن را به دولت مى رسانـم
مواضع ما را از ما مى گيرد. كاستيهاى ديگرى نيز وجود دارد كه به اجمال بيان مى كنيم:1 . ترك و عدم اهميت به زبان فارسى يعنى زبانى كه بايد با آن بگوييم و بنويسيم و شعر بسراييم. اين نقص بسيار بزرگى است. كه دامنگير حوزه هاى علميه شده است به راستى كه اندوه بار است اگر خداى ناكرده در بين ما كسانى باشند از سيبويه نحوى تر و از ابن حاجب و شيخ رضى صرفى تر و از شيخ عبد القاهر و سكاكى بيانى تر و از خليل عروضى عروضى تر ولى در نوشتن واژه هاى ساده و پيش پا افتاده زبان فارسى عاجز و در تلفظِّ درست برخى از كلمات و جملات آن زبان ناتوان باشند. بدون ترديد صحيح خواهد بود كه بگوييم اى دانايان تمام عمرتان بر باد رفته است.2 . نوشتن تمام كتابهاى درسى به زبان عربى و تركِ زبان فارسى اين امر موجب تلف شدن اوقات زيادى مى شود كه به هيچ وجه قابل جبران نيست زيرا پيدا كردن ضماير و فهميدن جملات پيچيده كتابهاى درسى به آسانى صورت نمى گيرد بلكه بايد ساعتها وقت تلف شود تا مرجع ضميرى فهميده شود. رفع اين مانع گرچه تا اندازه اى با تأليف كتابهاى عربى فصيح و غيرپيچيده ممكن است ولى برطرف كردن كامل آن تنها با فارسى نوشتن حداقل برخى از كتابهاى درسى و ساير كتابهاى علمى ميسر است و توجيه و وسوسه در اين امر تنها از طرف كسانى ابراز مى شود كه اطلاعات دقيقى درباره متد پيشرفت كشورهاى پيشرفته در علوم و صنايع ندارند و گرفتار اين فكر شده اند كه تمام علوم را بايد از كانال زبان عربى آموخت. غافل از اين كه هيچ رابطه اى بين اين دو مطلب نيست و تقريباً تمام كسانى كه به جايى رسيده اند و مقامات علمى دقيقى را به دست آورده اند از كانال زبانهاى مادرى شان بوده است و در غير اين صورت كه گاهى انسان مجبور مى شود بايد مدت مديدى را صرف فراگيرى دقيق زبانى كند كه مى خواهد علم را از كانال آن بياموزد.خلاصه اين كه به فارسى نوشتن برخى از كتابهاى درسى و ساير كتابهاى علمى كمك شايانى به پيشرفت طلاب مى كند و منظور ما هم همين است وگرنه آموختن زبان عربى نه تنها براى همه طلاب لازم و ضرورى است بلكه براى همه نويسندگان و گويندگان و شعراى فارسى زبان ما فرض است.3 . جدا كردن حوزه از دانشگاه و تقسيم بندى علوم به جديد و قديم از فعاليتهايى است كه قطعاً از طرف دشمنان انجام شده و نبايد دوستان آن را ادامه دهند. حداقل زيان آن محروم شدن طلاب از مطالب دانشگاهى و بى بهره ماندن دانشجويان از معارف و مكارم اخلاق حوزوى است.4 . نبود برنامه دقيق و حساب شده اى براى تبليغات از عيبهايى است كه جداً شكننده است و اصلاً باور كردنى نيست كه در قرن حاضر قرنى كه قرن تبليغات است و آن هم با مدرن ترين وسايل تبليغى كه تمام كفر در برابر تمام اسلام با تمام نيروهايش دست به تبليغ زده است حوزه ها كمترين وسايل تبليغى را نداشته باشند بلكه تمام تبليغاتشان منحصر در اين باشد كه در ماه محرم و ماه مبارك رمضان بدون برنامه تعدادى طلبه وارد شهرها و روستاها شوند و هيچ معلوم نباشد كه چه گفته مى شود و كجا نياز به تبليغ دارد و بالأخره چه مى گذرد و چه پيش مى آيد و چه نتيجه اى گرفته مى شود.5 . رها كردن اصول و چسبيدن به فروع متأسفانه در حوزه ها داير و رايج است; زيرا بيشتر طلاب اصلا با مسائل فلسفى وكلامى كه اثبات كننده مسائل اصول دين و اعتقادات است كار ندارند و برخى از آنان هم كه در اين زمينه وارد مى شوند نوعاً به نتيجه مطلوبى نمى رسند. بر مديريّت حوزه هاست كه بالأخره قاطعانه تصميم بگيرند و اين جوانان حق جو را از حيرت و ندانم كارى بيرون بياورند.