استادان و مديران
از نواقصى كه در مديريّت حوزه ها وجود دارد بى توجهى و بى تفاوتى نسبت به اَساتيد و مديران مدارس است. در حوزه ها هيچ ملاك و معيارى براى درس گفتن و استاد بودن و مدير مدرسه شدن وجود ندارد بلكه هيچ أهميتى براى معلم و استاد قائل نيستند و اين وقتى خوب درك مى شود كه ارزش استاد در كشورهاى پيشرفته و لااقل در دانشگاههاى كشور خودمان دانسته شود.اگر معلوم باشد كه در جاهاى ديگر چه جور به درجه استادى مى رسند و مقامات علمى تا چه اندازه فارغ از همه چيز مشغول تدريس و تحقيق و تأليفند و همه چيز را براى ايشان مهيا كرده اند تا بتوانند بينديشند و نيز اگر قدرى به معلمين و أساتيد بزرگ و علماء و محققين حوزه ها توجه شود و دانسته شود كه غالبا در همه امورشان درمانده اند به خوبى اين مطلب كه در حوزه ها هيچ توجهى به اساتيد نمى شود بلكه هيچ ملاك و معيارى در اين زمينه وجود ندارد قابل فهم خواهد بود. شايد علت اصلى اين كه غالب مدارس حوزه ها از اساتيد متخصص بى بهره اند همين بى توجهى به اساتيد باشد; زيرا اين بى أهميتى به آنچه كه اشاره شد محدود نمى شود و غالباً همراه مسائل ديگر است كه مزيد بر علت مى شود.كسى كه در تمام دوران جوانى اش مشغول تحصيل بوده و به هيچ كارى جز كسب علم و دانش نپرداخته و حتى به فكر تأمين ضروريات زندگى نبوده و اكنون با اين تلاش و كوششها به مراحلى از علم و دانش رسيده و جوانى اش نيز به پايان رسيده است و قهراًنيازهاى ضرورى زندگى او را احاطه كرده است و هيچ كس در فكر تأمين كمترين آنها نيست چگونه مى تواند تحقيق كند و به تدريس بپردازد؟آيا او به منزل و اثاثيه منزل نيازمند نيست؟ آيا فكر اين گونه نيازها و خرج سرسام آور زندگى او را فلج نمى كند؟روشن است كه اين افكار مانع رشد او مى شود گر چه او نخواهد و نمى خواهد! آيا اين گونه بى توجّهى ها علم كشى و جهل پرورى نيست؟لذا طبيعى است كه اگر چنين انسانهايى نتوانند آن طور كه شايسته و لازم است به تدريس و تحقيق بپردازند كسانى جاى آنان را مى گيرند كه هيچ گونه صلاحيت علمى ندارند.
چنانچه اين أمر به بى توجهى نسبت به ملاك تدريس و مديريت مدارس ضميمه شود بدون شك همان نتيجه اى را مى دهد كه اشاره شد و نياز به تكرارش نيست.
اگر قرار باشد هر كس بتواند در حوزه اداره مدارس را به عهده بگيرد و هر كس بتواند تدريس كند و ملاك و معيارى و برنامه و حسابى وجود نداشته باشد طبيعى است كه افراد سودجو و چاپلوس بى سواد و منحرف وارد كار تدريس و مديريت مراكز علمى مى شوند.
مسائل اقتصادى
درست است كه بناى حوزه هاى علميه بر معنويت و خداجويى و سازندگى انسان است و نيز درست است كه علوم حوزه علوم الهى است نه علوم مادى ولى اين هم درست است كه تمام كارهاى اين جهان بى ارتباط به مسايل اقتصادى و مادى نيست و لذا در شريعت ما آمده است: (آن كس كه معاش ندارد معاد ندارد).اين بدان معنى است كه پيشرفت در مسائل معاد نيز متوقف بر امور اقتصادى و مادى است. قهراً حوزه هاى علميه از اين امر مُستثنا نيستند و بهبودى و پيشرفتشان در صورتى ميسّر است كه دچار نقص وكمبود اقتصادى نباشند لكن با كمال تأسف بايد بگويم:نه تنها اين كاستى در بالاترين درجه اش در حوزه هاى علميه وجود دارد بلكه هنوز بسيارى هستند كه آن را مايه افتخار و پيشرفت حوزه ها مى دانند و تأسف بارتر اين كهآنان عملاً يا غرق در مادياتند و يا به بدترين روش نيازهاى طبيعى و لازم خود را اداره مى كنند. بنابر اين اگر كسانى هستند و خود را دلسوز حوزه ها مى دانند بايد بپذيرند كه امور زير نقصهاى جدى و عميقى است كه جداً مانع پيشرفت تحصيلى طلاّب حوزه هاست: