انتخاب نمى كند خود نمى انديشد خود تصميم نمى گيرد بلكه ديگران برايش انتخاب مى كنند و برايش مى انديشند و تصميم مى گيرند و او در حالى كه حيران و دچار سردرگمى است أبزار كار ديگران است هرگز به مقصود نمى رسد مگر اين كه به نقايص رفتارش آگاه شود و با شهامت آنها را برطرف سازد و با تأمل و دقت صراط مستقيم را مسير خود قرار دهد وگرنه بايد تا ابد آلت أغراض ديگران باشد و با فكر ديگران حركت كند كه روشن است چه پيش خواهد آمد.ما در اين مقاله برآنيم كه برخى از نقطه هاى تاريك و نقايص راهمان را در آموزش علوم الهى در حوزه هاى علميه بيان كنيم تا شايد مسؤولين أمر به خود آيند و اگر به خود آمده اند به سرعت وارد عمل اصلاحى شوند كه وقت به سرعت برق مى گذرد و ديگران با شتابى چون شتاب گلوله به پيش مى تازند و غافل بودن و تغافل براى همه بويژه مسؤولين گناهى است نابخشودنى.البته به طور اجمال به بعضى از راه حلها كه مورد توجه ماست نيز اشاره خواهد شد گرچه تثبيت اين بخش به تأمّل بيشتر و بررسى دقيق ترى نياز دارد.
بخش اول: كاستيها
ابهام هدف
اجمال و ابهام هدف بزرگترين مانع حركت تكاملى است و لاأقل از سرعت آن مى كاهد.به عنوان مثال شخصى را در نظر بگيريد كه صبح يكى از روزهاى هفته به قصد كار كردن از خانه بيرون مى رود ولى او به درستى مشخص نكرده است كه چه كارى را انجام دهد و نيز بر اين أمر مصمم نشده است كه هر كارى پيش آمد خوش آمد.بديهى است كه چنين شخصى به آسانى به مقصود نمى رسد زيرا گرچه او براى كار كردن و پول در آوردن از خانه بيرون رفته است لكن چون اين هدفش كلى و قابل تطبيق بر مصاديق و موارد زيادى است و آن هم به صورت ترديد به آسانى قابل پياده شدن درمورد خاصى نخواهد بود لذا چه بسا كه روزهاى زيادى را در حيرت و سرگردانى بگذراند و به كمترين نتيجه اى دست نيابد. تنها در صورتى موفق خواهد شد كه هدفش را معيّن كند و براى رسيدن به آن از هيچ تلاش و كوششى دريغ نكند. بايد هدفى را براى خود مشخّص كند كه توانايى رسيدن به آن را دارا باشد گرنه باز هم به نتيجه مطلوب نخواهد رسيد.با سنجش أفكار و آزمايش ساده و كمى دقت به خوبى متوجه مى شويم كه طلاب علوم دينى ما دچار همان سرگردانى و حيرتى هستند كه آن كارگر فرضى بود. سرّش آن است كه از طرفى بيشتر آنان از ميان مردمى صاف و ساده و متعهّد بر مى خيزند مردمى كه نه خود و نه فرزندانشان در ميان غوغاى تعيين اهداف نمى توانند به درستى هدف خاصى را معين كنند و براى رسيدن به آن فرزندانشان را راهيِ حوزه هاى علميه نمايند گرچه آنان و فرزندانشان هدف مبهم و مجملى را گزيده اند ولذا اصل تحرك انجام گرفته است لكن همان طور كه اشاره شد چنين گزينشى چندان مفيد نيست.از طرف ديگر حوزه ها نيز داراى برنامه منظم هدايت گرى نيستند كه در اين زمينه اشخاص متحير و سرگردان را راهنما باشد. تنها برنامه اى كه شايد براى اين غرض و مانند آن شكل گرفته جلساتى است كه به عنوان دروس اخلاق مطرح است كه انصافاً در مقام عمل دچار سردرگمى عجيبى هستند و بيشتر به جلسات وعظ و نصايح شباهت دارند تا به كلاسهاى درسى كه براى هدايت گروه خاصى به راه و روش خاصى تشكيل مى شود. اينك به ذكر چند نمونه روشن مى پردازيم كه به خوبى بى برنامگى و اضطراب و ابهام در اهداف آموزشى را در اين مراكز مقدسه به اثبات مى رساند:از جمله نشانه هاى ابهام هدف و بى نظمى اين كه: طلاب به سهولت جذب دانشگاها و ارگانهاى گوناگون كشور مى شوند و در همان حال از مزاياى حوزه نيز استفاده مى كنند.اگر طالب علوم الهى با هدف مشخصى به حوزه آمده بود و اگر حوزه برنامه معيّن و روشن و جالبى مى داشت هرگز آن طالبان علم سر از مراكز ديگر در نمى آوردند.امروزه بسيارى از طلاب يا مشغول كارى شده اند كه بدون ترديد مزاحم اشتغالات آموزشى است و يا به دنبال پيدا كردن شغلى هستند كه چه به آن دست يابند و
چه نيابند گرفتار مزاحمى شده اند كه به طور مسلّم آفت بزرگى براى اشتغالات علمى و آموزشى است.اين امر گرچه لازمه زندگى كنونى ماست و رابطه مستقيم با نظام اقتصادى و اجتماعى كشور دارد ولى اگر اينان هدف ويژه اى مى داشتند و حركتشان در راستاى آن هدف بود هرگز به اين سهولت در برابر اين بورانها و طوفانها سرفرودنمى آوردند. همچنين اگر مراكزى كه ايشان براى آموختن علوم الهى وارد آن مى شوند برنامه هاى منظم و هدايت گرى داشته باشند يقيناً ضايعه اى كه از اين طريق وارد مى شود به اين صورت جبران ناپذير نخواهد بود. اگر آنها طلاب را به خوبى به رشته هاى گوناگون علوم الهى جذب مى كردند و هر كسى را در رشته خاصى كه استعداش را دارد مى پذيرفتند و مرتبه اى را براى تخصّص در آن رشته در نظر مى گرفتند در صورت موفقيت در آن رشته كار نامه هر كس را به او مى دادند و به كار مناسبى معرفيش مى كردند و خلاصه اگر قدرى به اطرافشان مى نگريستند و در برنامه هاى حوزه از متفكران استفاده مى كردند بدون شك امروز وضع ما بهتر از ديگران بود و حالت حيرت و انفعال و اضطرابى كه فعلاً در بعضى از جاها وجود دارد وجود نداشت و مصداق كاملِ (كل حزب بما لديهم فرحون) نبوديم. ولى ما چه اعتراف كنيم و چه انكار اگر با دقت به تمام آنچه كه در اطرافمان مى گذرد توجه نكنيم نه تنها خود خواهى خود را اثبات مى كنيم بلكه دچار اوهام و خيالاتى شده ايم كه نهايت بى توجهى ما را نسبت به وظايف الهى كه مورد قبولمان است ثابت مى كند. اين هيچ توجيهى ندارد مگر اين كه مجدداً برگرديم و بگوييم:(كل حزب بما لديهم فرحون).