باورها و پرسش ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

باورها و پرسش ها - نسخه متنی

مهدی هادوی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رنسانس انتقال دانش مسلمين به جوامع غربى در پرتو جنگهاى صليبى بود. در پى ارتباط فرهنگهاى مسيحى و مسلمان، دانشهاى اسلامى به منطقهى انديشهى مسيحى نفوذ كرد. تحقيقات دانشمندان مسلمانى چون جابربن حيان در شيمى، ابن هيثم در فيزيك نور، شيخالرئيس در طبيعى و پزشكى، فارابى در موسيقى و رياضيات، خوارزمى، بيرونى و صدها عالم ديگر به فرهنگ و تمدن اروپا رسيد. در پرتو بهرهگيرى از علومى كه بسيارى از آنها در دامن تمدن اسلامى رشد كرده بود و در پى ارتباط با شرِ و انتقال بعضى از اطلاعات كه در كشورهاى شرقى مثل چين وجود داشت از طريق سياحان و جهانگردان، زمينهى يك جنبش وسيع فكرى و علمى در اروپا پيدا شد بشود كه از آن به رنسانس يا نوزايى تعبير مىشود. در دوران رنسانس هم در ساحت علوم تجربى، و هم در ساحت مباحث اجتماعى، سياسى و فلسفى، مطالب تازهاى در اروپا ظهور كرد و اين در حالى بود كه انديشههاى كليسايى ابرى غليظ بر فراز انديشه و تفكر در اروپا كشيده بود و اجازهى هيچگونه مطالعهى علمى و تحقيقى را نمىداد و هرگونه آزمون و تجربه در طبيعت را به عنوان كفر و الحاد معرفى مىكرد. وقتى در چنين فضايى كه مسيحيت كليسايى به شدت در مقابل علوم تجربى موضع مىگرفت و از ارائهى هرنوع نظر تازهاى جلوگيرى مىكرد، نسيم خوش علوم از شرِ به غرب وزيدن گرفت، جانهاى آماده زنده شدند، سر از خاك انديشه برآوردند و مطالب تازه در ساحت علوم مختلف عرضه كردند. امكانات مالى گستردهاى كه در پرتو مستعمرات براى اروپا ايجاد شده بود اين توان را فراهم كرد كه اروپاييان بتوانند از دستاوردهاى اين علوم به سرعت استفاده كنند و آنها را به يكديگر انتقال دهند و زمينهى گسترش اين علوم را فراهم نمايند و اين در حالى بود كه در حوزهى كشورهاى اسلامى و مترقى امكان رشد كمكم كاهش مىيافت. در اين فضا رنسانس شكل گرفت. رنسانسى كه درواقع ريشه در علم شرقى و بخصوص علم اسلامى داشت كمكم شكل و هويتى گرفت كه چون در مقابل انديشهى كليسايى، و به تعبير آنها انديشهى دينى، بود دائم از حوزهى دين دور و دورتر شد. انديشههايى كه در كليساى كاتوليك وجود داشت راه بين دنيا و
آخرت را مسدود مىديد و جهان آخرت را جداى از دنيا معرفى مىكرد و راه رسيدن به آخرت را ترك دنيا مىدانست. كمكم گرايش به دنيا پيدا شد و چهرههاى دنيازدهى دين در اين دوران سر از آستين معرفت بيرون آوردند. در همين دوران است كه ما مىبينيم پروتستانيزم در غرب پيدا مىشود. پروتستان يعنى مخالف يعنى ضدّ، اينها در مقابل انديشهى كليسايى به مخالفت برخاستند و مسلمات كليسايى را زير سؤال بردند و روزبهروز پروتستانيزم در غرب گسترش پيدا كرد و به گفتهى بعضى از جامعهشناسان مثل «وِبِر»، درواقع رشد سرمايهدارى در پرتو انديشههاى پروتستانى است. پروتستانيزم گرايش به دنيا را ترويج مىكند. آبادانى دنيا را به عنوان يك ارزش الهى معرفى مىكند و پيروان خود را بسوى دنيا دعوت مىكند. پروتستانيزم پيدا شد و روزبهروز گسترش يافت و امروز در ساحت فرهنگ مسيحى حرف اول را مىزند و كاتوليسيسم در درجه دوم و ارتدوكس در درجه سوم قرار دارد. انديشههاى ارتدوكس در مسيحيت بسيار نزديك به انديشههاى اخبارى در فرهنگ اسلامى است. ارتدوكسها بسيار ظاهرى هستند و از به كار بردن هرگونه انديشهى عقلى اجتناب مىكنند. كاتوليكها مدعى شيوهى جامعى هستند يعنى هم از عقل بهره مىبرند و هم از نقل; كلمهى كاتوليك به معناى جامع است. در مقابل اينها پروتستانها بيش از هرچيز به عقل ـ آنهم به معناى امروزى كلمه، يعنى عقل مصلحتانديش ـ معتقدند. اما قضيه در غرب فقط به اينجا منتهى نشد بلكه كم كم كسانى در اين عرصه پا گذاردند و اعلام كردند: دوران دين گذشته است، بشر وارد مرحلهى تازهاى شده و معرفتى پيدا كرده كه ديگر مجالى براى دين نيست. در چنين فضايى كسانى پيدا شدند كه صريحاً اعلام كردند: «خدا مرده است» اين سخن معروف نتچه است كه امروز به عنوان سرفصل، در دايرةالمعارفها و اصطلاح نامههاى فلسفى مطرح است. مرگ خدا(1) يكى از عناوين موجود در اين مكتب است. اما با مردن خدا كار تمام نشد. به قول «سارتر»: خدا مرد و انسان خدا شد. در

.. "The death of the God"

/ 73