بیشترلیست موضوعات گفتار اول گفتار دوم سرّ خاتميّت گفتار سوم منابع شناخت دين گفتار چهارم كمال دين گفتار پنجم گفتار ششم انسان شناسى اسلامى گفتار هشتم مديريت فقهى، مديريت علمى توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اينچنين خواهد داشت: بر قلهى وجود، واجب الوجود، خداوند تبارك و تعالى، قرار گرفته و از آنجا كه به سمت درهى هستى حركت كنيم، دائم از تجرد كاسته مىشود. بعد از عالم ذات الهى، عالم اسما و صفات و سپس عالم عقل و عالم مثال و پس از آن عالم ماده قرار مىگيرد. ذات اقدس الهى مجرد است كمال تجرد، بىنياز است نهايت بىنيازى، فوِ ما لايتناهى بما لايتناهى، بالاتر از نامتناهى است به اندازهى نامتناهى. عالم اسما و صفات هم مجردند اما بين آنها مرزى است، صفات در عين حال كه متحد با ذاتند، با يكديگر تفاوت معنايى و مفهومى دارند. عالم عقل هم در ذات و هم در عمل مجرد است، در عالم مثال تجرد هست خود ماده نيست هرچند عوارض ماده وجود دارد، و در عالم ماده امور مادى قرار دارد. نفس موجودى است كه در ذات خود مجرد، و در عمل و كار مادى است. نفس، مادامى كه در اين بدن است براى كار، براى ديدن، شنيدن و حركت كردن به ابزار مادى نياز دارد. اين نفس در جستجوى كمال است. كمال او بايد امرى مجرد باشد. قلهى اين كمال كجاست كه نفس آن قله را نشانه گرفته و همه موجودات به سمت آن قله و غايت حركت مىكنند؟ آن قله الله تبارك و تعالى است. پس نفس در پى كمال، در جستجوى غايت غايى خود، يعنى خداوند تبارك و تعالى، است و اين همان است كه، آيهى «انالله و انا اليه راجعون» (1) به آن اشاره مىكند، ما از خداييم، خدا اين عالم را خلق كرد و ما به سوى او بازمىگرديم، ما در جستجوى او هستيم، كششى ما را به سمت او مىكشد و جذبهاى ما را جذب او مىكند. اين مطلب، حاصل انديشهى فلسفى در حكمت متعاليه است. البته ممكن است كسى بگويد: از كجا معلوم كه انسان روحى دارد و جسمى، از كجا معلوم كه روح امرى مجرد است و از كجا معلوم كه عالم چنين مراتبى دارد؟ ولى اينها سؤالاتى است كه مىبايست پاسخ آنها را در مباحث حكمت متعاليه جستجو نمود و كسانى كه خود با «نهاد ناآرام جهان» آشنا هستند و از حكمت متعاليه سخن مىرانند بايد با اين مطالب آشنا باشند. بنابراين، ما برهان عقلى و دليل فلسفى هم بر فطرى بودن توحيد داريم. از سوى ديگر دليل تاريخى نيز داريم. اگر تاريخ تمدن بشرى را تورقى كنيم، خواهيم ديد كه حيات آدمى همواره مشحون از انديشهى دين ى بوده است، تاريخ تمدن بشر تاريخى است دين ى. از اولين ماندههاى تاريخى بشر، بوى ت دين و اعتقاد به دين برمىخيزد. بنابراين، آدميان در درون فطرت خويش گرايشى به دين دارند و تاريخ شاهد صادقى بر اين مدعى است. افزون بر دليل قرآنى و برهانى و تاريخى، دليل روانشناختى نيز در اين زمينه وجود دارد. دستآوردهاى روانشناسى ثابت كرده است كه روح و روان آدمى در پرتو اعتقاد دين ى به آرامش مىرسد. اين آرامش در پرتو اعتقاد دين ى، نشان از ملائمت و هماهنگى اعتقاد دين ى با روح و روان آدمى دارد. چيزى كه ملائم طبيعت يك وجود نيست، هرگز نمىتواند باعث آرامش او شود. نمىتوان دست خويش را در زير جريان آب داغ گرفت و انتظار آرامش و لذت داشت. در چيزى لذت براى يك وجود حاصل مىشود كه هماهنگ و مأنوس و همراه با اوست. اگر روح آدمى در پرتو اعتقاد دين ى به آرامش و بهجت مىرسد اين كاشف از آن است كه روح، ذات و فطرتى الهى و خدايى و فطرتى دين خواه دارد. پس فطرى بودن دين افزون بر دليل تعبدى و قرآنى دليل برهانى، تاريخى و روانشناختى نيز دارد و اگر دقت كنيم شايد بتوان به فهرست اين ادله، دلائل ديگرى از گونه و شيوههاى ديگر افزود. 1 . بقره: 156.