بیشترلیست موضوعات گفتار اول گفتار دوم سرّ خاتميّت گفتار سوم منابع شناخت دين گفتار چهارم كمال دين گفتار پنجم گفتار ششم انسان شناسى اسلامى گفتار هشتم مديريت فقهى، مديريت علمى توضیحاتافزودن یادداشت جدید
ميان مردم رخت برمىبست. با رفتن او باب تفسيرها و برداشتها گشوده مىشد و چهبسا در مسير اين برداشتها و تفسيرها انديشه و پيامهاى اصلى دين از ياد مىرفت و كمكم چهرهى دين مسخ و حقايق دينى پوشيده مىشد. اينجا بود كه پس از گذشت زمانى پيامبر ديگرى برانگيخته مىشد. پيامآور جديد دو كار مىكرد: كار اوّل تكميل دين قبلى و بيان حقايقى بود كه دين گذشته به دليل محدوديت پيامبر، يا محدوديت مخاطبين نتوانسته بود آن را بيان كند; يا از آن روى كه اين پيامبر جديد مرتبهاى بالاتر داشت و يا به دليل اين كه مردمان او داراى توانى بيشتر و فرهنگى بالاتر براى درك حقايق ديگر بودند. كار دومى كه پيامبر تازه مىكرد پالايش دين گذشته از تحريفات و انحرافات بود. بنابراين، هر دين نسبت به دين قبلى از يكسو تكميل كننده و از سوى ديگر تصحيح كننده بود. در واقع دين جديد تكميل و تصحيح دين گذشته بود. البته چهبسا در بين دو پيامبرى كه هر يك دينى براى مردم مىآوردند پيامبرانى هم پيدا مىشدند كه صرفاً همان دين قبلى را با همان محدوديتش بيان مىكردند و وظيفهى جلوگيرى از تحريفات را برعهده داشتند. دين خاتم اين داستان تكامل اديان و تصحيح به كجا منتهى مىشود و به كجا بايد ختم گردد؟ اگر به نگاه عقل بنگريم مىبينيم اين داستان مىبايست در دينى خاتمه يابد كه آن دين نه در ناحيه پيامبرش و نه در ناحيه مخاطبينش محدوديتى نداشته باشد و بتواند بالاترين مرتبه حقيقت و همه آنچه را كه بشر براى سعادت واقعى به آن نياز دارد، بيان كند و از سوى ديگر مصون از تحريف و تغيير و دگرگونى باشد. روايات بحدى فراوان است كه مرحوم ميرحامد حسين در عبقات مجلدى را در اين باب فراهم آورده و رواياتى كه اين مطلب را بيان كردهاند،(3) جمع نموده است. پيامبران ديگر هر يك آمدن پيامبرى را بشارت داده بودند و اين تنها پيامبر اسلام است كه خود را به عنوان آخرين پيامبر معرفى مىكند. بنابراين خاتميت دين اسلام، از امور مسلّم اعتقادى اسلام محسوب مىشود و همه فرِ و مذاهب اسلامى، چه مؤمن و چه غير مؤمن، در اين امر با يكديگر متفقند. اينجا گفتهاند خاتميت دو لازمه دارد، لازمه و ركن نخست اين است كه خود دين واجد ويژگىهايى باشد كه آن را ماندنى كند، آنهم ماندگارى جاودانه، ديگر اينكه در آدميان تحولى پديد آمده باشد كه دين را بتوانند نگه دارند، از آن صيانت كنند و از آسيب و آفت و تحريف مصون دارند. شرط ماندگارى هر نعمتى اين است كه هم خود نعمت ماندگار باشد و هم ميهمانى كه بر سر سفره اين نعمت نشسته است، قدرشناس و حقگذار باشد و از اين نتيجه گرفتهاند كه چون خاتم بودن دين اسلام ضرورى دين ماست افزون بر اينكه مىبايست خود دين ماندگار و جاودانى باشد، مردم هم بايد به گونهاى شده باشند كه لااقل اكثريت، توانايى حفظ دين را داشته باشند،
1 . ر.ك: كلينى، اصول كافى، ج ،ص. 3 . الكلينى، اصول الكافى، كتاب العقل و الجهل.