د ـ و اگر حضرت على(ع) مى دانست كه ابن ملجم قاتل اوست، پس چرا خودش را محافظت نكرد، لااقل به همين مقدار كه آن شب براى نماز خارج نمى گشت، يا اينكه چند مرد مسلّح همراه خود مى آورد تا نقشه ترور آن حضرت را نا موفّق سازند؟ آيا اين موارد در اثر ضعف مديريت و سياست بود؟ يا به جهت بى لياقتى مردم؟ و يا به اين جهت بود كه اجراى اسلام اصيل و واقعى ملايم و موافق با حكومت نيست؟ بنا بر اين آيا على(ع) ضعف مديريت داشته؟ يا اينكه بشر امروز لياقتى بيش از بشر آن روز دارد؟ و يا اينكه اسلام اصيل و واقعى را نمى توان پياده كرد كه بالأخره گفته شود اسلام قابل اجرا نيست؟ هـ ـ وانگهى آيا امام حسن مجتبى(ع) از نظر مديريّت و سياست ضعيفتر از معاويه بود؟ اگر نبود پس چرا به حكومت نرسيد؟ چرا صلح كرد و در برابر معاويه كوتاه آمد؟ حال آنكه امام حسين(ع) با يزيد از در مبارزه و ستيز در آمده و شمشير را بر صلح و قبول ذلّت ترجيح داد. و ـ آيا سياست و مديريّت امام حسين(ع) ضعيفتر از يك حكومت انقلابى معاصر بود كه زياد مشاهده كرده ايم حكومتهاى انقلابى توانسته اند به حكومت برسند؟ و آيا سياست آن امام معصوم كمتر از افرادى مانند مختار بود، كه در همان كوفه اى كه مقصد امام حسين (ع) بود توانست به حكومت برسد؟ ز ـ حال درباره ديگر امامان معصوم (ع) اين سؤال در اذهان خطور مى كند كه چرا هيچكدام بعد از امام حسين(ع) قيام مسلّحانه نكردند؟ آيا از نظر سياسى ضعيفتر از بنى العباس بودند؟ كه بنى العباس برابر بنى اميه قيام كرده و آن حكومت طولانى و گسترده را به دست آوردند، وانگهى چرا پيامبر اسلام توانست مردم را گرد آورده و حكومت اسلامى تشكيل دهد، و ائمه اطهار(ع) نتوانستند؟ آيا اين به علت اختلاف زمان پيامبر (ص) با زمان ائمه (ع) بود؟ ح ـ سؤال ديگر اينكه چرا معصومين (ع) چهارده نفرند؟ كه دوازده امام جزء آنان به حساب مى آيند؟ و چرا يكى از معصومين بانويى به نام فاطمه زهرا (ع) است؟ ط ـ آيا اگر تمام اين معصومين (ع) بر سر كار بوده، و به حكومت مى رسيدند، دنيا به خوبى و خوشى به پيش نمى رفت؟ و اگر آنان راه و روش رسيدن به حكومت را نمى دانسته اند، پس چرا گفته مى شود كه آنان به خواست خدا از همه چيز باخبر بوده اند، و قادر بر هر كارى بوده اند؟ ى ـ و بالأخره آيا شيعيان حكومتى در تاريخ تشكيل داده اند؟ و اگر حكومتى نداشته اند، معلوم مى شود كه يا مكتب تشيّع نقصى دارد، و يا شيعيان نالايق هستند، و همين موجب مى شود كه از به دست آوردن حكومت وسيع در آينده مأيوس و ناكام بمانند. باز در باره شناخت اسلام به عنوان مكتبى داراى تمام جنبه ها و قوانين مورد نياز بشر، در پيشبرد انسان، سؤالاتي به اذهان خطور مى كند كه آيا اسلام نظامى دارد كه بتواند مسلمين را در دوران معاصر بى نياز سازد، أن هم به گونه اى كه بهتر و مترقّى تر از نظامها و سيستمهاى غربى و شرقى، در دادن آزادى، رفاه و پيشرفت و ترقّى به مسلمين باشد، به نحوى كه آنان را رهبران و حكمروايان جهان در عصر فضا قرار دهد، چنانكه مسلمين در پرتو مكتب مقدّس اسلام هنگام پيدايش آن زمام امور را به دست گرفته و در سطح جهانى حكمروائى كردند؟ اگر چنين است، پس سياست، اقتصاد و جنبه هاى اجتماعى اين مكتب را بيان كنيد؟