«هيچ کس هر چند بزرگ باشد برتر از حق نيست، و هيچ کس هر چند کوچک باشد از حمايت حق، بيرون نيست.»[10] اگر بگوييم علي (ع) مظهر اتمّ و اکمل حق است هيچ اغراق نکردهايم. کجاي نهجالبلاغه را ميتوان يافت که در آن سخن از حق نبوده باشد؟ کدام صفحه اين کتاب شريف و گرانقدر، خالي از حق است؟ حقگرايي، از اصول ثابت و لايتغير اين انسان بينظير تاريخ بشريت است. حضرت(ع) پس از آن که مطلع ميشوند فرماندار بصره مقداري از بيتالمال مسلمانان را برداشته، به مکه گريخته و به ناحق خورده است، به او مينويسد که اگر اموال را برنگرداني وظيفهام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد و با اين شمشيرم تو را خواهم زد. شمشيري که هيچ کس را با آن نزدم مگر اين که به دوزخ درآمد. به خدا سوگند اگر کار تو را حسن و حسين کرده بودند و خواهش و التماسشان در اراده من هيچ اثري نميگذاشت، تا زماني که حق را از آنان بستانم و باطلي را که به ستمشان پديد آمده، نابود گردانم.[11] از اين بالاتر جريان برادرش عقيل است که خود حضرت (ع) وضع رقتبار او و کودکانش را چنين توصيف ميکند: «سوگند به خدا عقيل را ديدم که به شدت فقير شده بود و از من خواست که از روي مسامحهکاري، يک من از گندم شما را به او ببخشم … آهني را در آتش گداختم سپس آن را به بدنش نزديک ساختم تا بدان وسيله» عبرت گيرد. آري سرسپرده بيچون و چراي حقّ خالص و ناب است. « …فأن ترتفع عنّا و عنهم محن البلوي احّملهم من الحق علي محضه … »[12] يعني: اگر محنت آزمايش از ما و ايشان برداشته شود آنها را به راهي خواهم برد که حقّ محض است و سراسر حق است.